کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   پیوست با گذشته
طرزی و سراج الاخبار

تالیف بشیر سخاورز

 
 

 

تأسيس انجمن معارف

 

در صفحهٴ5، شمارۀ 1، سال سوم برابر با 25 سنبله  1292خورشيدی طرزی در مورد ايجاد انجمن معارف  مينويسد:

"(معارف) دانايی و شناسايی، باخبريست. از مفاد معانی آن معلوم است که اين چيز ها تا چه درجه مقدس و معظم کلماتيست. مملکت جسد است، روح آن معارف است. ملت خوابست، بيداری آن معارف. وطن جماد است، حيات آبادی آن معارف. هيچ ملت، هيچ وطن بدون معارف نه ترقی ميکند، نه بيدار می شود و نه حيات می يابد. همه دولتهای مترقی موجوده وقت حاضر به تشکيل يک (انجمی معارف) لزوم قطعی ديده اند.

وظيفۀ يگانۀ مجلس معارف اين است که در باب ترقيات عاليه و تنوير اذهان عموميه و عام ساختن معارف را در همۀ مملکت و اصلاح مکاتب و بنياد نهادن هرگونه مؤسسات علميه و فنيه کوشش کند. همۀ مکاتب عاليه، ابتدائيه و دارلفنون ها و کتابخانه ها و مطبوعات، يعنی  چاپ شدنيها و اخبار و غيره چيز هايی که به علم و عرفان تعلق داشته باشد، به مجلس معارف راجع است.

در وطن عزيز ما از اين چيز ها پيش از اين نام و نشانی نبود. ذات اعليحضرت پادشاه عرفان  آگاه ترقی خواه مقدس ما از آغاز جلوس شاهانۀ شان وجود معارف را در وطن ضرور دانسته بتأسيس مکاتب اصول جديد اراده و فرمان نمودند و بنام (مدرسه حبيبيه) اول بار يک مکتبی تأسيس يافت."

همينطور ادامه ميدهد:

"در هفتۀ دو بار مجلس منعقد گرديده و ميگردد. در اين مجلس در خصوص همۀ اصلاحات معارف مذاکره می شود، در خصوص انتظامات مکاتب، قانوننامه ها، نظامنامه ها ساخته می شود. پروگرام های مدرسۀ حبيبيه و مکاتب ابتدائيه اصلاح و تنظيم و صنوف مکاتب تفریق می شود.

(مجلس معارف) در ماه رمضان اول بار انعقاد يافته و در اين وقت در باب پروگرام مکتب حبيبيه مذاکره می شود. در خصوص خرابی پروگرام، مکتب مذکور همين يک دليل کافی است که کتاب های که برای انگريزی خوانی شاگران به مبلغ های بسياری از هندوستان خواسته شده و در مجلس در آن کتاب ها غور و تحقيق نموده شده، معلوم گرديد که در آن کتاب ها در باب افغانستان و افغانيان سخنان بسيار زشت و ناسزا ميباشد که يک شاگرد افغان چون آن را بخواند، از وطن خود و ملت خود و سلطنت خود متنفر و بيزار ميگردد."

در شمارهٴ ٬4سال سوم برابر با 9 عقرب 1929خورشيدی در مورد وظايف انجمن معارف٬ سراج الاخبار ميگويد:

 

وظايف انجمن معارف

1-   هزينۀ معارف، تعليم و تربيه

2-   اجرای انتظام مکاتب ابتدائيه

3-   طرح نصاب تعلميی همۀ مکاتب

4-   سررشتۀ تأليف و تصحيح کتب تعليمی و منظوری آن و تغيير و تبديل لازمه در آن

5-   برای هر درجۀ تعليم درجۀ ملازمت را مقرر کردن

6-   منظور نمودن دستورالعمل هر شعبۀ تعليم که مشتمل باشد بر وظايف و اختيارات سرکرده و همه ملازمين آن شعبه

7-   سررشتۀ امتحان و سندات هر شعبۀ تعليم و تقرر محققین و مفتش ها

8-   سررشته نمودن اجرای (دارالمعلمین) برای مکاتب

9-   سررشتۀ امتحان معلمان مکاتب ابتدائيه

10-           عزل و نصب معلمين و عملۀ مستخدمين و ترقی تنخواه و تنزيل آن

11-           برای تنوير افکار افراد عمومی در اوقات معينه و غير معينه موعظه های علمی و ترغيب و تشويق اهالی را به علوم و فنون نمودن در مقاله ها و مقاله ها نشر کردن و ترغيب عموميه را حاصل کردن.

 

توجه طرزی به معارف و آنرا مهمترين وسيله ای برای ارتقای افغانستان شمردن٬ ناشی ميشود از تجربيات فردی طرزی. نبايد فراموش كرد كه او در واقع افغانيست كه با ديگر افغان ها تفاوت دارد. اين تفاوت نخست در بيرون بودن طرزی از محيط سنتی افغان ها و بعد هم  در كسب تحصيل است٬ كه مي شود گفت او نخبه ای بوده بی همتا در ميان تمام نخبگان افغانستان. او از شاگردان سيد جمال الدين افغانی بود اما نه چنان شاگردی كه با تمام عقايد استاد موافق بوده باشد٬ به طور نمونه برای سيد جمال افغانی خلافت اسلامی اهميت دارد و او برای همين ايديالوژی مبارزه ميكند٬ اين خلافت ميتواند در تركيه٬ سوريه و يا يكی ديگر از كشور های اسلامی ايجاد شود٬ در حاليكه طرزی تنها به افغانستان ميانديشد و پان اسلاميزم را برای به خود حاكميت رسيدن مردم افغانستان به كار ميبرد. ديگر اينكه او در عين حال مرديست٬ سخت از تمدن غرب متأثر.  پذيرش و تعقيب تمدن غرب را مي توان در عملكرد های او ديد٬ در حاليكه سيد جمال الدين بيشتر به روش های ناب دينی و دساتيری اسلام٬ معتقد بود. اين دساتير در ميان مردم افغانستان هم پيروان متعصبی داشت؛ چنان پيروانی كه تمدن غرب را غير اسلامی ميشمرد و تنها اسلام خالص را ميپذيرفت. تنها پيروی از اصول اسلام برای طرزی كافی نبود او با وجود مسلمان بودنش و با وجود آموزه های اوليه اش كه بيشتر اسلامی بوده اند٬ به اين نتيجه رسيده بود كه اسلام ميتواند با تمدن غرب سازگار باشد و مسلمان بايد اين تمدن را بپذيرد تا خود بتواند به تمدن برسد. اين درك نوين٬ با روش كهن نخبگان معتقد به اصول اساسی اسلام در تقابل بود٬ به طور نمونه نصرالله خان و هميارانش خواست طرزی را برای گرفتن استقلال افغانستان از چنگال بريتانيا خيلی خوب می پذيرفتند و حاضربودند كه در اين راه مقدس جان خود را نثار كنند٬ اما همين مردم با برنامه های طرزی چون ايجاد معارف مدرن به شيوهٴ كشور های غربی مخالف بودند و آن را غير اسلامی تلقی ميكردند٬ زيرا كه به عقيدهٴ آنها در اين معارف٬ غرب بيشتر تأييد ميشد٬ در حاليكه به نظر گروه٬ غرب باعث سرنگونی جهان اسلام به خصوص افغانستان بود. اين گروه طرزی را به غرب پرستی محكوم ميكردند.

 

امير حبيب الله و معارف

 

امير حبيب الله خان به خواهش مولوی عبدالرب٬ واصف قندهاری و محمود طرزی نه تنها به تأسيس مكتب حبيبيه تن در ميدهد بلكه حاضر مي شود تا رياست معارف تأسيس گردد كه در رأس اين رياست شهزاده عنايت الله پسر ارشد امير اجرای وظيفه ميكند. هر چندی كه حبيب الله با مشروطه خواهی با جديت برخورد كرد و رهبران آنرا از بين برد٬ اما در راه ايجاد معارف نخواست خلل وارد كند و اين عمل او از نقطه نظر تأريخی اهميت بسزا دارد زيرا كه با اين كارش روحانيون و حتا برادرش نصر الله را از خود رنجاند٬ به سببی كه آنها مدارس دينی و تدريس علوم دينی را برای مردم كشور كافی مي دانستند. اما نصر الله خان برادر وفاداری بود كه با وجود مخالفتش با مدرنيته از حبيب الله سخت حمايت ميكرد. اين حمايت كمك كرد تا موقف حبيب الله متزلزل نشود٬ زيرا كه روحانيون به نصر الله خان سخت احترام داشتند و او را از خود به حساب می آوردند. اهميت تأريخی ديگر اين عمل حبيب الله انعطاف پذيری او است. او فرزند مرد مستبدی چون عبدالرحمان خان است كه اين امير در خود عنانی معروف بود و رأی بسياری از نزديكان دربار را نمي پذيرفت و به همين علت است كه پدر طرزی يعنی غلام محمد طرزی بخاطر انتقاد از برخورد عبد الرحمان با مردمان مظلوم٬ مجبور به پناه آوردن به كشور های ديگر و ترك وطن شد؛ در حاليكه حبيب الله نه تنها فرزند غلام محمد  را دعوت كرد كه به افغانستان برگردد٬ بلكه حتا به او و ديگر مهاجران به وطن برگشته مجال داد تا در امور دولتی به او مشورت بدهند. طرزی نخست به سمت رييس دفتر ترجمهٴ امير مقرر و از طريق ترجمه اش به امير نزديك شد٬ زيرا كه امير اشتياق زياد به خواندن رمان های غرب داشت و طرزی يگانه كسی بود كه اين رمان ها را ترجمه ميكرد. خواندن ترجمه های طرزی بر امير اثر كرد و او معترف شد كه نمي تواند مانند پدرش عمل كند و كشور را از سير تمدن دور نگهدارد. او با وجود اشتياق به تمركز قدرت٬ پذيرفت تا افغانستان در راه ايجاد معارف مدرن گام گذارد. ميتوان چند نمونه از كار های مهم حبيب الله را بر شمرد:

 

1- در سال 1903 گشايش مكتب حبيبيه.

2- در سال 1907 ميلادی سيد احمد قندهاری كتاب های درسی برای سواد آموزان را نوشت و در همين سال دفتری برای تأليف كتاب های درسی ايجاد شد.

3- در سال 1912 ميلادی نخستين دارالمعلمين به جهت آموزش معلمين گشايش يافت.

4- در سال 1912 ميلادی نصاب و اصول درسی معين شد.

5- در سال 1913 ميلادی رياست معارف تأسيس شد.

 

مكتب حبيبيه

 

 

طرزی با دورويی بريتانيا در ايجاد معارف مدرن و فراهم آمدن زمينه برای نشريات٬ مواجه بود. او مي دانست كه در زمان امير عبد الرحمان خان دولت بريتانيا زمينه را برای بعضی از نشريات٬ مانند زندگينامهٴ امير عبد الرحمان خان و هم نشرياتی كه برای تبليغات به سود بريتانيا می انجاميد٬ آماده ساخته بود٬ با وجودی كه امير به نشريات چندان توجهی نداشت٬ اما اكنون كه عده ای از جوانان و روشنفكران با جديت خواهان نشريات و ايجاد معارف مدرن بودند٬ دولت بريتانيا٬ تبليغات سؤ مي كرد و به امير چنان توجيه می نمود كه معارف و نشريات از قدرت او ميكاهد. همينطور  نمايندگان انگليس به روحانيون می گفتند كه معارف مدرن و نشريات٬ غير اسلامی اند. طرزی و هميارانش دوگانگی عملكرد بريتانيا را در مقايسه با افغانستان و هند ميديدند؛ به طور نمونه در هند نه تنها مكاتب و مدارس به شيوه ای اروپا ايجاد شده بود٬ بلكه فراتر از آن تعداد زيادی از دانشگاه ها هم فعال بودند و در اين دانشگاه ها مانند دانشگاه زنزوير در بمبی٬ دانشگاه دهلی در دهلی٬ دانشگاه عليگره٬ در عليگره و دانشگاه بنگال در بنگال٬ تدريس به شيوهٴ اروپايی صورت ميگرفت٬ معلمين به انگلستان فرستاده مي شد تا در آنجا به دانش خود بيافزايند و در ضمن به تعدادی از اين معلمين بهترين جوايز و القاب اهدا ميگرديد٬ مانند لقب "سر" كه دولت انگيس آنرا به سيد احمد خان داده بود؛ لقبی كه برای وفادارترين خادم انگليس داده ميشد. اين دو رويی انگيس را طرزی طوری توجيه ميكرد كه دانشمندان مزدور و فاسد هند٬ با حمايت از انگليس در تداوم استعمار در هند شريك اند٬ در حاليكه به استثنأ چند٬ دانشمندان افغانستان مشتاق آزادی افغانستان بوده و نشريات و معارف را چون وسايلی بر ضد بريتانيا به كار خواهند برد.  اين راز از پرده بيرون افتاده را هم بريتانيا و هم مردم افغانستان به خوبی مي دانستند. اما بايد گفت كه تعداد كمی از افغان ها فريب بريتانيا را خورده بودند و گمان می بردند كه موجوديت بريتانيا در افغانستان يك ضرورت تأريخی است٬ به طور نمونه شخصی بنام لاتی كه غبار در كتاب "افغانستان در مسير تأريخ" به تكرار از او ياد ميكند از همين قماش بود كه سود خود را بر سود جامعه ترجيح ميداد.

 

آمدن معارف مدرن در افغانستان كه با تلاش خستگی نا پذير طرزی و دوستان نزديكش به موفقيت انجاميد٬ در آغاز از اقبال خوبی برخوردار نبود. زيرا كه انگليس ها تا آخرين فرصت در تخطئه و توطئه بر ضد اين اقدام از تلاش دست نكشيدند.

 

به علت نبود كتاب های درسی و معلمين مجرب٬ افغانستان مجبور شد تا به آمدن استادان هندی و مواد درسی از هند تلاش كند. انگليس ها كه عملكرد دولت افغانستان را برای ايجاد معارف نوين سخت تحت نظارت داشتند٬ اين ضعف افغانستان (نبود معلم و مواد درسی) را به سود خود بكار بردند و زمانی كه افغانستان خواهش آمدن معلمين هندی را به كشور كرد٬ انگليس ها در ميان اين استادان يك عده از جاسوسان خود را جاگذاری كردند. اين جاسوسان نه تنها از آزادی خواهان افغانستان به انگليس ها گزارش ميدادند٬ بلكه در تحريف واقعيت های تأريخی هم دست زدند. طرزی با نهايت نگرانی در اين مورد مينويسد:" پيشرفت مكتب  حبيبيه درست نيست.  اين مكتب بعد از سه-چهار سالی كه ايجاد شده انکشاف درستی ندارد. متون درسی از هندوستان می آيند و درس ها بر ضد افغانستان و افغان ها استند. کتاب ها چون توسط انگليس ها نوشته شده اند، افغان ها را مردم بد معرفی کرده اند".

بعد از اين دريافت تكان دهنده طرزی با دوست نزديكی كه در دربار دارد و از شاگردان وفادارش است داخل اقدام می شود٬ تا وضع مكتب حبيبه را تغيير بدهد و از اين مكتب ندای ترقی و آزادی خواهی را بشنود. اين شخص  سردار عنايت الله خان فرزند ارشد امير و داماد طرزی است که سرپرستی مکتب حربيه را دارد و به سمت رييس  انجمن معارف هم مقرر است. وظيفهٴ اين انجمن نظارت بر پيشرفت های مكتب حبييه٬ آموزش معلمين و بررسی متون درسی است.

 

به زودی مكتب حبيبيه مركز تجمع آزادی خواهان افغانستان و هند شد. معلمين جاسوس از كار بركنار شدند و بجای شان معلمين صادق هندی و افغانستانی در پرورش روان شگردان پرداختند. باری تنها آزادی خواهی در اين مكتب مورد توجه قرار نمی گرفت. معلمين مكتب شاگردان را به اظهار نظر در مورد ترقی و انكشافات دنيای خارج از افغانستان دعوت ميكردند تا شاگردان بدانند كه كشور شان تا چه حد از كشور های ديگر عقب مانده. معلمين در عين حالی كه به مقايسهٴ كشور ها ميپرداختند٬ عوامل عقب ماندگی افغانستان را هم مورد بحث قرار ميدادند؛ به طور نمونه رسوم بی معنی٬ خرافات٬ فيوداليزم٬ جنگ و دشمنی متداوم اميران و روحانيت متظاهر موضوعت خوبی برای بحث بود. در همين زمان سازمان سری در كابل ايجاد شد كه هدفش پی ريزی برنامه هايی برای ترقی كشور بود و حتا شهزاده امان الله خان هم عضويت اين سازمان را داشت.

رهنمونی برای ترقی و پيشرفت معارف افغانستان در سراج الاخبار انعكاس می يافت. طرزی ايجاد معارف و نشريات در كشور را جز جدايی نا پذير تلقی ميكرد. او می انگاشت  معارف است كه جامعه را با سواد ميسازد و آنرا قادر به خواندن نشرياتی چون سراج الاخبار ميكند. بدون معرفت به سواد نميشود كه اسرار سراج الاخبار را دريافت و بدون نشرياتی چون  سراج الاخبار نميشود كه از اوضاع و احوال دنيا آگاه شد و پی برد كه كشور های ديگر تا چه حدی مقدم بر افغانستان هستند. او در مقالاتش بيشتر مقايسه ها را بكار ميبرد. به طور نمونه مقايسه ميكرد كه كشور آسيايی چون جاپان تا چه حد پيشرفت كرده و سدی شده در مقابل امپرياليزم غرب. او بعد جهان غرب را مورد توجه قرار ميداد و ترقيات آنرا با عقب ماندگی جهان اسلام مقايسه ميكرد تا به مردمان مؤمن افغانستان بفهماند كه روحانيون متعصب به اشتباه تجدد و ترقی را غير اسلامی معرفی ميكنند٬ در حاليكه اسلام خود مي گويد كه بايد با سير زمان پيشرفت و دست آورد های نوين را پذيرفت. طرزی از جامعه مي خواست تا پيشرفت های ديگران را بپذيرد و از آنها تقليد كند. او ميگفت كه اين تقليد نه تنها كار ناشايسته نيست بلكه ضروی است. او در مورد معارف كه وسيله ای است برای دريافت كشور های ديگر مينويسد: "(معارف) دانايی و شناسايی، باخبريست. از مفاد معانی آن معلوم است که اين چيز ها تا چه درجه مقدس و معظم کلماتيست. مملکت جسد است، روح آن معارف است. ملت خوابست، بيداری آن معارف. وطن جماد است، حيات آبادی آن معارف. هيچ ملت، هيچ وطن بدون معارف نه ترقی ميکند، نه بيدار می شود و نه حيات می يابد. همه دولتهای مترقی موجوده وقت حاضر به تشکيل يک (انجمن معارف) لزوم قطعی ديده اند."

با ديدن حس همكاری در شاعران٬ طرزی پل محكمی ايجاد كرد و سراج الاخبار را با معارف پيوند داد. چنانچه مستغنی با زبان شعری موجوديت همچو پل را در شعری در صفحهٴ 19 شمارۀ ٬4 سال دوم  برابر با 19 عقرب 1291 خورشيدی٬ اعتراف ميكند:

ای گرم بدوران تو بازار معارف

اخبار به عهد تو دکاندار معارف

معروف در اوقات تو آثار تمدن

مشهور ز حالات تو اخبار معارف

وی کرده بنا لطف تو هر گوشه مدارس

وی خلق تو با خلق به کردار معارف

مستغنی بيدل چه کند گر ننمايد

روزان و شبان صرف به گفتار معارف

                                                                 

برای طرزی معارف به همان اندازه قدسيت دارد كه دين برای يك روحانی. طرزی ميگفت كه با رسيدن به معرفت واقعی است كه ميتوان دين اسلام را درك درست كرد و دريافت كه اسلام با ترقيات و انكشافات جهان همآهنگی دارد و در تضاد نيست. مخالفت با ترقی و تجدد در واقع نماينگر عدم معرفت به اسلام واقعی است. اسلام واقعی به زعم طرزی  با معارف پديد ميآيد. او خودش را نمونهٴ خوبی ميديد كه تا چه حد با وجود احترام به اسلام و پيروی از آن با روحانيون افغانستان تفاوت دارد. اين تفاوت به عقيدهٴ طرزی دسترسی داشتن و نداشتن به معارف بود. طرزی با معارف در تركيه آشنا شد٬ در حاليكه روحانيون افغانستان به جز از توجيهات خود ساخته ای اسلامی چيز ديگری از دنيا نميدانستند و ديگران را هم نميگذاشتند تا به دريافت های نوين قادر شوند.

 

معارف برای زنان

 

طرزی تنها معارف را برای ذكور نميخواست٬ بلكه آرزو داشت كه معارف برای تمام ملت افغانستان يعنی زن و مرد باشد. او برای به مؤفقيت رسيدن به هدفش خوشبختانه از داشتن زن با سوادی در كنار خودش برخوردار بود. او مانند طرزی تحصيلات كافی داشت و خوب ميدانست كه زن و مرد دو نيمه ای بدن اجتماع اند و اجتماع نيم تنه نميتواند پيشرفت سالم داشته باشد. اين بانوی متفكر و فرهيخته كه اسما رييسه نام داشت نخست سهمش را  با همكاری قلمی در سراج الاخبار روشن ميسازد و گوشه ای از سراج الاخبار را به نوشتن در مورد "زنان نامور جهان" اختصاص ميدهد. اين اقدام در زمان امير حبيب الله خان اهميت مهم تأريخی دارد و نشان ميدهد كه پيش از صد سال توجه به زنان افغانستان در عرصه ای معارف و نشريات بوده٬ در حاليكه همچو شگردی را در كشور های همسايه به شمول ايران و هند نمی بينيم. در همين زمان توجه به باز كردن مكاتب دختران هم بوده و در يكی از مكاتب دختران زبان انگليسی به عنوان زبان دوم تدريس ميشده است.

 

طرزی و روشنفكران انقلابی اش آرزو های بزرگی برای پيشرفت افغانستان داشتند و آنها تنها به باز كردن مكاتب در كابل و شهر های مهم بسنده نبودند و ميخواستند تا نور معرفت به دور ترين نقاط افغانستان برسد. برای موفقيت به اين كار٬ خوشبختانه در اوايل رضايت امير حبيب الله خان را داشتند. اين امير حاضر شده بود تا به تقاضا های محمود طرزی برای شيوع معارف  گوش بدهد. از سوی ديگر طرزی هم امير را خوب ميشناخت و ميدانست كه با چه شيوه ای افكار و عقايد خود را در عمل پياده كند و امير را برای برآورده شدن آرزو هايش در كنار خود داشته باشد٬ اما متأسفانه ديگر روشنفكران افغانستان اين گونه تكتيك و دپلوماسی را نياموخته بودند. هنوز زمان زياد از ايجاد چند مكتب و آنهم در شهر نگذشته بود كه جوانان ناشكيبا تقاضای مشروط ساختن قدرت امير را كردند و اين تقاضا گرز محكمی بود كه بر سر امير فرود آمد. نزديكان امير به شمول نصرالله خان برادر او اين جسارت در برابر امير را گناه نا بخشودنی تلقی كردند و چون معارف نوين را در تضاد با اسلام ميديدند از اين موقع استفاده و به امير وانمود كردند كه گشودن مكاتب و ايجاد نشريات پيش زمينه هايی است برای طغيان مردمی كه تا هنوز از مفهوم آزادی  درك درست ندارند و ميخواهند قدرت امير را محدود ساخته و برعكس بر قدرت خود بيافزايند. اين توجيهات توانست بر امير كارگر افتد و سبب خشم بی پيمانه گردد٬ تا جايی كه امير امر كرد مشروطه خواهان مجازات سخت شوند و حتا بعضی از ايشان اعدام گردند و ديگر برای گشايش مكاتب نوين اقدام نشود.امير هر چندی كه در بسا موارد از سياست پدرش دوری گزيد٬ اما در تمركز قدرت شيوهٴ پدر را بكار ميبرد و هرگز آرزو نداشت كسی قدرت او را به چالش بكشد.

 

 اگر روشنفكران آن روز از صبر و شكيبايی كار ميگرفتند و خواهان مشروطه٬ بعد از آنكه كشور گام های خوبی در تجدد گذاشته بود٬ ميشدند؛ ممكن در كارشان به مؤفقيت ميرسيدند.

 

 

ادامه دارد......

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل    ۱۳۸       سال شـــشم           دلو/حوت             ۱۳۸٩  خورشیدی        فبوری ٢٠۱۱