تاریخ، قضاوت خویش را بر مبنای عملکرد های افراد ،جریانات و گروه های سیاسی انجام می دهد؛ نه برمبنای این که ، آن افراد ،جریان ها و گروه های سیاسی ، در مورد خویش چه گفته ویا فرمایش چه نوشته هایی را داد ه اند . به همین ترتیب ، روابط متقابل جامعه و گروه های سیاسی رانیز نمی توان از روی ارزیابی های خود آن گروه های سیاسی، صحیح و یا غلط شمرد . اعمالی را که امرأ،حکمروایان، سلاطین وپادشاهان انجام داده اند، از روی خود همان اعمال و نتایج آن شناخته می شوند. مردم وطن ما، اگر از شناخت اعمال واقعی آن ها عقب مانده بودند،حالا خوشبختانه به شناخت آن ها توفیق پیدا کرده اند.
در قسمت اعمال ونتایج آن بعضا ً حرف از نیت هم به میان آمده است. مخصوصاً کسانی که دیده انداعمال شان چه نتیجۀ منفی ومضر به حال مردم و جامعه بار آورده است، می گویند: نیت خیر داشتیم ولی بدبختانه اینطور شد.
گفتیم مردم ما خوشبختانه قدم به قدم برای شناخت اعمال تاریخی دولت ها وکارنامه های دولت مردان آشنایی پیدا می کنند.علت این است که با افتخار می بینیم که مؤرخینی داریم با هدف کمک به تاریخ ومردم . نویسنده که خوشبختی آشنایی و دوستی دیرینه با جناب نصیرمهرین را دارم، امیدم با خواندن هرنوشتۀ ایشان بیشتر می شود.
درنوشتۀ کودتای نام نهاد میوندوال که به همکاری آقای داوود ملکیار نشرکرده اند، به خوبی ، صریح و واضح هدف ومرام از نوشتن تاریخ وگرفتن درس عبرت از آن را می یابیم . محکوم کردن توطئه، محکوم کردن شکنجه، محکوم کردن اعمال مخالف کرامت وحقوق بشری ضرورت وطن ومردم ماست.
مگر در ارتباط با درس گیری از تجارب تاریخی ویا چشم پوشی از آن ها مثلا ً درس گیری از شکنجه یک نوع دیگر آن را هم داریم. اتفاقاً سال قبل نوشته یی را از آقای صمدازهر، خواندم. آنقدر جالب بود که فورا ً آن را کاپی وذخیره نمودم. بعد از خواندن نوشتۀ کودتای نام نهاد میوندوال، چند بارچشمم به نام صمد ازهر رسید. فردی که رئیس هیأت تحقیق میوندوال بود و شکنجه ها را مثل بقیه هیأت تحقیق واعضای دولت می دید. حالا قسمتی از نوشتۀ ازهر را که کاپی نموده بودم ، نقل می نمایم. یقین دارم که خواننده به خوبی می تواند رابطهً این دو مبحث را دریابد. به قسمت هایی از نوشتهً صمد ازهر توجه کنیم :
" رفیق غلام نبی قوماندان اسبق اکادمی پولیس ...قربانی زندهً جنایات پولپوت های وطنی - حفیظ الله امین و شرکاً- دیگردرمیان ما نیست ... او... به دست دژخیمان امین – سروری مورد انواع و اقسام شکنجه و آزار قرار گرفت و از نعمت بینایی هم محروم گردانیده شد...
اینکه در شکنجه گاه اگسا بر او چه آوردند ، هیچ کسی با تمام تفاصیل نمی داند. همینقدر دیدیم که او را خورد و خمیر شده گی به زندان پلچرخی آوردند. او چشمانش را با دستمال گردن پوشانیده بود. آنقدر زجرش داده بودند که اعصابش را خورد کرده بودند. اگر کسی درین مورد ازو می پرسید،حالش دگرگون می شد. به همین دلیل همه از چنین پرسشی خودداری میکردند. ضربات مشت و لغت (لگد) ،زدن با چوب ،گردم وسیخ، وصل کردن جریان برق به اعضای مختلف بدن، فحش، ناسزا و تحقیر، بیخوابی دادن ، تهدید به آزاراعضای فامیل و امثال آن، از شکنجه ها وآزارهای معمول بود که ازان در مورد کسانی که با ایمانتربودند، باسخاوت بیشتر استفاده می شد. اما رفیق نبی راچنان ضربه زده بودند که شاید به یاد هم آورده نه میتوانست با او چه کرده اند. بعد ازسقوط امین و آزادی از زندان، به خاطر معالجه به مسکو وپسانتر به لندن هم فرستاده شد...
هیچگاه قانع شده نتوانست که خلق و پرچم چرا از هم جدا و یادرمقابل هم قرار دارند ." (27.11.2009سایت پیام وطن)
از چشمانی که ازهر می بیند، شکنجه های مامورین وزارت داخله در وقت وارد کردن فشار به زندانیان متهم شده به کودتا، انسانی بود.!! شکنجه ها وجنایات اعضای اگسا، غیر انسانی .
ولی برای دیدن جنایات وشکنجه های حزبی که عضویت آن را داشت و خاد بدنام ومنفوروسیلۀ دست آن بود، هیچ بینایی ندارد.
هرهم وطن ما می داند که شکنجه گران سازمان عریض و طویل خاد، به مثابهَ بازوی اجرایی رژیمی که در آدم ربایی و شکنجه و سربه نیست کردن دگراندیشان تخصص ویژه داشت ؛ چگونه و از چه وسایل و شیوه هایی در شنکجه کردن زندانی کار می گرفتند .
صمد ازهر بهتر ازهر کسی دیگری می داند،که شدید ترین و وحشیانه ترین شکنجه های قرون وسطایی، به منظور گرفتن اعتراف از زندانی ، در تمامی دورهً حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان ،به کار برده می شد. اما چرا اوفقط زمان حاکمیت ونام اشخاصی مانند حفیظ الله امین و سروری رامی نویسد ؟
او می خواهد به خواننده القاً کند که بکاربرد آن شکنجه ها به آن دو شخص منحصر بوده و دیگران گناهی ندارند ! وقتی پای منافع خود شان درمیان است ، و یا به شکلی از اشکال خود را در شکنجه ها شریک می دانند ، بکاربرد آن توجیه می گردد و یا ذکری از آن به عمل نمی آید . مگر می شود گفت که آن شکنجه هاانسانی بوده اند ؟!
این که غلام نبی ،قوماندان اسبق اکادمی پولیس، شکنجه شده و بینایی خودرااز دست داده بود، سبب تاثر هر انسانی می گردد که با بکاربرد شکنجه مخالف است .اما چرا صمد ازهر ازهزاران شکنجه دیدهً دیگر نیز یاد نمی نماید که به دست رفقای خودشان شکنجه شدند و امکانات رفتن به ماسکو و لندن را نیز، جهت تداوی نداشتند . به استناد تحریری صمد ازهر که:
نبی "هیچگاه قانع شده نتوانست که خلق و پرچم چرا ازهم جدا و یا در مقابل هم قرار دارند ."
باید نوشت که اینجا دیگر حق با صمد ازهر است چون هردو گروه سهم مساوی در جنایات چند دههً اخیر تاریخ کشور ما دارند و تاریخ بر این مبنا هردو گروه را مورد قضاوت قرار داده ومحکوم می نماید.
سلسلهً نوشته های پژوهشی جناب نصیر مهرین در مورد کودتای نام نهاد میوندوال ، که در چند شمارهً اخیر سایت وزین کابل ناتـهـ به نشر رسیده اند ، پرده از روی چهره های شریک در آن توطئه بر می دارد. گرچه نصیرمهرین می نویسد که این نیاز بر جای باقی می ماند که چهرهً شخصی که دست به گلوی میوندوال برد ، شناسایی نشده است . اما با پذیرش این واقعیت که داکتر محمد حسن شرق مشاهد وفعال مو ضوع بود وصمد ازهر رییس هیاًت تحقیق مرحوم میوندوال ، نمی توان شکی داشت که صاحب آن دست را به خوبی می شناسند. چقدر خوب است که شکنجۀ آن وقت را تقبیح کنند و صاف وراست روی موضوع روشنی بیشتر بیاندازند.
موضع گیری در برابر آن حاکمان قدرت و دسیسه و توطئهً شان ، که تاریخ را به فرمایش خویش می نوشتند ، اگر از یک طرف ضرورت نکوهش اعمال آن هارا مطرح می سازد ؛ از جانب دیگر، مورخ آگاه و وارسته از بندهای تنگ نظرانهً تاریخ نگاری را ،به همدردی با قربانیان آن توطئه ها فرا می خواند . و این همان نتیجه یی است که نصیر مهرین به آن می رسد .
اما یک پیشنهاد دوستانه : جناب مهرین که از روی مسلک تاریخ نویسی محکمۀ تاریخ را تقریبا ً کافی دانسته است،( ویا شایدمن چنین برداشتی کرده باشم)، مگر آیا ضرورت محکمۀ ویژه احساس نمی شود ؟
و امابگذریم از این که طراحان توطئه کودتای نام نهاد میوندوال و آنانی که تیر خلاص را به بقیۀً آن بی گناهان شلیک کردند، مورد محاکمهً تاریخ قرار می گیرند؛ چون در کشورما محاکمی وجود ندارند که آن ها را به پای میز محاکمه بکشانند ونیز عده یی از شکنجه گران در قدرت دولتی سهیم اند،بنا بر آن با برگذاری چنان محاکمی مخالفت می کنند،و یا این که خون آن بی گناهان فدای مصلحت اندیشی ها شده وآن را در پای" آشتی ملی "می ریزند. انصاف آن است که شخصیت های دارندۀ صلاحیت حقوقی پای پیش بگذارند ، محکمۀ را دایرنموده و حق را به حق داربدهند.
خون ناحق دست از دامان قاتل برنداشت دیده باشی لکه های دامن قصاب را |