کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

         نصیر مهرین
                                            شعور را ارج بگذاریم

 
 

دوستان گرامی محفل قدردانی اززحمات فرهنگی آقای دکتور اسدالله شعور ،

 

نخست ضمن ابراز سلام عنوانی شما ، آرزومندم احساس احترام آمیزخویش را بمناسبت انتخاب این راه خرد پذیر و مورد نیاز به شما بفرستم .  شما  سنت دیرپای یادازقلمزنان وهنرمندان را که پس از مرگ شان  صورت می گرفت کنار نهاده اید . تردیدی نیست که یاد از کارکردهای انسان هایی که حتا از مرز زمان هزارساله نیز گذشته است ، زمینه های قدردانی  وتحسین وشگفتی دارد. اما همانگونه که شمانیز گواه هستید، درجامعه ما سنت ناپسندی وجود دارد که نویسنده وشاعروهنرمند وشخصیت های موثروشناخته شده با کارنامه های مثبت را پس از مرگ وبا زبانی که در چارچوب معینی قرار دارد یاد کرده اند . آرزومندم این عمل شما بیشتر نهادینه شود .

 

 دکتور اسداله شعور ازجمله چهره های مطرح وبرجسته در گستره پژوهش های ادبی وتاریخی  است که سزاوار وشایسته قدردانی واحترام میباشند . گزینش این راه حکایت گر آن نیز است که معیارها ومحک های سنجش گری در جای شایسته خود قرار میگیرد .بدین معنی که در فضای دور از تسلط استبداد واختناق ، شخصیتی را قدر میداریم که استبداد سیاسی و تعصب و کوته نظری فرهنگی محصور زندان و تجریدوترورشخصیتش میکند . بدین لحاظ است که نخست گام شما را قدر می نهم .

 

شاید درد انگیز باشد وهرکس نیز این درد را نداند که چگونه آشنایی را پس از چهل ویکسال سال که از سال 1348 خورشیدی آغازشده بود درین نبشته کوتاه یاد میکنم .

دکتور شعور را پس از سالهای متمادی ، درغربت  در کنفرانس بین المللی شادروان غبار در لندن دیدم . در آن کنفرانس وی خوش درخشید . نبشته اش ، از تعارف ومجامله ونرخ روز وملحوظات کوتاه بینانه بدور  بود . شادروان دکتر جاوید گفت جناب شعور برای کارهای خود زحمت زیادی میکشد . فردا همرایش به یک کتابخانه  مهم در لندن میروم . واز من پرسید که با وی آشنایی ندارم ؟ گفتم داکتر صاحب او را می شناسم وهمین حالا در یاد شناسایی های خویش با او بودم .

 

بلی ، سال 1348خورشیدی بود . در لیسه نادریه درس میخواندیم . شعور در صنف یازده بود . همان روزهایی که مظاهره رونق داشت وحامل برداشت های گوناگون از تجربیات تاریخی دیگران و دارنده پیام برای مردم بود .  وبر برخی از دلهای گرم وآمادۀ آن سن و سال موج سرازیر شده شعار های جهانگیر ، بیش ازهمه می نشست و سرهای علاقمند به کتاب ومطالعه را جذب میکرد . فضای مساعد وموجود حاکی از فقر ورشوه ومردم آزاری، بیعدالتی و پیشینه های گونه های استبداد دیده شده در جامعه نیز در شکل گیری این صف های مختلف سیاسی موثر بود. در همان روز ها و زمانه جوانی آراسته وسخندان که خبرنگار روزنامه هیواد نیزبود ، از عضویت در جریانات سیاسی مطرح در آن روز  آسایش سوال برانگیز داشت . زیرا پذیرفته ها این بود که هر سخندان وچیز فهم و نویسنده وشاعری بایست الزام عضویت در آن جریانات را می فهمید . وتا آنجا که معرفت وآشنایی نشان میداد برخی از چهره های مطرح در قلمرو فرهنگ وشعر وهنر را نیز آن فعالیت ها مجاب کرده بود . که در دهه بعدی فعل وانفعال دیدند وحتا عده یی از آنها بر شمشیر های خونین بوسه نهادند . اما شعور وچنانکه بعدها بیشتر دانستیم عده دیگری معرف آن استقلالی بودند که میتوان علاقمند جامعه مردم و رشد وتعالی فرهنگی وفکری بود اما الزام عضویت در گروه های سیاسی را نپذیرفت . اما اگر چنین موضعی طرف ناخوشنودی عناصر دارنده عضویت در جریانات سیاسی  بود ، فهم ومطالعه آزادانه یک جوان درد سرهای دیگری نیز با خود داشت .  برسبیل اتفاق در مکتب نظمی شعر گونه سروده شد در مزمت چند تن واز جمله معلم محترمی که گواهی میدهم غریب بود وپاکنفس  اما درامر تدریس خود مشکلات داشت . کسی آن شعر را به اسدالله شعور نسبت داده بود . پس آـن نظم هجویه یی شد در حق مردم بلخ وسزایی که انوری رارسانید که پیامدهایی که بیشتر نگویم . این را بگویم که وی را ترک التعلیم نتوانستند اما ترک المحلش کردند که رفت به مکتب دیگری .

 . . . . .                      

 

سالها یی که او را در دانشگاه کابل (پوهنتون ) میدیدم  بازهم یک صنف از من پیشتر بود . کتابخوان بود وقلمزن و در عرصه روزنامه نگاری نیز تجربه هایی اندوخته بود .

 

 باری در پشاور در یکی از کتابفروشی های کوچک ، کتابی از شعور را گرفتم . به  دوستی که مرا همراهی میکرد و در همان نزدیکی هااز زندان آزاد شده بود ، از حدود آشنایی پیشین خویش با شعور گفتم وازعدم اطلاع از سرنوشت اش .

 

دوستم  دقایق بعد برایم گفت که اسدالله شعور در زندان پلچرخی  است .

 

  هرچند تا حال از " جرم " وخواستگاه فکری اش  چیزی نمیدانم ونپرسیده ام اما از الزام  استبداد حاکم وقت ونیازهای در خور ضرورت آن  میدانم که مدتی را قربانی استبداد بوده است .

 

 پندارم این است که اجبار زنده گی تحمیلی  در غربت و اندوه ها و دردهایی که برای همه واز جمله دشواری های مضاعفی که برای اهل پژوهش دارد ، در ادامه همان استبداد، شاید زنده گی وی را دستخوش مشکلات کرده باشد   .

 

باری قرار بود در سیمیناری در تاجیکستان  شرکت کنم که در آن شعور نیز از جمله دعوت شده گان بود. سوگمندانه موانع موجود مانع مسافرت من شد و درنتیجه قصه هایی را که پس از چند دهه باید باز گفت در دل نگه داشتم . 

 

سالهای پسین از برکت انتشار نوشته های وی در خارج دستم بییشر به چکیده های زحمات پژوهشی اش رسید . تصور من این است که دکتر شعور به مظاهر وجلوه های فرهنگی دیدی ژرف بکار می برد . کند وکار وپرداخت به  ریشه های جوانب ناشناخته و بسیار ظریف ولطیف ادبی وفرهنگی و در گستره های فلکلور وموسیقی  وتاریخ ، اهمیت کار او را فراخ دامن و مبتکرانه نشان میدهد .  تردیدی ندارم که زحمات وی درعرصه های یادشده طرف مراجعه اهل تحقیق قرار می گیرد .

 

به جناب دکتور اسدالله شعور وزحمات وی  در عرصه تحقیق و شگوفایی فرهنگی احترام می گذارم  . قلمش روان و زنده گیش پربارتر باد .

 

                     نصیر مهرین هامبورگ / جرمنی  

 


با استاد عزیزالدین وکیلی فوفلزایی، استاد عبدالوهاب محمود طرزی و استاد داکترروان فرهادی در
دره ی سالنگ

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱۳٤       سال شـــشم            قوس/جــــدی ۱۳۸٩  خورشیدی         دسمبر ٢٠۱٠