از اشارات برخی از دوستان در چهرهنما (فیس بوک) دریافتم که رسالهیی از پژوهشگر فعال کشور ما داکتر اسدالله شعور؛ زیر عنوان بالا درین اواخر در شهر کابل حلیهی طبع پوشیده است؛ و از روی تصادف، دیروز دوستی که عزم آمدن به جده را داشت؛ از کابل زنگ زده پرسید چی تحفهیی میتواند برایم بیاورد؛ و من هم از تمام نعمات وطن، کتاب بیدلگرایی را خواستم که همین امروز با کتاب جدید دیگری زیر عنوان «تلمیح در اشعار بیدل» نوشتۀ پوهنوال عبدالحکیم خاکسار استاد دیپارتمنت دری دانشگاه تعلیم و تربیۀ کابل یکجا به دستم رسید. بهعلت علاقة مفرطم به سخن حضرت بیدل، رساله نخستین را به سرعتی که در خواندن برایم عادت شده است؛ مرور کردم؛ و همین سرعت باعث می شود که گاهی کتابی را دوباره بخوانم که چنین نیز کردم.
کتاب با قطع و صحافت زیبایی به چاپ رسیده؛ دیزاین روی جلد آن با محتوای رساله همخوانی خوبی دارد؛ با آنکه صرف دو، سه اشتباه چاپی متن رساله بر محتوای آن تأثیری ندارد؛ مگر تکرار صفحات 10 و 45 و کمبود محتوای صفحات 14 و 49 بر روان خواننده اثر ناگواری وارد میکند؛ زیرا مواد و مطالب کتاب طوری نوشته شده که اشتیاق خواننده برای فهمیدن مطالبی که اغلب برای بار نخست درین رساله مطرح گردیده، به خود جلب نموده او را در عمق مسایل ادبی به ویژه در زوایای بیدل شناسی در کشورهای منطقه وارد می سازد و گسست یکبارة مطلب با کمبود صفحهیی کامل ذهن اورا تا سرحد ناراحتی می آزارد. البته این نارسایی متوجه نویسنده نیست؛ بلکه بی دقتی مسؤولین انتشارات امیری را می رساند که چاپ این اثر عالی را به عهده داشته است.
کاستی دیگر این رساله در عدم پیشگفتاری برآنست؛ زیرا خواننده در اخیر کتاب متوجه می شود که محتویاتِ آن سخنرانیِ نویسنده در محفل عرس بیدل در کاناداست؛ و اما نگارنده در نوشتن این مطلب زحمت زیادی را متقبل شده، به طرح واقعیت هایی پرداخته که خواننده را بخود جذب میکند؛ به طور مثال؛ من برای نخستین بار حوزه بندی مناطق فارسی زبان را در اثر یک نویسندۀ معاصر خود می یابم که در صفحۀ 7 یادآور شده اند: ... شعرای اهل خراسان ، پارس و پاردریا که مقیم دهلی بودند، در عرس سالانه بر مزار میرزا عبدالقادر بیدل شرکت می ورزیدند؛ در حالی که در سالیان اخیر فرهنگ زدایی با تأسف به حدیست که حتی در آثار نویسندهگان خود نیز گاهی خراسان را نمی یابیم که کجاست؟ در دانشنامۀ آزاد می نویسند که «تولد مولانا در بلخ ،که آن زمان استانی از ایران بوده است اتفاق افتاده»؛ حال آنکه اگر در آن روزگار کشوری به نام افغانستان در
نقشهی جغرافیایی جهان وجود نداشت، کشوری به نام ایران نیز در نقشهی آن زمان دیده نمی شود، زیرا اکثر مناطق کشورهای منطقه زیر حکمروایی خوارزمشاهان بود و این ساحه نیز سلطنت خوارزم خوانده می شد؛ نه ایران یا افغانستان.
نکتة عمدۀ دیگرکتاب نتیجهگیری سه فقرهیی اخیر آنست که در پهلوی روشن ساختن جریان بیدلگرایی در افغانستان و کشورهای همجوار، بحث تازهیی را در مورد شناخت آثار، افکار و اثرگزاری بیدل بر روند انکشاف ادبیات دری میگشاید. این بحث که یکی از مسایل اساسی شناخت بیدل شمرده میشود و مطرح ساختن آن در شناخت بیدل و نقش او در ادبیات و عرفان سه قرن اخیر کشور ما نکته ایست کلیدی؛ و برخوردار از اهمیتی فراوان؛ ولی با تأسف که مجال تنگ یک سخنرانی سبب شده تا نگارندهی محترم رساله ، به اشاراتی درین زمینه اکتفا کند.
واقعیت گویا همینست که در مجامع و محافل ادبی ما طی سه قرن اخیر، حکایات و روایات در مورد علما و شعرا و یا دیگر مسایل تاریخی و وطنی به صورت شفاهی و دهن به دهن انتقال میکرد که تا به امروز نیز چنینست؛ و در نتیجه، جامعهی ادبی ما نیز بدون آنکه به اصل کتابها و آثارِ این نخبهگان مراجعه کنند به نقل قولهای شنیدهگی شان می پردازند و از آن ها افسانه ها میسازند.
بیدلگرایی نیز با صحبتها در مورد شخصیت و آثار این ابرمرد عرصهی ادب و بهخوانش گرفتنِ آثار او در عرسهایش و محافل بیدلخوانی شروع شده تا بهسطح بیدلشناسی امروزی ارتقا یافته است؛ ولی این سیر در جامعۀ ما در پهلوی علاقهمندی عدهیی قلیل سخنوران، اغلب شکل تفنن و سرگرمی ادبی داشته که در رساله بیدلگرایی همه جوانب آن خوب شرح داده شده است. و طوریکه واقعیت نیز نشان می دهد، تمام کارنامههای این علاقمندان بهجز از غزلخوانی یا سیری در غزلیات بیدل چیزی دیگری نیست و بسیاری ازین دوستدارن بیدل که بهگفته جناب داکتر شعور عدهیی از آنها کار های قابل ارجی نیز انجام دادهاند؛ ولی عدهی بیشمار آنان درین عرصه کاری انجام نه داده و یا اینکه کمتر دست به کاری زده اند؛ زیرا بیشترین شان مخلص بیدل بوده اند و از سر چنین اخلاص، در کوچه باغ های غزلیات ابوالمعانی سیر و گلگشت های داشته؛ و از آنها مخمساتی
ساخته اند و یا به استقبال غزلیات بیدل دست به آفرینش سروده های زدهاند که جناب استاد مثال های روشنی از آنان را یاد کرده اند.
ازین مطلب هرگز نمیتوان چشم پوشید که غزلیات بیدل، گهربارترین گنجینۀ ادبیات دری ماست؛ زیرا به قول عارف پژمان غزل بیدل یعنی زیبایی کلام؛ اما این غزلیات به تنهایی نمی توانند بازگویندهی بحر مواج افکار و بازتابندة امواج سیال اندیشه های بیدل باشند. از ابوالمعانی بیدل شاید در حدود سی هزار بیت در قالب غزل دردست داشته باشیم؛ حال آنکه آثار منظوم او را در مجموع حاوی نود و نه هزار بیت گفته اند؛ ولی همه بیدلگرایان صدیق و تمامی پژوهشگران دقیق تحقیقات ادبی و آثار تخلیقی شان را در محدودة غزلیات او محصور نگهداشته؛ و ذکری هم از باقی آثار او نکرده اند. به همین سببست که با وجود انبوهی از کارهای فرهنگیان ما در جریان بیشتر از دوسده در حلقه های بیدلخوانی و بیدلگرایی تا هنوز کتابی یا اثری در دست نداریم که باز گویندة اندیشه های بیدل باشد. معروفترین و زبدهترین اثری که تا کنون دربارۀ بیدل نوشته شده
؛ نقد بیدل علامه سلجوقی است که واقعأ کتاب معتبر و عزیزیست؛ ولی این کتاب باید بعد از خوانش آثار بیدل خوانده شود و خود نقدی در کار دارد، درین کتاب غزل های بیدل به ذوق و سلیقۀ شخصی به چینش گرفته شده و مورد شرح قرار گرفته است که این شرح ها در بسا از موارد خیلی کوتاه و مختصرست. در بخش هایی از مباحث فلسفی این شرح ها نیز کمبودیی را می توان احساس کرد؛ زیرا شرح گره های فلسفی اشعار بیدل به اساس آرای فلاسفۀ یونان و مغرب زمین صورت گرفته؛ در حالیکه افکار ابوالمعانی بُعدی از عرفان اسلامی داشته، از فلسفۀ هندو و بودا نیز تأثر بیشتر دارد تا از نظریات ارسطو و افلاطون یا دکارت و هگل که پس ازو زیسته اند. در بسا از ابیات بیدل در پهلوی کعبه، دیر و بتخانه را می بینیم. حریفی که در دیوان مولانا ترساست در این جا برهمنست.
زفرق و امتیازِ کعبه و بتخانه ام پرسی
اسیر عشق بودم هر چه پیش آمد پرستیدم
به باور این قلم، با کنارگذاشتن مثنوی ها و چار عنصر بیدل ازدایرۀ بحث و تحقیق بیدلگرایان و بیدلشناسان ما که عمدهترین بازگویندهی جهات گوناگونِ اندیشههای اوست؛ شعر بیدل تا به ابد از دایرۀ ابهام خارج نخواهد شد؛ زیرا وقتی از اندیشۀ مولانا حرف میزنند همه دلایل را از مثنوی او می آورند؛ درمورد عطار همه استدلال ها متکی بر منطق الطیر و باقی مثنوی های اوست؛ و سنایی را هم با حدیق الحقیقه اش یکجا میستایند؛ پس این ناروا را در حق بیدل چرا روا داشتند و سال ها تنها از غزلیات او یاد کرده، دیگر آثارش را به حلقۀ مفقودة سَیر افکار و سِیَر والایش مبدل نموده اند. پس توقع از نگارندة رساله بیدلگرایی اینست که در چاپ دیگر این رسالة مغتنم شان بر بنیاد تجربه و تعلیمی بلند و توانمندیی که در راه تحقیق شناخت نیکی که از موضوع دارند، و من همیشه حاصل زحمات شان را که در سایت ها می خوانم و آنها را می ستایم؛
باید درین مورد توجه بیشتر معطوف دارند؛ چرا که خود منحیث یک استاد ادبیات دری بهتر میدانند که نظام اندیشۀ هر شاعر در مثنویاتش نهفته است و غزل با پراگندهگی زمانی که دارد، نمی تواند بازگویندة مطلق خواستۀ شاعر باشد؛ در دیوان اکثر سخنوران، با غزلیاتی دارای مضامین متضاد برمیخوریم؛ و علت نیز همینست که ای اشعار بهمناسبت های مختلفی سروده شده اند؛ اما هر مثنوی با یک هدف معین روی موضوع خاصی ایجاد شده است. ما اگر امروز شاعرانی با مکاتب فکری خاص شان چون مولانا و عطار و بیدل و سنایی و جامی و امیر خسرو و نظامی وغیره داریم، از برکت همان مثنوی های شانست. ما هیچگاه حافظ را با همه توانمندی شعریش که هر کدام ما شعرخوانی را با سخن او آغازیده ایم و کلام او را یکی از ستون های محکم بنای ادبیات دری میدانیم ؛ در ردیف بزرگان مثنوی سرا قرار نمی دهیم. حافظ مکتب فکری خاصی ندارد ؛ زیرا از او ما تنها غزلیات داریم و بس؛ و یا
چرا صایب را با بیدل مقایسه نمیکنیم؟ در حالیکه در ابداع مضمون پیشتاز همه است؛ زیرا او مثنوی ندارد تا اهداف درونی خود را بیان کند و ما از عمق اندیشهاش باخبر شویم و باز هم غزل چوکات کوچکیست که تصویر بزرگ اندیشۀ یک شاعر آن هم اگر ابعاد فلسفی داشته باشد در آن نمی گنجد. پس کسانی که بیدلخوان هستند، معذورند و اما بیدلشناسان ما در طول تاریخ ادبی (منظورم کسانی اند که ادعای بیدلشناسی دارند) بکدام جرأت ادعای چنین لقبی را دارند؛ حال آنکه بغیر از طور معرفت سه مثنوی طلسم حیرت، محیط اعظم؛ و عرفان همچنان بدون بررسی و دست ناخورده بجا مانده است . عرفان یگانه کتاب شعر دریست که با صفت انسان شروع می شود و از راز هستی و آفرینش بحث های خیلی حساسی دارد و آن را بیدل در سی سال نوشته، آنهم سی سال آخر عمر؛ دوران پختگی اندیشه و پیوسته آن را با خود حمل می کرده است. اگر چاپ کابل دیوان بیدل را معتبرترین دیوان او بشماریم، دوستان
ما آن را برای اصلاح اشتباهات نسخه برداران نیز نخوانده اند. اگر یکی ازین بیدلشناسان این دیوان را به دقت محققانه نه اخلاصمندان می خواند؛ باید حتماَ در جایی یاد می شد که دو فصل مثنوی عرفان کم است. من چند سال پیش گلچینی از چار مثنوی بیدل ترتیب داده و در کابل چاپ کردم؛ و یک جلد آن را به یکی از دوستانم که در ناروی زندگی میکند و به عنوان یک بیدلشناس نیز در میان هموطنان ما معروف هستند، فرستادم؛ ایشان ضمن سپاسگزاری و دادن اطمینان از رسیدن کتاب، صادقانه گفتند که از مثنوی های بیدل خبری نداشته است. اینست حال بیدلگرایی و بیدلشناسی در کشور ما.
نگارندة این سطور که ادعای بیدلشناسی ندارد؛ ولی یک بیدل خوان خوب هست، برای آشنایی بیشتر و درست مردم با آثار بیدل؛ ده سال قبل منتخبی از غزلیات او را در پاریس ئ بر گردان آن را به سیریلیک در تاجکستان چاپ کردم و گلچینی از مثنوی های محیط اعظم ، طلسم حیرت ، طور معرفت را دریک جلد در کابل. دو کتاب مخمس ها و غزلیات بیدل در بحر طویل و رباعیات و ابیات بیدلانه را نیز اخیراً در کابل و پاریس به نشر سپرده ام؛ فعلاً بهتقسیم بندی غزلیات بیدل که کار ژرف تریست مشغول هستم که در سه جلد چاپ خواهد شد، برای برآوردن این مأمول کلیات بیدل چاپ کابل را بار بار مرور کرده، تقریبأ تمام زوایای آن را از نظر گذشتانده ام و متوجه گردیده ام که گره های بحث برانگیز زیادی در اشعار بیدل وجود دارد؛ ولی از آنها رندانه چشم پوشی صورت گرفته است. وقتی ابوالمعانی می فرماید :
کعبه و دیر تسلی کده نیست
درد نایابی مطلب همه جاست
شرح ای گونه اشعار بعد های وسیع تری بخود میگیرد .
این قلم در اشعار بیدل چند مشخصۀ عمده را برجسته دیده است:
1 ـ اشعار ابوالمعانی زیادتر در هوای حکمت، اخلاق و فلسفۀ خاص خودش شکل گرفته که بر مبنای آن انسان ها را با معیار های اخلاقی متمایز میسازد، نه بر بنیاد روابط عقیدتی؛ در چنین حال، تصوف و عرفان در مرتبة بعدی قرار میگیرد؛ اما عزیزان بیدل گرا و بیدل نمای ما چون شرح بخش تصوفی ساده تر است آن را برجسته می سازند با جرأتی تمام هر سرودة او را توجیه عرفانی نموده به حلیة تصوفش می پوشانند ، اگر آگاهانه است جفا در حق شاعر و اگر ندانسته میگویند سوال های دیگری ایجاد می شود؛ حال آنکه حضرت ابوالمعانی بیدل نخست حکیم و فیلسوفست و بعد عارف هستند .
چه دامست دنیا چه نامست عقبی
تو معماری این خانه های گمان را
2ـ شعر بیدل مبارزۀ دوامداریست در برابر ریایی که در جریانات دینی، عرفانی، اجتماعی و سیاسی دوران زنده گانی او رواج عام داشت .
تو از سر رشتۀ تدبیر زاهد غافلی ور نه
ندارد فسق خلوتخانهیی چون پارسایی ها
3 ـ جنبۀ تطبیقی اشعار بیدل در زندهگی روز مره زیاد ترست .
به پستی نیز معراجیست گر آزادهیی بیدل
صدای آب شو ساز ترقی کن تنزل را
4 ـ و مهم تر از همه؛ بیدل یگانه شاعر و اندیشمندیست که طرفدارانش را جمیع طبقات فکری از قبیل اهل دین، غیر دینی، چپی، راستی، محافظه کاران، افراطیون، سیاسیون، پیر، جوان، و بالاخر همۀ طبقات تشکیل می دهد؛ و هوا خواهانش پیوسته رو به افزونیست .
بی نیازی از تمیز کفر و دین آزاد بود
از کجا جوشید یارب اختراع رنگ ها
نگارندهی این سطور در تمام عمر در جستجوی بیدلشناسی بوده که بتواند بهمدد او مشکلات خویش را در فهم آثار حضرت ابوالمعانی حل کند؛ ولی توفیقی درین راه نیافته است. چندی پیش از حضرت نجم العرفأ استاد حیدری وجودی در کابل کمک خواست تا با معرفی استادی به او یاری رساند؛ اما استاد گفتند: بعداز رفتن عشقری و قندی آغا بیدلشناسی را در کابل نمیشناسم تا برای حل مشکلاتت معرفی کنم؛ بهتر آنست که خود به سوالاتت پاسخی جستجو کنی. ولی در خارج کشور جای مسرتست که ذوقمندانی درین راه قلم می زنند تا هم جنبه های اندیشوی در سروده های بیدل وضاحت داده شود و هم تأثیرات مثبت و منفی یی را که جریانات سیاسی و سیاست گرایی مردم ما بر روند ، رشد و یا به قهقرا بردن ادبیات مان در دو سدة اخیر وارد کرده است دفع نمایند.
رسالة بیدلگرایی جناب داکتر اسدالله شعور در مورد دومی نخستین اثریست که در پهلوی اثرات سازندة کلام بیدل در شکل گیری حرکت های ادبی کشور ما در دو نیم قرن اخیر؛ با جرأت تمام از اثرات مخرب مرض بیدل زدایی درین پروسه نیز یادآورده شده، توجه به آثار این نابغة سخن و ادب را در دو بعدِ بیدلگرایی و بیدلزدایی مورد بررسی قرار داده است که حقا چنین نیز بوده است. من این رساله را مفید و خواندنی یافتم و آرزومندم که مباحث این سخنرانی به زودی در حجم یک کتاب بزرگتر انکشاف داده شود تا اخلاصمندان حضرت ابوالمعانی حالی گردند که اخلاص بیش از حد نیز انحطاط بار می آورد؛ پس برخورد با آثار سخنوری چنین خلاق و پیشتاز باید خلاقانه و منتقدانه باشد تا در راستای سازندهگی و انکشاف هرچی بیشتر ادبیات ما بهکار گرفته شود نه در ایستا ساختن و به رکود کشاندن آن .
انجمن دوستداران بیدل (ادب) سعادت آن را دارد که چاپ صورت کاملتر این کتاب را به زودی بدسترس اهل ذوق قرار خواهد داد .
ای بی خودی بیا که زمانی ز خود رویم
جز ما دگر کی نامه رساند به یار ما
گفتم بدل زمانه چه دارد ز گیر و دار
خندید و گفت آنچه نیاید بکار ما - بیدل
انجنیر عبید صافی
جده؛ عربستان سعودی
عقرب 1389ش |