با به قدرت رسیدن نادرشاه ،آنگونه که میدانیم دهها وصدها تن از روشن اندیشان ،مشروطه خواهان ، صاحبان قلم و آنهایی که در جامعۀ آن وقت، به اصطلاح سر شان به تن شان می ارزید، روانۀ زندان ها شدند؛ تا از هر گونه فعالیتی که سد راه تحکیم و استقرار قدرت نادر شاه و خانواده اش گردد ،جلو گیری به عمل آید . در نتیجه زندانهای دهمزنگ، سرای موتی و زندان مخصوص داخل ارگ که در کنار حرمسرا موقعیت داشت ، ازچنین اشخاص پر شد .
بعد از کشته شدن نادر شاه و گذشت مدت زمانی، به این زندانیان آن مجال داده شد تا باهمدیگر دید و وادید نمایند . از احوال همدگر آگاهی حاصل نمایند. آنان که همه مردمان صاحب دانش و نخبۀ روزگار شان بودند،روز های دراز زندان را با بحث های علمی و ادبی میگذراندند ،عده یی هم درهمان زندان به حفظ کلام خداوند پرداختند.
از مصروفیت های دیگر ایشان یکی هم شطرنج بود که گاه گاهی بدان وقت میگذراندند . یکی از روزها دریکی از اتاقک های زندان تعدادی از این نخبه گان جمع بودند ومرحوم بسمل با یک تن از همزنجیرانش مشغول بازی شطرنج بود حضرت داوی صاحب هم در اتاق حضور داشتند ،ازیک گوشۀ اتاق تا گوشۀ دیگر قدم میزدند و در افکار خود غرق بودند. مرحوم بسمل که مشغول شطرج بودند متوجه این حالت داوی صاحب شدند سربلند کرده و از جناب داوی پرسیدند که درچه چرت و فکر هستید ؟ داوی صاحب به جواب گفتند مصرعی ساخته ام و در ساختن مصرع دوم بند مانده ام ،حضرت بسمل پرسیدند مصرعی که ساخته اید چیست و داوی صاحب این مصرع را خواندند که :
ناخن به دل چرخ زند ماه نو امشب
و بسمل مرحوم در حالی که دانۀ شطرنج را حرکت میدادند فی البدیهه گفتند:
از نسبت خاصی که به ابروی تو دارد
همزنجیران حاضر در اتاقک زندان ارگ شاهی که خود همه پایه های استوار دانش و فرهنگ زمان شان بودند ،زبان به تحسین گشودند و دقیقه سنجان و آگاهان سخن خوب میدانند که تناسب و زیبایی انتخاب کلمات این دو مصرع در کدام بلندی ها قرار دارد.
ناخن به دل چــــرخ زند ماه نو امشب "حضرت داوی"
ازنسبت خاصی که به ابروی تو دارد "حصرت بسمل"
اسفا و دریغا که بهترین سالهای حیات ایندوبزرگمرد و صد ها همانند شان به دلیل جاه طلبی وخود خواهی نادرشاه وخانواده اش درکنج زندانها سپری شد. روانشان شاد باد.
واما آنچه مرا واداشت تا این حکایت را درج صفحۀ انترنت نمایم و با فرهنگ دوستان در میان گذارم ،مطالعۀ خاطراتی از مرحوم حضرت داوی صاحب ومرحوم طرزی صاحب بود که به قلم جناب داکتر شعور نگارش یافته و در سایت پر محتوای کابل ناتهـ چاپ گردیده است.
آفای داکترشعور گرامی !
از این که از من بنده هم در این خاطره نویسی ذکری نموده اید ممنونم به گفتۀ یک شاعر پارسی گوی هند که او هم بسمل تخلص میکرده "بسمل امرتسری " و آن را باری از زبان استاد خط و سخن شاد روان استاد ابراهیم خلیل سالهاقبل شنیده بودم و فرموده که:
دوستان را یاد کردن از مروت دور نیست
پیش ما نسیان عهد دوستی منظورنیست
میتوان گفت که نوشتن خاطره ها و فرموده های آن بزرگان و امثال ایشانکه عمرو حیات شان را در راه خدمت به ملت شان در زندان ها گذراندند تاریخ وافعی افغانستان را تشکیل میدهد که باید رقم گردد .وهمچنین به گمان بنده این نیز
وجیبۀ هر هموطن است تا در راستای حفظ و نگهداشت ونشر دوبارۀ آثار گذشته گان که نابودی آنها را تهدید میکند دست یازیم تا نسل های آینده از غنای فرهنگی سرزمین شان بیخبرنمانند . بنده دراین راستا توانستم مجموعۀ کامل اشعار مرحوم صفا را با مقدمۀ پر محتوایی از جناب داکتر لطیف ناظمی به چاپ برسانم . همچنین اثر دیگری ازمرحوم صفا را که عشق و فلسفه نامدارد در سایت انترنتی خوشه به همکارئ محقق گرامی جناب نصیر مهرین خدمت علاقمندان هموطن تقدیم نمودم .اثر دیگری از ایشان راکه تاریخ ادبیات سه قرن افغانستان است نیز آمادۀ چاپ نموده ام . یکی از آثاردیگر ایشان که تقریبا بیش از پنجاه سال پیش چاپ شده وبه دست آوردن آن برایم مشکلی ایجاد کرده بود
خوشبختانه در اثر تلاش های همسرم لیلما جان صفا از کتابخانۀ کانگرس امریکا که واقعا کتاب خانۀبی نظیریست، یافتم که یک کاپی آنرا برایم ارزانی داشتندواینک بالای آن کارجریان دارد. در اخیر کامیابی شما را در امور فرهنگی و قلمزنی از بارگاه حق خواهانم. |