داستان در زبان فارسیدری، واژه آشنایی است، اما داستان به مفهوم امروزینش، عمر طولانیای ندارد. به همین منظور، پژوهش در مورد داستاننویسی در حوزه زبان و ادبیات فارسی و به ویژه ادبیات داستانی یک گروه جنسیتی خاص، یعنی بانوان، در یک قلمرو سیاسی خاص، یعنی افغانستان، کاری بس دشوار است.
هرگاه، پژوهشگری بخواهد روی داستان و نقش بانوان در خلق داستان و قصه بپردازد، ناگزیر است تا به متون کهن روایی فارسی که در ادبیات فارسی کم هم نیستند و به واژهنامههایی که هر کدام این واژه را به گونههای متفاوت برگردان کردهاند، مراجعه کند.
ما هم میپردازیم به روایت یکی از این تعریفها:
«داستان کوتاه اثری است کوتاه که در آن نویسنده به یاری یک طرح منظم شخصیت اصلی را در یک واقعه اصلی نشان میدهد، و این اثر بر مخاطب تاثیر واحدی را القا میکند.»
همچنین داستان کوتاه را میتوان به یاری خصوصیات زیر از دیگر آثار بازشناخت:
1. طرح منظم و مشخصی دارد.
2. یک شخصیت اصلی دارد.
3. این شخصیت، در یک واقعه اصلی ارایه میشود.
4. در «کلی» که همه اجزای آن با هم پیوند متقابل دارند، شکل میبندد.
5. تاثیر واحدی را القا میکند.
6. کوتاه است.
و در ضمن قابل یادکرد است که هر پژوهشگر در مورد داستان تعریفی آورده است و تعریف واحدی از داستان که تمام پژوهشگران ادبی بر آن اتفاق نظر داشته باشند، تاکنون وجود ندارد. همچنین اگر نگرشی بر واژه داستان در واژهنامهها و ادبیات کهن پارسی دری داشته باشیم، در اغلب این واژهنامهها، داستان با افسانه، حکایت، سرگذشت، قصه، انگاره و اسطوره مترادف هم بیان شدهاند. بنابراین، اگر رابطه هنر داستاننویسی را با زنان و یا ادبیات
داستانی بانوان را در قلمرو زبانی خویش به بازبینی قرار دهیم، باز هم نیاز داریم تا نخست به مفاهیم گذشته داستان برگردیم و نقش زنان را در خلق و پرورش افسانهها و روایتها در زبان پارسی به بررسی بگیریم.
افسانهگویی در بین بانوان از گذشتههای خیلی دور رواج داشته است و حتا خالقان بیشتر افسانهها را زن میپندارند. افسانهها نوعی بیان تمثیلیاند که بیشتر جنبه تخیلی و غیرواقعی دارند. «یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود...» عبارتی است که سر آغاز هر افسانهای میشود. در ادامه این جمله، افسانهها ما را با شهرهای خیالی، مردمانش، خوبیهایشان، بدیها و بدبختیهایشان، آشنا میکنند. قسمیکه یادآور شدم، افسانهگویی در بین
مادربزرگان، یکی از رسمهای خیلی دیرین پارسیگویان است و بیشترین افسانهها هم در شبهای زمستان در گرد صندلیها نقل میگردند. معمولا مادران و مادربزرگان افسانهها را برای این به فرزندانشان نقل میکنند تا کودک پندهایی از قهرمانان افسانهها بگیرد و به خواب برود و با پایان خوشی که هر افسانه دارد، مادران توانسته باشند برای کودکانشان خواب خوشی را داده باشند. حتا در اخیر بعضی از افسانهها، جملههای موزون و خیلی زیبا و
جالبی به کار میروند که از آن شمار این جملههااند:
بالا رفتم هوا بود، پایین آمدم زمین بود، قصه ما همین بود.
این طرفها پلنگ بود، آن طرفها نهنگ بود، قصه ما قشنگ بود.
حتا در اسطورهها هم به زنان به عنوان خالق افسانهها اشاره شده است. از آن جمله میتوان به شهزاد قصهگوی، زن اسطورهای و راوی شگفتانگیزترین و غنیترین کتاب قصه، داستان هزار و یک شب، استناد کرد.
اما چنانی که در آغاز گفتیم، داستان کوتاه، به مفهوم امروزینش، عمر خیلی زیادی در ادبیات پارسی دری افغانستان ندارد. حدود 90 سال و اندی از چاپ نخستین داستانواره ادبیات معاصر افغانستان (جهاد اکبر)، احتمالا به نویسندگی مولوی محمد حسین پنجابی، در سال 1298 خورشیدی میگذرد. پسانترها داستانهای دیگری از سایر نویسندگان در نشریات فعال آن زمان به چاپ رسید، ولی بدبختانه بانوان در این میان هیچ نقشی نداشتند.
تا آن که ماگه رحمانی، (احتمالا متولد 1290 خورشیدی)، نخستین بانوی داستاننویسی به نوشتن داستان روی آورد. بانو ماگه در عرصه مطبوعات و سیاست با مقالات اجتماعی و سیاسیاش، به عنوان نخستین بانوی فعال در عرصههای روشنفکری افغانستان معروف است و در کنار ماگه رحمانی میتوان از رقیه ابوبکر نیز نام برد. از وی یک داستان زیر عنوان «زمرد» در روزنامه اصلاح به چاپ رسیده است.
پسانترها، در اواخر دهه سی و آغاز دهه چهل خورشیدی که آغاز داستاننویسیی نو در افغانستان است، هیچ بانویی در صحنه نقش ندارد و هم داستانی از این دوره به دسترس نیست. تا این که تحولات سیاسی آن زمان، دوره تجربه دموکراسی، به میان آمدن رسانههای چاپی و شنیداری خصوصی، ایجاد انجمن ادبی کابل و دادن آزادی نسبی برای زنان، منجر به این شدند تا بانوان نیز در عرصه داستاننویسی کار کنند. از این میان میتوان از بانوانی چون دنیا غبار،
ملالی موسی و محبوبه نام برد. با آن که نوشتههای این بانوان چندان مورد توجه قرار نگرفتند، ولی آغاز خوبی برای کار داستاننویسی برای بانوان این سرزمین بود.
مدتی بعد، در دهههای 50 و 60 خورشیدی، وضعیت ادبیات داستانی بین بانوان تغییر خیلی زیادی کرد. پیریزی انجمنهای ادبی در حوزههای مختلف فرهنگی افغانستان، حمایت دولت از این انجمنها، آزادی بیشتر برای حضور زنان در اجتماع، گسترش بیشتر مطبوعات و آثار چاپی و امکانات دیگر، کمک خوبی برای رشد داستاننویسی در بین بانوان کردند و در ضمن، در این سالها نفوذ ادبیات فرانسوی و روسی بر ادبیات افغانستان، به ویژه داستان، خیلی زیاد
بود. در این سالها ترجمه نیز نقش بهسزایی در ساختن جریان داستاننویسی بین بانوان داشت. کتابهای مختلفی از زبانهای فرانسوی و روسی ترجمه میشدند و حتا شماری از بانوان نویسنده، خود به این زبانهای خارجی دسترسی داشتند و میتوانستند از منابع دست اول استفاده کنند. سپوژمی زریاب که زبان فرانسوی را میدانست، یکی از آنها بود.
سپوژمی زریاب نخستین بانویی بود که با چاپ نخستین داستانش «سفر بری» نشان داد که نویسنده مستعدی است. این بانو، از همان ابتدا، نه تنها در میان بانوان داستاننویس، بلکه در میان همه نویسندگان افغانستان جای خودش را باز کرد. او از همان ابتدا به شکل، زبان، درونمایه و تکنیک داستانش توجه داشت. بانو زریاب، شخصیتهای داستانهایش را از میان زنان انتخاب میکرد و به گفته بعضی از پژوهشگران داستاننویسی، او با وارد کردن احساسات زنانه در قالب
داستان، حرکت جدیدی را برای ادبیات داستانی بانوان، پیریزی کرد. از او سه اثر داستانی چاپ شده است. در همین دهه 50 و 60 ما بانوان دیگری چون مریم محبوب، شریفه شریف، فروغ بهرام کریمی، پروین پژواک، فوزیه رهگذر و دیگرانی داریم که با وجود محدودیتهای فراوان اجتماعی و خانوادگی، به نوشتن داستان روی آورده بودند. اگر بخواهیم روی جریان داستاننویسی در این دو دهه تمرکز کنیم، این دوره را یک دوره درخشان ادبیات داستانی بانوان مییابیم. چون حداقل ما سپوژمی
زریاب، مریم محبوب و پروین پژواک را داریم. ولی در این دوره ما از ادبیات داستانی بانوان، آثار خیلی ضعیفی نیز داشتهایم که حتا بعضی از آنها خالی از هر گونه عناصر داستانی بودهاند. از این دو دهه ما کتابهای خوب داستانی از بانوان نیز داریم. «شرنگ شرنگ زنگها»، «دشت قابیل» و رمان «در کشوری دیگر» از سپوژمی زریاب و «درختهای کارتوس گل میکنند» و «خانه دلگیر» از مریم محبوب، از جمله آثار نوشته شده در این دو دههاند.
پسانترها، در دهه هفتاد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تشدید جنگهای داخلی و حضور گروه سیاسی جدیدی به نام طالبان، ادبیات داستانی بانوان شدیدا آسیب دید و مهاجر شد. اوضاع حاکم سیاسی و اجتماعی در داخل کشور، ساحه کارهای فرهنگی را برای زنان تنگتر ساخت. در همین سالها، بسیاری از مردم به مهاجرت به بیرون از کشور، مخصوصا ایران و پاکستان، پرداختند. این مهاجرتها، به ویژه در کشور ایران، به تولد جریانات ادبی خیلی قوی مهاجرت
منتج شدند. اگر ما بخواهیم دوره ادبیات داستانی را در دهه 70 به بررسی بگیریم، باید به هر حوزه ادبی داخل افغانستان و بیرون آن به طور جداگانه بپردازیم:
از گذشتههای دور، حوزه بلخ در عرصههای فرهنگی همیشه پیشگام و پیشمقام بوده است. در دهه هفتاد نیز بانوانی در ولایت بلخ نفس میکشیدند که روی داستان میپرداختند. در این میان میتوان از معصومه کوثری و حمیرا رافت نام برد. بانو رافت از اویل همین دهه به نوشتن داستان پرداخته است. او در مجموعه «نگاهی از آن سوی پنجره»، نخستین تجربههایش را خیلی خوب پرداخته است. محتوای داستانهای بانو رافت را زندگی زنان و دخترانی که در
خانوادههای سنتی به سر میبرند، تشکیل میدهد. او سوژههای خوبی را برای داستانهایش میگزیند و داستانهایش برای نخستین بار خواننده را سرگرم میکنند و جذاب به نظر میرسند. حمیرا رافت در دانشگاه بلخ درس خوانده است و اکنون هم در شهر کابل زندگی میکند.
معصومه کوثری نیز با آن که نویسنده کمکاری است، ولی خیلی خوب مینویسد. از او مجموعهای کمحجم، به نام «حادثه فصل» به چاپ رسیده است. کوثری در نوشتههایش، وضعیت سنتی جامعه افغانستان را خیلی خوب به تصویر میکشد و ظلم و ستمی را که در بین این جامعه سنتی بالای زنان و دختران روا داشته میشود، خوب پوشش میدهد. کوثری مدتی در ایران نیز زندگی کرده است و بیشتر آفریدههایش هم در همان جا شکل گرفتهاند.
هرات یکی دیگر از مراکز فعالی بود که در دهه هفتاد بانوان زیادی روی داستان میپرداختند. از این میان میتوان از بانوانی چون لیلا رازقی، حمیرا قادری، شیما قاضیزاده و دیگران نام برد. این بانوان در ایران رفت و آمد داشتند؛ بنابراین، داستانهایشان نه تنها در افغانستان، بلکه در نشریات ایران نیز به چاپ میرسیدند. با آن که سالهاست این بانوان روی داستان به طور جدی میپردازند، ولی تا اکنون ما فقط از حمیرا قادری مجموعهای مستقل
چاپ شده داریم.
کابل نیز یکی از حوزههایی بود که بانوان، جسته و گریخته، در دهه هفتاد، در صحنه ادبیات نقش داشتند. جمیله اکبر، یکی از همین بانوان است. با آن که او نخستین داستانش را در آغاز دهه 60 نوشته است، ولی کارهای دیگرش برمیگردد به سالهای دهه هفتاد. از او یک مجموعه به نام «خانه قدیمی« منتشر شده است. داستانهای بانو اکبر در این مجموعه شعاری و تبلیغیاند و عناصر داستانی را در خود کمتر دارند.
اگر روی حوزه مهاجرت بپردازیم، داستاننویسی بانوان خیلی پسانتر از مردان شروع شد. ولی جریان داستانیای را که جوانان مهاجر توانستند در حوزه ادبی ایران شکل بدهند، نسبتا قویتر از جریان داستانی دهه هفتاد بانوان در داخل افغانستان بود که میتوان از بتول سید حیدری، فاخره موسوی، معصومه حسینی، زهرا حسینزاده، شکریه رضابخش و دیگران نام برد. گفته میشود که با وجود این که این بانوان تازهکار بودند، ولی داستان کوتاه را میشناختند و
داستانهایشان خیلی زود توانستند در میان خوانندگان مهاجر و حلقات فرهنگی و ادبی داخل افغانستان خواننده پیدا کنند. به طور نمونه میتوان به مجموعه داستانی «تبرداران» اثر بتول سید حیدری اشاره کرد.
بالاخره پس از پیریزی حکومت موقت در افغانستان و تغییر در اوضاع سیاسی و اجتماعی مملکت، کار روی ادبیات هم درست مانند سایر بخشها از سر گرفته شد. گسترش بیش از حد رسانهها، به ویژه انترنت، حضور فعال زنان در جامعه و مخصوصا مکانهای فرهنگی، مانند: رادیو، تلویزیون و غیره، بازگشایی و نوگشایی نهادهای ادبی و فرهنگی، مانند: انجمن نویسندگان بلخ، انجمن قلم افغانستان، خانه فرهنگی پرتو، خانه داستان بلخ و دهها نهاد دیگر، برگزاری جلسات نقد و
خوانش آثار، برگشت شماری از نویسندگان به کشور، پیشکش جایزههای داستانی چون: جایزه داستانی نوروز از سوی انجمن نویسندگان بلخ، جایزه داستانی مهرگان از سوی خانه داستان بلخ، جایزه جشنوارههای قند پارسی و غیره، همه در روند پیشرفت داستاننویسی بانوان سهم فعالی داشتند. در این دهه نیز بانوانی هستند که بیرون از افغانستان در حوزه مهاجرت ایران خیلی خوب به داستان میپردازند.
در حوزههای ادبی داخل افغانستان (کابل، هرات و بلخ)، داستان به عنوان یکی از بخشهای مهم ادبی بین بانوان رواج یافت. از کسانی که از سالهای اول دهه هشتاد قلم میزنند، میتوان از خالده خرسند، مهسا طایع، نگارنده اين سطور، ثریا محتسبزاده، زهرا احمدی و دیگران نام برد. در این سالها کوتاهنویسی بین بانوان داستاننویس بيشتر رواج دارد. نگاه جدید نویسنده خیلی به دگرگون بودن داستان نسبت به سالهای قبل کمک میکند. سوژههای
داستانی از متن جامعه نسخهبرداری میگردند، داستانها در جلسات خوانش انجمنها نقد و بررسی ميشوند و از سوی نشریات به چاپ میرسند. در اين دهه است كه بیشتر نویسندگان با استفاده از انترنت نوشتههای خود را نشر میکنند و در نقد و بررسي عمومي قرار ميدهند.
در حوزه مهاجرت ایران نیز بانوانی هستند که روی داستان خیلی خوب میپردازند. گفته میشود که بیشتر این بانوان داستاننویس حتا هوای وطن را تنفس نکردهاند. از آن میان میتوان از آمنه محمدی، صدیقه کاظمی، بتول محمدی، سکینه محمدی، بتول مرادی، شکریه عرفانی، تینا محمد حسینی، فاطمه موسوی و دیگران نام برد.
نوشتههای بانوان داستاننویس این دوره در نشستهای منظم ادبی نقد و بررسی میگردند و در نشریات داخل و خارج از افغانستان به چاپ میرسند. تقریبا همه بانوان نویسنده، در انترنت، وبلاگی برای نشر آثارشان دارند. نوشتههای این بانوان خیلی کوتاهاند، گاهی حتا به سبک مینیمال، جملات، کوتاه و سریع بیان میشوند. |