آمدم باز از دیار دور دور
آمدم از سرزمینهای غرور
آمدم تا در حضور مهتاب
آمدم تا پیش چشم آفتاب
آمدم تا عهد بندم بار بار
در حضور سبزه ، در بزم چنار
تازه سازم قصه ی پارینه را
شاهد آرم بهر تو آیینه را
آمدم تا نو کنم پیمان خویش
آتشی از نو زنم بر جان خویش
آمدم تا راه جویم سوی تو
آمدم تا باز بویم بوی تو
آمدم تا قصه پردازت شوم
آمدم تا بال پروازت شوم |