کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

 " سرنشینان کشتی مرگ "
 

احسان لمر

 
 

     کتاب « سرنشینان کشتی مرگ... » چراغی است مانند  فانوسهای دیگر" چراغ  خانه تاريک تاريخ ما. شما اين  چراغ  را بگيرید  و در سياه خانۀ تاريخ " بروید تا از گزند عقربها و مارها و مورها  در امان باشید.          

 

نویسنده : شادروان عبدالصبور غفوری

ویژه گی : خاطرات، یادداشت های روزنانه، تاریخی

سال انتشار 1999/ پشاور

ناشر : انتشارات آرش

395 صفحه و با تیراژ 1000 نسخه

 

تمهیدی برای معرفی کتاب فوق

 

    کشتی بی ناخدای افغانستان دردوقرن اخیردراثرجنگهای  داخلی سدوزائیها  ومحمدزائیها  بین همدیگر و سیاستهای استعماری  قدرتهای وقت ( روسیه، انگلیس ) ضربات عمیق، مهلک،  دردناک و فاجعه آفرین دیده که خارج از مبحث امروزی ما است. اما ملت مظلوم افغان بخاطرمقاومتها و دفاع ازخود یا بقولی جنگ عادلانه  شان مورد انتقام بریتانیه  واقع  شدند، اما درد و رنج آورآنست که ازماست، که برماست. پس ازجنگ اول دوست محمد خان کارنامه ها  وخوش خدمتی های به آنها دارد. بعد ازجنگ دوم افغان و انگلیس عبدالرحمن خان میرغضب خونخوار برما تحمیل گشت  ولی بعد ازجنگ سوم،مشروطه خواهان دوم با نامه ها وسفرها،اخبارها ومجلات خویش استقلال کشوررا به جهانیان معرفی  و آنها را تشویق به  آزادیخواهی نمودند وحتی آزادیخواهان هندی دولت جلای وطن و آزاد خویشرا میخواستند در کابل بسازند. این در حالی است که آفتاب در قلمرو امپراطوری انگلیس غروب نمیکرد.

 

  سفرهای اعلیحضرت امان الله خان درکشورهای آسیائی،مصرواروپا استقبال بینظیر مردمی ودولتی،بیانات وتماسهای  شاه و همراهان با مردم وسران و زعمای دول خارجی،مارافعی زخم خورده بریتانوی را چنان خشمگین نمود که مجال بیشتر برای بازگشت بشاه داده نشد،جراید مزدورهند بریتانوی، اجنتهای بیوجدان وخائن ملی درداخل دربار، روحانیت  دین فروش ومخرب که درزیرعمامه دین بمنافع بریتانیه می چرخیدند( وابسطه گی شان تا امروزالظهرمن الشمس بوده و ثابت میباشد) با تلاش سریع  دوره درخشان، روشن و نهایت پیشتازامانیه را بد نام و سرکوب نموده و حاکمیت جهل ووحشت را دوباره برقرارنمودند.پس ازمدتی مهره اصلی ومورد اعتماد بریتانیه یعنی نادرخان وارد صحنه شد وهمان " دکان دارن دین "  دهقان بچه ای ساده و فریب خورده را که نه ماه قبل " خادم دین "  گفته بودند یاغی و باغی دانسته به اعدام سوق داند.

 

  جواهر لال نهرو مردی نهایت وارد در تاریخ هند و بخصوص استعمار بریتانیه در آن قاره مینویسد: " چون نادرشاه نسبت به انگلیسها دوست بود و از ایشان کمک میگرفت حکومتش ادامه  یافت و حکومت بریتانیه مبالغ  هنگفتی  بدون سود به او وام دادند و اسلحه و مهمات برایش تهیه کرد." 1

 

  دوره سلطنت نادرخان و صدارت برادرش درکشورنازنین ما هم متاسفانه به کشتی تیتانیک میماند که صدها سرنشین آن بکام مرگ  فرو رفتند، سرکوب جمعی روشنفکران عصرکه ده ماه  قبل آنها  درمعارف، مطبوعات،  صحت عامه، اردو و درمجموع  تمام شئون اجتماعی  و زندگی روزمره خدمت مینمودند، (که یاد و خاطره شان گرامی باد) بمراتب فاجعه بارتر از واقعه ی آن کشتی است.

 

  ــ آیا ازکشته های ذیل کدام یک شان خیانتی را مرتکب شده بودند که حتی بدون محکمه و سوال وجوابی اعدام شدند؟ محمد ولیخان دروازی، غلام نبی خان و جیلانی خان چرخی، جنرال شیرمحمد خان، جنرال پنین بیگ خان،مرزا محمد اکبرخان، عبدالطیف خان گوهاتی، محمد نعیم خان کوهاتی، عیسی خان قلعه سفیدی، تازه گلخان لوگری، سلطان محمد خان مراد خانی،محمد حکیم خان چهاردهی وال، احمد شاه خان کندک مشر،دوست محمد خان غند مشر،سید محمد خان کندک مشر،محمد مهدی خان چنداولی (پدراستاد محمد آصف آهنگ)، فقیرمحمد خان،عبدالرحمن خان لودین وتاج محمد خان بلوچ مرزا محمدخان،محمد زمانخان،محمودخان،محمد اسحقخان شیردل، محمد اسحق خان هزاره، مولا دادخان، خدادادخان، قربان علی خان، مصطفی چرخی،عبدالطیف چرخی و ربانی چرخی ( شش نفر فوق قبلاً در زندان دهشت نادر خان بودند )علی اکبرخان غند مشر،عبدالله خان، محمد ایوب خان معاون مکتب امانیه ،محمد زمانخان، اعظم خواجه، میر مسجدی خان،میرمحمد عزیزخان، امیرمحمد خان و دهها تن دیگر که اجساد شان در زیر آهن پوشهای محبس دهمزنگ پوسیدند.

  

   ــ آیا محی الدین انیس که زندگی مرفه (پدرش پیشه تجارت در مصر داشت) را بخاطر بیداری هموطنانش رها نمود مستحق همان مجازات بود که درزندان استبداد رژیم بمیرد؟

 

   ــ محمود طرزی هم در ترکیه عثمانی قدر ومنزلت ومقام  دولتی داشت ولی برای بیداری مردمش بوطن برگشت  و دهها  اثر تالیف  و ترجمه  از وی باقی مانده ، او پدر ژورنالیزم جدید افغانستان میباشد، سراج الاخبارش  نه تنها الهام دهنده و بیدارگر منطقه  بود بلکه تا مصرهمچو مشعل تابناک میدرخشید، چرا باید نامش از صفحه ی تاریخ کشور در پنجاه سال زدوده میشد؟

 

 در غربت اگرمرگ بگیرد بدن من          آیا کی کند قبر وکی دوزد کفن من

 تابوت مرا بر سـر کوهی بگذارید           تا باد  وزد  برسر آن از وطن من

 

   ــ سردار محمد رحیم شیون ضیائی بیش از سی سال سند اقامت سه ماهه داشت وحاضرنشد نشنلتی کارت روسی را بگیرد ولی رژیم اجازه برگشت  بوطن چی که پاسپورت  افغانی بوی نمیدادند، نمیدانم  چه کسی و قانونی و یا مرجع عدلی حق تابعیت  وطنش را از او سلب نموده بود ؟ دلیل تبعید او را تا کنون نیافتم. آیا مجازات عاشق بوطن و مردم کشورهمین است؟  

     

   ــ میرسید قاسم، عبدالهادی داوی، محمد سرور جویا، محمد انوربسمل، غلام محمدغبار،عبدالرحمن محمودی، وکیل سعد الدین بها،محمد اسماعیل مبلغ،محمد رسول پشتون، خال محمد خسته ، برات علی تاج ، سیداسمعیل بلخی،میرعلی احمد شامل  و هزاران هزار دیگر گناه کبیره  شان چه بود که آرایش سلولهای زندان استبداد شدند ؟.

 

    گناه ی صدها طفل صغیر این وطن که  بجرم  زندانی سیاسی بودن پدریا اعضای فامیل شان از مکاتب اخراج و از تحصیل  محروم شدند و حتی تبعید هم  شدند چی بود؟

   " من همیشه ازاینکه به گناهء فرزند انیس بودن نگذاشتند درس بخوانم و تحصیل نمایم رنج می برم." " فرید احمد در حال حاضر بشغل رانندگی موتر روزگار میگذراند" 3

 

    ازفامیل هردم شهید دیگری میشنویم : "دراین میان باردیگر قرعه به نام خانوادۀ ما اصابت نمود ومحمد نعیم بسمل، مرحوم محمد اکبراخترومحمد هاشم اخترنیز روانۀ زندان شدند؛ وتنها مرحوم محمد آصف اختر که شاگرد فاکولتۀ طب  کابل بود  از درس محروم گردیده واز فاکولته اخراج شد....

     سالها ازپی هم گذشتند ودراین گذرزمان، دوطفل صغیرخانواده ،یکی محمد یعقوب صفا ودیگری محمد امین بسمل بزرگترو بزرگترشدند وآنگاه این دورا شامل مکتب ساختند تا ازدرس وتحصیل بی بهره نمانند. یکی دو سالی از شامل  شدن این دو طفل به مکتب  نگذشته بود که به امر سردار هاشم خان صدراعظم، وزارت آن وقت معارف تصمیم گرفت که  اطفال خانوادۀ ما را که  شامل مکتب ها بودند، نیز رد یابی نموده  و از درس محروم نماید، پس مکتوبی به مکتب عاشقان و عارفان که این  دو طفل در آنجا درس میخواندند فرستاده شد؛ و این  دو طفل را به  وزارت معارف  احضار و..." 4 

    

   " سر نشینان کشتی مرگ یا زندان قلعه ی ارگ" نام کتابی است از یکی از سرنشینان این کشتی، جناب عبدالصبور غفوری که به اهتمام محترم نصیرمهرین در سال 1380در مرکز نشراتی آرش در پشاوردر 395 صفحه چاپ گردیده. کتاب  سرگذشت حقیقی و نهایت غم انگیز یک روشنفکر امانیه است که بدون جرم مشهود بزندان میرود، او را تا پای چوبهء دار برده و بعد  دوباره به زندان منتقل ساختند، فجایع درون زندان ارگ، اعدام های کور و بی دلیل، سرکوبها خونین باستیل  دهمزنگ وسرانجام تبعید مولف، لیست 20 نفررفقای زندان ارگ که به شهادت رسیدند و36 نفر زندانی که در آنجا فوت شدند ومطالب دلخراش دیگرکه در برابرعملکردهای تکان دهنده هاشم خان و همدستان آنها مو بربدن میایستد.

 

     از دههاو صدها خاطره ی غم انگیز و دهشت ناک زندان یکی  سرگذشت پیر مرد دهقان از سنجد دره هم است، او با دوپسرو یک دامادش زندانی سیاسی ارگ بودند علت آنهم اینکه روزی گوساله شان به اصطلاح یاغی شد وی بدنبال او میدوید هر قدری میکوشد موفق نشده نا علاج پسران را به کمک میطلبد ، چون وطن ما کشور کوهستانی است و در هر گوشه و بیشه آن دامنه کوه کوه و تپه میباشد گوساله بطرف کوه رفت و مالکان بدنبال آن میدویدند که سواره حاکم شمالی عبدالحکیم خان رسید و بگناه  دویدن بسوی کوهها ( کوه گریزان سقوی ) هرسه را با داماد خانه دستگیر، و به صدها شلاق زدند وبعد خانه را به بهانه  موجودیت طلا و اسلحه تلاشی و با اینکه چیزی دریافت نشدآنرا آتش زدند، و حاکم صاحب بسان داکو فلمهای هندی به قهقه میخندید و فریاد خوشی میزد، سپس آن چهار اسیر رابه چهاریکار و بعد زندان ارگ درجمع  زندانیان سیاسی شامل نمودند. 

 

     با خواندین این حکایت غم انگیز بیاد یکی ازقصه های پدرمرحومم افتادم که بیاد مادرو دوبرادرم تاهنوزهم میباشد وآن اینست که : شاه محمودخان صدراعظم زندانیان سیاسی برادرش هاشم خان را آزاد و با آنها ملاقاتی را ترتیب نمود وگاهی سرگذشت  شانرا هم می پرسید  دربین پیرمردی بود از پنجشیرکه 14 سال زندانی سیاسی رژیم بود، جرم او را پرسید که چه بود پیرمرد گفت "... گر" صدراعظم پرسید آنچه است؟ محبوس شرح داد که روزی بدیدن فامیلیهای شان بکابل آمده بود ونیمه شب ضروری پیش میشود وی برسم مردم اطرف به احترام سیاه سرها بصحرا گشت برون رفت، چون آنزمان قیود شب گردی بود و پیر مرد بیچاره از آن بیخبر، گزمه شب او را یافته به پسته بردند بعد از چند روزی افسران ماموریت پلیس  متوجه اوشدند و چون دوسیه دزدی، قتل، فساد اخلاقی و... نداشت بناعاً مجرم سیاسی محسوب می شده و درجمع " باشه " شامل گردید بناعاً به محبس مرکزی منتقل و14  سال را بخاطر یک صحرا گشت درزندان بی بازخواست هاشمخانی سپری نمود.

 

     در جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ میخوانیم که : " برای شناخت رو شنفکران غیر معروف دولت یک جریدهء انتقادی ضد خود بنام « حقیقت » طور شبنامه نشر مینمود . تا مخالفین را گرد آن جمع کند و بشناسد. موظف اینکار از طرف دولت نیک محمد نام کابلی معروف به « مرزا نیکو »  جوان دقیق و ظریف و منطقی . جذاب بود" 5

 

    محترم غفوری مینویسد " کیفت زندانی شدن من مجهول است، فهمیده نمیتوانم که مرا بکدام جرم ویا خلاف رفتاری گرفتار ساخته اند .... اما چند وقت پیشتر تصادفاً با یک نفر از جوانان که قریحه خوبی دارد و یک شخص احساساتی و یا به عباره دیگر از وطن خواهان « دو آتشه » میباشد آشنا شدم...." 6  به کمال اغلب که این «  دو آتشه » در دوران اختناق نادر خان کسی دیگر غیر ازمرزا نیکو نمی باشد گر چند او خود را بنام محمد یوسف معرفی نموده که شاید نام مستعاری باشد.

 

    مطالعه این اثر که  روشنی حقایقی نهایت درد آوری است که بر مردم ما روا داشتند، وقتا یاد داشتهای محترم بشیر شور، رساله محترم سید مسعود  پوهنیار، خاطرات محترم خالد صدیق ، ارمغان زندان شادروان عبدالرحیم زی ، جلد دوم افغانستان درمسیر تاریخ، یاداشتهای مطبوع استاد آصف آهنگ، برگهای از تاریخ معاصر وطن از شادروان رحیم شیون ضیائی، آثاری در باره حماسه  آفرین شهید عبدالخالق، یاد داشتهای زندان از جمشید شعله ، مژده هاي رهايي  و صحيفه يي از حيات زندان ـ از يادداشتهاي  زندان سرورجويا ـ نادرچگونه به سلطنت رسیدازمرحوم سید قاسم رشتیا و صدها خاطره و مقاله دیگررا مطالعه مینمائیم  بیک نتیجه میرسیم که نادرخان و برادرش هاشم خان  خشتی خام را در اعمار این  وطن گذاشتند، که تا امروزی نتیجه آن خام بودن را ملاحظه مینمائیم ، چرا مصر، سوریه ، عراق ، ترکیه، ایران، هندوستان، تونس، الجزائر، مراکش، اردن،حتی پاکستان وبنگله دیش و ... امروز دردی را که ما داریم ندارند.

 

     نادرخان وهاشم خان با عقده، نفرت و بد بینی ازمردم کار شانرا آغارنمودند سردارهاشمخان که  مریضی  روانی و سادیسم داشت به این واقف بود که مردم ایشانرا ازاجداد شان (سلطان محمد خان طلائی و یحیی خان) تا الحان میشاسند پس سرکوب وامحا مردم مایه بقا ویگانه وسیله است وبس. بزرگترین ضربه را هاشم خان بمعارف بیدار کننده و پیشرو  ومعارفیان  نهضت بیدار گر مشروطیت دوم وارد نمود.

 

     تجربه هاشم خان بر فیل مرغهایش برای دو برادرزاده ی دلخواه وی درس بزرگی بود به زمامداری درین وطن. وقتی یک رهبر، صدراعظم مملکت، اختیار دارکل کشوربگوید "شما بچیما !گاهی دیده باشید،که یک گوت شطرنج کم میباشد وشطرنج بازان ماهر بعوض آن گوت یک دانه « ذغال» یا« کلوخ » رااستعمال میکنند، و بهمان ذغال یا کلوخ صلاحیت  یک « رخ » ویا یک «اسپ » ویا یک « وزیر» را میدهند! شما اینطور فکرکنید که یک «گوتی» در تختۀ ما کم است و تا زمانیکه آن گوت اصلی پیدا میشود، صلاحیت آن گوت بشما داده شده است" 7

 

      هموطن با صفا و صادقانه میگویم  قلب پر داغ داکتریوسف خان، دکتورعبدالرحمن پژواک، محمد هاشم میوندوال،  محمد موسی شفیق، دکتورعبدالظاهر،محمد نجیم آریا، دکتورعبدالمجید وامثال شان مملو ازگفتنی ها بودکه مشت نمونه خروار از آن بدسترس ما است  و نشر و نقل شده که از داخل دربار، مداخلات بیحد و حصر وموانع و سنگ اندازیهای آنها و حتی عمداً عقب نگهداشتن وطن برایمان مینالند.

 

   بقول ازشهید میوندوال گرشما درچوکات ماموریت بمقام صدارت هم برسید موقف شما ازیک پیشخدمت بیش نخواهد بود (یعنی صلاحیت صدراعظم کمتر از محمدرحیم پنجشیری میباشد) اگردر افغانستان جنرال سه ستاره شوید مقام شما ازیک اردلی بیش نیست (منظور وزیر دفاع کشور بود که درمقابل دگرمن عبدالولی داماد شاه به اصطلاح عسکری تیارسیط استاده میشد) ... اگر در چوکات پارلمان شما کرسی ریاست را داشته باشید ارزش شما بیشتر از یک بوقچه بردار نیست .... " 8

 

     میوند وال باری به صباح الدین کشککی گفته بود که :" حتی نام آن اعضای خاندان سلطنتی که هنوز در قنداق اند باید در خبر، بیشتر از نام صدراعظم که مسئولیتها و کارهای مهم را انجام میدهد جا داده شود"9 

 

   پس چه زیباست تحلیل غبار مرحوم که گفتند " پروگرام اساسی این رژیم عبارت بود از:ــ نگهداشتن مملکت درحالت عقب ماندگی قرون وسطائی ــ جلو گیری از توسعه معارف ملی ــ کشتن روح شهامت و مقاومت ملی در برابر استبداد داخلی و نفوذ انگلیس، وهمچنین بغرض تضعیف ملت ایجاد نفاقهای داخلی ازنظر زبان و مذهب و نژاد و منطقه وقبیله سیاست روز دولت بود" 10

    

   شادروان عبدالرحیمزی مینویسد " بالنتیجه صد درصد دریافتم که ایشان خود نمیخواهند تا مردم ما صاحب لقمه نانی باشند و مرفه زندگی کنند ؟!" 11

     " ملک خان که نام  خوبی پیدا کرده بود، باید از بین میرفت.  سرداران به  این نتیجه رسیده بودند که اورا از میدان بردارند،در پهلوی او کسانیرا که برضد استبداد ومدافع دیموکراسی وخواستارمشروطیت  بودند، دریک شب جمع کرده  و از راه رادیو اعلام کردند، که  پولیس بیداراست  و" خیانتکاران " را پیش ازعمل شان گرفتار نمود."12

 

    از بزرگان فامیل ما شنیده بودم که  سردار محمد هاشم خان بارها گفته بود که روزی شود که یکدانه  نان  را از کوه آسه مائی لول کنند و مردم کابل بدنبالش بدوند، این آرزومندی را نه تنها  دردوره شان ملاحظه نمودیم بعد ازچهارونیم دهه  حکمروائی شان  دیدیم که مردم ما نسبت قحطی بفروش فرزندان شان پرداختند و مرحوم  شفیق خواهان کمکهای  بین المللی شد ....

 

از جور دهر دون ستم دیره دون کشیم       آیا چه جرم ما است که جور دو دون کشیم

یا رب دری کشا که ز دست  معاندان         ما هم نفس به عزت و راحت برون کشیم

     

 

********************************

    

مآخذ

 

1 ــ جواهر لال نهرو  ــ نگاهی به تاریخ جهان ــ  ترجمه محمود تفضلی، چاپ هشتم سال 1366  جلد سوم ص 1506.    

2 ــ نصیر مهرین ــ یادی ازشادروان محی الدین ِانیس ــ سایت کابل ناته شماره 74 سال چهارم جون 2008 میلادی.

3 ــ محمد بشیر رفیق ــ  سرگذشت انیس  ــ کتاب سال انیس ، طبع مطبعه دولتی کابل سال 1345 ص 42

4 ــ محمد یوسف صفا ــ طفل ستیزی سردارمحمد هاشم خان ــ کابل ناتهـ  سال ششم  شماره ی ۱۳۶جدی/دلــو ۱۳۸٩

5 ــ غلام محمد غبار ــ افغانستان در مسیر تاریخ ــ  جلد دوم ص ...

6 ــ  عبدالصبور غفوری ــ سر نشینان کشتی مرگ یا زندان قلعه ی ارگ ــ

7 ــ  نامه های دکتور عبدالقیوم خان به برادرش دکتور عبدالظاهر ــ سایت انترنتی خوشه

 http://www.khosha.org/Pages_/khosha-a%2024-07-10.html

    

8 ــ  نجیم آریا ــ محمد هاشم میوندوال ــ سبا کتابخانه پشاور چاپ چهارم 1378 ،ص 40 .

9 ــ  صباح الدین کشککی ـ دهه قانون اساسی ـ مرکز نشراتی میوند پشاور 1365 ، ص 19.

10 ــ  افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم ص 45

11 ــ  عبدالملک عبدالرحیمری ــ ارمغان زندان ــ یال 1388 مطبعه شمشاد ص 21. 

12 ــ  استاد آصف آهنگ  ــ نامۀ معلوماتی در بارۀ حزب وطن ـ قسمت دوم،کابل ناتهـ، شمارهء مسلسل ۱۳۶سال ششم، جدی ۱۳۸٩ خورشیدی

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل    ۱۳۷       سال شـــشم           دلو ۱۳۸٩  خورشیدی        فبوری ٢٠۱۱