کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
طالبان درجمهوری اسلامی افغانستان
نیروی روشنفکران کجاست؟

دکتر لطیف طبیبی
 
 


تندیس اندیشه‌گر
اثر رودن نماد.

برگرفته شده از ویکی پدیا

 

1

اخیراً درکابل یک نهاد دیگری تحت نام (شورای عالی صلح) به رهبری آقای برهان االدین ربانی تشکیل شده است. این نهاد وظیفه دارد که دریچه گفتگو صلح را با طالبان باز نماید.آقای کرزی به روز پنجشنبه 15 میزان 1389 خورشیدی حین افتاحیه این شورا گفت: این شورای در زمینه تصمیم گیری صلح با برادران طالب بکلی آزاد می باشد و حکومت افغانستان در خدمت شما است.

در دوره دوم ریاست جمهوری آقای کرزی، موضوع صلح با طالبان، در برنامه سیاسی حکومت افغانستان قرار گرفته است. آنچه که حکومت افغانستان درزمینۀ صحبت صلح با طالبان براه انداخته است، ازنگاه سیاسی باید با توجه بمریضی های آسیب شناسی اجتماعی مورد مطالعه قرارگیرد.درغیرآن هیچ عقل سلیم به چنین پشنهادی باورندارد. این آسیب شناسی بیش ازهرچیز میتواند نتایج منفی برای حکومت افغانستان داشته باشد و درعین حال دادن هویت سیاسی به گروه طالبان.

 

برنامه صلح آقای کرزی مرابه یاد برنامه صلح مارشال فلیپ پتن (1951 ـ 1856) سیاستمدارنظامی فرانسه درجنگ دوم جهانی می اندازد. که آیا واقعاً او می خواست فرانسه را یعنی وطن خود را به هیتلربفروشد و فرانسه را به اسارت آلمان نازی درآورد و یا به خیال خود می خواست با تسلیم در برابرارتش آلمان،فرانسه را از ویرانی وانهدام ماشین جنگی نازی ها حفظ کند؟ مارشال پتن بعد از جنگ به حیث خائین ملی محاکمه شد و در زندان مرد.

 

 زمانیکه سیاستمداران افغان صحبت ازبرنامۀ صلح با طالبان می نمایند و،این عمل را خدمت به وطن خود وانمود می کنند،این واقعیت را ازنظرمردم پنهان می کنند که ممکن است، دربستر این عمل منشاء خیانت ملی گردند، زیرا آوردن طالبان به بازو جامعه جهانی، غیر مستقیم معامله کردن استقلال سیاسی افغانستان با نظامیان پاکستان است.

2

امروزکشور افغانستان بعد ازیک دهه حاکمیت نظام جمهوری اسلامی با پشتبانی جامعه جهانی ، درعمیق ترین بحران بی هویتی فرو رفته است.

هفتاد سال پیش درافغانستان، برخی از روشنفکران ما با خواندن و کاپی اندیشه های بیرونمرزی که، قرن ها پيش مطرح شده بود، از ورود لنگ لنگان ما به دوران مثلاً مدرن، بعضی چیزها را دانسته بوده اند.

 یکی ازآنها عدم الحاق حکومت و مذهب بوده است، که به نظر برخی ازآنها  بايد آنها را از هم جدا ساخت تا انسان بتواند درجامعه نفسی براحتی بکشد، مزهء آزادی عقيده و بيان و گوناگونی و رنگارنگی را بچشد، و گروهی بنیادگرا نتوانند، به زور شمشیر واعدام، همه را راهی بهشت باور خود کنند و، معطل روز آخرت نشده، جهنم را در همين دار مکافات بيافرينند. ـ چنانچه امروز درافغانستان طالبان جهنم را آفریده اند ـ  اين را آنها فهميده بودند و مذهبیون ما در برابر چنين حقوقی مثلا ـ اصولنامه های نظام امانی و قانون اساسی ریاست جمهوری داؤد خان ـ با تمام قوا مقاومت نکردند. برای اینکه درآن زمان مذهبیون افغانستان از لوازم تجدد جا نخورده بودند.

 

3

اکنون برعکس،آن عده ازعناصری که، روزی داستان ها و جشن های فرخنده عناصر چپ جهانی را می نوشتند، امروز در قبرستان ها و غیره معابد از بی دينی برخی عناصردرجامعه ناله سر میدهند! ازتمام جنایاتی که در جامعه جریان دارد، مانند خود سوزی زنان،سرکوب وفحشای زنان، تجاوز به اطفال وبچه بازی خود را بی خبر جلوه می دهند.

 

در حالیکه این جنایات همه ثبت شده اند و جای انکارشان نيست. اما من يقين دارم، که در روياروئی با چنین واقعيات  ناموزون کنونی، وقت آن هم رسيده است، تا ما روشنگران افغان از خود بپرسيم: براستی چرا «ما» اينقدر با انسان ها «ديگر» کره خاکی متفاوت شدیم ؟

 

به اين پرسش می توان پاسخ های مختلفی داد، و برخی داده اند، اما پاسخ روشنفکران چیست؟ چه فرق دارد با دیگران؟. این قلم يک پاسخ کوچک را به فهرست بلند پاسخ های ممکن مِی افزايم و آن اينکه ديگران زمانیکه جامعه سنتی وعقب مانده خود را شناختند،با وجود اعتقاد راسخی که داشتند، ازآتش سوزی مهلک تاريخی عناصر (سیاسی و مذهبی) دوری می جستند. چون می دانستند که ادغام اين دو با هم، زندگی انسان ها همیشه در جهنم خواهد بود. حال می دانیم که روشنفکران چهار دهه پیش افغانستان بخود شناسی سیاسی نرسیده بودند از همین خاطر به جدایی مذهب از سیاست به حکمت تفکیک دست نزدند.

 

4

متاسفانه اين کاردر سر زمین ما انجام نشد، درحالیکه ادغام سیاست و مذهب درذات استبداد خاص جامعهء ما نهفته بود، ولی اگربه تاریخ این گذرگاه نگاه کنيم، می بینیم که ازهزارسال پیش حاکمان عرب، مغول، تاتار و ترک مهاجم،هيچکدام از بازو و شمشير و سلاح خود ما نبوده اند. این قدرت ها برای حاکميت و قاهريت خويش نيز به تأييد دينکاران محلی ما نيازی نداشته اند. آنها مشروعيت خود را تنها ازآئين های خود و از دم تيغ تيز لشگريان خويش می گرفته اند. با همهء پای بندی  که به مذهب داشتیم، مذهبیون ما جرأت آن را نداشته اند که داعيهء حکومت داشته باشند. حتی دردوقرن گذشته که بنام اسلام ملیونها شهروندان هندی« مرهته» ها را از باز و شمشیرخود به قتل رساندیم، که همواره حاصل تسلط خونخواری خود ما بود، باز هم داعیهء حکومت دینی نداشتیم.

 

نسل پدرکلان ها و پدران ما، و نيز نسل خود ما، هيچکدام نسل هائی نبودند که «تقدير تاريخ حکومت خودی» را بر دوش خويش حس و حمل کرده باشیم. گاهی از پدرکلان ها و پدران خود ـ که درعهد نکبت زده گان امیرعبدارحمن خان تا ظاهرشاه چشم به جهان گشوده بودند ـ می شنيديم که نبايد به ملاها و آخوند ها اعتماد کرد. برای اینکه بی رحم ترين موجودات روی زمين اند. بلی، اينها همه را می شنيديم اما اين شنيده ها در گوش ما فرو نمی نشستند و از مرکز اصلی درک مان رد می شدند.

 

5

دراين سکوت وغفلت بود که کودتای خونین ثورسررسید، بدترين نوع حکومت استبدادی تحت نام به اصطلاح کمونیست را، از خارج وارد کرديم، و نوع حکومت رهبری پرولتاریا بر پا کردیم.

حزب دموکراتیک خلق رهبر پرولتاریا افغانستان درعمل جنایات زیادی به ما نشان داد که، بياموزیم. و چه تجربه ای بدی بود. در نتیجه آن کابوس سه دهه پیش، ميليون ها آدم جان باختند. ميليون ها تن آواره و پناهنده شدند.هزاران طفل پسرودخترافغان درکشورهای تاجیکستان وغیره شهرهای شوروی بنام آسایشگاه تربیوی که درواقع مجموع الجزیره افغانی بناء شده بود و،گوشۀ ازخاطرات دوران دیکتاتوربزرگ روسی استالین را دو باره زنده شده بود، برخی از افغان ها سپری کردند.

 

در دوران زمامداری نکبت حزب دموکراتیک خلق، نظامیان و دولتمردان ما را بی محاکمه به گلوله بستند. فرزندان تحصیل کرده خاک ما که لااقل ـ چه درست و چه غلط ـ می انديشيدند و تن به خود فروختگی و نوکری نمی دادند، هزاران هزار در پلچرخی کشتند و پيکرهای شان را در موتر های لاری تا گورهای دسته جمعی بدرقه کردند.

 

6

 و، آنگاه، از ميان اين همه خون و دود و خفقان و رنج و فقر و فحشا و اعتياد بود که حکومت مجاهدین با ریش ولونگی نمای از فرهنگ پیشاوری روئيدند که، تا سال ها نمی دانستيم که در سایه مجاهدین نسل نوین دیگری که«طالبان» یاد می شدند، از زرادخانه های ارتش پاکستان وبه کمک مالی عربستان سعودی وپشتبانی دولت امریکا تربیه شده بودند، سر برآوردند.

 

اکنون می دانیم که از بسترآن همه تجربه های تلخ از درون پاکستان، امریکا حکومتی برپایه ایدئولوژی مذهبی درعمل درافغانستان جابجا کرد. حال برخی از ما دریافتیم که تا زمانیکه حکومت بر پایه ایدئولوژی راست وچپ باشد، «اين وطن،وطن نخواهد شد!»

 

جالب است که اکنون هم مردم عادی وهم نخبه گان سیاسی افغانستان خوب می دانند که صلح عمیق وهمه جانبه بین گروه طالبان وحکومت افغانستان برای ایجاد یک فضای با ارزش فرهنگی، اخلاقی و انسانی درچهارچوپ قانون اساسی ونظام سیاسی افغانستان،امکان ندارد.زیرا طالبان پابند به ایدئولوژی مذهبی اند. تصور طالبان از تسلط دوبارۀ امارت اسلامی درافغانستان بخشی جدا ناپذیر ازایدئولوژی جهان گشای اسلامیست ها است.ازهمین خاطر لشگرطالبان با پشتیبان مالی،نظامی وسیاسی ارتش پاکستان، عربستان سعودی،حکومت امریکا وانگلیستان دو باره سر وسامان داده شده است.

 

حکومت افغانستان که از تجربه دموکراسی به شیوه غربی در پوشش قانون اساسی نظام جمهوریت سرپا شده است، متاسفانه که در ظرف ده سال با تشدید فسادسیاسی، اداری وچپاولگری بهیچ یک ازهدف های رشد اقتصادی یک نظام بر پایه دموکراسی به مردم نرسیده است. اکنون بطور یک جانبه بار تمرکزشدید برنامه صلح با طالبان را برعهده گرفته، این یک تصورغلطی است، زیرا اگرطالبان با حکومت افغانستان روی برنامه صلح به میزمذاکره به نشینند، آن ها با بی اعتنایی به اصول نظام دموکراسی برخورد می کنند. زیرا طالبان به دنبال برقراری نظام امارت اسلامی اند، و تسلطه دوبارۀآنها به قدرت، خلاف خواست مبرم اکثریت اقوام هندوکش  است.

 

موثرترین توجیه سیاست صلح طلبی حکومت آقای کرزی با طالبان، نظم و آرامش است. زیرا نظم و آرامش ضرورت حیاتی برای پیشرفت حساب می شود.

پرسشی که مطرح است، اگر حکومت افغانستان ازاول بفکر نظم و آرامش مردم می بود، می بایست با استفاده ازضرورت برنامه های سازندگی، کشورویران افغانستان را از ورطه جنگ و نا بسامانی نجات می داد که، نداد.

اصولآ هنگامی می توان قدرت را بوسیله نظم وآرامش توجیه کرد، که جهت ومسیر اجتماعی و اقتصادی نظم وآرامش مشخص باشد. آیا با شرکت برخی از طالبان درمقامات دولتمداری افغانستان، جهت ومسیرحکومت برای نظم وآرامش است؟

 

هرجامعه ای برای پیشرفت احتیاج به نظم و آرامش دارد وهر نظم و آرامشی نیز باید برای تامین یک کار خلاق اقتصادی و اجتماعی متکی بر قدرت باشد. ولی قدرت نباید مانند "حکومت افغانستان" مطلق برای یک قوم، گرویی ازجنگسالاران،قدرت های محلی و معاونان ومدیران ارشد، عاری از شرکت طبقات اجتماعی دیگر هدف باشد و، همچنین قدرت نباید بصورت وسیله ای برای حفظ امتیازات اقتصادی و سیاسی قشر خاصی ازجامعه درآید.

 

ده سال حکومت آقای کرزی با پشتبانی نظامی ومالی جامعه جهانی سطح اختلاف شرایط اقتصادی بین گروههای اجتماعی مردم را فاحش ساخته است. امروز درحدود 90 در صد مردم بخاطر فشار روز افزون افتصادی، بیکاری، فقر وگرسنگی در حالت خاموشی وسکون وبیحرکتی ناشی از فشارفقر، روز گار میگذرانند. باید برچنین فضای کار نامۀ ده ساله دوناستی آقای کرزی را مورد بررسی قرار داد. زیرا از ده سال بدین سو این دوناستی با ابعاد آشکار،مایه های خلاقیت، ظرفیت وحرکت جامعهء فرسوده را خفه کرده است.

 

7

دراین دوران غبارآلود کنونی، وظيفهء همه، بخصوص روشنگران داخل و خارج افغانستان است که موضع گيری شفاف و پرهيز از سخنان و مواضع دوپهلو علیه اعمال این دوناستی و طالبان به نمایند، روشنفکران افغان باید موقعیت سیاسی خود را حفظ کنند. در شرايط کنونی همهء جريان ها و گرايش های سياسی داخل نظام ،خارج بايد خط و مرز خود را با دشمن به صورت شفاف مشخص کنند.

 

آیا بخشی ازهمین روشنفکران نبودند که، بعنوان یک قشر سیاسی، در برابر اشغال نظامی اتحاد شوروی سابق و برای نجات این سرزمین ایستادند. با تاسف فراوان که دردوران جهاد برخی ازهمین   روشنفکران، نسخهء پیچیده بازگشت به خويش پيچيدند. یعنی همکاری با گروه های جهادی را،همچون يک نظريهء فرهنگی،بمثابه يک راه حل سياسی وآزادی افغانستان مطرح کرده، پیشه خود ساختند. بدبختانه نعش بنیادگرایان مذهبی را به مثابه پرچم مبارزه علیه شوروی سابق بلند کردند.

 

 پس چرا بايد امروز در مقابل برنامه شورای صلح حيرت کنيم وقتی می بينيم که طرح مسلط شدن حاکميت و فرمانروائی مذهبی، با گروه خون آشام طالبان که آنها با ما نمی خوانند و با شنيدن آمدن آن ها گوش هاما تيز می شود و، انگار زنگ خطر را شنيده باشيم، ولی همهء دستگاهای تدافعی ما از کارافتاده است ؟ برای اینکه اکنون میدانیم که واقعآ چیزی نبودیم  که چیزی نشدیم.

 

 باعرض حرمت. نوامبر 2010

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱۳٢        سال شـــشم            عقــــرب/قوس ۱۳۸٩  خورشیدی         نومبر ٢٠۱٠