حالم کنی خراب و دیگر خنده می کنی
رقصی تهه حجاب و دیگر خنده می کنی
آهم ز دل نشور می آرد به چشم من
بینی دران سحاب و دیگر خنده می کنی
تشنه لبم و تشنه ام از جان تا به دل
داری مگر شراب و دیگر خنده می کنی
آه و بکا و رنج و حزن و سوز و ساز و درد
کردی دلم کباب و دیگر خنده می کنی
دیوانه شد وجود ما چون دیده آن جمال
داری همه شباب و دیگر خنده می کنی
دانی که لب قند صفت می چکد خمار
دادی نه تو ز تاب و دیگر خنده می کنی
"آهن" که تار روح و دلش سوی وجد گشت
سازی بهش رباب و دیگر خنده می کنی |