کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
" ما همچو آئینه هستیم که روبرو میگوئیم "

احسان لمر
 
 

 

 شصت سال قبل در جریده ملی « ندای خلق»  بقلم استاد سترگ وفرزانه جناب دکتور حمایت الله اکرم عضو فعال اتحادیه ی محصلین وقت دردفاع ازآن تشکل ملی نبشته ی نشرشد که این جمله " ما همچو آئینه هستیم که روبرو میگوئیم نه چون شانه که در عقب رویم موبه مو گوئیم" دراخیر مقاله  گنجانیده شده بود، بپاس حرمت بایشان و یاد مجدد از وطنپرستان آنوقت،همان عنوان را بر مقاله خویش انتخاب نمودم.

    یاد خانواده ی چرخیها، محمد ولیخان دروازی، عبدالرحمن لودین، تاج محمد بلوچ، عبدالخالق، محمد مهدی چنداولی، بابا عبدالعزیز، محی الدین انیس،غلام محمد غبار، کریم نزیهی،غلام محی الدین آرتی، سید سعدالدین بها، محمد رحیم شیون ضیائی، سردار عبدالرحمن (پدرکلان ماگه رحمانی)،سردارعبدالحبیب،عبدالرحمن محمودی،محمد رسول پشتون، خال محمد خسته، فیض محمد انگار،محمد سرور جویا، جناح ملی اولین اتحادیه محصلین افغانستان،عبدالملک عبدالرحیمزی، سید اسمعیل بلخی، محمد هاشم میوندوال، جنرال خان محمد مرستیال وصدهای دیگر مثل ایشان که قربانی هستری نادر خان، بردارش هاشم خان و برادرزاده  ی شان شدند جاودانه باد.

 

    مدتی است که محقق و پژهشگر خجسته ی ما جناب نصیر مهرین در ادامه ی تحقیق و پژوهشهای دیگر شان در رابطه به دو موضع مکتوم و درنهایت غیرعادلانه و شریرانه دوران طلائی خانواده نادرخان (کودتای نام نهاد عبدالملک عبدالرحیمزی و شهید هاشم میوندوال که هردو دردوره حکمراوئی سردارمحمد داودخان صورت گرفت) تماس گرفته و مطالب دنباله داری تحریر نمودند که دوستانی  صاحب قلم هم در ادامه شان نوشته های متمم گونه ی بنشر سپردند که تا کنون ادامه دارد و گوشه ای از امحای وطنپرستان  واقعی را درین دوران نشان میدهد که نتیجه و حاصل آنهمه جنایت و سرکوبی  را ما تا به امروز می چشیم.

 

    در رابطه به شهادت میوندوال، مرستیال، ماما زرغونشاه، دگروال سید امیرو محمدعارف تاجر، دوستان و حتی اعضای فامیلهای شهدا مطالبی نوشتند و برواقعیت مطلب روشنی انداختند که درضمن زحمات جناب داود ملکیارچه در قلم وچه قدم، در مصاحبه ها سفر ها و دید وادیدهای شان وچه  کشف و اعمار آرمگاه هاشم میوندوال، شهید راه سعادت وطن و مردمش در خور نهایت ستایش و قدردانی است.

 

     بعد از کودتای سرطانی محمد داودخان در 1352 دسیسه ای رویدست گرفته شد که هردو بخش دولت در آن سهیم بودند:

 

     ــ حلقه ی عقده مند و همیشه سرو سردار تحمیلی برمردم همچو سردار محمد داود، سردارمحمدنعیم، سردار وحید عبدالله،سردارغلام حیدر رسولی، سردار نور احمد اعتمادی و دیگر سردارها و اطرافیان شان.( هدف هرگز همه نیست ما به کمال نهایت احترام از پوهاند فاروق اعتمادی،همسر فرزانه ی شان محترمه صالحه اعتمادی،پوهاند دکتورحکیم ضیائی،محمد رحیم شیون ضیائی،سردارعبدالرحمن، سردارعبدالحبیب و .... دههای دیگر یاد مینمائیم)

 

     ــ دوستان و هواخواهان منافع اتحاد شوروی در کمیته مرکزی جمهوری و کابینه .

    

     سرداران در طول حاکمیت خانواده ی نادر خان ملت افغان را نوکرخویش  میدانستند اما بقول از مرحوم محمد ظاهر شاه سردار محمد داودخان « غلام » میخواست که امثال عبدالرحیمزی،میوندوال،مرستیال ،غلام محمدغبار،عبدالرحمن محمودی،محمد رسول پشتون،محمد سرورجویا،خال محمدخسته و دها تن دیگر چون " غلام" نمیشدند" خاطر والاحضرات را رنجانیده بودند" بدین لحاظ بزندانی ماندند ولی متعلمی بقول خودش بی بضاعت و بیواسطه ی مکتب بیطاریه اردو به وزیر دفاع کشور شاه محمودخان که کاکای پادشاه هم بود مکتوب توهین آمیزنوشته و یا به وزیر معارف  فیض محمد ذکریا که او هم ازخانواده شاهی است در محفلی ناسزا گفته و برعلیه او مقابل استادان، روسا و محصلین پوهنتون علناً شعار میدهد حتی موردعتاب هم قرار نمیگیرد، دردوره ماموریت رسمی آنهم  مدیر قلم مخصوص صدارت ضد پادشاه که (خسربره، پسرکاکا و خاله  داودخان است) عکس العمل از خویش تبارز میدهد ولی سردار برایش هیچ نمیگوید. ولی همین سردار در احضار دکتورصاحب حمایت الله اکرم یکی از فعالین اتحادیه محصلین که جبراً بمکتب حربی بحیث معلم سیانس فرستاده شده بود درحضور داشت محمد رسولخان قوماندان مکتب میگوید " کسی که بر علیه اعلیحضرت شهید و خانواده شان حرفی بزند ما او را  با برچه  محو میکنیم"  شخص مورد حمایه سردار که بخاطر حفظ منافع اتحاد شوروی هرسری که در مقابل آن سدشود ویا حتی نظر مخالفی داشته باشد باید ازمیان بردارد،عبدالرحیمزی یکی ازآنهاست که دردورصدارت سردار داودخان در ( 13 سرطان 1336) با اسناد ؟؟  و  تحریک خارجی؟؟ " بالفعل" دستگیر شدندولی دربارو دلقهای شان تا کنون که پنجاه سال از آن میگذرد آن اسناد را بملت ارآئه ننموده اند. در مورد وحشت و دهشت مستنطقین ظبط احوالات داستانهای فراوانی در کشور شنیده میشد.توجه فرمائید یکی از زندانیان مینویسد :"مدت پنج سال زندان کوته قفلی وخوردن ملیونهاچوب، لگد و مشت و کشیدن بیدارخوابیها ودر بین اتاق قفلی بخدا با زولانه و الچک شدن،زنده گی روحی و جسمی ام تباه شد.( قسم ازین لحاظ یاد کردم که در بین قفل اتاق زندانی که چندین دروازه محکم چوبین وآهن دارد، و از شش جهت تحت حراست و حفاظت مخبرین ضبط احوالات، وزارت داخله، ضابطان وعساکر قومامندانی امنیه است ، انداختن زولانه و اولچک کردن یک مظلوم بیکناه، از شاه کاری های دوره ی حکومت داؤود خان و ابتکار تحقیقات  موضوع اتهام است که  وجدان بشریت از باور کردن آن ابا میورزد "1 ملک خان را با  بهترین فرزندان وطن مانند محمد آصف آهنگ ( پسر شهید محمدمهدی خان چنداولی که با محمد ولیخان  دروازی و غلام جیلانی خان چرخی به امر نادرشاه اعدام شدند میباشد) عزیزتوخی، یعقوب حسنخان، عبدالغنی خان، باشی عالم، سید حسین حاکم، میرعلی اصغر شعاع، میرعلی احمدشامل، مهدی ظفر، خواجه خلیل الله فرقه مشر، خواجه عبدالله احمد، حاجی عبدالخالق خان، نادرشاه، ملک عبدالغفار،هلال الدین بدری و یک تعداد دیگر زندانی نمودند که بسیاری شان همدیگررا حتی نمیشناختند. درین دوران شکنجه گران بنام و قابل تذکر را استاد آصف آهنگ چنین معرفی مینمایند محمد رسول خان عسکرزوی رئیس ضبط احوالات، سید عبدالله وزیر داخله (پدر سید عبدالالله وزیر مالیه و معاون رئیس جمهور داود خان) و میر عبدالعزیز والی کابل. آیا  آنچه را استاد آهنگ، روانشاد ملک خان، عبدالقيوم خان مامور دارالتحريرشاهى ( نوشته های  محترم بهاول ملك عبدالرحيمزى تا هنوز ادامه دارد ) مینویسند بالاتر از اهانت است و حقیقت ندارد. 

     درست شانزده سال بعددر31 سنبله 1352 در دوربه اصطلاح جمهوریت محمد داود، کودتای دیگر باز هم به کمک خارجی و باز هم بالفعل کشف و محکومین اینها بودند: محمد هاشم میوندوال صدراعظم پیشین، دگرجنرال عبدالرزاق خان قوماندان پیشین نیروی هوایی، خان محمدخان مشهور به مرستیال جنرال متقاعد، جنرال گلبهارخان،جنرال رحیم ناصری، جنرال عبدالسلام  ملکیار، جنرال عبدالحبار مکلیار،جنرال نیک محمد سهاک،دگروال زرغون شاه مشهور به ماما،دگروال سیدامیرقوماندان عمومی هوایی، دگروال کوهات، دگروال محمد اکرم،جگرن محمدهاشم کاموال، مولوی سیف الرحمن وکیل پیشین شینوارشورای ملی،محمدعارف شینواری، جنت گل غروال رئیس پشتنی تجارتی بانک،حاجی حنان جاجی،حاجی الله گل، مولاگل،سعدالله  خان وکیل پیشین درشورای ملی، دو برادر حکیم کتوازی،و عده ی دیگر.

     چشم دیدچند لحظه ای محدود مرحومه خانم میوندوال از جسد گرم شوهرش، مصاحبه ای جنرال عبدالرزاق خان،نامه ی شهید مرستیال به فامیلش و امثال شان سند گواه بر شکنجه های نهایت طاقت فرسا است که نه میتوان نه باید از آن انکار نمود.

     جنرال غنی عمرزی افسرسابق وزارت داخله نوشته که :" میوندوال چهره شناخته شده ملی و بین المللی بود و مشاورین شوروی هم در ضدیت او قرارداشتند ...

     میوندوال یکی از همان شخصیتهای بود که با  نظریات محمد داود خان چندان توافقی نداشت وقتی مخالفینش بوی اتهام کودتا را بستند داود خان بیش از پیش نسبت بوی بقهر و غضب برخورد نمود ...  موظفین تحقیقات که نظریات رئیس دولت نسبت به  میوندوال  برایشان معلوم بود بی رحمانه او را تحت فشار و شکنجه قرار داده بودند" 2

    

     جنرال نبی عظیمی مینویسد " هیت تحقیق که اکثریت آنهارا پولیسهای تحصیلکرده در المان غرب تشکیل میداد و صرف صمد اظهر در مصر تحصیل کرده بود " 3  آنها عبارتند: نصرالله عمرخیل، محمد نبی قوماندان اکادمی پولیس،غلام فاروق یعقوبی،غلام رسول اتمر، باقی، عبدالله همکار، قطره، سیدکاظم، محمد عیسی وغیره .

      جریان محکمه نظامی را جنرال عظیمی بدین گونه شرح میدهد که :" آنها قسم میخوردند که در هیچ دسیسه  و کودتایی سهم نداشتند بعضی از آنها میگریستند و ازما میخواستند تا وسائل  ملاقات آنها را با محمدداود فراهم کنیم و یا ازوی بخواهیم تا ایشانرا مورد عفو قرار دهد..." 4  آیا این دو نویسنده ی محترم هم شدید ترین اتهام و بد ترین و شنیع ترین اهانت می بندند؟

 

    در شرق بصورت مجموع متاسفانه این شیوه  اقرارگیران است، ولی غربیها برای خود قوانین منع شنکجه وحق دفاع واخذ وکیل مدافع برای متهم ترتیب نموده و عملی مینمایند ولی وقتی نزد ما میآیند چون ارزش به انسان و هموطن را ما نمیدانیم وحشتناکتر ازما عمل میکنند که زندان ابوغریب و بگرام یک نمونه آن است.

 در زمان امارت امیرعبدالرحمنخان، نخستین قوماندان پولیس شهرکابل نائب میرسلطان( یکی از درندگان وخونخوار ن دربار) ومعاونش میرزا محمد حسین خان بود، که بعداً محمدحسین خان مستوفی الممالک با دسیسه ی آمرش را خلع و خودش مقام او را گرفته و میر سلطان یا " میرغضب " حلق آویز شد.

     در دره امانیه بر اساس فیصله ی همه مشروطه خواهان، بدلیل کارنامه های دهشتناک مستوفی الممالک بشمول راپور و تهیه ی  لیست مشروطه خواهان اول و اعدام عده ی از آنها ( به توپ پراندن و گلوله باران)، دسیسه های پیهم علیه مشروطه خواهان دوم، راپور هاعلیه شهزاده امان الله خان و مادرش،جمع آوری قوا برعلیه سلطنت امان الله خان محکوم به اعدام شد،مگر خودش خود را بیگناه آنهمه را شنیع ترین اهانت بخود میدانست.

 

 در دوره نادرخان طره بازخان کوتوال و عبدالغنی خان گردیزی قلعه بگیر، محمد گل خان مهمند وزیر داخله،سید کمال خان بها قوماندان محبس جای اسلاف را خالی نمادند. متاسفانه  دوران ما که زمان بازگشت مجدد محمدگل ها  بقدرت سیاسی است به وی لقب بابا  تفویض مینمایند.

 

     در دوران تره کی ـ امین سالهای 57 ـ 1358 در بلاک دوم منزل دوم اطاق عمومی 170 نفری پلچرخی مهمان بودیم که  زندانیان آنجا را خانه خلق میگفتند زیرا خلق خدا از هر قوم و نژاد و دین مذهب در آنجا جمع شده بودند. ما از اسدالله سروری، عزیز اکبری،سید عبدالله قوماندان محبس پلچرخی حتی گل آغا حاضر باش او و مستنطقین اگسای صدارت چون شخصی بنام « کبل» وتحقیق شش درک  خاطرات نهایت زشت و وحشتناکی داریم. اعدام دو برادر وکلای هلمند درولسی جرگه ی سابق، که هر دوبا ما درسلول یکجا بودند اعدام صدوهفتاد نفر زندانی منزل اول بلاک ما درجوزای 1358، و صدها شهید دیگر سر انجام انتقام گیری شهید سید اکبراز قوماندان محبس سیدعبدالله در دهلیزمنزل اول خاطراتی است از آن رژیم که امروز سروریها، اکبریها  و امثالهم کلاً خویشرا بیگناه میدانند !!! آنانیکه از شکنجه زندانیها ( بخصوص زندانی سیاسی ) انکار میکنند ازصدها هزار مثال یکی کافی است که بپرسم آیا مرحوم نبیخان سابق قوماندان اکادمی پلیس را همکاران سابق و یا شاگردان دیروزی در دوران تحقیق  اگسا بعد از وحشیانه ترین شکنجه ها نابینا  نساختند ؟

 

      در خاتمه مطالبی دارم از محترم محمد صدیق مصدق فرزند یکی از شهدای بیگناه، که با چند سوال مستقیم که سبب ناراحتی نمایان اسد الله سروری می شود که می نویسد. " وی که از قرار معلوم توقع طرح همچو سوالاتی را نداشت، حین ارائه جواب به سوالات راست سر جایش مینشیند و درحالیکه چشم راستش بیش از حد از حدقه میبرآید با لحن مملو از خشونت و جملات کوتاه جواب میدهد:

 

س: آیا شما کسی را به قتل رسانیده اید؟

ج:   نی، هیچوقت!

س: هر گاه شبانه سر به بالین میگذارید٬ بدور از ادعای مدعیان و اتهامات سارنوالان در مورد خودتان چه قضاوت میکنید؟

ج:   من بیگناه هستم. بر من ظلم شده است و دشمنانم در مورد من تبلیغات سوء میکنند.

س: به جواب کسانی که در محکمه شما را بازشناختند و در مورد تان شهادت دادند چه میگوئید؟

ج:   آنها دروغ میگویند.

س: پس مسئول اینهمه کسانی که در زمان تصدی شما دستگیر٬ زندانی و به اشکال مختلف کشته شدند و هزاران تنی که تا امروز لادرک اند٬ کیست؟

ج:   من چه میدانم؟  اداره اگسا حتی یک میل سلاح در اختیار نداشت. اگسا اجازه توقیف٬ دستگیری و کشتار مردم را نداشت و هرگز این کار را نکرده است.

س: پس کدام افراد و دستگاه های دولت اینکار را میکردند؟

ج:   من چه میدانم؟ وظیفه اگسا کشف بود، نه دستگیری. بیشتر منشی های دفاتر حزبی٬ وزارت داخله و سارنوالی وظیفه دستگیری و تعقیب مجرمین را داشتند.

س: بطور مشخص کی ها؟

ج:   من نمیدانم.

س: پس از بقدرت رسیدن حفیظ الله امین لستی شامل اسمای بیشتر از دوازده هزار تن اعلام گردید که در زمان تصدی شما منحیث رئیس اگسا به شهادت رسیده بودند. مسئولیت این کشتار فجیع متوجه کیست؟

ج:   حفیظ الله امین با من خصومت داشت. من و اداره اگسا مسئول محتوای این لستها نمی باشیم.

س: اما رئیس کام (دستگاه استخبارات حکومت حفیظ الله امین) از جمله اقارب نزدیک تان بود. او که با شما  خصومت شخصی نداشت؟

ج:   اما در سیاست هرچیز امکان دارد.

س: در مورد اسنادی که در محکمه در مورد شما ارائه شده است چه میگوئید؟

ج:   این اسناد جعلی است. کدام کریمینال تخنیک این اسناد را تصدیق کرده است؟

س: در صورت آزادی٬ در مورد آینده خود و افغانستان چه تصمیم دارید؟

ج:   نظر به گذشته و شناختی که از مسایل کشور دارم، میخواهم رهبری کشوررا بعهده داشته باشم و با ریشه یابی بحران افغانستان به حل آن بپردازم.

س: اما شما و رفقای تان یکبار تجربه حکومت داری را پشت سر دارید که تا هنوز افغانستان در آتش عواقب فاجعه بار آن میسوزد.

ج:   من فکر میکنم که ما نظامی های اشتباه کردیم که قدرت را به اعضای ملکی حزب سپردیم. اگر قدرت در دست رهبران نظامی حزب منحصر میماند٬ با عمل قاطعانه ما مؤفق تر میبودیم...."4 

 

     همین لحظات که این سطور را مینوشتم تلویزیون فرانسه خبری را نشر نمود که دادگاهی در ین کشور بخاطر قتل چهار فرانسوی که در دوران دهشت رژیم کودتاه خونین پینوچه  درچلی گم شده و احتمالاً کشته شده اند تحقیقاتی را آغاز نموده، اما چند تن از همکاران آن وقت پینوچه  اظهار بیگناهی نموده و ادعا دارند که فرانسه حق محکمه آنها را ندارند.!!!

 

     آنچه از این همه حوادث تاریحی  و تکرار مکرر آن آموختیم اینست که همه بیگناه میباشند !!! ولی در وقت جواب گفتن فوراً قهر شده  و با غضب ادعا بیگناهی مینمایند ولی فراموش نمیکنیم که :  تاریخ به اعمال افراد قضاوت مینماید نه گفتار شان.

     

 

    

منابع

 

     1 ـ روانشاد عبدالرحیمزی ـ ارمغان زندان ــ 

     2 ـ جنرال غنی عمرزی ــ شبهای کابل ــ سبا کتابخانه پشاور 1374 ص 95

     3 ـ جنرال محمد نبی عظیمی ــ اردو و سیاست ــ پشاور 1376، ص 106

     4 ـ محمد صدیق مصدق ــ  اسدالله سروری : من خواهان عدالتم ـ سایت خاوران

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱۳٤       سال شـــشم            قوس/جــــدی ۱۳۸٩  خورشیدی         دسمبر ٢٠۱٠