اسلام آباد پاکستان
بنام خداوند جان وخرد
حلقۀ پیوند فرهنگ افغانستان و شبه قاره
خبر تجلیل جشن پنجاه وپنج سالگی دوست عزیز داکتر اسدالله شعور به طریق علمی و فرهنگی موجب نهایت شادمانی و افتخاراست. از دوجهت، یکی اینکه داکتر شعور ٥٥ سال عمر با برکت خود را در راه علم ودانش بسر برده است؛ دیگر این که دانشیان خارج از کشور و دور از وطن قدر ایشان را شناخته است وازین بابت به نوبۀ خود از آنها تشکر میکنم.
از سال ١٩٧٧ دکتر شعور را میشناسم، وقتی او جوان رعنای تشنۀ علم بود، برای پژوهش در نسخه های خطی رساله های معما در کتابخانه های پاکستان به اسلام آباد آمده بود. وجه مشترکی که سبب دوستی مستحکم و دوامدار ما گردید؛ علاقهمندی هر دوی مان بهنسخ خطی و کار با آنها بود. چند ماه بعد در آوریل ١٩٧٨ به سفر کابل رفتم؛ کابلی که هنوز به بهشت سوخته تبدیل نشده بود، داکتر شعور میزبان من بوده و مرا هر جا میبرد، به جاهای دیدنی، به کتابخانه ها، به نزد فضلا و شعرا ... و من با یک احساس سرشار از دوستی پایدار، به اسلام آباد بر گشتم.
دیری نپایید که خبر آمد آتش سرخ بهشت کابل را فرا گرفته است. بعد از آن هرچه بر افغانستان عزیز و ملت شریف آن رفت، بروشنی بر همه کس معلوم است. درین میان من نگران سلامت دوستانی را داشتم که در سفر کابل با ایشان رشتۀ مؤدت بسته بودیم و از جمله داکتر شعور که سابقه آشنایی ام با او اندکی بیشتر از دیگران بود. با تأسف که شیرازۀ امور افغانستان چنان از هم گسیخته شد که کس از کسی خبر نداشت وهر کسی به مأمنی و ماوایی پناه برده بود. همیشه بیاد داکتر شعور بودم و میخواستم بدانم که اوبه سلامتی کجا است؟ ولی ٢٤ سال گذشت وازاو خبری نشد تا این که در روز ٥ می ٢٠٠٢ در اسلام آباد بودم که تلفونم زنگ خورد، گوشی را بر داشتم ومخاطب گفت که او اسدالله شعور است!! اشک در چشمانم حلقه بست و صدایم گلوگیر شد. پس از ٢٤ سال خبر سلامت دکتر شعور را از زبان خودش می شنیدم. خدا را شکران گفتم. او به اسلام آباد آمده بود، این بار
هم به سراغ نسخه های خطی. با وجود همه سختی های زندگی، عشق بهنسخههای خطی را از دل بدر نکرده بود. این دفعه نسخه خطی موسیقی را جستجو میکرد. در پاکستان هرجا می شنید که نسخه ای در بارۀ موسیقی است، کوله بار بر می داشت و رنجِ سفر میکشید وبا دیدن نسخه کلفت سفر را فراموش میکرد. تعریفی که از اوچ و کتابخانۀ گیلانی و دیدن نسخه های خطی در آنجا کرد، حکایت از وله و عشق او به کار خود دارد. او هیچ وقت نومیدی را بهخود راه نداد. این قدر صبوری و حوصله اختیار کرد که بالاخره بهمقصود خود رسید.
٢٧ سال گذشته را فقط با یک احساس دوستی و انسانی با داکتر شعور گذرانیده ام، یعنی یک کسی که در سفر کابلم بهمن لطف کرد و مرا در آنجا تنها نگذاشت. درین ٢٤ سال از موفقیت های علمی او اصلآ خبر نداشتم. اکنون پس از گذشت یک ربع قرن، در ملاقات با او بر من معلوم شد که اوبا وجود رنج هجرت و غربت و دوری از کتابخانهها و منابع شرقی چه خدمت های بزرگی برای زبان وادبیات فارسی انجام داده است. در روزگاری که کار کردن در باره ادبیات مکتوب مرسوم شده است. داکتر شعور به تحقیق بهادبیات فلکلوری و شفاهی رو آورده است. پژوهش دکتری او نیز در همین زمینه بوده است. او امروز متخصص ادبیات فولکلوری افغانستان است. آنچه الان مرا به او بیشتر نزدیک میکند. کارهای اوست در اشتراکات فرهنگی شبه قاره هند با افغانستان. ویرایش و افزوده هایی بر کتاب « مناقب شیخ رحمکار» تا لیف جمیل بیگ خټک( انتشارات پوهنځي تاریخ وفلسفه پوهنتون
کابل ١٣٦٥) نمونه های ازین کارهاست. اکنون او دربارۀ کتب فارسی درموسیقی هندی تحقیق میکند. پیش نویس این تحقیق را در سال ٢٠٠٢ در اسلام آباد دیده ام. دکتر شعور برای فراهم آوردن این پژوهش رنج های سفر به کتابخانه های انگلستان، هند و پاکستان، تاجیکستان، ازبکستان،ایران، آلمان و فرانسه را کشیده است و حدود ٩٧ متن فارسی در بارۀ موسیقی هندی را به دست آورده است. امید وارم هرچه زودتر این تحقیق به چاپ رسد.، آنگاه بر خواننده معلوم می شود که او چه شاهکاری انجام داده است. از قرار اطلاع کارهای که آمادۀ چاپ دارد، نیز در زمینه اشتراکات ادبی و فرهنگی شبه قاره وافغانستان است، از جمله متن های فارسی زمزمۀ وحدت (در موسیقی)، راگ مالا ( در موسیقی)، دیوان فارسی خوشحال خان خټک.
کشورهای شبه قاره با کشور همجوار خود افغانستان قرابت های چندگانه دارند. قرابت دینی، قرابت زبانی، قرابت ادبی و تاریخی... و در طول تاریخ فضلا، ادبا و شعرای این سرزمین ها همیشه داد وستد های فرهنگی داشته، و در شادی و غم های یکدیگر شریک و سهیم بوده اند. دکتر شعور نیز حلقۀ وصل همان سلک دُرَر دوستی مردمان نیم قاره وافغانستان است، ازینرو خوشحالم که در تبجیل علمی او از راه دور ولی با قلب نزدیک شرکت میکنم.
خداوند متعال بر عمر پر برکت داکتر اسدالله شعور سالهای سال بر افزاید وبیش از پیش توفیقات علمی ارزانی فرماید. « هزار سال بمانی، هزار سال دیگر»
داکترعارف نوشاهی
ادارۀ معارف نوشاهیۀ اسلام آباد پاکستان
١٦ عقرب سال ١٣٨٤/ ٧ نومبر ٢٠٠٥ |