کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
جرقه


شریف سعیدی
 
 

برق ر فته بود

دست بردم از میان گیسوان برق رفته اش

 به دکمه ها

سیم های لخت گیسوان او جرقه زد

پیرهن به خواهش بلند سینه اش چقدر  تنگ بود

قلب او که طبله کوفت

دکمه ها به سوی آسمان ترقه زد!

لامپ های سرخ از آسمانه ریختند

دستهای من کجا گریختند؟

 

اوپسالا سویدن

دوشنبه 11 اکتبر 2010 - 19 مهر 1389

 

 

 

فال زاغچه

 

 

در شکوه آسمان وآفتاب صبحدم

زاغچه به چشم روشن دریچه اتفاق ریخت

نوک وپنجه وپرش به شیشه های آفتاب شُسته

خط خطک زد و

خط به نقطه نقطه  خال شد گریخت

 

پلک من به پرپرِ دریچه ناگهان پرید

حافظ قدیمی ام به فال نیک سر رسید

دختران کنار شعر های عاشقانه در لباس نازک کبود

صوفیان که شصت شان به بهت لب شکسته بود

 

در شکوه آسمان وآفتاب صبحدم

زاغچه دو باره تند تر رسید

روی روزنامه ی دریچه تتر اول خبر رسید

زاغچه پرید از دریچه آنچنان که از شکوفه شاپرک

پرتقال صبح نو رسیده پاره پاره شد

روی تشنگی شیشه ی ترک ترک

شیشه شکسته پر شد از شعاع سوزنک

آفتاب شوق از سرم گذشت

 

زاغچه پیمبر عجیب بود

مثل یک پیام شوق در میان سالهای عمر من غریب بود

 

کودکان شوق ومژدگانی آمدند

تند تند در زدند

بال های من کجا چگونه پر زدند؟

 

اوپسالا سویدن

چهارشنبه 13 اکتبر 2010 - 21 مهر 1389

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱۳٠        سال شـــشم             میزان/عقــــرب ۱۳۸٩  خورشیدی         اکتوبر ٢٠۱٠