یادداشت مترجم: سامویل تایلور کولریج، یکی از شاعران بزرگ انگلیسی در قرن هژدهم و نوزدهم و از بنیان گذاران مکتب رومانتیسم این کشور شناخته می شود. کولریج زندگی پر فراز و نشیبی داشته و مشکلات زیادی را تحمل کرده است. دوری از خانواده در ایام خردسالی، بیماری و ازدواج ناموفق، بر روح حساس وی زخم های جبران ناپذیری را وارد کردند. کولریج علاوه بر شعر، در نقد ادبی هم جایگاه بلندی دارد. مطلب زیر نگاهی دارد به یکی از شعرهای وی که ضمن آن خواننده با برخی از وجوه شخصیت و همین طور دیدگاههای هنری وی آشنا می شود.
سرود دریانورد کهن، کوبلای خان و کریستابل، شعرهایی هستند که برای شناخت سامویل تایلور کولریج مورد استفاده قرار می گرفته اند. با تاسف، که سفر جسارت آمیز خواننده ی معمولی به قلمروهای شگفت کولریج معمولا در همین آثار خاتمه می یابد. به راستی چیز دیگری ورای این ها وجود ندارد؟
به جرات می گویم که شعرهای بیشتر و بهتری از کولریج وجود دارند که تاکنون قدر ندیده اند. موضوع زندگی و مرگ، یک خط مشترک در آثار کولریج است. آن ها غالبا از طریق ابزارهای سمبولیک در شعرهای وی تصویر شده اند. شاعر برای این که تاثیر قوی تری بر جای گذاشته باشد، سمبول های مشخصی را در دوگانه های متضاد مانند گل سرخ و کلاغ، خورشید و ماه یا روز و شب به مقایسه می گیرد. این متضادها، ناآرامی خلق می کنند و نتیجه ی این ناآرامی هم رسیدن به قلمرو اعجاب است. در این مقطع، نه تنها تخیل خواننده سهیم می شود که همچنین، تصور اولیه و بالاتر از همه، تصور ثانویه، وی را به فهمی بسیار عینی اما منحصربفرد از شعرهای کولریج می رساند.
می خواهم تا درهم تنیدگی دایره های زندگی و مرگ را با خوانش دقیقی از شعر کولریج به نام کلاغ شرح دهم. با این همه، قبل از این که به شعر بپردازم چند کلمه یی راجع به مفهوم عشق از نظر کولریج ضروری به نظر می رسد. کولریج که از حساسیت زیادی برخوردار است، عشق را اساسا نیروی مثبتی می داند که می تواند به مردم در ساخت " دوران طلایی" بهشتِ زمینی کمک کند. این مفهوم از عشق را می توان نه تنها در مقاله ی" دوست"(مجموعه یی از مقاله های کولریج) بل همچنین در نامه های شخصی وی دنبال کرد. کولریج بر آن بود که اگر همه ی مردم در عشق سهم بگیرند و صداقت پیشه کنند، یافتن و به کارگیری حقیقت به حیث والاترین ارزشی که فرد می تواند به آن برسد آسان تر خواهد بود. وی امیدوار بود که خصایل نیک بر خصایل بد پیروز شوند و امیدوار بود که عشق، نفرت را شکست دهد چنان که مردم بتوانند نیروی خود را وقف جستجوی حقیقت کنند که این، آن
ها را به شناخت حقیقی از قدرت خداوند رهنمون خواهد شد. وی امیدوار بود که عشق بین والدین و فرزندان یا بین عشاق برابر با پرستش واقعی خداوند گردد، جدای از این که کلیسا واسطه باشد یا نباشد چرا که در آن صورت، مردم به تنهایی حقیقت را خواهند شناخت بدون نیاز به این که به آن ها گفته شود که حقیقت چیست و آن ها باید به چه باور داشته باشند.
افزون بر آن، کولریج خیلی خوب، وابستگی و عمل متقابلِ پدیده های گوناگون را به حیث دلمشغولی های شخصی و مسایل تاریخی می فهمید. وی می دانست که عشق و فضای تفاهم نمی تواند که برای همیشه دوام بیاورد. وی تصویری بی رحم یا متضاد برای عشق قایل بود: نفرتی که اغلب، چه جسمی یا روحی به مرگ می انجامد. مرگ، جدای از وابستگی نیرومند پیشین، عشق را می کشد. من دوست دارم تا شیوه هایی را شرح دهم که یک سمبول برای مرگ، یعنی کلاغ در شعر کولریج به خدمت گرفته می شود. شاعر، سمبول ها را آن چنان به کار می گیرد تا مردم را از عشقی که همیشه نمی تواند پیروز شود آگاه کند چرا که قدرت مرگ، قوی تر است. برای اثبات ادعایم، حال می خواهم بحث را متوجه شعر" کلاغ" کنم. در این شعر، هر چیز کوچک که ظاهر می شود ارزش و جایگاه خود را دارد و همه ی آن ها با هم یک واحد نیرومند از سمبول ها را می سازند که بعدا پهلوی هم گذاشته می شوند.
شعر کلاغ، که عنوان یک داستان کریسمس را هم با خود دارد، خواننده را دعوت می کند به روح زمان های شگفت وارد شود و به تخیل وی امکان جولان می دهد. درست در همان ابتدای شعر، نخستین دایره ی زندگی معرفی می شود:«زیر یک درخت کاج کهن» (خط اول)- درخت، پیر است و اگرچه روزهای زیادی را پشت سر گذارده، در صورتی که نصیب خوک ها( که استعاره ی خوبی برای افراد حریص است) نمی شد می توانست عمر طولانی تری داشته باشد که خوک ها به دلایل کاملا واضح خودخواهی و بیزاری، باعث مرگ آن می شوند. اگر به واسطه ی طوفانی نیرومند که ناگهان وزیدن می گیرد نمی بود، خوک ها درخت را رها نمی کردند تا مجال دهند که تنها یک میوه ی درخت کاج، که از آن می تواند یک درخت جدید( برابر با زندگی جدید) رشد کند بر شاخه باقی بماند. طوفان، سمبولیک و نشان دهنده ی دخالت خداوند در مسایل مربوط به زمین است. میوه ی درخت کاج که از دست خوک ها در امان می
ماند، درخت جدیدی می شود که به حیوانات دیگر پناهگاه مهیا می کند. تنها میوه یی که بر جا می ماند دایره ی جدیدی از زندگی را آغاز می کند.
جدای از درخت کاج که یکی از نقش های اساسی را بازی می کند، یک کلاغ وارد صحنه می شود. کلاغ که به گفته ی شاعر، "سیاه تر از سیاه ترین سنگ" (خط 9)، است، احساس روز سیاهی را منتقل می کند که در آن اندوه حکم فرماست و کلاغ، یکی از همراهان آن است:" آن ها می گفتند که کلاغ، به آن اندوه افسون گر تعلق داشت!"( خط 8). کلاغ- سمبولی برای موقعیت ها و مکان های هراس آور(در این جا این ایده با این پیشنهاد که کلاغ یکی از پیام آوران اندوه ویرانگر است پشتیبانی می شود)- نقش و حضور یک جانور اسرارآمیز را دارد. این دیدگاه، با بخشی که کلاغ" در حضیض در باران پرواز کرد و پرهایش، خیس نبودند" بیشتر تقویت می شود (خط 10). کولریج در این جا برخی وجوه جهان خارج از جهان کنونی را معرفی می کند. وی همچنین این سمبول ها را به خاطر این که نشان دهد که توضیح عقلانی نمی تواند همیشه مورد استفاده قرارگیرد به کار می برد. برای نمونه،
کولریج پاسخی درخور و مناسب به این پرسش که چرا باید افسردگی، نفرت و مرگ، همیشه بر ارزش های مثبت مانند خوشی، عشق و زندگی فایق آیند نمی یابد.
کلاغ، نشانه یی متعارف از چیزی تا حدی منفی و ناامیدکننده، اینجا به عنوان سمبولی از پیش بینی تراژیک مورد استفاده قرار می گیرد.
گذشته از آن، " کلاغ، تنها نشان مرگ نیست، بلکه … برخی می گویند که کلاغ ها کودکان بیچاره یی را پرورش می دهند در حالی که بچه های خودشان(جوانترها) در لانه هایشان گرسنه می مانند". در این معنی، کلاغ می تواند همانند ارتباطی مشابه بین کولریج و پدرش دیده شود. ریورند جان کولریج همیشه با هم محلی هایش در Ottery St. Mary مصروف بود و سامویل جوان احساس می کرد که وی هرگز توجه، وقت و عشق کافی از پدرش به دست نخواهد آورد.
کلاغ، که بیشتر به عنوان مثالی از غم استفاده شده، در این شعر، کیفیات عکس آن را پیدا می کند. این مثال، علاقه ی کولریج را برای تجربه با کلمات، سمبول ها و استعاره ها نشان می دهد. کلاغ همتای خود را بعد از تلاش طاقت فرسا به دست می آورد و آن ها در خوشی می زیند که مدت زمان اندکی است. فضای شعر در آغاز، حال و هوای خوبی دارد:" و جوان هایی که آن ها بودند و اکنون خیلی خوش بودند./ اما…"(خطوط 23-24) این "اما" در آغاز خط بعدی، بازگشت به واقعیت را، به جهانی که عشق را در یک زمان، بارها ویران می کند نشان می دهد. این تقابل، منتهی به تاملی بر قوانین منطبق بر زمین می شود. تا این جا، هیچ توضیحی از این پرسش که چرا هر خوشی زندگی و عشق باید به وسیله ی اندوه که اغلب همراه مرگ است درهم شکسته شود پیدا نشده است.
زندگی هماهنگ پرنده ها به صورت خشونت باری نابود می شود. درخت که پرندگان بر آن لانه ساخته بودند توسط چوب شکن از پای افکنده می شود، کلاغ، خشمناک می شود و آرزوی غرامت برای مرگ بچه های جوانش می کند، " و مادرشان ( که) براثر شکسته دلی درگذشت."(خط 30) در این جا دوباره، زندگی توسط مرگ پایمال می شود و در هم تنیدگی دایره های مرگ و زندگی نشان می دهد که چرخش زندگی و مرگ را هیچ گاه پایانی نیست. در "کلاغ" غرامت به عنوان رضایتی برای پرنده مطرح می شود: و برای آن که غرامت راستین باشد، باید با مرگ برخی دیگر از جانوران جبران شود بویژه هیزم شکن.
" وی(کلاغ) آخرین ناله ی دلخراش ارواح آزرده را شنید
ببین! ببین! بالای عرشه، آب دیوانه چرخ می خورد
کلاغ به راستی خوش بود، و وی(چوب شکن) عزم کشتی کرد
و مرگ، تا خانه تاخت سوار بر ابری که وی ملاقات کرده بود
و او از وی بار بار برای رفتارش تشکر کرده بود
آن ها، همه چیزش را گرفته بودند و انتقام آن، شیرین بود! (خطوط 39-40)
کلاغ از مشاهده ی این که چوب شکن به شکل بی رحمانه یی شبیه به آن که بچه های وی را کشته بود مرده، احساس خوشی می کند. وقتی که چوب شکن برای بریدن درخت کاج آمد، جایی که کلاغ بر آن لانه کرده بود، کلاغ دیگر نمی تواند آن نقش تا حدی غیرمعمول را که نماینده ی چیزی مثبت است حفظ کند. وی موقتا از نمایندگی شادی و عشق به موقعیت سنتی اش تغییر می کند: نمایندگی از مرگ، یعنی از مرگ برآمده از انتقام.
تمام تراژی به علت افتادن یک درخت قدیمی کاج اتفاق می افتد. کلاغ بر بالاترین بخش درخت لانه یی دارد و به نظر می رسد که همزیستی کاملی میان کلاغ و درخت به وجود آمده است. در سمبولیسم کتاب مقدس، یک درخت، ممکن است نشانه ی نیروی زندگی بخش باشد، نشانه ی یک معبد و افزون بر آن، یک درخت سبز، ممکن است مثالی از یک شخص صادق که از سوی خداوند مورد مرحمت قرار گرفته، باشد. درخت کاج، بنابراین، دلالتی از نزدیکی، طول عمر، نامیرایی، و تجدید نسل است. وقتی که درخت کاج بریده می شود، نیروی آن به صورت غیرقابل برگشتی، از بین می رود. یک درخت سرنگون شده ی کاج نماینده ی نوعی اشتباه مرگبار توسط چوب شکن است. وی باید عواقب قضاوت بد خود را قبول کند. وی آمده تا درختی را قطع کند چرا که می خواهد تا چوب آن را برای مقاصد خودخواهانه(این مشابه غرض خوک ها در آغاز شعر است) استفاده کند. چوب شکن، چوب درخت کاج را برای ساخت کشتی،
استفاده می کند اما این کشتی به طور مضحکی، تابوت وی می شود. این مورد باز هم سمبولیک است چرا که تابوت ها اغلب از درخت کاج ساخته می شوند. در این جا، سمبول زندگی تبدیل به سمبول مرگ می شود.
کولریج سمبول یک درخت کاج را مرتبا به کار می برد. من فکر می کنم این ممکن است به علت تقارن یا همزمانی با تجدید خاطره های اوایل دوران کودکی اش باشد. چنان که هولمز آن را توصیف می کند، کولریج با برادرش فرانسیس، زمانی رفته بود تا" Pixies’ Parlour، یک غار شنی را در زیر ریشه های یک درخت کاج قدیمی ببیند". سامویل جوان این خاطره را به وضوح با تمام جزییاتش به خاطر می آورد، چرا که آن ها کاملا متناسب جهان تصورش بودند. وی درخت کاج را بعدتر در شعرش به کار می برد، برای مثال در "کریستابل" به عنوان سمبولی برای نشانه های اشاره شده در بالا مورد استفاده قرار می دهد. غار هم همچنین در جای خود و هم در میان تصاویری در مقاله های "دوست" و هم در "دیدگاه تمثیلی".
با ارتباط دادن شعر به زمینه ی اجتماعی زمان، کلاغ، درخت کاج، و دیگر سمبول هایی که این جا نشان داده شده اند، به نظر من، جدای از دیگر معانی، ناامیدی و هراس کولریج را از انقلاب فرانسه در سال 1789 نشان می دهند. کشتی به طور سمبولیکی در طوفان گیر می ماند، و «بالای صخره یی بر می آید و موج ها تا به دکل خیز می زنند.»(خط 37) طوفان به طور سمبولیکی، بحران تغییرات در جامعه را در پایان قرن هژدهم منعکس می کند. باور کهنه که با درخت کاج به تصویر کشیده شده، در حال از بین رفتن است و هیچ قطعیتی بر جای نمانده، همه چیز به نظر می رسد که ریشه کن شده است. با آن هم، این وضعیت ممکن است، فرصتی را برای تغییر نسل ها عرضه کند. به این علت است که این همه امید در طی اولین مرحله از انقلاب به وجود آمد و این که کولریج خبرهای مربوط به فرانسه ی انقلابی را در اوایل با علاقه دنبال می کرد.
اشخاص در "کلاغ" کولریج و در نمایندگی از انقلاب فرانسه، هدف اولیه ی ممتازی دارند؛ اما شرایط و عوامل خودخواهی آدمی به آن ها اجازه نمی دهد تا مقاصد عالی خود را چنان که آرزو دارند عملی کنند.
عشق و علاقه برای آزادی به علت مقاصد خودخواهانه در فرانسه از بین رفته اند. همسان با آن، آزادی یی که کلاغ با آن بر درخت کاج زندگی می کند توسط چوب شکن از وی گرفته شده است. شور و شوق، جای خود را به اهانت و رهایی از شیفته گی داده است. به علت استفاده از خشونت، ناامیدی زیادی به وجود آمده است. در فرانسه، خشونت در مرحله ی بعدی انقلاب به اوج خود رسید و برای کلاغ، بزرگترین هراس، هنگام افتادن درخت کاج جلوه گر شد. نه خشونت و نه خون بلکه زندگی صلح آمیز، باید نتیجه ی انقلاب باشد. اما در عوض، دوره یی سیاه و تقریبا مرگبار در تاریخ فرانسه حکمفرما شد. یک همسانی جدید دیگر در "کلاغ" وجود دارد. پرنده، همه چیزهایی را که به دست آورده بود و این قدر عاشق آن ها بود از دست داده و دیگر خوشی ندارد. عشق وی رفته و فقط منتظر مرگ و پایان زندگی اش است.
چنان که قبلا در بالا اشاره شد، کولریج اغلب، و احتمالا غیرآگاهانه، سمبول های خود را به صورت جفتی مورد مقایسه قرار داده است. یک نظیر برای کلاغ، گل سرخ است- سمبولی که باربار در شعرهایش دیده می شود. کولریج، هر دو این سمبول ها را به جای عشق به کار می برد. گل سرخ، تظاهر مثبت عشق است در حالی که کلاغ، قسمت منفی آن است. خصوصیت متضاد آن ها با تکیه بر سمبول رنگ هایشان بیان می شود: گل سرخ بیشتر یا سفید یا سرخ است و کلاغ، سیاه. این یک جاشدگی رنگ ها به این معناست که سفید"تولد و رشد است" و همین طور خلوص و بی آلایشی و سرخ"عشق و نبرد" و سیاه، "پیش گویی مرگ". در این معنا، آن ها را می شود سمبول هایی از دایره ی زندگی-عشق-نفرت- مرگ فهمید.
زندگی، خالص به دنیا می آید، عشق در روح می زید و برای جایگاهش در قلب مبارزه می کند، و به نهایت احساس واقعی دست می یابد؛ اما یا قدری نفرت یا پیش بینی مرگ، آن را فاسد می کند. سرانجام، عشاق با مرگ از هم جدا می شوند که باعث پایان دایره ی زندگی می شود. بنابراین به نظر من، گل سرخ و کلاغ را می شود به حیث یک تناظر دید. آن ها هر دو به یک ایده تقرب می کنند اما با پایان های متفاوت. به هر جهت، آن ها هر دو نوعی از نابودی را برای عشق و زندگی نشان می دهند.
و ختم کلام و نتیجه این که، کولریج مایل بود تا درباره ی وابستگی زندگی و مرگ از طریق ابزارهای سمبولیک، استعاره یی و تمثیلی صحبت کند، چرا که آن ها به وی فرصتی را برای نشان دادن وابستگی طبیعت، انسان، و خدا به شیوه یی پیچیده عرضه می کردند. هماره می توان معناهای زیادی را در سطوح گوناگون پیدا کرد. راه مستقیم برای شرح هستی انسان و پایان آن ارزشی ندارد چرا که کولریج می خواست تا از طریق ابهام اسرار آمیز، سرانجام به قلمرو دانایی برسد.
|