خورشید سر درآورد از روزن درختان
از نقره سکه پر شد پیراهن درختان
خورشید موج سوزن آورده تا بدوزد
از سبز و سرخ صبحی بر دامن درختان
نجار پیر در خوابب سرگرم تیشه کاری ست
بر شاخهء درختان یا بر تن درختان
یک لحظه شکل میزی یک لحظه شکل چوکی
انگار در می آید جان کندن درختان
یک صندلی برای... یک صندلی برای...
نجار شاد و خندان از دیدن درختان
گر صندلی نگردد دار و درخت جنگل
بیهوده است جنگل آبستن درختان
جنگل به شکل قنداق، جنگل به شکل چوکی
در چشم من در آید از روزن درختان
ظهر است و آفتاب است، پایان گرفته جنگل
نجار نخ نموده ستدرسوزن درختان
چوکی : صندلی
۵/۱٢/٢٠٠۶ |