سعادتملوك تابش شاعر و نويسندة نامآور افغانستان، بامداد چهارشنبه 7 مهر 1389 به سبب عارضة قلبي درگذشت و جامعة ادب و فرهنگ اين كشور را داغدار ساخت.
او در سال 1330 هجري خورشيدي در هرات به دنيا آمد و پس از گذراندن تحصيلات در مكتب جامي اين شهر، در سال 1353 از دانشگاه كابل دانشنامة ليسانس گرفت. پس از مدتي تدريس در ليسة حبيبيه، به سبب ناملايمات حاكم بر كشور به ايران مهاجرت كرد و در اين كشور به فعاليتهاي ادبي و مبارزاتي پرداخت. او مدتي رئيس حزب اسلامي رعد افغانستان بود، ولي در سال 1367 از فعاليتهاي سياسي به تمام كناره گرفت و به تحقيق، پژوهش و آموزش روي آورد.
از راست: سید ابوطالب مظفری، سعادتملوک تابش، استاد دکتر جاوید، استاد آصف فکرت
تابش شخصي بود جامعالاطراف. علاوه بر شعر، به هنر نقاشي نيز آراسته بود و نيز آگاهيهاي بسياري از علوم مختلف اسلامي همچون عرفان، كلام و فلسفه داشت. او سالها در منزل خود در مشهد جلساتي در زمينههاي ادبيات و معارف ديني برگزار ميكرد. از اين سلسله جلسات، ميتوان به درسهاي صحيفة سجاديه اشاره كرد كه هر صبح جمعه برگزار ميشد.
از آثار چاپشدة سعادتملوك تابش كه حاصل سالهاي مبارزه و سياست است، ميتوان مجموعه شعرهاي «سرودههاي مهاجر»، «دوراهي»، «انتظار»، «طور خونين»، «لحظههاي طلوع» و نيز آثار تحليلي «آيا نهضت افغانستان اسلامي است؟»، «استعمار شوروي در رابطه با افغانستان»، «جامعهشناسي سياسي افغانستان»، «نمودهاي وابستگي» و «نگرشي بر رويداد هفتم ثور» را نام برد.
در سالهاي گوشهگيري از فعاليتهاي سياسي، او به پژوهشهايي در زمينة هنر، ادبيات و معارف اسلامي و نيز سرايش شعر پرداخت. ولي متأسفانه به انتشار هيچيك از آثارش رضا نداد و چنين بود كه همه آن آثار چاپنشده باقي مانده است. نام بعضي از آن كتابها اين است: «ريشهها و پيامدهاي روانپريشي»، «دريچهاي بر تمدن معنيدار»، «فرهنگوارة حروف»، «قرآن و ديدگاههاي زيباييشناسي»، «هدفداري و هدفگريزي»، «سلسله درسهاي صحيفة سجاديه» (بيست جلد)، «لاي بازوان»، «كاروان ناله»، «شعر آفرينش»، «هالهاي از تكبير»، «نيايشهاي مردود»، «غزلهاي قلابي»، «شميم صحرا»، «در انتظار شعر سپيده» و «بيتابي اشراق».
تابش پس از سقوط طالبان و تحولات افغانستان، به زادگاهش هرات بازگشت تا براي جوانان مشتاق در آنجا مصدر خدمت باشد. او در سالهاي اخير با حضور در انجمن ادبي ناظم و بعضي مجامع و محافل ديگر، به انتقال دانش و تجربهاش به جوانترها مشغول بود. انسانشناسي در مثنوي مولانا و نيز بيدلشناسي، از سلسله درسهاي ايشان در سالهاي اخير بوده است.
با اين همه، شاعري از جلوههاي بارز شخصيت سعادتملوك تابش بوده است. او را ميتوان از پيشگامان شعر مقاومت افغانستان به ويژه در محيط مهاجرت در ايران دانست. او در آن سالها از معدود شاعران مهاجر بود كه به قالبهاي نوين شعر فارسي گرايش داشت و با نوسرودههايش شناخته ميشد.
سعادتملوك تابش همه عمر را در تجرّد زيست و البته فرزندان معنوي بسياري تربيت كرد و نيز آثاري پديد آورد كه حاصل عمر بابركت او به حساب ميآيند.
او در ماههاي اخير از بيماري قلبي رنج ميبرد و دو بار براي مداوا به هندوستان سفر كرد، تا اين كه در سفر اخير، در آن كشور بدرود حيات گفت. روحش شاد باد.
هواي قفس
q سعادتملوك تابش
بسپار
دستهايت را به من بسپار
تا بوسهها ناسروده نماند
و شهامت و ايمان
در هيأتي شكفته به ناپاكي
هجوم آرند.
q
اي پرتوانترين غزلخوانان
و زخميترين اسيران
فرياد
از هواي قفس فرياد!
كو آن دو دست
آن دو حرف راستي
آن دو شعر
دو عصيان؟
كو آن طلايههاي رهايي؟
آن كليد روزهاي بركت؟
كليد باغهاي رهايش؟
حيف است
q
نفرين به آن كه زنجير را اختراع كرد
نفرين به آن كه قفل ساخت
ما از قفس سروديم
تا بالهاي زخمي
و پايهاي معتاد به چوبههاي دار
در دخمههاي ياد نپوسد
و رهايي
با سنگ حادثات وزن گردد
q
اما تو اي بزرگتر از باور
دستان پرمهابت زخمينت را
بر گرد بوسههاي شكوهندهام
حلقه كن
تا من به خشم پرگشايم
و هيبت پروازم
صياد و دام و قفل و قفس را
فسانه سرايد
q
بسپار
بسپار دستهاي غيور تو را
تا شهرم از درفش شهادت
رنگين باشد
بسپار
|