کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نگاهي به «شب ادبيات افغانستان» در تهران

 

قصه­گوي بلخي، بزم­آراي شب­ نوروزي بخارا در تهران

 

محمدصادق دهقان

ms_dehghan2003@yahoo.com

 

 

مجله ادبي و فرهنگي بخارا با هم­كاري مجله اينترنتي پندار و انتشارات شهاب، بيست­وهشتمين شب از سلسله شب­هاي بخارا را به «شب ادبيات افغانستان» اختصاص دادند و بدين­گونه نخستين شب بخارا در سال تازه خورشيدي با بوي بلخ و كابل عطرآگين شد. ساعت پنج عصر يك روز بهاري كه تنها نوزده روز از آغاز سال گذشته است، تالار بتهوون در خانه هنرمندان تهران، جايي براي نشستن ندارد. جمعيت پير و جوان دورتادور سالن به پاايستاده­اند.

 

بسياري از بزرگان ادب و فرهنگ ايران و اهالي ادب افغانستان در اين جا گرد هم آمده­اند تا نداي يگانگي سر دهند. همان اول ورود، چشمم به سيدعلي صالحي، شاعر نام­دار مي­افتد و كنارش، علي­رضا كرماني، سردبير مجله توقيف­شده «نامه». جايي براي ايستادن مي­يابم. سخن­راني علي ده­باشي، مديرمسؤول مجله بخارا، آغازگر اين شب است كه مي­گويد امشب به مناسبت انتشار كتاب «فرهنگ داستان­نويسي افغانستان»، تأليف نويسنده افغانستاني، محمدحسين محمدي به «شب ادبيات افغانستان» اختصاص يافته است.

به گفته ده­باشي: «اكنون پس از گذشت هزاره­ها مي­بينيد كه فرزندان مولوي، بيدل، بيهقي و رودكي گرد هم آمدند تا از ادبيات مشترك خود ياد كنند. شايد بتوان گفت كه اگر توجه و درك واقعي از واقعيات زمانه ايجاد شود، ما در آستانه آغاز تشكيل يك بازار مشترك فرهنگي در جغرافياي پهناور زبان فارسي هستيم. هم­زبان ما در افغانستان و تاجيكستان چه تحسين برانگيز به خلق آثار ادبي در زبان مشترك ما ادامه دادند و اين هم حقيقتي است كه امروز براي خواننده ايراني رنگ و بوي بومي اين آثار، از كاربرد عملي يا حظ دماغي آن­ها جالب­تر است».

 

  ده­باشي در پايان سخنانش چنين آرزو كرد: «رؤياي من و بسياري از ديگر دوست­داران فرهنگ ايراني مي­تواند اين باشد كه نسل آينده ايرانيان، افعانان و تاجيكان، جغرافياي فرهنگي خود را به گونه­اي رقم زنند كه در آن، آمودريا و سيردريا و زرافشان نيز همان زميني را آب­ياري كنند كه تجن و زاينده­رود و كارون را».

 

پس از ده­باشي، بانو فرخنده حاجي­زاده، داستان­نويس، مدير نشر «ويستار» و مدير مسؤول مجله ادبي «بايا»، داستانش را به نام  PIRمي­خواند. داستان درباره كارگري افغاني در كتاب­خانه دانش­گاه است و زني به نام پروانه كه با عاتف، شخصيت داستان پيوند عاشقانه مي­يابد و وقتي رييس كتاب­خانه بر اثر قصه تكراري مجوز اداره كار، همه افغان­ها از جمله عاتف را بيرون مي­كند، هماره در انديشه اوست. عاتفي كه PIR كتاب­خانه را از همه بهتر مرتب مي­كرد. اويي كه در كابل، دبير ادبيات بوده است و البته مگر هم­كاران پروانه باورشان مي­شود. مگر نگهبان بيمارستاني كه پروانه در آن چندي بستري است، باورش مي­شود عاتف، دوست پروانه است كه با دسته­گل به ديدار بيمار آمده و او به خيال خودش براي باز كردن مزاحم از سر خانوم، او را رانده است. آخر داستان حكايت نخ­نمايي ديگر تكرار مي­شود كه افغانستان جزئی از ایران است. نمي­دانم چنين داستاني بايد اين قدر سفارشي نوشته شود يا اين­كه شايستگي نوشتن درباره افغان­ها بيش از اين نيست.

 

آخرهاي داستان، غزل­بانوي شعر معاصر پارسي، سيمين بهبهاني هم به جمع ما مي­پيوندد. ده­باشي از حضور همه اهالي فرهنگ و ادب ايران و افغانستان سپاس­گزاري مي­كند و به بانو دكتر حورا ياوري، رييس بخش ايران دانش­نامه ايرانيكا و استاد دانش­گاه كلمبيا در امريكا كه به ايران آمده است و دكتر سهراب فتوحي، رييس انجمن دوستي ايران و فرانسه خوش­آمد مي­گويد. هم­چنين از سيمين بهبهاني و عبدالغفور آرزو، به نمايندگي از بزرگان ادبيات ايران و افغانستان مي­خواهد كه برخيزند و حاضران نيز آنان را تشويق مي­كنند.

 

در ادامه، سید ‌محمد‌ضیاء قاسمی، دبیر «خانه‌ ادبیات افغانستان»، پیام استاد محمداعظم رهنورد زریاب، نويسنده بزرگ كشور و عضو شوراي برگزاري هشتصدمين سال تولد مولوي بلخي در افغانستان را مي­خواند كه گفته است:

 

«خانم‌‌ها و آقایان! از این‌که نمی‌توانم در جمع شما باشم، بسیار متأسفم و بسیار خوش هستم که زبان و ادبیات فارسی می‌تواند ما را گرد هم آورد. آرزو می‌کنم شب خوبی داشته باشید.

 

کتاب «فرهنگ داستان‌نویسی افغانستان» چند روز پیش به دستم رسید و بسیار شادمانم ساخت. باید بگویم که چاپ چنین کتابی در مورد داستان‌نویسی افغانستان، خودش یک کار بسیار بزرگ و بی‌نظیر بوده و من امیدوارم که محمد‌حسین محمدی در آینده این کار خود را غنی‌تر و گسترده‌تر بسازد. و از آقای علی ده­باشی که چهره‌ درخشان و اثرگذاری در عرصه‌ فرهنگ و زبان دری است، فراوان سپاس‌گزار هستم که این شب را برای فارسی­زبانان افغانستان برگزار کرده است.برگزاری «شب ادبیات افغانستان» را هم به جناب محمدی، به خاطر چاپ کتابش و هم به شما حضار گرامی شادباش می‌گویم.

شب‌تان خوش

رهنورد زریاب

19 حمل 1386ـ کابل» 

 

آن­گاه حسن انوشه، نويسنده و سرويراستار دانش­نامه ادب فارسي از  فراز و نشيب نگارش اين دانش­نامه سخن مي­گويد: «چون از همان آغاز بر آن بودیم که کوشش‌ها و آفرینش‌های فرهنگی جهان ایرانی بشناسانیم، آن را به چندین حوزه جغرافیایی تقسیم کردیم و به ادب فارسی( یا به گفته دوستان افغانستانی، به ادب دری و یا به گفته تاجیکان، به ادبیات فارسی تاجیک) این حوزه‌ها پرداختیم ... در تدوین جلدی که به ادب فارسی در افغانستان می‌پردازد، کار هم آسان بود و هم دشوار. از آن جهت کار آسان بود که در دو دوره حاکمیت کمونیستی که از هشتم اردی­بهشت 1357 آغاز شد و دوره سیاه سلطه طلبه‌ها کما بیش سه میلیون افغانستانی میهن خود را پشت سر گذاشته و در ایران پناه جسته بودند و در میان آنها جوانانی بودند که ذوق ادبی و قریحه شعری بسیاری نیرومندی داشتند... از این روی، در مشهد، قم و تهران چندین نشریه به راه انداختند و حتا دفاتر نشر دایر کردند و آثار شاعران و نویسندگان افغانستانی را که در سراسر جهان پراکنده بودند، در این جا منتشر می‌کردند. البته جوانان از وطن گریخته در دیگر کشورهای همسایه نیز به کار تولیدات ادبی اهتمام می‌کردند و در شهرهایی چون دوشنبه، دهلی، پیشاور و کویته روزنامه و مجله ادبی انتشار می‌دادند و به چاپ کتاب می‌پرداختند یا کتاب‌هایی را که در ایران منتشر می‌شد، در آن جا افست کرده، به درون افغانستان می‌فرستادند».

وي با بيان سخن زنده یاد دکتر محمود افشار که گفته بود در این کره خاکی، هیچ ملتی را نمی‌توان یافت که به اندازه دو ملت ایران و افغانستان به یکدیگر همانند باشند، افزود: «ما ایرانیان و مردم افغانستان هزاران سال و هنوز هم سرگذشتی مشترک داشتیم. زبان و دین و آداب و سنن ما یکی است و فردوسی توسی و سنایی غزنوی و خیام نیشابوري و مولوی بلخی و نظامی‌ گنجوی و سعدی و حافظ شیرازی و عطار نیشابوری و بسیاری دیگر از زبان مشترک ما به گسترش فرهنگ جهانی خدمت کردند. اگر روزگاری ظهیر فاریابی در تبریز به سر می‌برد و امام فخر رازی در هرات و ابوالفضل بیهقی در غزنه، امروز نیز باید چنان باشد که شاعران و نویسندگان دو کشور به آسانی بتوانند میان خود آمدوشد کنند و تجربه‌هایی را که اندوخته­اند، به هم انتقال دهند و به گنجایش زبان ما که پشتوانه فرهنگی دیرسال و پر افتخاری دارد، بیفزایند».

 

انوشه در پايان گفت: «در سال‌هایی که بی­داد جنگ خانگی در افغانستان بسیاری از مردم آن کشور را به ایران گریزاند، شاعران و نویسندگان بزرگی در ایران پرورش یافتند، چنان که برخی از آن­ها با بهترین و برجسته­ترین شاعران و نویسندگان ما پهلو می‌زنند. هم­چنین نشریه‌هایی در ایران پا گرفتند، مانند «دُرّ دری» در مشهد که بعدها نامش را به «خط سوم» تغییر داد و «سراج» در قم که هم­سنگ و هم­تراز بهترین نشریه‌های ادبی در ایران بودند. این‌ها همه از جمله دانش­نامه ادب فارسی ویژه افغانستان در روزهایی سربرآوردند که عفریت جنگ در افغانستان سایه افکنده بود و ویرانی و خون­ریزی در آن­جا بی­داد می‌کرد».

 

آن­گاه بانو محبوبه ابراهيمي، مديرمسؤول مجله ادبي «فرخار»، پیام بانو سپوژمی رهنورد زریاب، نویسنده‌ افغان مقیم فرانسه را مي­خواند كه براي شب ادبیات افغانستان در تهران روان كرده است: «مو‌ضوع نشست شما ادبیات سر‌زمین من است. سر‌زمین مظلومی که از تقریبا سه دهه بد‌ین‌سو میدان ‌تاخت‌­و‌تاز و کارزار‌ جنگ‌های سرد و گرم قدرت­مندان‌ جهان شده است و قامت مردم بی‌پناهش زیر آوار آوار‌گی و غربت، فاجعه و مصیبت، و مرگ و معیوبیت،‌ خم و دوتا... وقتی حال تاریخ کشوری چنین زار باشد، وضیعت ادبیاتش زار‌تر است. می‌گویند ادبیات، آیینه تاریخ است، اما من بدین باورم که ادبیات فراتر از تاریخ می‌رود. آن‌سوی پرده‌های تاریخ می‌خزد و از پشت پرده‌ها، حقایق و واقعيت‌های فرا‌تر از تاریخ را حتا با ایما و اشاره باز می‌گوید».

بانو زرياب در بازگويي وضعيت ادبيات داستان­نويسي افغانستان آورده است: «تاریخ خون­بار سرزمین من و قصه‌ ادبیاتش‌، قصه‌هايی‌اند که با اشک و آه رقم زده شده‌اند و به تحقیق که تا سال‌های سال با اشک و آه زمزمه خواهند شد‌. وقتی از اد‌بیات‌مان ‌می‌گوییم، ‌می‌دانیم که بیش­ترین بخش این ادبیات را ‌نظم و شعر می‌سازد، اما در همه این سال‌های فاجعه و مصیبت، شعر به جای همه‌ انواع دیگر ‌ادبی، این فضا‌های ‌سیاه و سهم­ناک‌ را چراغ­دار بوده است. اگر‌چه مدرنیته در هر جا و مکان، شعر را از میدان بیرون کرد‌ه و پیرامونی‌ ساخته‌ و می‌سازد، اما زبان ما را با شعر رابطه و بافت دیگر است ‌و پیشینه‌ سراسر غنای شعر ما چنان است که هنوز‌ پر‌توان و خروشان‌ در برابر هر مانعی مقاومت می‌کند. و‌ اما وضیعت نثر ما؛ ‌یعنی وضیعت داستان و رمان‌ ‌با ساخت و بافت‌های بی‌پیشینه در زبان ما که از راه ترجمه و از باختر ‌زمین به ما رسیده است‌، حال ‌دگر دارد‌. در دوره­ای که داستان و رمان در سر‌زمین من آرام آرام قامت راست کرد و شمار هر چند اندک از نویسندگان ما آشنا و حتا مسلط و آگاه با راه و رسم ‌داستان و رمان‌نویسی کار‌هایی انجام می‌دادند، استعداد‌های درخشانی را هم شاهد بودند که از راه می­­‌رسیدند و از فرداهای پربار خبر می‌دادند».

 

وي در ادامه مي­افزايد: «‌فقر بینشی رژیم‌های حاکم، ‌ساطور‌های سانسور‌های گوناگون،‌ محاصره‌های فرهنگی ـ ادبی، ‌عدم وجود ‌کتاب‌های ارزنده و الگو‌های برازنده، این‌ استعداد‌های تازه به‌پا خاسته و سرشار از مژده‌ ما را ضربه‌های کاری‌ زدند. شوروی‌گرایی و شوروی‌پرستی، انکار مکتب‌های دیگر ادبی جهان‌، کار را به جایی رسانید که انگار مکتبی جز ‌ا‌ز نوع ریالیزم ‌و آن هم تنها سوسیالیستی،‌ شیوه‌ دیگری وجود نداشت و بیش­ترین کتاب‌ها از همین دست‌، امتیاز ورورد می‌یافتند ‌و آن‌ها هم برگردان شده‌ در زبان تاجیکی. زبانی که از سال 1925 کارش را سا خته بودند و ستم­گرانه چنان از ریشه جدا‌یش کرده بودند كه فقر دردناک آن حتی در شعر و ادبیاتش به شکل غم‌انگیزی محسوس بود. با چنین الگو‌های محدود و محقر، ‌این استعداد‌ها‌ چگونه توان بالیدن ‌می‌یافتند و کدام‌سو می‌رفتند‌؟»

 

سپو‍ژمي زرياب، سخنش را چنين به پايان برده است: «میزبانان عزیز! با دراز‌گویی شما را نمی‌آزارم ‌و‌ از دوره‌های بعدی، ‌از جنون خود‌ویرانی‌ و از سیر قهقرایی جامعه‌ ما می‌گذ‌رم. از هذ‌یان فرهنگ‌ستیزی‌ها‌، از فیلم‌سوزی‌ها‌ و کتاب‌سوزی‌ها،‌ از تفرقه‌اندازی‌ها به نام‌های ‌جنس‌ و‌ زبان و ... نمی‌گویم. از بی­داد بی­نوایی و فی­صدی دهشت‌زای بی­سوادی نمی‌گویم که این حد‌یث غم‌بار‌ را خود بهتر مي­دانید... و اما حیرت‌آور این‌ است که به رغم همه‌ این بی‌ثباتی‌ها و تباهی‌ها در این راه ‌پر‌از افت­و­ خیز و پر‌ از فرازو فرود و بیش­تر فرود، جهش‌هایی صورت گرفته‌ و آثاری هرچند ‌با شمار اندک، اما د‌یر‌پا و ‌ارزش­مند به‌وجود آمده‌اند که این، خود، در این راه ‌دل­گیر،‌ مایه دل­گرمی است و گرد‌آوری و معرفی آن‌ها در شرایط کنونی‌ د‌ر این گیر‌ودارها و پر‌ا‌کند‌گی‌ها‌ که بسیاری از مآ‌خذ و منابع ‌نابود شده‌اند؛‌ آرشیف‌ها و کتاب­خانه‌ها‌ هم­سان‌ با ‌تاکستان‌ها و زیتون­ستان‌ها به شعله‌های‌ آتش سپرده شده‌اند، بی‌تردید، کاری بوده اسـت بالا‌تر از دشوار و در خور ستایش و نشست‌. ‌این غنیمت را برای خود و برای شما مبارک می‌گویم».

 

در ادامه برنامه، بانو دكتر حورا ياوري، استاد مرکز مطالعات ایرانی دانشگاه کلمبیاي امريكا با  نگاهي اجمالي به ويژگي­هاي داستان­نويسي در افغانستان، بالندگی ادبیات داستانی و رمان در این کشور و حضور نویسندگان افغان در فهرست برندگان جوایز مختلف ادبی جهان و منطقه­ای در چند سال اخیر را نشانه­ای از شکوفایی این عرصه مي­نامد و در بررسی خود از سیر تحول ادبیات کشور مي­گويد: «نگاهی کلی به ادبیات نوین افغانستان و ایران نشان می­دهد که این دو کشور بسیار به هم شبیه و هم­سان هستند و در واقع می­توان گفت که پیدایش و گسترش جریان داستان­نویسی مدرن در کشورهایی مانند ایران، افغانستان، مصر، سوریه، یونان و نیز کشورهای غربی از سابقه یک­سانی پیروی کرده است».

 

دبیر بخش ادب فارسی دانش­نامه ایرانیکا، عوامل اثرگذار در پیش­رفت جریان داستان­نویسی را رشد صنعت چاپ، آسان­تر شدن ارتباط نویسندگان با یکدیگر، پیدایش حکومت­های مرکزی و گسترش مفاهیمی مانند آزادی و فروپاشی آهسته و تدریجی ساختارهای سنتی زندگی برمي­شمرد و مي­افزايد: «طرح پرسش­های هویتی با پیدایش جریان داستان­نویسی مدرن در افغانستان هم­زمان بوده است. البته این­ها تنها منحصر به رمان نیست و ساختارهای حماسی نیز از این مفاهیم تأثیر پذیرفته است و در واقع این­گونه نیست که روایتی (ژانر) مانند حماسه عمرش به پایان رسیده باشد، بلکه تمامی این ژانرهای ادبی در پیوند با هم­دیگر، جریان­های مستمر ادبی را شکل داده و می­دهند».

 

نوبت هم كه باشد، نوبت محمدحسین محمدی، نویسنده و پژوهش­گر افغان و عضو خانه ادبيات افغانستان است كه در اصل، اين شب براي رونمايي كتابش برپا شده است. محمدي، حكايت خويش را از جرقه زدن انديشه نگارش «فرهنگ داستان­نويسي افغانستان» با بازآفريني خاطره­اش از گور شدن كتاب­هايش زير باغچه خانه مامايش و سوزانده شدن ديگر كتاب­هايش به دست مادركلانش براي در امان ماندن از گزند طالبان بيان مي­كند. در جاهايي از اين خاطره تلخ، خوب مي­توانستي بفهمي كه بغض گلويش را مي­فشارد و شايد بسياري از شنوندگان اين روايت دهشت­ناك چنين بودند. محمدي در بررسی تاریخی تحول ادبیات داستانی کشور مي­گويد: «شاید از چاپ نخستین داستان­واره­ها در کشور من بیش از 70 سال می­گذرد، اما در این مدت، فراز و فرودهای زیادی را دیده­ایم. در داستان­های دهه­های 30 و 40، رویکرد اجتماعی کم­رنگ وجود داشت و این گونه جا افتاده بود که روشن­فکر کسی است که داستان می­نویسد، اما متأسفانه بسیاری از این آثار حتا نتوانستند داستان­های پیش از خود را پشت سر گذارند».

 

محمدي ادامه مي­دهد: «با روی کارآمدن کمونیست­ها در سال 57، رئالیسم به عنوان تنها شیوه نوشتن تجویز شد و حکومت با ایجاد اتحادیه نویسندگان افغانستان، این موضوع را دیکته می­کرد که نویسندگان نباید برخلاف آرمان های حزب حاکم بنویسند. داستان­های این دوره نیز کماکان ضعیفند، اما نویسندگانی هم بودند که تن به این شعارها نمی دادند و داستان خوبی می­نوشتند».

 

نويسنده «انجيرهاي سرخ مزار» در بيان پيدايش و گسترش موج داستان­نويسي افغانان در ايران مي­گويد: «در بين مهاجرين افغان در ايران، داستان‌نويسي در آغازين سال‌هاي دهه شصت با داستان‌واره‌هاي جهادي شروع شد كه نويسندگان­شان ناشناس هستند، ولي تا اواخر اين دهه، داستان‌هاي انگشت‌شماري در اين زمينه داريم. در سال‌هاي پاياني دهه‌ شصت، عده‌اي كه تقريبا همه از حوزه‌ علميه برخاسته‌اند، در مشهد گرد هم مي‌آيند و به نوشتن داستان مي‌پردازند. اين نويسندگان جزو  اولين گروه از مهاجرين محسوب مي‌شوند كه به طور جدي به داستان‌نويسي روي آوردند و داستان‌هاي‌شان در مطبوعات ظاهر شد و بعد‌ها به صورت مجموعه منتشر شد. اين‌ها نيز در ابتداي امر به نوشتن داستان‌هاي تبليغي مشغول بودند، ولي به زودي از اين نوع نوشتن دست كشيدند و به ادبيات جنگ و ضد جنگ روي آوردند. بعد‌ها به اين جمع، دانش‌آموزاني نويسنده نيز اضافه شدند. اين گروه با استفاده از تجربيات گروه اول‌، به زودي جاي خود‌شان را در دنياي داستان باز كردند و با توجه به محيط مساعد ادبي در ايران بسيار خوب رشد كردند و باليدند و با ادبيات ايران و جهان به خوبي آشنا شدند و خود، موفق به نوشتن داستان‌هاي خوبي شدند كه امروزه نه تنها در كنار نويسند‌گان مطرح افغانستان كه از دير باز مي‌نوشتند، حرف اول را در داستان‌نويسي افغانستان مي‌زنند که حتا در کنار نویسند‌گان ایران، خود را مطرح کرده‌اند».

 

محمدي، ويژگي آثار اين نويسندگان را نوگرايي و نوجويي در داستان، به­كارگيري عناصر داستان‌هاي نو، توجه به مسأله‌هاي انسان نوعي فارغ از دغدغه‌هاي افغان بودن نويسنده برمي­شمارد و اظهار اميدواري مي­كند اين نسل جديد، نبض داستان‌نويسي افغانستان را به دست بگيرد و تحولي عميق در آن ايجاد كند.

نمايش «زمستان در كابل»، فیلمی از کارگردان كشور، موسی زکی­زاده، پايان­بخش شب دل­انگيز ادبيات افغانستان در تهران است. فيلم به شكل­گيري دوباره زندگي اجتماعي مردم در سه سال پيش پايتخت مي­پردازد. هرچند نفس نمايش چنين فيلمي براي آشنايي با افغانستان مناسب است، ولي شايد بهتر بود فيلم مستندي از وضعيت كنوني مردم به نمايش درمي­آمد تا مخاطب ايراني كه به جز گفته­هاي رسانه­هاي شنيداري و ديداري دولتي، هيچ ذهنيتي از وضع افغانستان ندارد، با برخي پيش­رفت­هاي اجتماعي كشور نيز آشنا مي­شد.

 

در شب ادبيات افغانستان، به جز عبدالغفور آرزو به عنوان جانشين سفير افغانستان در تهران، شمار بسياري از اهل فرهنگ و هنر افغانستان گرد آمده بودند. از ايران نيز بزرگاني چون سيمين بهبهاني، سهراب فتوحي، علي بهبهاني، حسن ميرعابديني، حسين سناپور، كاميار عابدي، محمد صالح علا، علي عبداللهي، ناهيد طباطبايي، فرشته ساري، مهين خديوي، مهشيد ميرمعزي، پگاه احمدي، محمود معتقدي، سيد علي صالحي، اسدالله امرايي و سپيده جديري حضور داشتند.

 

درباره محمد حسين محمدي، داستان­نويس و پژوهش­گر جوان كشور نيز بايد گفت كه وي در سال 1358 خورشيدي در مزارشريف به دنيا آمد. در كودكي به همراه خانواده به ايران مهاجرت كرد. هم­اكنون نيز دانش­جوي كارشناسي ارشد كارگرداني تلويزيون است. تاكنون دو مجموعه داستان به نام­هاي انجيرهاي سرخ مزار و پروانه­ها و چادرهاي سفيد از وي چاپ شده است. هم­چنين پنج اثر پژوهشي به نام­هاي فرهنگ داستان­نويسي افغانستان، رمان نويسي در افغانستان، قصه شهرزاد افغاني، تاريخچه ادبيات كودك در افغانستان و سرگذشت داستان كوتاه در افغانستان از او منتشر گشته و پنج اثر ديگر شامل پژوهش، داستان كودك و نوجوان، رمان كوتاه و ترانه­هاي فولكوريك كودكانه زير چاپ است. محمدي پنج كتاب نيز در زمينه ادبيات كودك و نوجوان دارد و هشت بار برنده جايزه­هاي ادبي در ايران شده است. وي از سال­ها پيش به عنوان نويسنده، ويراستار و سردبير با شماري از مطبوعات افغان­ها در ايران هم­كاري كرده است.

نخستين شب نوروزي بخارا با حكايت قصه­نويسي افغانستان برگزار شد و اين نويد را داد كه اهل فرهنگ و هنر ايران، دقيق­تر، جدي­تر و شايسته­تر از گذشته، با فرهنگ و هنر و ادب مردمان ديار هم­زبان و هم­كيش خود برخورد كنند. 

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤۷                سال سوم                      اپریل۲۰۰۷