کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
اثرات ناگوار «بازی بزرگ»
 

(Great Game)
برتعین سرحدات  یا حدود جغرافیـــــایی افغانستان معاصر

پوهندوی سیف الرحمن سیف، استاد سابق پوهنتون کابل
 
 

مضمون پایان را که به گذشته های موضوع سرحدات افغانستان تمرکز دارد نشر نمودیم.  از علاقمندان موضوع سرحدات مخصوصا ً سرحدات افغانستان و پاکستان خواهش داریم که اگر میخواهند نظر خود را بگویند و بنویسند، لطف کرده به سوال چه باید کرد؟ مختصر  و واضح نظرات خود را به کابل ناتهـ غرض نشر بفرستند.

 

 

قبل ازآنکه به بیان وتوضح اصل موضوع بپردازیم، قابل یاد اوری میدانم که، طی روزهای اخیر برادر محترم صدیق متین در برنامه خاص تلویزیونی اش زیر نام « خط دیورند » که از طریق تلویزیون « آریانا ـ افغانستان » پخش ونشر گردید، جوانب مختلف قضیه پشتونستان ( پشتو نخوا ) را به بررسی گرفته واز تعداد روشنفکران، قلم بدستان و متخصصین تاریخ معاصر افغانستان عزیزتقاضا بعمل اورد تادر برنامه موصوف شرکت نموده و به توضح جوانب مختلف موضوع مورد نظر و زوایایی تاریک تاریخ کشور روشنی اندازند.

همین موضوع مرا وا داشت تا در مورد سرحدات افغانستان خصوصآ سرحدات شرقی، جنوب و جنوب شرقی کشور غرض درک و فهم بیشتر از زاویه دیگری (جغرافیایی – جیوپولیتیک) روشنی اندازم و عوامل موثر جغرافیایی بر اتخاذ تصامیم سیاسی و تعین مرز های جغرافیایی افغانستان را تا حد امکان و حدود صلاحیت های خویش توضح و تشریح دارم.

ازینرو غرض بیان وریشه یابی بهتر مطلب لازم است تا موضوع را از اواخر قرن 15 میلادی طور شتابنده و گذرا پیگیری نموده و به سرعت خود را به روداید ها، وقایع و حوادث تاریخی قرن 19 میلادی رسانده و مکثی برآن داشته باشیم تا خوبتر در متن موضوع داخل شده و به درک و فهم بهتر سیاست جغرافیایی (جیوپولیتیک) دو ابرقدرت وقت اشناشویم.

سفر واسکودگاما پرتگالی در سال 1498م (اواخر قرن 15م) به ساحل جنوبی هند (کالیگیت که بعدآ به کلکته معروف گردید) راه را غرض تصرف مستعمرات انگلیس در نیم قاره هند باز نمود. بعد از تسلط پرتگالی ها بر هند (1662م) دولت پرتگال ایالت بمبی را به چارلز دوم پادشاه انگلستان تحفه داده و او نیز ایالت مذکور را به کمپنی هند شرقی واگذار کرد. امپراتوری بریتانیا از نیمه قرن هفدهم به بعد هند را تدریجآ از تسلط راجاها و امپراتوران گورگانی خارج ساخته و نیز پرتگالی ها را از صحنه ای رقابت بیرون کشیده و خود بر اوضاع مسلط و از دیگر رقبایش پیشی گرفت.

از جانبی هم در نیمه ای دهه دوم قرن 18م نواسه اورنگ زیب (فرخ شیر) مریض و کمپنی هند شرقی یک تن از دوکتوران خویش بنام «هلمتن» را غرض تداوی اش فرستاده و بعد از مداوا اورنگ زیب در نزدیکی کلکته اجازه خرید 40 قریه را به کمپنی مذکور داده تا از آن به میل خویش استفاده نماید، که این دوره را میتوان آغاز مستعمره سازی بریتانیا در هند نامید. انگلیس ها بعد از جنگهای شدید پلاسی 1756م بر هند تسلط حاصل نموده و در سال 1774 میلادی اولین گورنر جنرال (وارن هشتنگر) کمپنی هند شرقی وارد هندوستان شد. در همین سال انگلیس ها از جنوب و شرق هند جانب شمال حرکت نموده تا پنجاب، سند و حوزه ای دریای اباسین را تصرف نمایند.

 اروپایی آنروز به خوبی میدانست که امپراتوری بریتانیا بالای هندوستان زنده است. اگر لندن مغز متفکر این امپراتوری را تشکیل میدهد، هند حیثیت قلب آنرا داشته که خون ثروت، رفاه و عزمت را در درگهایش پمپ مینماید و آنرا حیات میبخشد. در چنین اوضاع و شرایط رقبایی دیگر انگلستان از جمله فرانسه زمان ناپلیون بناپارت (1769م – 1822م) و روسیه تزاری ( کاترین دوم وپسرش پاول – الکساندر اول) انگلیس را دشمن و رقیب خویش دانسته و قصد داشتند تا هند را از تسلط انگلستان خارج سازند.

ناپلیون به خوبی میدانست که شاه رگ حیاتی بریتانیا، هندوستان میباشد. ازینرو وی در جستجوی راه های غرض فتح هند برآمد و چون حاکم و فرمان روایی آبحار، انگلستان بود، لذا ناپلیون دریافت تا از راه خشکه (فارس و افغانستان) بر هند لشکر کشی نماید.

 دولت بریتانیا با درک مسئله غرض پیشبرد استراتیژی نظامی اش در پی مسدود ساختن تمام راه های ورودی به هندوستان یعنی راه های که احتمال حمله ناپلیون از آن طریق بر هند متصور بود ( فارس، افغانستان، سند و پنجاب) برآمد.

چنانچه بعدآ معلوم گردید, ناپلیون نتوانست ازین راه بر بریتانیا فایق آید و در فکر آن شد که بعد از موافقت نامه صلح تسلیت ( 7 جولای 1807م – اتحاد روسیه و فرانسه) بر نیم قاره هند بعد از عبور از افغانستان حمله نماید.

این پلان ناپلیون سبب تحریکات بیشتر انگلستان گردیده و مسئولین هند برتیانوی توجه جدی خویش را به سرحدات غربی نیم قاره هند مبذول داشتند.

از جانبی هم بعد از وفات تیمور شاه ( 19 می 1793م) شاه زمان پسرش به قدرت رسید و آرزوی آنرا داشت تا بر هند که درین زمان انگلیسها بقدر کافی در آن پایگاه های مستحکمی داشتند حمله نموده، آنرا مطیع و ثروت های بیشمار بدست آرد.

لذا دولت هند بریتانوی نماینده ای خویش سرجان مالکم را به دربار شاه فارس فرستاده تا او را بر ضد افغانستان از یکطرف و فرانسه از جانب دیگر تحریک نماید ( 1800م) که یک سال بعد آن (1801م) معاهده دوستی بین انگلستان و فارس به امضاء رسید. طبق این نظر هرگاه دولت فارس با پلان انگلیس موافقه نماید در آن صورت فارسها اجاره آنرا خواهند داشت تا بر حریم افغانستان تجاوز نموده و هرات را تصرف نمایند. زیرا هرات در منطقه دارای موقیت حساس جغرافیایی بوده و انگلیسها حتی حاضر بر آن بودن تا خود غرض دفاع و حفاظت از هرات که حیثیت در ورودی به سند و پنجاب را داشت داخل جنگ شوند، که بعد دولت انگلیس ازین تصمیم خویش پشیمان شده و فارس ها را سپاهیان نا مطلوب غرض دفاع از هرات خواندند. دولت انگلستان طبق نظریات مالکم درمورد افغانستان سیاست دوگانه ذیل را در پیش گرفت:

-         شاه هان و امیران افغان را در بین خود شان غرض گرفتن تاج و تخت مصروف جنگهای داخلی ساخته تا متوجه حرکت انگلیس ها جانب غرب نشوند.

-         طبق پلان طویل المدت دولت انگلیس، افغانستان باید از خارج تجرید تا با هیچ کشور خارجی دیگری بدون موافقت قبلی دولت انگلیس تماس حاصل ننماید.

 در سال 1801م روسها بر گرجستان که تا آن وقت جز قلمرو امپراتوری فارس به شمار میرفت حمله نموده و در 1805م به جنوب کوهای قفقاز رو آورد و شهر های مهم آنجا ( ایروان، دربند و باکو) را تصرف نمودند. فتح علی شاه قاچار ازین حرکت سریع روسها به طرف جنوب، به وحشت افتاده و به موجب قرار داد 1801م (اتحاد فارس و انگلیس) به انگلستان مراجعه نموده و طالب کمک گردید. ولی دولت انگلیس بنا بر تفاهم قبلی با روسها در برابر فرانسه از دادن کمک به دولت فارس خوداری نمود. فرانسه زمان ناپلیون بناپارت که مترسد اوضاع بود از فرصت استفاده نموده در سال 1805م و 1806م نماینده گان خویش را به دولت فارس فرستاد و دولت فارس که از جانب انگلیسها نا امید شده بود در سال 1807م نماینده خویش را به فرانسه فرستاده و در همین سال معاهده ای اتحاد و همکاری را با فرانسه غرض نجات خویش از ترس بیشروی روس ها به جانب جنوب به امضاء رسانید. درین معاهده فرانسه متعهد گردید تا از منافع فارس در برابر بیشروی روسها حمایت نماید. همین طور دولت فارس متعهد گردید تا با تمام نیرویش افغانها را بر ضد انگلیسها متحد ساخته و جانب هند بریتانوی لشکر کشی نماید. ازینرو دولت انگلیس از راه خلیج عربی  (جزیره خارک) فارس را تهدید نمود و دولت فارس که چشم امید بر فرانسه داشت ماءیوسانه دوباره با انگلیس سر سازش را در پیش گرفت و در سال 1808م سفیر انگلیس را به دربار پذیرفت و موجب معاهده ای 1809م که بین سفیر انگلستان و صدراعظم فارس به امضاء رسید، انگلستان متعهد گردید تا فارس را در برابر پیشروی و تجاوز روسها کمک نموده و دولت فارس درصورت حملهء دولت افغانستان بر هند بریتانوی ازعقب بر آنها حمله نموده و خطر احتمالی را از بین بردارد.

و اما در افغانستان, چنانچه قبلا اشاره شد ، بین برادران سدوزایی ( پسران تیمود شاه) غرض گرفتن تاج و تخت اختلاف شدید رونما گردیده که درنتجه ان افغانستان قدر کافی ضعیف و دارای اقتصاد ورشکسته گردیده که به تنهایی نمی توانست جانب متصرفات هندبرتانوی لشکر کشی نماید.

درین موقع دولت انگلیس باز هم سفیر و نماینده خویش را به افغانستان فرستاده وبه پیشنهاد تدافعی برعلیه اتحاد روس و فرانسه مبادرت ورزید (1809م).

در سال 1807م ناپلیون با پاول  تزار الکساندر اول پیشنهاد نمود تا متحدآ بر هند حمله نموده و آنر از تسلط انگلستان خارج سارند. ولی بزودی مناسبات روسیه و فرانسه بر هم خورده در سال 1810م بعد از شکست فرانسه در برابر روسیه خطر حمله فرانسه بر هند به کلی رفع گردید و فشار روسیه بر فارس دوباره افزایش یافت. در سال 1813م دولت فارس با شکست اردو شان در جنگ علیه روسها مجبورآ به معاهده ای «گلستان» که قسمت بزرگ از متصرفات شان را در قفقاز از دست دادند، تن در داد. از آن به بعد دوره طولانی رقابت بین دو امپراتوری و قدرت بزرگ عصر یعنی روسیه تزاری و بریتانیا شروع که در تاریخ بنام بازی بزرگ و یا (The Great Game) ثبت میباشد.

ازجانبی هم دولت انگلیس بخوبی درک مینمود که دولت فارس بعنوان خط دفاعی هند بریتانوی چندان قابل اعتماد نبوده و«دم گربه ای فارسی» زیر پای «خرس قطبی» بوده که با کشیدن دست نوازش غرض حفظ جان، در کنار امپراتور لم داده و د م میشوراند. ازجانبی هم روسیه تزاری میتواند با عبور از خان نشین های آسیایی میانه به شمال افغانستان دست یابد. درین مقطع زمانی انگلستان غرض جلوگیری از پیشروی های فزایندهء روسیه تزاری به دنبال احداث دیوار مستحکم دفاعی غرض حفاظت هند بریتانوی برآمد، لذا طرح «بازی بزرک» (Great Game) را غرض پیشبرد استراتیژی سیاسی، نظامی و اقتصادی بر مبنایی سیاست جغرافیایی (جیوپولیتیک) پیریزی نمود.

واژه ای بازی بزرگ (The Great Game) برای بار اول توسط یک نفر جاسوس انگلیسی (Co. Arthur Conolly) کپیتان ارتور کونولی در سال 1837م که مشغول ماموریت در بخارا بود به کار برده شد که بعد توسط Rudyard Kipling (کیپلینگ) در سال 1901م در اثر بنامی کیم (Kim) جاویدانه گردید.

 

ساحه را که بازی بزرگ غرض تسلط سیاسی در بر میگرفت، از کوه های پربرف قفقاز در غرب شروع، دشتها، صحرا ها و سلسله کوه های آسیایی میانه، افغانستان، ترکستان چینی و تبت را در شرق احتوا مینمود. طول مجموعی این ساحه 3000Km و عرض آن به 1000Km میرسید. باید یادآورشد که ساحه این بازی به هر انداره ای که بزرگ بود ولی محراق آن افغانستان بوده و افغانستان معبر تاریخی آسیایی میانه، شرق میانه و هند بریتانوی را تشکیل میداد. البته قابل ذکر است تمام این فعالیت ها در اوایل قرن 19، هنگامی که روسیه تزاری شروع به باز نمودن راه به جانب جنوب و جنگ قفقاز آغاز شد, اتفاق افتاد. با سرکوبی اقوام مسکون قفقازی، روسها نگاه های حریصانه ای بسوی شرق نمودند، که از لحاظ ساختمان اراضی و توپوگرافی مشتمل بر صحرا های پهناور و سلسله کوه های بلند و بر از برف دریا ها و جلگه های سرسبز بوده که خان نشین های مسلمان خیوا، بخارا و خوقند در ان قرار داشت، چنانچه پیشروی روسها به سوی این سرزمین ها زنگ خطری را برای لندن و کلکته به صدا درآورد.

در اوسط قرن نزدهم آسیایی میانه به ندرت از نظر انداخته میشد، زیرا این مناطق یکی پی دیگری بدست روسها میآفتاد. در سال 1865م شهر برزگ و دارای حصار های بلند تاشکند را روسها اشغال نمود. سه سال بعد نوبت ثمرقند و بخارا رسید و پنج سال بعد روسها بعد از سر بریدن ها و خونریزی های وافر خیوا را اشغال کردند. چنانچه یکی از جنرال های روسی گفته بود: « در آسیا، هرقدر شدیدتر به آنها ضربه وارد شود، به همان اندازه مردمان شان برای مدت های طولانی خاموش خواهند ماند.»

با وجود اطمینان مکرر سنت پطرزبورگ مبنی بر اینکه این پیشروی ها کدام قصد خصمانهء به سوی هند بریتانوی نمیباشد، ولی معلوم بود که هدف روسها تسلط کامل بر آسیایی میانه بوده وقدم بعدی طبق وصایایی پطر کبیر با عبور از افغانستان حمله بر هند بریتانوی بوده است و چنانچه اشاره شد اهمیت حفظ هندوستان برای دولت انگلستان به قدری بود که بناء بر عقیده ای برخی از سیاسیون « امکان زیستن بریتانیا بدون هند وجود نداشت» چنانچه لارد کرزن خود مینویسد: « ازمانیکه هند شناخته شده است، سرورانش همواره صاحب اختیار نیمی از جهان بوده اند.»

در طی چهار قرن امپراتوری روسیه در هر روز 55 میل مربع و یا 20000 میل مربع در سال توسعه میپذیرفت.

در آغاز قرن 19 امپراتوری روسیه و بریتانیا را اراضی به فاصله ای بیش از 2000 میل از هم جدا ساخته بود، در حالیکه در اخیر قرن مذکور این فاصله به چند صد میل پائین آمده و در منطقهء پامیر جایی که سه امپراطوری را با هم وصل مینمود، اراضی به فاصله کمتر از 20 میل این دو امپراطوری را از هم جدا مینمود. جای تعجب نبوده که بسیاری را ترس از آن بود که « روس ها زمانی به اسپ های شان لگام خواهند زد که پا های خویش را در آبهای گرم بحر هند مرطوب سازند.»

در انگلستان کسانی که این بازی را تعقیب میکردند، بدو دسته تقسیم گردیده بودند:

-         دسته اول آنانی بودند که شدیدآ علیه پیشروی روسها جانب جنوب بوده و چنین استدلال مینمودند که یگانه راه توقف دادن به پیشروی روسها جانب جنوب،  تعقیب سیاست پیشروانه (Forward Policy) میباشد. سیاست مذکور در قدم اول مبنی بر تعرض و ایجاد کشورهای حایل و اقمار در سمت حرکت های که احتمال حمله ای روسها از آن متصور بود میباشد.

-         دسته دوم به این باور نبودند که روسها بر هند بریتانوی حمله نموده و آنرا از تسلط انگلیسها برهانند. از جانبی هم آنها (روسها) قابلیت حمله نظامی برای انجام چنین کاری را هم ندارند.

مخالفین سیاست پیشروی استدلال مینمودند که این مناطق از لحاظ توپوگرافی و ساختمان اراضی دارای صحرا های وسیع، رود خانه ها، سلسله کوه های بلند و پر از برف، راه های صعب العبور , اقلیم خشک و صحرایی، و قبایل جنگجو بوده که نیرو های روسیه بعد از فایق آمد بر تمام این موانع زمانی به هند خواهند رسید که قابلیت جنگی شان را از دست داده و قدرت مقابله با اردو مجهز انگلیس را نخواهند داشت.

کونولی یکی از بازیگران سیاست بازی بزرگ در اثر خویش تخت عنوانی « سفری به شمال هند از انگلستان، روسیه، فارس و افغانستان» که در سال 1834 میلادی به نشر رسید امکان پلان عمومی تعرضی روسها را به هند چنین بیان نمود: کونولی استدال مینمود که تنها از دو خط السیر ممکن اردوی روسیه به هند دسترسی پیدا نماید؛

-         نخستین آن شامل اشغال خیوا، بلخ، سپس با عبور از هندوکش (مانند اسکندر کبیر) به کابل و از آنجا اردو شان به جلال آباد، گذرگاه خیبر و پیشاور خواهد رسید و بلاخره دریایی سند را برای حمله بر هند عبورخواهد نمود.

-         راهی دوم برای جنرال های روسی غرض رسیدن به هند بریتانوی عبارت از اشغال هرات بوده که از آنجا به سوی قندهار حرکت نموده بعد از اشغال کویته و گذرگاه بولان بلاخره بر هند حمله خواهند نمود. روسها میتواند با گذشت از بحیره کسپین و آستراخان خود را به هرات برسانند. اگر هرات یک بار به دست روسها آفتاد، بعدآ به فارس ضمیمه میگردد که در آنصورت یک اردو میتواند برای سالها در آنجا وضع الجیش بگیرد و تمام ضرورت هایش را از همان جاه اکمال نماید.

کونولی به خوبی میدانست که افغانها از روسها نفرت داشته و با فارسها که با روسها روابط نزدیک دارند تعصب و خصومت میورزند. کونولی میگفت: « هرگاه افغانها به مثابه یک ملت واحد تصمیم بگیرند تا در برابر مهاجم مقاومت نمایند، هیچ مهاجمی بر آنها پیروز نخواهند شد. در صورتیکه بین خود متفرق، پراگنده و تقسیم شوند، میتوان یگ گروه را بر ضد گروهی دیگری استعمال و از ایشان استفاده نمود.»

 

طوریکه گفته باعقدقراداد( 1814م) بین دولت فارس وانگلیس،  فارسیان تصور مینمودند که این عهد نامه

متوانندایشانرادربرابرتعرض آینده روسیه تزاری مصؤن نگهدارد ’ ولي برعكس موقعيكه درسال 1827م روسيه تزاري برفارس كشكركشي نمودودولت انگلستان به بهانه مختلف از ایشان دفاع ننمود , دولت فارس مجبورأ معاهده خجالت آوری دیگری را بنام « ترکمن چای » باروسیه امضا ومتباقی سرزمین های قفقاز را تادریای «ارس» به روسها واگذار شد. بعدازین واقعه دولت فارس به این نتیجه رسید که ؛ دوستی بادولت انگلیس بدردبخورنبوده ویگانه راه نجات نزدیکی بادولت روسیه تزاری میباشد .

روسها درمغزودماغ شاه فارس این نظریه غلط واشتباه آمیزراتزریق مینود که ؛دولت فارس میتواند اراضی ازدست رفته خویش در قفقازراازطریق حمله وپیشروی به جانب همسایه شرقی اش یعنی افغانستان جبران نماید.

بالاخره دولت فارس در سال 1837م باتشویق وحمایه روسها درراس یک اردوی بزرگ ومجهزباتوپ خانه وسلاحهای ثقیل که صاحب منصبان فراسوی وافرادوقطعات عسکری روسی نیزدران شامل بودندازسرحدافغانستان عبور وبرشهرزیباوباستانی هرات عزیزحمله واین شهر ا در محاصره کشیدند.که این وضع نه (9)ماه بطول انجامید.مدافعین دلیریکجاه بامردم شریف ووطن پرست هرات تحت قومانده وزیر یارمحمدخان به مقاومت برخاستند.درماه اپریل 1838م نماینده دولت انگلیس در فارس به قرارگاه نظامی شاه فارس دربیرون از شهرهرات رفته واورابه ترک عملیات نظامی ومصالحه با افغانهاترغیب نمود .درابتدا جانب فارس موضوع را پذیرفته ولی متعاقبأ نماینده دولت ر وسیه « سیمونوویچ » به قرارگاه نظامی  رسیدونظرشاه فارس راتغیردادکه بعد شاه فارس حمله بزرگ را برشهرهرات براه انداخته ونیروهای افغان نیز به

دفاع مردانه از هرمترمربع شهر پرداختند.سرانجام نیروهای متجاوزراشکست داده وشهررا ازلوس دشمن پاک کاری نمودند.

ازجانب هم دولت انگلستان نیزقوتهایش را از راه بحیره عرب به جزیره « خارک» فرستاده وبه شاه فارس اخطاردادکه ؛ هرگاه فارس ازعملیات نظامی برشهرهرات صرف نظرننماید, درانصورت از جانب انگلستان به عملیات بزرگ نظامی مواجه خواهند شد.ازینروشاه فارس بتاریخ 9 سپتمبر1838م ازمحاصره هرات دست کشیده ومأیوسانه وسر افگنده با قوایش عقب نشینی نمود . ولی باانهم ازماجراجوییهاو دست درازیها برحریم مقدس افغانها روگردان نبود .

طوریکه گفته شد درعقب این همه دسایس دست روسها بوده و«خرسهای قطبی » باکشیدن دست نوازش بر «گربه فارسی » ,« گربه ها» جرات نموده تا برحریم کشورتجاوز وبسوی هرات عزیز پیشروی نمایند.

باقرارگرفتن هرات بدست فارسیان , روسها یک موقعیت مهم جغرافیایی وجیواستراتیژیک را درغرب افغانستان بدست میاوردند که در انصورت منافع سنت پترزبرگ تنها به هرات محدود نشده بلکه قندهار وکابل نیز در یک موقعیت خطرناک قرار میگرفت .

بهرحال طوریکه قبلأاشاره شد دولت فارس بنابر تشویق روسیه ازهرات دست بردار نبوده ودر سال 1856م بار دیگر بر هرات لشکرکشی نمود که این ماجرا جویی ها ودست درازی هاسبب تشویش بیشتر دولت انگلستان غرض حفظ هندبرتانیوی شده  که این بار نیز علاوه برمقاومت ودفاع دلیرانه , دلیران هرات دولت انگلیس نیز ازرا بحیره عرب به بندربوشهروجزیره خارک حمله نموده وقوای فارس راشکست داد.دولت فارس مجبورأ معاهده مؤرخ 4مارچ 1857مبنی براینکه ؛ « ...پادشاه فارس موافقه میکندکه ازهرگونه ادعای حاکمیت برشهر هرات افغانستان صرف نظرنموده وازمداخله در امورداخلی افغانستان خودداری مینماید. », درپاریس عقدنمود.بالاخره امیردوست محمدخان درسال 1861م غرض انضمام دوباره هرات به مرکز , بران ولایت لشکرکشی نموده وان شهررا دوباره ضم دولت مرکزی وحدود قدیم افغانستان نمود , که ازجانب دولت انگلیس نیزدرموردکدام مخالفت صورت نگرفت.

اززمان سقوط امپراطوری بزرگ درانی که توسط احمدشاه بابا دراوسط قرن هجده هم میلادی بنیادنهاده شد (بعدازوفات تیمورشاه – 1793م ) افغانستان در مرکز جنگهای لاینقطع قدرت (بین پسران تیمورشاه، برادران سدوزایی وبارکزائی الی سقوط سلسله سدوزایی بدست پسران پاینده محمدخان غرض انتقام خون برادر (وزیرفتح خان) وبعدبین خودبرادران بارکزایی غرض گرفتن قدرت ) , قرارگرفت . تاانکه دوست محمدخان درمسجدعیدگاه کابل (1836م ) اعلان امارت نموده وخطبه بنام اوبعنوان امیر کابل خوانده شد. درین مدت قریب چهل سال که بنام دوره فتور ثبت تاریخ افغانستان میباشد , افغانستان حدودوقلمرو قبلی دورۀ احمدشاهی خویش راازدست داده , از روندپیشرفت وترقی بازمانده , اقتصادکشورکه متکی به زراعت ومالداری بودضربات خوردکنندۀ برداشته ومملکت ازتماس باسایردول جهان محروم وهریک ازبرادران سدوزایی وبارکزایی وحکمرانان ولایات که خودرامرکزقدرت می پنداشتند طورانفرادی غرض حفظ وبقای خویش بایکی ازکشورهای همسایه ویا هند برتانیوی تماس وارتباط قایم مینمودند.

بااستفاده ازین اغتشاشات وهرومرج داخلی وضعف اداره دولت مرکزی افغانستان ,رنجیت سنگ طرف غرب پیشروی نموده پنجاب را تاپیشاور ازان خود ساخت .

دوست محمد خان بعدازانکه در کابل ملقب به « امیرالمؤمنین » گردید (1836م) , برضدسکها اعلان جهادکرد.

سلطامحمدبرادرامیرکه بحیث حکمران پسشاور ایفای وظیفه مینمود ازجنگ دست کشیده وطبق پلان جواسیس انگلیس خودرا به رنجیت سنگ تسلیم کرد.ازین تاریخ ببعد اراضی غرب دریای سندالی دره خیبر ازپیکرزیبای وطن نازنین ماجدا وتلاشهای امیر و فرزند قهرمان وطن  وزیرمحمد اکبرخان نیزبی نتیجه ماند.

زیراانگلیسها دره های استراتیژیک کوه سلیمان راطبق پلان استراتیژیست های نظامی دولت انگلستان وطرفداراتیوری سرحدعلمی (Scientific frontier) غرض دفاع از هند برتانیوی بکاربرده و یکسال بعدازجنگ اول افغان وانگلیس (1843م) سندرامتصرف ودوسال بعدان پیشاوررانیزازحکمران پنجاب به تصرف خویش دراوردند.

بهرحال امیرغرض الحاق دوباره پیشاور( ازتسلط رنجیت سنگ) ازدولت انگلیس وروسیه تزاری طالب کمک شد، دولت انگلیس اولین هیئت را به رهبری برنس ( 1836 – 1837م )به کابل فرستاد .ازجانب هم نماینده دولت روسیه « ویتکوویچ » نیزبه کابل رسید(1838م).

امیرتوقع داشت درصورتیکه دولت انگلیس دربازگردانیدن اراضی غرب دریای سندبه اویاری رساند, وی همکارودوست خوب دولت انگریزباقی خواهدماند.ازجانب هم برنس نماینده دولت انگریز قبلأ به امیرهوشدارداده بود که، انهانسبت به پیمان که بارنجیت سنگ بسته اند متعهدمیباشندو «لارداکلند»وایسرا هند با هر نوع معامله و سازش با امیر که موجب رنجش رنجیت سنگ شودمخالف است.

بتاریخ  20 جنوری 1838م بعدازمذاکرات  طولانی گورنرجنرال هندبرتانیوی  شخصأ به امیر چنین نوشت؛ به این امیدواری که شاید بریتانیا بر رنجیت سنگ فشار بیاورد تا پشاور را دوباره به امیر واگذار کند کاملآ وداع گوئیدو هر نوع مفکوره دوباره به دست آوردن پشاور را از سر بیرون کنید. نامه مذکور که بسیار توهین آمیز بود، طوری تنظیم گردیده بود تا غرور امیر را جریحه دار سازد، زیرا گورنر جنرال از موضوع کاملا آگاه بود که نماینده روس به کابل رسیده است. لذا به امیر دوست محمد خان هوشدار داد تا از هر نوع معامله با روسها بدون توافق قبلی انگلیس خود داری نمایددر غیر بریتانیا خود را مکلف نمی داند تا جلو پیشروی اردوی سیک را بگیرد .همچنان گورنرجنرال طی نامه به امیر نوشت؛ در صورتیکه امیر با روس و یا هر قدرتی دیگری که ضد منافع انگلیس باشد دست دوستی دراز نماید در آنصورت، بزودی از تخت کابل برآنداخته خواهد شد. همینطور لارد اکلندبه برنیس هدایت داده بود که از امیر تقاضا نماید تا طی نامه رسمی عنوانی رنجیت سنگ از ادعای خود بر پیشاور منصرف شود.

در 21 اپریل 1838م امیر دوست محمد خان نماینده روسها را با اعزاز، اکرام و اظهار دوستی در بالاحصار کابل (قصر شاهی) پذیرفت. دولت انگلیس بعد از ملاقات امیر با نماینده دولت روسیه تزاری به این نتیجه رسید که, دیگر امیر با روسیه نزدیک شده و قرعه اش را با روسها انداخته است. لذا دولت انگلیس تصمیم گرفت که کاری دولت افغانستان را یکباره، تمامآ حل نماید. ازینرو تصمیم برآن شد تا بر افغانستان لشکرکشی نموده و او را با جبر و اکراه از تخت کنار آورده و با عنصر بیشتر طرفدار انگلیس تغویض نماید. دولت انگلیس در افغانستان دو کاندید غرض احراز تخت شاهی داشت (کامران و شجاع)، لذا دولت انگلیس به این فیصله رسید که شجاع یکجا با رنجیت سینگ غرض بر انداختن امیر دوست محمد خان دست به کار شود. درعوض شجاع غرض حفظ تاج و تخت از تمام ادعای خود بر پیشاور منصرف گردد، سپس قطعات منظم اردوی انگلیس یکجا با لشکر رنجیت سینگ و شجاع به سوی افغانستان مارش نمایند.

شاه شجاع که درین وقت برای استرداد تاج و تخت به قبول هرگونه سفالت و پستی حاضر بود. بتاریخ 12 مارچ 1834م اولین معاهده اش را که هیچ گونه حیثیت حقوقی نداشت در 14 ماده با رنجیت سینگ عقد نمود. شجاع در معاهده منعقده تمام کشمیر، پنجاب، سند و اراضی اتک و پیشاور را تا خیبر به رنجیت سینگ گذاشت، ولی معاهده چون تنها بین رنجیت سینگ و شجاع بود و انگلستان از آن منفعت نمیبرد لذا طرف قبول انگلیس واقع نشد. و متعاقب آن معاهده لاهور (26 جون 1838م) بین گورنرجنرال هند بریتانیوی، رنجیت سینگ وشجاع در سمله بتاریخ (25 جولای 1838م) به امضاء رسید. طبق اعلامیه سمله تصمیم برتانیه غرض برانداختن جبری امیر دوست محمد خان از سلطنت و تعویض او با شجاع علنی شد و امیر دوست محمد خان انسان کله شخ و غیر قابل اعتماد دولت انگلیس معرفی گردید. درین معاهده گورنر جنرال هند برتانیوی و رنجیت سینگ شخصیت های حقوقی ولی از جانب افغانی شجاع شخص فاقد صلاحیت حقوقی و فراری به حساب میآمد.

به هر حال معاهده لاهور را از جانب لارد اکلند، مکناتن به نماینده گی از جانب هند برتانیوی در 18 ماده امضاء نمود. شاه شجاع در مقابل امداد تاج و تخت افغانستان وعده داد تا از تمام اراضی افغانستان در دامنه کوه های سلیمان (تا ماوراء دره استراتیژیک خیبر و بولان) دست بردارد و بعد از تحصیل تاج و تخت مبلغ دولک روپیه باج را نیز با پینج هزار لشکر سالانه قبول نمود تا به رنجیت سینگ تحویل دهد و با هیچ دولت دیگری که مخالف دولت انگلیس باشد، عقد مودت ننموده و روبط سیاسی برقرار ننماید. با این عهدنامهء عجیب دولت انگلیس به قومندانی سرجانکین شجاع را با خود گرفته و در فبروری 1839م از راه سند و بولان بر قندهار حمله نموده و شجاع را بر تخت شاهی قندهار نشاند.  درقندهار مکناتین از شجاع تعهد گرفت که قطعات دایمی انگلیس را با یک نفر نماینده سیاسی شان در افغانستان بپذیرد و به این اساس دولت انگلیس غرض حفظ هند برتانیوی طبق اندیشه های بازی بزرگ، به قمار خطرناک سیاسی دست زد و بتاریخ 17 اگیست 1839م شجاع را به پادشاهی رساند.

گورنر جنرال هند که از جمله طرفداران سیاست پیشروی (Forward Policy) دولت انگلیس بود میگفت؛ «... افغانستان را بگیرید و به مربوطات انگلیس تبدیل نمائید... اگر روسها تلاش نمایند تا آنها را روسی سازند، ما باید مواظب باشیم تا آنها را بریتانیوی باشند...»

لارد اکلند اعلان نمود: «برنیس مدتی زیاد را در کابل برای مذاکره بی ثمر سپری نمود. در نتیجه واضح شد که امیر با نقشه های جاه طلبانه و بلند پروازانه اش که به امنیت و صلح سرحدات هند برتانیوی صدمه وارد مینماید اعتراف نموده و به صراحت از پیشبرد نقشه هایش دفاع نموده است،  که هر نوع کمک خارجی را غرض تصرف دوباره اراضی غرب دریایی سند (پیشاور الی دره خیبر) میتواند مطالبه نماید. از مدتی که امیر در کابل به قدرت رسیده، کدام امیدی برای اینکه در همسایگی ما آرامش حفظ گردد و منافع هند برتانیوی از دست اندازی مصئون باشد، دیده نمی شود.»

البته روشن بود که امیر از روسها طالب کمک گردیده ولی گورنر جنرال به احتیاط از ذکر نام روسها خود داری مینمود.

طوریکه فوقآ ملاحظه شد دولت انگلیس غرض جلوگیری از تصرف دوباره پیشاور توسط امیر افغانستان، به کشور لشکر کشی نموده و به این اساس جنگ اول افغان و انگلیس را بر افغانها تحمیل و اراضی غرب دریایی سند را که دارای اهمیت خاص جیواستراتیژیک و جغرافیایی میباشد به سان دیوار مستحکم حفاظتی هند برتانیوی به کار برد و  از پیکر وطن عزیز ما جدا نمود.

ازجانبی هم جنگ اول افغان انگلیس حیثیت مانور بزرگ نظامی را داشته و دولت انگلیس میخواست تا به روسیه تزاری نشان دهد که از تعرض به منافع شان خود داری نمایند. ولی شکست اردوی انگلیس در افغانستان ضربهء سختی به غرور و حیثیت امپراتوری بزرگ وقت روی زمین که ادعا داشتند «آفتاب در قلمرو شان غروب نمی نماید» وارد نموده که نمیتوان آنرا با شکست روسها در خیوا مقایسه کرد.

در سال 1841م زمانیکه دولت برتانیا در افغانستان شکست خورد، انگریز ها با حاکم بلوچستان (خان قلات – میرنصیرخان) که از بابت خانه جنگی رنج میبرد در یک اتحاد دفاعی درآمد، که طبق مواد این موافقت نامه خان قلات منطقه بولان و گارنیزیون نزدیک به شهر کویته را طور دوامدار به برتانیه واگذار شد و هند برتانیوی الی سال 1875م ـ آنجا را به مرکز بزرگ نظامی طبق اندیشه های سرحد علمی مبدل ساخته و کوتل کوژک را نیز سنگر بندی نمود و چنانچه ملاحظه شد یکی دیگر از اثرات نا گوار این بازی غرض تسلط بر مناطق سوق الجیشی و جیواستراتیژیک تسخیر ولایت بلوچستان و تقسیم آن به دوقسمت (فارس – هندبرتانیوی) و جدایی کامل آن از بدنهء زیبایی کشور عزیر ما افغانستان میباشد. این ساحه نیز حیثیت کمربند حایل حمایتی هند برتانیوی طبق اندیشه سرحد علمی (Scientific Frontier) به حساب میآمد و چنانچه گفته شد در سال 1870م طبق هدایت دیزرائیلی صدراعظم وقت انگلیس نه تنها بلوچستان، بلکه افغانستان نیز شامل اتحاد دفاعی انگریز ها گردید.

به هر حال جنگ اول افغان انگلیس تا یک مدت تادیب بود برای برتانیه و روسیه که به ماجرا جویی های شان در آسیایی میانه ادامه میدادند. بعد از این واقعه مشوره های بسیار محتاطانه را به کار میبردند، چنانچه از جانب لندن به گورنر جنرال هند برتانیوی کوش زد شده بود، برای اینکه روابط دوستانه با کابل حفظ گردد، به هیچ قیمتی در امور داخلی افغانستان مداخله ننماید. پس از چندین دهه تعقیب سیاست جنگ و تجاوز هردو قدرت به فکر آن شدند تا به تعین، تحکیم سرحدات و تقسیم ساحه نفوذ شان به اندیشند. ازینرو تزار نیکولای اولین کسی بود که شخصآ در تابستان 1844م از انگلستان بازدید رسمی نمود. تزار بر سلسله ملاقات هایش با صدراعظم وقت انگلیس (سررابردپیل) و وزیر خارجه اش (لارد امردین) اطمینان داد که او تنها صلح میخواهد و بیشتر ازین قصد کدام پیشروی در آسیایی میانه نداشته و هیچ گونه نظری جانب هند برتانیوی ندارد.  

درعین حال در انگلستان این نظریه قوت میگرفت که غرض حفاظت از هند برتانیوی باید تیوری سرحد علمی (Scientific Frontier) مورد تطبیق قرار گیرد.

طبق مواد این سیاست انگلستان غرض حفظ هند برتانیوی تمام دره های کوهای سلیمان (خیبر، پیوار، پاره چنار، توچی، کرم، گومل و کوژگ) را کاملا تسخیرو به سنگرها و مواضع مستحکم نظامی مبدل نموده تا هرگاه برهند حمله گردد، ازین مناطق به دفاع ان پرداخته شود.

همینطور یک تعداد ازسیاسیون انگلیس به این نظر بودند تا با دولت روسیه به توافق رسیده و ساحه نفوذ دو امپراتوری معین گردد. همچنان در بین دو امپراتوری منطقه حایل (Buffer) بوجود آید که خارج از ساحه نفوذ روسیه و برتانیا بوده و هیچ یک ازین دو امپراتوری در آن مداخله ننمایند تا از اصطکاک و رویارویی آنها جلوگیری به عمل آید. دولت انگلیس علاقمندی بیشتری به کشور حایل داشته و خواهان آن بود تا سیاست کشور حایل را با سیاست تجرید  پیوند دهند ولی هیچگاه نمی خواست طور رسمی از موضوع یادآور شده و کوشش مینمود تا روسها درین مورد رسمآ پیشقدم گردند. روسها در اوایل نمیدانستند که کشور حایل در کجا به میان آید و انگریز ها نیز موضوع را که هدف نزد شان معین بود، توضح نمی دادند تا آنکه روسها را به نظر خویش قانع ساخته بعد بر موضوع روشنی انداختند و از افغانستان منحیث کشور حایل (Buffer) نامبردند.

در سال 1869م وزیر خارجه برتانیا با سفیر روسیه در لندن ملاقات و حین صحبت بر مسایل آسیایی میانه از موجودیت منطقه بیطرف یا (Neutral) در بین دو امپراتوری یاد آور شد تا بنا بر موافقه هر دو کشور به میان آید و خارج از ساحه نفوذ دو امپراتوری باشد. همچنان وزیر خارجه برتانیا به سفیر روسیه یاد آور شد که، دولت برتانیا هیچ خطری را از جانب روسیه به سرحدات هند برتانیوی احساس نمی نماید، ولی با آن هم موجودیت منطقه بیطرف بین روسیه تزاری و برتانیا که؛ آزادی، امنیت و بیطرفی آن ساحه از جانب هر دو امپراتوری تضمین گرددبهتر خواهد بود.

درین دیدار سفیر روسیه با وزیر خارجه انگلستان موافقه نموده و از موضوع رسمآ به سن پیترزبورگ خبر داد، دولت روسیه طی نامهء به سفیر خویش در لندن در مورد موافقه نموده و افغانستان را خارج از ساحه نفوذ خویش خواند. به این ترتیب لندن به هدفی دست یافت که میخواست آنرا رسمآ از جانب رقیب خویش بشنود.

ازجانبی هم غرض به وجود آمدن ساحه بیطرف ضروری به نظر میآمد تا اولآ سرحد بین دولت افغانستان و امارت بخارا که تحت اثر دولت روسیه تزاری بود تعین و مشخص گردد. در ماه اکتوبر سال 1869م وایسرای هند برتانیوی نماینده خویش را به مرکز روسیه تزاری (سن پیترزبورگ) فرستاد تا با احتیاط تمام در مورد منطقهء بیطرف با روسها صحبت نموده و شرایط سه گانه ذیل را به آنها پیشنهاد نماید؛

1-  تمام زمین های موجود که همین اکنون تحت تصرف دولت افغانستان (امیرشیرعلی خان) قرار دارد جز خاک افغانستان شمرده شود.

2-  امیر افغانستان باید غرض نفوذ به خارج از ساحه موجوده اش کوشش ننماید.

3-  امپراتوری روسیه باید از نفوذ خویش کار گرفته و کوشش نماید تا امیر بخارا را از حمله و تجاوز به سرزمین افغانی وادارد.

چنانچه گفته شد دولت روسیه در سال 1869م اصولا موافقه نمود که افغانستان جز منطقه بیطرف و خارج از ساحه نفوذ روسیه شناخته شود. بعد ازین موافقت نامه دولت انگلستان در سدد آن شد تا حدود شمالی افغانستان را با موافقت روسها تعین نماید.

پامیر به حیث گره یا عقده ای جیالوژیکی نتنها سلسله کوه های هندوکش، قراقرم , تیان شاه,کوئین لن وهمالیه را با هم اتصال داده, بلکه سه امپراتوری وقت (روسیه تزاری، انگلستان و منچور) نیز با هم وصل مینمود و اقوام که در اطراف «بام دنیا» زنده گی مینمایند بطور عموم از محلات اسکان، اشجار و دسترسی به سبزیجات محروم میباشند. گذشت ازین منطقه پر برف و یخ بندان خیلی دشوار بوده و دربرابر یک اردوی مدرن و مجهز با سلاح های ثقیل به حیث سد نفوذ نا پذیر تلقی میشد، ولی دیگر عبور ازین ارتفاعات نیز امکان پذیر گردیده بود زیرا گارنیزیون روسیه تزاری در منطقه خوقند جابجا گردیده و میتوانست از آنجا به سوی معبر های کشمیر حرکت و جانب هند مارش نمایند. آنها میدانستند که آسیب پذیر گذرگاه، گذرگاه بروغیل و اشکاشم بوده که صد میل دور در شمال غرب کالگیت قرار دارد. با وجودیکه دو کوتل مذکور از نزدیکترین پایگاه های برتانیه و روسیه تزاری یک اندازه فاصله داشتند ولی تقرب از شمال نسبت به جنوب اسانتر بود. در جریان رقابت و بازی بزرگ بین دو قدرت وقت گزارش ها میرسید که روسها یقیننآ با در نظر داشت مواضع مستحکم، ساختمان اراضی و توپوگرافی محل برنده خواهند شد. آنها با عبور از کوتل بروغیل میتوانند از طریق چترال خود را به سرحد هند برسانند. پامیر را انگلیس ها دروازه عقبی هند برتانیوی نامیده و درصورتیکه نیروهای روسی کاشغر را اشغال نمایند این ساحه بیشتر آسیب پذیر خواهد بود. علاوتآ انگلیسها میدانستند که بین کاشغر و افغانستان 50 میل فاصله وجود دارد و روسها بعد از تصرف خو قند میتوانستند ادعا نمایند که این مناطق نیز به انها تعلق دارد. درینصورت تقرب روسها به افغانستان و شمال هند نزدیک و نزدیکتر میشد. طول این دهلیز بیش از سه صد کیلومتر بوده و به اساس موافقت نامه سال 1895م بین برتانیه و روسیه به حیث منطقه حایل به افغانستان سپرده شد تا از برخورد و رویارویی دو امپراتوری جلوگیری به عمل آید. مشکل اساسی هم زمانی ایجاد شد که روسها (امیربخارا) بدخشان و واخان واقع در جنوب دریایی آمو (آموی علیا) را جز خاک افغانستان نه شمرده بلکه آنرا جز خاک امیر بخارا میشمردند. دولت افغانستان آن قسمت های از روشان و شغنان را که در جانب راست دریایی آمو موقیعت دارد جز خاک خود میشمرد.

آخرالامر با آنکه مسئله تعین سرحدات شمال افغانستان بین دولت افغانستان و روسیه تزاری طوری کامل حل نگردیده بود ولی دولتین برتانیه و روسیه تزاری به موجودیت یک کشور حایل (افغانستان) به موافقه رسیدند. ولی با آن هم تطبیق تیوری حایل بالای این کشوربین دو امپراتوری باز هم صادقانه نبوده، چنانچه روسها نماینده خویش استالیتوف را به دربار امیر افغانستان (شیرعلی خان) فرستاد و دولت برتانیه که آنرا مذاخله مستقیم در ساحه نفوذ خویش دانسته و خطری غرض امنیت سرحدات هند برتانیوی تلقی نمودکه بلاخره دولت انگلیس در سال 1879م باز بر افغانستان لشکر کشی کرد.

بهرحال بعد از ملاقات های مسلسل بین سن پیترزبورگ و لندن (1869م الی 1873م) بدون آنکه مدعیان اصلی یعنی دولت افغانستان و امارت بخارا از موضوع تعین سرحدات آگاه باشند دولتین روس و انگلیس در سال 1873م به این فیصله رسیدند که؛ افغانستان از روشان و شغنان و بخارا از بدخشان و واخان صرف نظر نماید و دریایی پنج از سرکول در شرق تا نقطه اتصال آن با دریایی کوکچه و از آنجا تا گذر خواجه سالار در سر راه بلخ (ترکستان افغانی) و بخارا را که در آنجا دریایی مذکور به طرف شمال غرب دور میخورد، سرحد دو کشور شناخته شود.

از خواجه سالار به طرف غرب چنین فیصله شد که خط سرحدی به طرف غرب الی سرحد ایران امتداد یابد بطوریکه آقچه، سرپل، میمنه، شبرغان و اندخوی شامل خاک افغانستان بوده و مرو و اراضی ترکمن نشین اطراف آن خارج از خاک افغانستان میباشد.

این موافقت نامه بتاریخ 31 جنوری 1873م بین دو دولت فوق الذکر صورت گرفت، دولت انگلیس از این موافقت نامه دو هدف ذیل را  در سر داشت:

-         سرحد شمال افغانستان را که منحیث کمربند حفاظتی هند برتانیوی شمرده میشد بنا بر موافقت دولت روسیه تعین و امکان تعرض دولت روسیه تزاری را در ساحه نفوذش به حد اقل تقلیل بخشید.

-         دولت روسیه تصدیق نمود که افغانستان خارج از ساحه نفوذش بوده یعنی ساحه نفوذ دولت برتانیه میباشد.

اما جانب روسیه منافع ذیل را از این موافقت نامه حاصل مینمود؛

-         قبل از همه روسها ترس از آن داشتند تامبادا انگلیسها به مناطق آسیایی میانه نفوذ نموده برمنابع طبعی و تجارت این مناطق دسترسی پیدا کند.

-         روسها در اروپا و شرق نزدیک (ترکیه) درمحاصره قرار داشته و در جستجوی آن بودند تا عجز شان را به وسیله اشغال سرزمین های دیگر در آسیا بپوشانند و حیثیت امپراتوری شان را محفوظ دارند.

-         منافع امپراتوری روسیه در بحیره بالتیک همواره دستخوش تغیرو انقراض بوده و آنها میدانستند که تحکیم مواضع شان در آسیایی میانه برای مقابله با تهدید سرحدات شان در بحیره بالتیک غرض امتیاز گیری چانس شان را بیشتر ساخته و هند را که آسیب پذیر ترین نقطه امپراتوری برتانیه بود گاه و بیگاه تهدید نماید، لذا  داشتن پایگاه های قوی و مستحکم در آسیای میانه میتوانست مواضع روسیه را برای مقابله با تهدید سرحدات شان در اروپا و شرق نزدیک تحکیم بخشد.

به هر حال چنانچه فوقآ ذکر شد بعد از موافقت نامه 1873م حدود و سرحدات کشور حایل (Buffer) معلوم و ساحه نفوذ دو امپراتوری تا حدی معین گردیده و موانع موجود بر سر راهی کشور حایل رفع گردید، ولی هیچ یک از آنها سندی را به عنوان کشور حایل امضاء ننموده اند.

حایل کشوریست که موقیعت میانه، میان دو امپراتوری یا دو قدرت را دارا بوده که حفظ استقلال و آزادی شان در حفظ تعادل و تناسب نیرو های نظامی این قدرت ها نهفته است. درصورتیکه یکی ازین دوقدرت کمی ضعیف گردد و یا در حاشیه قرار گیرد، قدرت رقیب دیگری بر منطقه محوری ویا حایل حمله ورگردیده، استقلال و تمامیت ارضی کشور حایل را به خطر می اندازد(البته قابل ذکر است که استقلال و تمامیت ارضی کشور حایل نیز از جانب این نیرو ها تضمین میگردد). طوریکه فوقآ تذکار یافت قرارداد ها و مداخلات دولتین روس و انگلیس در طول قرن 18 و 19 و حتی نیمه اول قرن 20 سبب گردید که افغانستان به کشور حایل مبدل گردد و به همین منوال سیاست هایش را تنظیم و پلان های اقتصادی و فرهنگی اش را طرح ریزی نمایند.

گرچه سیاست حایل در شکل ظاهری اش به سیاست خارجی کشور اختصاص داده شد، ولی در واقع ابر قدرت ها در هر حالت آن به ساختار سیاسی و توسعه ملی کشور حایل نیز توجه خاصی مبذول میدارند و میخواهند که تمام ساختار کشور حایل یعنی اقتصاد و سیاست آن نیز به همین منوال انکشاف و پیش برده شود. به بیان دیگر سیاست و اقتصاد کشور حایل در عرصه خارجی نیز باید به نفع و مطابق اهداف هر دو طرف باشد.

 

طوریکه اشاره شد امیر دوست محمد خان دردور دوم امارت اش از حساسیت جیوپولیتیکی افغانستان به خوبی آگاه شده و به این نتیجه رسید که منافع کشورش در آن خواهد بود تا از نزدیکی با روسها پرهیز نموده و تا یک مدتی نیز تصرف دوباره سرزمین های از دست رفته غرب دریایی سند را به تعویق اندازد.

درین ایام تحریکات نظامی امپراتوری آسیایی روسیه رو به افزایش بوده و خود تاثیرات به سزایی به طرز تفکر و اندیشه دولتمردان برتانیه غرض حفاظت هند به جا گذاشته و سبب شد تا دولت برتانیه در امور داخلی افغانستان بصورت گسترده ای مداخله نماید و در قرن 19م دوبار این کشور را مورد حمله نیروهای نظامی قرار داده که هر بار علاوه بر تلفات جانی و مالی فراوان بخش های از اراضی کشور عزیز ما را  از بدنه زیبا اش بریده و بر هند برتانیوی پیوند نمود. زمانیکه پیشروی روسیه در آسیایی میانه ادامه داشت برتانیوی ها تلاش نمودند تا بدانند که آخرین سرحد امپراتوری آسیایی میانه روسیه در کجا خواهد بود؟

ولی هر بار روس ها جواب میدادند که؛ درجایکه روسیه به آن رسید، همان جا سرحد این امپراتوری محسوب میشود . در مورد مکتوب گورچاکوف سند مهم امپراتوری روسیه در قرن 19م میباشد. درمکتوب تاکید شده بود که؛ هدف از توسعه اراضی روسیه جانب آسیایی میانه صرفآ انتشار فرهنگ اروپایی در میان اقوام نیمه وحشی ساکنین آنجا میباشد (مکتوب گورچاکوف – 1864م).

ازینرو سیاستمداران انگلیس تلاش نمودند تا یک ساحه بیطرف (حایل) را بین دو امپراتوری بوجود آورده تا حد اقل جلو پیشروی روسها را جانب افغانستان گرفته و تمامیت ارضی این کشور را حفظ نماید. بعد از مذاکرات طولانی و تبادله مکاتیب روسیه راضی شد که افغانستان را جارج از ساحه نفوذ خویش خوانده و افغانستان در میان دو امپراتوری وجود آشکارا داشته باشد. همرا با این موارد روسیه این را نیز قبول کرد که توسعه اراضی آنها در آسیایی میانه تا سرحد شمال آفغانستان خواهد بود (قرار داد گرانویل – گورچاکوف 1873م).

قابل ذکر است که در سال 1860م روسها پیشروی در آسیایی میانه را ازسر گرفته و چندین بار بر خیوا که از موقیعت خاص جغرافیایی برخوردار بود لشکر کشی نمود ولی هر بار قوت های شان بر عقب نشینی مجبور میگردید تا آنکه در سال 1873 میلادی طور مسلسل و دوام داد بر خیوا حمله را آغاز و بعد از قتل عام و آنجام اعمال وحشیانه، به شیوه شناخته شده روسی اش در سال 1874 خیوا را درهم کوبیده و خیوا به دست روس ها افتاد. سقوط ناگهانی خیوا سبب ناراحتی بیشتر دولت انگلیس شده و بریتانیه در سدد آن شد تا امیر افغانستان (شیرعلی خان) را در موقفی قرار دهد تا از پیشروی روسها جانب سرحدات شمال افغانستان به انگلیس ها شکایت نماید ولی امیر آگاهانه از موضوع،حتی در کانفراس امباله 1869م به «لارد مایو» وایسرای هند برتانیوی نیز یاد آوری ننمود. امیر بخوبی میدانست که از پیشروی روسها بیشتر از همه جانب انگلیس در تشویش بوده و جانب بریتانیه باید از موضوع یادآور شده، سلاح، مهمات و کمک مالی تهیه و به جانب دولت افغانی تسلیم دهد.

امیر شیرعلی خان که از روسها نسبت به انگلیس ها بیشتر نفرت داشت در سال 1873م به وایسرای هند پیشنهاد پیمان دفاعی را در برابر تهدید روسها از شمال نمود. وایسرا که از جانب لندن هدایت دریافت نموده بود پیشنهاد امیر را رد و هنوز مدتی از آن نگذشته بود که به هند گزارشات مبنی بر نزدیک شدن امیر به جنرال کافمن (درتاشکند) مواصلت نمود. لذا دولت انگلیس در تلاش آن شد تا برامیر فشار وارد نموده تا نماینده دایمی انگلیسی نژاد دولت برتانیه را در کابل یا هرات بپذیرد. قبول نماینده گان دولت انگلیس در افغانستان معنی آنرا داشت تا امیر از نزدیکی با کافمن صرف نظر نموده و در سیاست خارجی اش تنها به دستور فرنگی ها گوش دهد و مطابق میل آنها حرکت نماید. درچنین اوضاع و شرایط پیش آمده، بعضآ امیر نیز به شدت در یک حالت تردد و دو دلی قرار میگرفت و میخواست که طور قسمی با روسها سر بجنباند نه آنکه کاملا بالای آنها اعتماد نماید. از جانبی هم برای انگلیس ها ثابت شده بود که امیر از پذیرش نماینده گان انگلیسی نژاد دولت انگلیس در هر ولایت افغانستان که آنها یاد آوری نموده اند دوری مینماید. لذا پیروان سیاست پیشروی در لندن به این نتیجه رسیدند تا افغانستان را کاملا تحت نفوذ شان درآورده و از لحاظ سیاسی و نظامی آنرا در یک چارچوب نوین اداری بگنجاند.

درین موقع از جانب لندن به وایسرای هند هدایت داده شد تا با امیر افغانستان تماس دوباره برقرار نموده و او را به قبول نماینده انگلیس در کابل وادار سازد. لذا وایسرا با امیر تماس حاصل تا هیئت دولت انگلیس را بریاست «لوین پیلی» در کابل بپذیرد تا در مورد روابط کابل و کلکته با هم صحبت نمایند ولی امیر از پذیرش هیئت موقت در کابل نیز معذرت خواست. بعد وایسرا نمایده مسلمان هند برتانیوی (عطا محمد) را از کابل در سمله نزدش خواسته تا در مورد امیر از ایشان طالب معلومات گردد (اکتوبر 1876م).

ایشان نکات عمده ذیل را در مورد به وایسرا ابراز داشت؛

-         امیر افغانستان به شما باور و اعتماد نداشته و گمان میکند که دولت انگلستان در فکر ازبین بردن او میباشد.

-         امیر از حکمیت گولد سمت (19 اگست 1872) در سیستان کاملا ناراض بوده و آنرا حکمیت نا درست میداند.

-         امیر میگوید که، انگلیس ها خاک افغانستان (کویته) را تصرف و از آن به حیث پایگاه نظامی شان استفاده مینماید، در حالیکه طبق معاهده منعقده سال 1841م بین خان قلات (میر نصیر خان) و دولت بریتانیه کویته جز خاک افغانستان شناخته شده است.

-         کمیشنر پیشاور (لوئیس پیلی) با امیر با لهجه غیر مؤدبانه مکاتبه مینماید.

-         در عقد قرار داد ها و موافقت نامه ها بین دولتین افغانستان و بریتانیه شرایط مساوی رعایت نگردیده است.

وایسرای هند برتانیوی که از جمله طرفداران سیاست پیشروی بود به این نتیجه رسید که؛ باید تمام دره های هندوکش توسط عساکر بریتانیوی اشغال و به استحکامات نظامی مبدل گردد، کابل، قندهار و هرات تمامآ تحت اداره و نفوذ مستقیم دولت برتانیه درآید. منطقه شینوار و مهمند از پیکر ولایت ننگرهار مجزا و جز خاک پیشاور گردد. پیشین و سیبی از ولایت قندهار جدا و به بلوچستان محلق گردد. و به همین ترتیب خیبر کرم و بولان به مناطق استراتیژیک نظامی مبدل و به هند برتانیوی تعلق گیرد. لارد لیتن وایسرای هند میگفت؛ اساسآ کشوری به نام افغانستان لزوم نداشته و درین راه باید از قاطیعت کار گرفته شود.

در جنوری 1877م کانفرانس پیشاور دایر و نماینده دولت افغانستان (سید نورمحمد شاه خان) مسایل را که موجب آزرده گی امیر از دولت بریتانیه شده بود طور ذیل بیام داشت؛

-         عدم موافقت دولت بریتانیه به عقد پیمان دفاعی با افغانستان در برابر تعرض دولت ثالث.

-         نتیجه حکمیت گولد سمت در سیستان.

-         مداخله حکومت هند بریتانیوی در رابط بین امیر و پسرش یعقوب خان.

-         عقد قرار داد ها و موافقت نامه های نا برابر بین دولتین.

نمایده دولت بریتانیه در این مذاکرات حاضر شد تا به بعضی خواسته های دولت افغانستان از جمله عقد پیمان دفاعی جواب مثبت ارایه دارد مشروط براینکه امیر از داشتن روابط مستقیم با روسیه صرف نظر نموده و نماینده گان انگلیسی نژاد دولت انگلیس را در کابل، هرات و یا قندهار بپذیرد. لاکن جانب افغانی از پذیرش نماینده گان دولت انگلیس در افغانستان معذرت خواسته و به این تقاضا انگلیس ها جواب رد داد.

از جانب دیگر امپراتوری روسیه تزاری در تلاش آن بود تا جانب شرق نزدیک (ترکیه) و غرب به پیشروی خویش غرض دسترسی به بحیره مدیترانه و آبنا های باسفورس و دردانیل ادامه داده و قدرت های بزرگ اروپایی آنروز انگلستان، آستریا- هنگری، آلمان و فرانسه برعکس خواهان آن بودند تا از پیشروی قوت های نظامی روسیه جانب غرب و دسترسی به بحیره مدیترانه جلو گیری نموده و ایشان را به عقب نشینی مجبور سازند. ازین رو روسها کوشش نمود تا از طریق آسیایی میانه و افغانستان به منافع انگلستان در هند ضربه وارد نموده و انگلستان را تحت فشار قرار دهد.

چنانچه در 1878م نیرو های روسی جانب ترکیه پیشروی نموده و قطعات نظامی بریتانیه در دهانه بحیره مدیترانه (آبنایی دردانیل) لنگر انداخته و به روسها اخطار جدی داد تا دیگر بیش ازین پیشروی ننماید.

درعین حال جنرال کافمن (فرامانده روسی)  نیروی بزرگ سی هزار نفری را در ترکستان روسی تهیه و در همان لحظه که جنگ در جبهه شرق نزدیک و غرب آغاز یابد، از طریق افغانستان ضربه اش را بر هند وارد نماید. غرض این منظور جنرال کافمن نامه ای به امیر فرستاد مبنی بر اینکه، تصمیم دارد تا هیئت را غرض مذاکره به کابل بفرستد. بلافاصله روسها در 18 جون همان سال هیئت را به ریاست ستالیتوف، با آنکه امیر ازین معامله راضی به نظر نمی رسید، به کابل فرستاد.

امیر تلاش نمود تا از ورود هیئت مذکور به افغانستان جلوگیری نماید ولی لجاجت و پررویی هیئت و کم جرآتی قوایی سرحدی افغان، موجب آن شد که هیئت داخل خاک افغانستان شود.

حین ورد هیئت روسی در کابل دولت روس در کنگره برلین (13جون- 13جولای 1878م) تحت فشار شدید قدرت های اروپایی با کسب بعضی امتیازات با انگلیسها آشتی نموده و کافمن به هیئت هدایت داد تا از عقد هر نوع قرارداد و تعهد با دولت افغانستان از طریق خدعه و فریب و نه بیان صادقانه اوضاع و علل واقعی خود داری نماید.

از جانبی هم هئیت روسی مسوده ای عهد نامه را به امیر ارایه نمود که هدف آن داشتن روابط دوستانه بین دو کشور و امداد نظامی روسیه با افغانستان در برابر نیروی ثالث بود.

داکتر یاوروسکی یکی از اعضایی هیئت استالیتوف در مورد مینویسد؛ «اگر هیئت وزارت مختار ما با آن اعتماد نامه و مکتوب رسمی جنرال کافمن نزد امیر افغانستان نرفته و آن مرد خوشباور را وادار به اجتناب از مراوده با دولت انگلیس نمی گرد، یقیننآ این جنگ که ما اکنون بصورت تماشی چی به سوی آن میبینیم هرگز صورت نمی گرفت.»

یقیننآ که با ورود هیئت روسی به کابل روابط دولت افغانستان با انگلیس رو به خرابی نهاده و آهسته آهسته قطع شد. هنگامیکه جانب لندن از اعزام هیئت روسی به افغانستان که آنرا ساحه نفوذ خود میشمرد به سن پترزبوزگ اعترض کرد وزارت خارجه روسیه از موضوع بی اطلاعی نمود.

لارد لیتن وایسرای هند حالا کاملا درک نموده بود که امیر از ایشان دوری گزیده و مکررآ از پذیرش هیئت انگلیسی برای بحث در مورد مناسبات دو کشور ابا میورزید.

کافمن به امیر گوشزد نموده بود، درصورتیکه او از امضایی یک پیمان دوستی با روسیه کناره گیری نماید، انها بطور فعال از برادر زاده اش (عبدالرحمن خان) که رقیب او بود و تحت حمایت روسها در ثمرقند زنده گی میکرد حمایت خواهد کرد. به این ترتیب استالیتوف وظیفه اش را انجام داد و چند تن از اعضایی هیئت را در کابل گذاشت تا بالای جزیات قرارداد کار نماید و خود با عجله به تاریخ 24 اگست کابل را به قصد تاشکند ترک گفت. قبل از عزیمت او امیر را از پذیرفتن هیئت انگلیسی نیز برحذر داشت و در عین حال از حمایت روسیه و در صورت ضرورت اعزام سی هزار نفر نیروی نظامی نیز به امیر وعده سپرد.

درین هنگام لارد لیتن بعد از اخذ هدایت از لندن، تصمیم گرفت تا هیئت را به کابل اعزام و درصورت ضرورت از استعمال قوا نیز کار گیرند.

در راس هیئت جنرال چمبرلین با یک افسر ارشد سیاسی مجرلویس کیوناری قرار داشت که با یک قطعه دوصد پنجاه نفری (ستالیتوف ریس هیئت روسی نیز همین تعداد عساکر را با خود بکابل آورده بود) همرایی میگردید. کیوناری با نزدیکترین پوسته نظامی افغان در تماس شده و اجازه دخول خواست ولی از جانب قوت های سرحدی ممانعت صورت گرفت. لندن تصمیم گرفت که قبل از لشکر کشی به افغانستان اولتیماتم نهایی صادر و از امیر خواست تا از برخورد غیر دوستانه شان با هیئت انگلیس رسمآ معذرت بخواهد. ولی زمانی اولتیماتم به تاریخ 20 نوامبر خاتمه یافته و از جانب امیر جواب دریافت نگردید. جنگ دوم افغان انگلیس عملا آغاز و لندن مصمم بود تا به سنت پیترزبورگ کاملا روشن سازد که برتانیه هیچ رقیبی را در افغانستان تحمل نخواهد کرد. در21 نوامبر که زمانی اولتیماتم نیز به پایان رسیده بود صدر اعظم وقت بریتانیه طی اعلامیه گفت که هدف از جنگ با افغانستان ایجاد سرحد علمی بجای سرحد عارضی میباشد.

نیروی سی و پنج هزاری فرنگی سرحدات افغانستان را از سه نقطه؛ دره خیبر، کرم و بولان ( ننگرهار،  پکتیا و قندهار) عبور و بر افغانستان تجاوز نمودند. امیر با عجله به جنرال کافمن روسی رو آورده و از او تقاضایی کمک نمود ولی از جانب کافمن جواب رد شنیده و خواست شخصآ عازم سنت پیترزبوزگ شود تا در مورد کمک با تزار گفتگو نماید ولی از جانب روسها ممانعت صورت گرفت. بلاخره حوصله هیئت افغانی سر رفته و یکی از وزرایی هیئت همراه , جنرال راسگونوف روسی را مخاطب قرار داده گفت «شما چهل سال قبل طوفان مخوف را بر سر ما نازل کردید و آتش جنگ را بین دو کشور همسایه دامن زدید، اکنون باز همان نیرنگ دیرینه را به کار برده و میخواهید صحنه های خونین را از دور تماشا کنید.»

بعد ازین واقعه غم انگیز امیر در حالیکه کاملا درک مینمود که روسها او را فریب داده با کمال سراسیمگی و سرخورده گی در فبروری 1879م در بلخ درگذشت. بتاریخ 13 فبروری سال 1879م صدر اعظم بریتانیه به پارلمان آن کشور چنین بیان داشت؛ هدف ما از حمله بر افغانستان با آنکه تجاوز خوانده میشود ولی ما عملا صاحب سه شاهراه عمده ورودی به هندوستان میباشیم و هندوستان را به قلعه مستحکم مبدل ساختیم.

کیوناری با نوشتن نامه تسلیت به یعقوب خان به پایان دادن به جنگ و عقب کشیدن نیرو های بریتانیه از قلمرو افغانستان شرایط بسیار سنگین را پیشنهاد نمود. این شرایط شامل واگذاری سیاست خارجی افغانستان، موافقت امیر جدید برای اقامت هیئت بریتانیوی در کابل و هر جای دیگر کشور و واگذاری سرزمین های اصلی افغانستان درجوار سرحد هند به برتانیه به شمول دره خیبر را در بر داشت. یعقوب خان بعد از دریافت پیشنهاد به بیشترین مطالبات انگلیسها موافقه نمود. درمقابل او تضمین از حمایت انگلیس ها در برابر حمله روسها و شصت هزار پوند را به حیث معاش مستمری، بدست آورد.

قرار داد گندمک که متن آن قبلا توسط انگلیس ها آماده شده بود، ذریعه امیر در قریه گندمک جایی که چهل سال قبل عساکر فرنگی توسط غازیان افغان به کلی ازبین رفته بودند با وجود خشم و نفرت اکثریت افغانها به امضا رسید. که در تاریخ افغانستان لکه ننگ شمرده شده و جسم نازنین کشور ما را پارچه پارچه نمود (26 می 1879م). کیوناری به حیث اولین نمایده سیاسی بریتانیه در سر زمین افغانها بجای سرویلیم مکناتین که در زمستان 1841م تعین شده بود، مقرر گردیده و بر اساس این قرارداد افغانستان رسمآ به یک کشور تحت الحمایه (Protectorate) انگلستان مبدل و درسیاست خارجی اش کاملا وابسته به دولت انگلیس گردید.

به موجب این قرارداد ولایت سیالکوت و علاقه فوشنگ الی کوه کوژک، علاقه کرم الی سرحد جاجی تا گوشه مشرقی (هفت چاه) و لندی کوتل به انگلیس واگذار شد.

همچنان قابل ذکر است که علاقه کرم، پشین و سیبی طور امانت و موقت به انگلیس ها واگذار شده و توقع مستردی دوباره آنها را داشتند و نیز در متن قرار داد ده ماده ای گندمک تذکار یافته بود که مالیه این مناطق به دولت افغانستان سپرده خواهد شد. و تنها اداره این مناطق به دولت بریتانیه غرض حفظ هند برتانیوی واگذار شده است.

ملکه ویکتوریا که مسایل آسیایی میانه و امور هند را از نزدیک تعقیب مینمود بسیار مسرور بود ازینکه مشاهده مینمود که چگونه تزار الکساندر امپراتور روس را از عرصه خارج کرده بود.

با آنکه مبارزه غرض تسلط بر مرکز افغانستان به پیروزی انجامید ولی جنک تا هنوز از پایانش بسیار فاصله داشت. چنانچه مدتی انگلیسها در افغانستان باقی ماندن ولی کشور بدون اداره کننده و زمامدار بود، امید واری غرض احیایی مجدد صلح بسیار دور به نظر میآمد. چیزی عمده این که افغانستان از دور نمایی که انگلیس ها میتوانستند به آن به حیث یک مانع قوی در برابر تجاوز روسیه به هندوستان نگاه کنند نیز دور به نظر میرسید. نتیجه آن شده که لیتن با چنین اقدامات اش مخالفت افغانها را بر ضد فرنگی ها بر انگیخت. هنگامیکه وایسرا مایوسانه دست و پا میزد و وضع روز به روز وخیم تر شده و از کنترول خارج میشد، ناکهان یک راه حل ممکن پدیدار گردید که تا آنوقت کاملا غیر منتظره بود. عبدالرحمن خان نواسه امیر دوست محمد خان، پسر محمد افضل خان و برادر زاده امیر شیر علی خان که دوازده سال در تحت حمایه جنرال کافمن با دریافت معاش مستمری از تزار روسیه در ثمرقند در تبعید زنده گی مینمود ادعایی تاج و تخت کابل را کرد. کافمن از عبدالرحمن خان تقاضا نمود تا قبل ازینکه انگلیسها کسی را در کابل به جای یعقوب خان که در پناهی انگلیس ها به سر میبرد نصب نماید، او منحیث مدعی تاج و تخت وارد میدان شود. ظهور ناگهانی او در صحنه سیاسی افغانستان به حیث مدعی تاج و تخت موجب گردید تا لندن و کلکته در مورد به سرعت فکر کنند.

بنآ تمام سوالات مبنی بر اشغال دایمی افغانستان، با بهای تلفات جانی و مصارف گزاف پولی و نفرت افغانها از اشغالگران خارجی رد گردیده و تفاهم عمومی مبنی براین بود که کشور مذکور باید تجزیه گردد. ولی این موضوع نیز عملا مشکلات فراوانی را غرض امنیت هند برتانیوی در بر داشت و نیز امکان آن میرفت که دشمن بالقوه دیگری (روسها) برآن تسلط یابد.

لذا دولت بریتانیه تصمیم بر آن شد تا به جای مخالفت از ادعایی عبدالرحمن خان که تحت حمایه روسیه بود پشتیبانی نماید. زیرا عبدالرحمن خان با انتباه از اسلاف خود (امیر دوست محمد خان و شیر علی خان) که در موارد مختلف علی الرغم وعده های روسها مایوس شده و سقوط نموده بودند درس عبرت گرفته بود. عبدالرحمن خان تحت شرایط چون؛ پذیرش یک نفر نماینده مسلمان هند برتانیوی و اینکه با هیچ قدرت خارجی دیگری به استثنای برتانیه روابط قایم ننماید و نیز جانب برتانیه در امور داخلی او مداخله ننموده به امارت دولت افغانستان پذیرفته شد (22جولای 1880م). امیر کوشش مینمود تا خود را به حیث دوست دولت برتانیه نشان ندهد تا مبادا مردم افغانستان او را نیز مانند شاه شجاع دست نشانده انگریز ها نه نامند. ولی موردی دیگری که به تقویت پایه های امیر کمک مینمود این که انگریز ها واقعا نسبت فشار های زیادی غازیان و مجاهدین ملی افغان میخواستند افغانستان را ترک گویند، که ناگهان قرعه فال به نام عبدالرحمن خان برآمد. طوریکه اشاره شد انگریز ها بنا بر موارد ذیل ضرورت خروج سریع نیروهای شان را از افغانستان مطرح نمودند؛

اصول اخبار وحشت ناگ از سرنوشت هیئت سیاسی  و نیرو های نظامی انگلیس ها در کابل و فتح قندهار توسط غازی ایوب خان پسر کاکا امیر عبدالرحمن خان بود که بر علیه «فرنگی های کافر» اعلان جهاد نموده و اخراج فوری آنها را ازافغانستان تقاضا مینمود. اصول اخبار جهاد قندهار فقط شش روز بعد از اعلان امارت عبدالرحمن خان به انگریز ها مواصلت نمود. اعلان جهاد علیه فرنگی های کافر اساسا از هرات جای که مجاهد ملی غازی ایوب خان اداره آن را بدست داشت منشآ گرفت. ایوب خان یک فرمانده بر قدرت و در جنگ های معاصر وارد بود. نتیجه جنک میوند برای انگلیس ها یکی از بدترین شکست های بود که تا آنزمان در آسیا ندیده بود (27 جولای 1880م).

تغیر حکومت در بریتانیه، توریها به شدت شکست خورده بودند که عمدتا به خاطر بحران افغانستان بود و لبرال های گلادستون یک بار دیگر بعد از شش سال دوباره به قدرت رسیدند. حتی توری ها قبل از شکست حکومت شان تصمیم داشتند تا هرچی زودتر قوایی شان را از افغانستان جارج سازند. گلادستون یقین داشت که؛ سیاست پیشروی صرفآ روسها را تحریک مینمایند تا عمل مشابه را انجام دهند.

بلاخره دولت برتانیه تصمیم گرفت که بخاطر مداخله کمتر در امور افغانستان و تشویق بیشتر افغانها غرض مقاومت در برابر روسها باید قندهار را تخلیه نمایند. به این ترتیب برتانیه نتوانست قطعات اش را در کابل، قندهار و نقاط دیگر کشور حفظ ولی توانست تا جلو نفوذ روسیه را در کابل طوری دردناک آن بگیرد و افغانستان را به حیث یک کشور حایل (Buffer) با در پیشگیری سیاست تجرید تحت اداره یک زمامدار دوست کنترول نماید.

 

پیروزی افغانها درجنگ میوند , ضعف انگلیس ها را اشکار وسیاتمداران انگلیس را به این واداشت تا قندهار را تخلیه نمایند,ولی برخی مناطق افغانستان بشمول دره خیبر , کرم وولسوالیهای پشین وسیبی رابراساس توافق نامه گندمک درتصرف خویش نگهداشتند. طوریکه دیده میشود حفظ هندوستان دیگرمحتاج به کوهای سلیمان وسپین غر شده بود.

همان طوریکه بریتانیا ازپیشروی روسیه جانب جنوب درتشویش بود , همانگونه روسها نیز از پیشروی انگلیسها طرف شمال بنظرشک وتردید مینگریستند . د و بار تجاوزنظامی انگلیسها برافغانستان , به شک وتردید روسها افزوده وانها به این نتیجه رسیدند که ؛ انگلیسها درنهایت سرحدات هندوستان راتا هرات و مرو امتداد داده ودر دامنه کوه های هندوکش اقامت میگزینند وجانب روسیه انرا خطرغرض متصرفات اسیا میانه وبازارهای تجارتی ان میدانست.

معاهده سال 1873م این گمانرا به حقیقت نزدیک کرد که ؛ دراسیا میانه , درمیان دوامپراطوری بزرگ وقت , افغانستان بیک بحیث کشورحایل بوجود اید.ووقتیکه دولت بریتانیا در1880م افغانستان راترک وصلاحیت اداره انرا به امیرعبدالرحمن خان می سپرد , طبق نظرانگلیسها اندیشه دولت حایل اماده تطبیق بود.تیوردولت حایل دست بریتانیا رااز امورداخلی افغانستان کوتاه ننمود ,بلکه خواهان توقف حرکت روسها جانب افغانستان بود وبریتانیا علاقه داشت تاکشور حایل راغرض دفاع از هندبرتانوی  حفظ نماید.همچنان بریتانیاامیدواربودکه اشتراک دربازی های مختلف سیاسی به زیرکی , فهم ورول امیرافغانستان ارتباط داشته که چگونه میتوان بقایای کشورحایل ودرنتیجه حفظ وامنیت هندوستان راتأمین نماید.

موقعیکه قطعات نظامی بریتانیا افغانستان راترک گفت ,«خرسهای قطبی» بازنخواستندبرای مدت طولانی درصحراهای ترکستان روسی ارام گیرند , آنها سوی مرودرحرکت افتادند ودرسال 1884م مروراکه مربوط افغانستان بود تسخیر ,کمی بعدترسرخس رااشغال وبسوی آق رباط (بادغیس) درحرکت شدند وولایت هرات مستقیأ مورد تهدید قرارگرفت.

موقعیکه امیرغرض مذاکرات رسمی وارد راولپندی شد, بتاریخ  30مارچ همین سال پنجده افغانی مورد حمله و تجاوز قشون روس قرارگرفت.

پنجده منطقه ایست حاصل خیزوسرسبزدرکناردریا کشک , قبل ازیکجاه شدن ان بادریا مرغاب قراردارد.منطقه مذکورنسبت موجودیت یکتعداد قرأ به پنجده معروف است. این منطقه جزولایت بادغیس افغانستان بود و مساحت ان به (1100)کیلومترمربع میرسد.ودرهنگام حمله روسها , نیروهای نظامی افغان دران مستقربود.

اشغال پنجده توسط روسها ,هیجان بزرگ را درهندوستان وبریتانیا ایجاد نموده ولی درعمل بریتانیا موضوع راجدی نگرفته وفیصله نمودکه؛ پنجده در دست قوای اشغالگر باقی بماند. درحالیکه طبق قرارداد 1873م بین دولت انگلستان و روسیه (قرارداد؛ گرانوویل-گورچاکوف) خط سرحدی افغانستان ازشمال پنجده مگذشت ودولت افغانستان پل خاتون را حد فاصل میدانست.

درسال 1885م که فضای سیاسی بین افغانستان وروسیه درامورسرحدی مکدرشده وخطربرخوردنظامی نیزمحتمل بود, حکومت انگلیس ازامیرعبدالرحمن خان دعوت مسافرت به هندرانمودوامیرغرض انجام مذاکرت دراواخرمارچ1885م وارد هند شد. مذاکرات در پنج مجلس طی ده روز ادامه داشت . درین موقع چنانچه ذکرشد قوای نظامی روس برپنجده برپنجده حمله وهیت سرحدی انگلیس جانب هرات فرارنمود .

درمجلس دوم وایسرا هند طبق هدایت لندن به امیر گفت ؛ روسها برپنجده حمله نموده وجانب افغانی تاهنوز اماده گی دفاعی نداشته وسپاه انگلیس را نیز قبول دارنیستید .پس موقعیکه پنجده ازدست رفت , طلب کمک ازانگلیس بیهوده خواهد بود . نظرشمادرمورد چه میباشد ؟

امیرباخونسردی جواب داد؛ « ... من یک پارچه خاکی راکه روسیه برسران نزاع دارد , بدولت روس میگذارم , تاوقتیکه من درداخل کشور آماده گی بگیرم وشما هم ازکشمکش درمصرخلاص شوید واینکارهشت سال وقت لازم دارد تامن اماده شوم وسرحدات رامحکم کنم ...» .

این یک حقیقت روشن بود که بادور شدن امیرازکشور, روسها زیاده ازهروقت دیگر برتراکم فشارهایشان برپنجده افزوده بودند.

لارد دوفرین سفیر سابق برتانیه درروسیه که اخیرأ وایسرا هند مقررشده بود درمورد چنین مینویسد ؛ « شرایط طوری اتفاق افتاد که امیر درخیمه من درراولپندی بود , وخوشبختانه که او یک شهزادۀ دارای ظرفیت بزرگ ,تجربه وقضاوت

خونسردانه بود, ورنه تصادم بزرگ درپنجده به تنهایی خود ,درشرایط متشنج روابط که بین روسیه وما وجودداشت ,شاید که وقوع یک جنگ طولانی ومصیبت بارراباعث میگردید .».

بهرحال واقعیت انست که امیر آرزوی انرانداشت تاکشورش یکباردیگربین دوهمسایه قوی (دوامپراطوری بزرگ وقت )

ودرحال منازعه ,به میدان جنگ تبدل وبه ویرانه مبدل گردد.همین خویشتنداری اوسبب شد که حالت شدید تصادم وبرخورد فروکش گردد.لاکن درپهلوی خویشتن داری امیر , درپشت پرده که امیر انرا بخوبی درک منمود ,یک واقعیت دیگری نیزوجودداشت که ؛ هیچ یک ازطرفها علاقه برای جنگ بالای قریه دورافتاده پنجده رانداشتند .البته هرات موضوع جداگانۀ بود.

موقعیکه روسها در سال 1885م پنجده را گرفتند,امیر و مردم افغانستان ارزوی کمک بریتانیا را داشند ولی جانب لندن به این ارزو پاسخ مثبت نداده امیرومردم افغانستان به اراده بریتانیا درباره حفظ تمامیت ارضی افغانستان درشک وتردید افتادند .امیر لقمه زهرالود رابلعید ,اما نفرت وکدورت علیه فرنگی ها بیشترشده رفت.

ازجانب هم امیر به تنهایی قدرت دفاع ازپنجده رادربرابراردومنظم , مجهزونیرمند روس نداشت , زیرا دفاع از پنجده ایجاب اردومنظم ومجهزبا تجهیزات مدرن نظامی عصروامکانات وسیع مالی رامینمود که دولت انوقت افغا نستان ازداشتن چنین موارد عاجزبود.

هدف روسیه ازاشغال پنجده کاملا روشن بود.روسیه راه رابرای تصرف هرات هموارنموده واراده بریتانیا رامعلوم مینودکه دولت انگلیس مفاد توسعه ارضی روسیه را رد خواهدکردیاخیر!

درین ایام دولت بریتانیا ,مردم افغانستان وکشورهای مسلمان منطقه ازبابت اشغال پنجده توسط روسها عکس العمل های تند نشان داده وهندبریتانیاوی غرض حفاظت هرات دوفرقه عسکررااماده حرکت جانب هرات نموده وازپارلمان تقاضاشدتاغرض جنگ بودجه مناسب راتصویب نماید,انجینران برتانوی به هرات گسیل تاهمراه باکارشناسان افغانی دراستحکامات شهرکمک کنند.

این امده گی های جدی دولت روسیه را بدین باوررسانید که بریتانیا حاضراست ازهرات دفاع نماید وحرکت دیگرانهابه سوی هرات یقینأ به جنگ درمیان انان میانجامد.تصمیم قاطع بریتانیه وقدبلندکردن جرمنی بعنوان نیروبرضداین هردو قدرت دراوپا ,روسهاراوادشت تاازراه صلح امیزبرموضوع اندیشیده وحرکت شانرابسوی جنوب متوقف نمایند.

قابل ذکراست که دولت بریتانیادرینوقت مصروف فعالیت های سیاسی- نظامی درمصروسودان بوده ,که موقعیت جغرافیایی مصردردهانه خلیج عربی لقمه چرب تری دیگری بودکه انگلستان درمقابل فرانسه غرض بدستاوردن ان به کمک روسیه نیازمند بود.لذابادادن امتیازبه روسها , دو لت انگلیس در پنجده افغانی عقب نشینی نمود. بعدازفاجعه پنجده بین دولت انگلیس وروس موافقه بعمل امد تاخط سرحدی بین افغانستان ومتصرفات روسیه هرچه زودترتعین گردد.کمیسیون مشترک سرحدی افغان که بنابرعدم توافقات مختلف الی تابستان 1878م به تعویق افتاده بود یکباردیگر شروع بکارنمود.

مذاکرت تعین خطوط سرحدی دوباره اغازوگفتگوهای طولانی بین روسیه وانگلستان سرانجام بیک قرارداد سرحدی میان دولتین انجامید .جانب افغانی درین مذاکرات حیثت ناظرراداشته ودراخیرامیرانچه راکه در غیابش فیصله شده

بود پذیرفت (1885م).

طبق نظردولت بریتانیابراسا س قرارداد 1885م دوسند مهم ذیل به منصه اجراگذاشته شد؛

-         نخست انکه امیرقوی(فولادین) مانند عبدالرحمن خان برتخت تکیه زد که صلاحیت سیاست خارجی اش رابریتانیا دردست داشته وازهرلحاظ جلونفوذ روسیه رامیگرفت .

-         سرحدات شمالی کشورحایل (افغانستان)برسمیت شناخته شده وبه یک حقیقت تبدیل گردید وتجاوزبه سرحدات این کشورتخطی ازقوانین بین المللی شمرده میشد.

-         حقیقت پنهان اینکه کشور حایل درموقعیت قرارداشت, که سیاست بریتانیا درمورد ان خیلی حساس بوده وهیچ حرکت سنت پترزبورگ سوی انرااجازده نمیداد. درنتیجه این روش قاطعانه دولت انگلستان , روسهارا مجبوران کردتاان تعهدات رادرباره حفظ تمامیت ارضی افغانستان مراعات نماید که در سال 1873م بار بار تکرارشده بود.

سرحدات جدید طور تخمینی اساسا خطوط راکه در سال 1873م بالای ان موافقه شده بود ,به استثنای جنوب پنجده که بسارزیاد به هرات نزدیک بودتایید ودشوارترین سرحد افغانستان ازدریای اموتاتجند علامه گذاری وتوسط هیيت های دولتین روسیه وبریتانیا تعین وتثبیت گردید .

چنانچه قبلا گفتیم , بعد ازدوجنگ افغان وانگلیس ,دولت بریتانیا چنین نتیجه گیری نمود که ؛هیچیک ازشاهان وامیران دوست طرفدارانگلیس ,درافغانستان نمیتواند تا زمانی بقدرت برسد که, افغانستان تحت تسلط مستقیم دولت انگلیس قرار نگیرد . ازجانب هم اشغال نظامی افغانستان ,هم مشکل وهم خطرات زیاد رادر قبال داشت .لذاسیاسیون دولت انگلیس را تصمیم بران شد که دسترسی برافغانستان غرض حفاظت هندبرتانوی مهم وضروری بوده وبا ید امیر افغان راازراه کمک های مالی ,ارسال سلاح ومهمات نظامی وتحایف بسوی خودکشانده وبااراییه تخصیص منظم برسمیت شناخته شود.ازینرو دولت انگیس با امیرافغانستان ارتباط قایم واوراشامل پیمان دفاعی نموده ودولت بریتانیا تعهد سپرد که درصورت تجاوز دولت ثالث ازامیرافغانستان حمایت نماید.

ناگفته نباید گذاشت که امیرتاحد زاد محصول دوامپراطوری رقیب بود.وی تعلیم وتجارب سیاسی اش را درجریان تبعید دوازده ساله درترکستان روسی حاصل نمود .ایشان با تائید هردوکشورباقدرت وقت (روسیه تزاری وانگلستان) برتخت نشست.

 

امیرعبدالرحمن خان بخوبی میدانستکه روسهاازشمال سوی سرحدات افغانستان وبریتانیاازشمال غرب سوی سرحدات کشورش درحرکت بوده واهسته,اهسته خودرا به قلب افغانستان میرساند,لذابادرنظرداشت سیاست حایل که فبلاازجاب بریتانیابراووضع شده بود ,اصول سه گانه ذیل راغرض حفظ تمامیت ارضی کشوروضع وبه منصه اجرادراورد؛

-         ازادی داخلی

-         درپیش گیری ساست تجرید وکنارهگیری ازتماسهای دیپلوماتیک بادول مستقل جهان به استثنای بریتانیا.یابه عباره دیگرامیردرسیاست خارجی اش مشوره های دولت بریتانیارادرنظرداشته وازتحکیمروابط سیاسی بادول مستقل جهان صرف نظر نمود.

-         عمل باتدبیروحفظ سیاست تعادل درروابط ساسی بین دوامپراتوری وقت.

 امیربنابردلایل ذیل به اصول سه گانه فوق مبادرت ورزید؛

-         دولت بریتانیاتمامیت ارضی افغانستان رابه رسمیت شناخت وتعهدنمودکه دررصورت تجاوزدولت ثالث ,ازدولت افغانستان پشتبانی وحمایت مینماید.

 بهرحال مناطق قبایل ازاد که درین زمان بین دولت افغانستان        وهندبرتانی به ساحه اارزش حایل مبدل گردیده بود,امیرخواهان    ا ن بودتاقبل ازتعین وتثبیت مرزهاوحدودحاکمیت بریتانیاباافغانستان مناطق چون؛صوات,باجورودیرراتصرف وضم دولت مرکزی افغانستان نماید امادولت انگلستان که برای بازنگهداشتن راه چترال به این مناطق چشم دوخته بود,به سپهسالارغلامحیدرخان چرخی که سعیه مینمودتاباجورراتحت اداره حکومتمرکزی دراورد,اخطارداده وتسخیرباجورراازجانب حکومت هند عمل خصمانه نامید,ازینروامیربنابر تهدیدات وفشارهای دولت انگلیس نتوانست براین مناطق دسترسی یابد.لذاامیرخواهان ان شدتامناطق مذکوربصورت ازادبین دودولت باقی بماندودرزمان برخورد ورویارویی دوکشورمردمان قبایل ازادطبعاازدولت افغانستان پشتیبانی نموده وبرعلیه دولت اگلیس دست به سلاح میبرند.امیرازقبایل ازادغرض فشاربرانگلیسهااستفاده نموده وباوجودفشارهندبرتانوی ازکمک باقبایل ازاددریغ نمینمود.

درسال1888م وایسرای هندبرتانوی بانکه ازسیاست پیشروی درموردافغانستان صرف نظرننمود ,عنصرجدید دیگری رانیز تحت نام «سیاست سرحدعلمی» به ان افزوده واینبارهدف ازسیاست مذکور ان بودکه درصورت حمله روسیه برمتصرفات هندبرتانوی ,دولت انگلیس بتوانددرکمترینوقت کابل,غزنی وقندهاررادرتصرف خویش دراورده ونرابه استحکامات نظامی مبدل وازین مناطق دفاع ازهند برتانوی صورت گیرد.غرض اجرای این عمل انگلیسها علاوه برمعابرخیبروبولان که قبلاانرااشغال نموده بودند ,سایرمناطق سرحدی رانیزتحت تصرف شان دراوردند.

این سیاست انگلیس طبعابانقشه امیرمبنی برتصرف قبایل ازاد قبل ازتعین حدودحکمروایی دولت بریتانیابادولت افغانستان همخوانی نداشته ودرنتیجه یک سلسله کشیدگی ها درروابط دوکشوررونماگردید.

موقعیکه انگلیسهاپیشروی شان  جانب صوات ,بنیروباجورراازسرگرفتندودرسمتدیگربه حفرتونل درکوتل کوژک دست زدند ,امیرتوسط علمای دینی به تحریک جهادعلیه انگلیسهاشروع و تلاش نمود تامستقیمابالندن درتماس شود.

بعدازانکه درسال1887م کارتعین سرحدشمال بین روسیه وافغانستان به پایان رسید,انگلیسهاکویته,اتک وراولپندی رابه استحکامات قوی نظامی مبدل وجنرال رابرتس با30هزارعسکرازچترال الی یوسفزی راتابع گردانید.

درنیمه سال 1893م مناسبات سیاسی بین افغانستان وانگلستان به حالت گسستن رسیده,انگریزها قوتهای نظامی شانراجانب افغانستان حرکت داده وبه امراخطاردادکه قوای جنرال رابرتس رادرجلال آباد بپذیرد.امیربالمقابل یکصد هزارعسکررا اماده خدمت نموده ودربین مردم قبایل ازادتوسط علمای دینی اعلان جهادنمود.دولت انگلیس ازامیرتقاضاکردتاهیئت انگلیس راغرض تعین مرزهای شرقی وجنوب شرقی افغانستان بپذیرد,اماامیرنماینده بریتانیاراغرض تعین مرزاهانپذیرفت.دولت بریتانیابه قطع کمک نظامی (صدورسلاح ومهمات )به افغانستان هدایت داد وامیررابه تعرض نظامی تهدیدنمود.امیرروشش راتغیرنداده وهندبرتانوی اماده گی جنگ راگرفت.

امیرمیدانست که درگذشته سیاست پیشروی انگلیسها به افغانستان چقدراسیب بزرگی رسانده است ,ازینرواوروش اشتی جویانه ئئ رابا انگریزهادرپیش گرفت,اوبه وایسرای هند برتانواطلاع دادتانماینده شانرابکابل بفرستند.

دردسمبر1893م نماینده هندبرتانوی سرتیموردیورند(منشی امورخارجی هند)به کابل رسید وتقاضای بریتانیارادرموردیک ساحه معین حایل

بین هندبرتانوی وافغانستان باامیردرمیان گذاشت .امیربعدازاگاهی ازاصل وفروعات تقاضای هند برتانوی شوکه شد. ازجانب هم نماینده هند برتانوی اماده پذیرش هیچ نوع پیشنهاد امیردرموردنبوده ودولت مردان هندبرتانوی ازقبل درموردتعین مرزهاباافغانستان بین خویش به فیصله رسیده بودند.امیربزودی احساس نمودکه اوازهدف ازدست رفته دفاع نموده ودرواقعیت دربرابراخرین اخطارقرارگرفته است .اومجبورأراضی به پذیرش حدبندیهای بریتانیاکه ازقبل تعین شده بود,گردید.

امیرعبدالرحمن خان بتاریخ 12نومبر1893م تحت فشارزیادوتهدیدمستقیم امپراطوری بریتانیاقراردادسرحدی راامضاکه درتاریخ کشوربنام قراردادسرحدی «دیورند» مسمی میباشد.

بدین ترتیب تحت تهدید وفشار شدید«دولت فرنگ» یک ملت ویک سرزمین بدوقسمت تقسیم شده وامیرباجبروزورپذیرفت که اراضی افتاده درشرق وجنوب این مرزکه جزءخاک افغانستان بود ,ساحه حاکمیت هند برتانوی (دولت فرنگ) میباشد.

طوریکه فوقأگفته شد هرگاه امیردرانوقت به این خواست فرنگیهاجواب مثبت نمی داد,بدون شک که فرنگیهایکباردیگربرافغانستان تجاوزمینمود.

امیرباتوجه خاص به موقعیت جغرافیائی (موقعیت نسبی) کشورسیاست خارجی اش رابنیاد نهاده وبخوبی میدانست که بی اعتنایی وعدم توجه به موقعیت نسبی جغرافیایی کشور عامل بحران جیوپولتیکی میشود.لذاامیربادرپیش گیری سیاست توازن درمشی خارجی اش موفق به حفظ تمامیت ارضی افغانستان شد.اوتونست که نفوذ بریتانا رادر کشورش محدود سازد و جلو نفوذ روسها رابگیرد. او در هنرسیاست نیرومندبود.برای اواشکار وبودکه چه را میشود انجام دهدوازنجام کدام موارددوری گزیند. وچنانچه گفتیم این خط مش تابع موقعیت جغرافیایی کشوربود.امیرضرورت حفظ توازن رادرخط مش خارجی کشوراشکارااحساس مینمود وهمواره میگفت ؛ خط مش افغانستان درباره دوهمسایه نیرومندوحریص دوستانه باشد.امیردرحفظ سیاست توازن ازاحتیاط لازم کاریرفت ونمیخواست که یکی ازدوهمسایه پرقدرت وقت راعلیه کشورش تحریک نماید.ازهمین رووقتیکه پسرامیرسردارنصرالله خان درسال 1895م رسمأبه لندن سفرمینمود,امیرهدایت نامه33ماده ئی رابه اوسپرده که مبین احتیاط لازم امیرازتحریک همسایه هابوده ودرماده پانزدهم این هایت نامه چنین نوشته شده بود ؛ « اگرحرف از دشمنی روس یادشودویاازنورچشم پرسیده شودکه روس دشمن افغانستان است یادوست ؟ جواب مختصر,قلیل اللفظ ,کثیرالمعانی گوئیدکه؛اگرروس اراده پایمالی مارانداردماهم خیال گرفتن انطرف سرحد خودرانداریم,فقط.».

قابل یاداوریس که افغانستان زیرسایه بریتانیاازلحاظ اقتصادی ضعیف وازلحاظ سیاسی منزوی وتجریدشده وبه یک کشورحایل محاط به خشکه مبدل گردید.درقرن 19م باانکه اراده انگلستان , افغانستان را ازادغام درروسیه غرض مصئونیت هندبرتانوی حفظ نمود,مگرحفظ هندوستان زیانهای بزرگ ودومداربه پیکرافغاستان عزیزومردم شریف ان بجاه گذاشت.علاوه برانکه روسیه قسمت های ازشمال افغانستان را وبریتانیا قسمت های ازشرق وجنوب شرق افغانستان راازبدنه زیبااش بریده وبخودپیوند دادند,دوجنگ افغانهابافرنگی هانه تنهازیانهای فراوان جانی ومالی را از خود بجاگذاشت ,بلکه تنفر و انذجار شدید افغانها از فرنگیها وسایر خارجیها رابرافروخت که سالهادوام کرد.روش سرکوب گرانه انگلیسهامردم رابه این باوررسانیدکه ؛« تازمانی انگریزها ارام نمی نشینندکه دراسیامیانه ,افغانستان ,این اخرین دولت مستقل مسلمان راازنقشه جهان نکشد.».

موقعیت جغرافیایی وجیوپولتیک افغانستان ,چنانچه گفتیم تعین کننده سیاست خارجی این کشورشد.هدف ازاین سیاست چیزی دیگری جز

حفظ تمامیت ارضی واستقلال افغانستان بحیث یک کشورحایل درمیان دوامپراطوری باقدرت وقت نبود.امیرکاملأ میدانست ان نیروهای که درمیان مناطق خویش,موقعیت میانه یاحایل افغانستان راپذیرفته اند,میتوانندبه ساده گی اینکشورراتقسیم نمایند.موجودیت کشورحایل میان دو امپراتوری ضروربوده وتقسیم ان میان همسایه گان ضروری پنداشته نمیشد.ازینروامیرغرض بقای افغانستان برسیاست خاری ئی تکیه زدکه بایدتوازن میان دوهمسایه نیرومندرانگهداشته وهدف ازحفظ چنین توازن دران بود تاکشورش راازنفوذروسیه و بریتانیه بدورنگهدارد.

                             ختم

                          باعرض ادب

                     هالند- 14/فبروری/2011م

 

منابع ومأخذ؛

 

1-            محمدابراهیم عطایی,دافغانستان پرمعاصرتاریخ یوه لنده کتنه,میوندخپرندویه تولنه,پیشور,دریم چاپ,1383هجری – ش .

2-            پیترهاپکرک,بازی بزرگ ,سرویسهای استخباراتی در اسیا(افغانستان,ایران واسیای میانه),مترجم؛ محمداسحق توخی,انجمن نشراتی دانش, پشور,مارچ 2000 م .

3-            محمد صدیق فرهنگ , افغانستان درپنج قرن اخیر , جلد دوم , .... , پیشاور , 15قوس 1367 خورشیدی .

4-            عبدالصمد غوث , سقوط افغانستان , دانش خپرندویه تولنه ,جنوری 2000 م .

5-            عبدالحی حبیبی , تاریخ مختصر افغانستان , کتابخانه دانش , پیشور , چاپ سوم , قوس 1377 خورشیدی .

6-            سید بهادر شاه ظفر کاکا خیل , پشتانه د تاریخ په رنا کی ,  یونیورستی بک ایجنسی , پیشاور , چاپ پنجم , 1999 م .

7-            میرغلام محمد غبار,افغانستان در مسیر تاریخ , مطبعه دولتی کابل – افغانستان , 1346 ش .

8-            ش,ن, حق شناس , جنایات روس در افغانستان , کمیته فرهنگی دفترمرکزی جمعیت اسلامی افغانستان , تهران , چاپ ال, 1363 ش .

9-            دیجیتال – انسا یکلو پید یا , بخش جغرافیای سیاسی /افغانستان -  (لسان هالندی ).

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل    ۱۳۸       سال شـــشم           دلو/حوت             ۱۳۸٩  خورشیدی        فبوری ٢٠۱۱