شبی درخواب دیدم که انبوهی ازخلق خــدا، حیران وسرگردان، گریان ونالان جمع شده اند و روی به سوی آسما ن، راز ونیاز دارند، که ای خداوند این همه بی نانی ، مرض، بی دوایی، خنک وبی سرپناهی، بی بازخواستگری وبیعدالتی تا کی؟
چون صبح فرا رسید،دیدم که یگانه خوابی را که درزندگی دیده بودم،صحیح ودرست است. همینکه با همسایه سلام واعلیکم گفتم، وپرسیدم که چه حال دارید، با چشمان نیمه گریان نسخۀ دوا را نشانم داد که توان خریدن آنرا نداشت. همسایۀ دیگر وارد صحبت شد وگفت که بخدا خریدن نان خشک مشکل شده است، توان آن را ندارم. استاد قیس که چند سال پیش وظیفۀ استادی وتدریس را ترک .به موتروانی دریک موسسۀ خارجی روی آورده بود، پریشان پریشان طرف ما دید واز نگرفتن معاش خویش در موسسۀ خارجی و بی بازخواستگری نالش کرد. پرسیدیم که تو چرا مینالی ؟ جواب داد که موسسات خارجی دزدان با چراغ بودند. افغانستان وتاکتیک های خارج هر دو را بلد بودند. سرمایه دار شدند وگریختند. دیگران شان هم فرار میکنند.
همسایۀ پیرما گفت بیایید که از پیر پیران، استاد استادان، آموزگار حکمرانان، این همه مشکلات را بپرسیم. شاید استخاره ویا رهنمایی کنند تا گره مشکل مردم واز ما وشما باز شود. الحمدالله با تدبیر ودانش وتجلیات همنوع پروریی که دارند،از کمک دریغ نخواهند نمود.
چند روز بعد همه نزد ایشان رفتیم. آن بزرگوار دست چپ را به گوش گذاشت وبعد از تفکر ونگاه های مداوم به سوی ما گفتند که : ما دیگرروی این موضوعات درین سال استخاره نمی کنیم. زیرا دوبار استخاره روی یک موضوع مجاز نباشد. واینقدر موضوعاتی که شما فرمودید، باید برای شان استخاره ها شود.
گفتیم که شما یک بار در کارمهمــی استخاره نمودید. مراد دل شخصی را خواندید وگفتید که کارتو نظم بگیرد وتو در چوکی بنشینی . آیا اشتخارۀ شما درست بود ویا آن مرید خواست که به هر قیمیتی که شود استخارۀ شما را تعمیل و درست نماید؟ پیر پیران قهر شد وگفت شما برای بحث آمده اید ویا برای استخاره؟ کسی را که نیت مباحثه ومناقشه در دل باشد، برای او هم استخاره ممنوع است.
ما خاموش ماندیم، استاد استادان را ترسی فرا گرفت. عرق کرد. کم کم باران اشک از چشمانش به سوی ریش مبارک ریختن گرفت. ما متأثر شدیم. به سوی همدیگر دیدیم . یعنی چشمۀ استخاره هم خشکیده است. اما پیر پیران با لحن دیگری گفت : برادران استخارۀ قبلی ام دروغ بود.
دیدم که با همان انرژی و توان وقت جوانی واحساساتش به سخن آمــد وا دامه دادکه :
برادران زودتر چه وکدام چیز را استخاره کنیم ؟ استخارۀ دوام قدرت که وقتی برای استخارۀ نان ودوا و خانه باقی نمی ماند.
گفتیم لطفی نموده بگویید که تعبیر خواب من چیست؟ من خواب دیدم که همه دست ها بسوی خداوند بلند شده اند.
گفت بین خود ما باشد . تعبیر این حقیر فقیرسراپا تقصیراین است که مردم میخواهند از آسمان باران ببارد.
پرسیدیم که باران چی ؟
باران آب؟ عدالت وانصاف ؟ کدام باران ؟ باران دالر که درافغانستان خشک شد.
گفت : باران شست وشوی دل های شما که استخاره قبلی من را قبول کردید.
اینباربراستی بیدارشدم. کار دیگری نکردم ،غزل حافظ را خواندم وبه شما هم نوشتم .
به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم |
|
بهار توبه شــکن میرسد چه چاره کنم |
سخن درست بگویم نمیتوانم دید |
|
که می خورند حریفان و من نظاره کنم |
چو غنچه با لب خندان به یاد مجلس شاه |
|
پیـــــاله گیرم و از شوق جامه پاره کنم |
به دور لاله دماغ مرا علاج کنید |
|
گر از میانه بزم طرب کنـــــــــــاره کنم |
ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت |
|
حواله سر دشمن به سنــــــگ خاره کنم |
گدای میکدهام لیک وقت مستی بین |
|
که ناز بر فلـــــک و حکم بر ستاره کنم |
مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی |
|
چرا ملامت رند شرابـــــــــــــخواره کنم |
به تخت گل بنشانم بتی چو سلطانی |
|
ز سنبل و سمنش ساز طوق و یاره کنم |
ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ |
|
به بانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم |
|