کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
تأ ثیر ادبیات و اندیشه‌های شرقی بر اندیشمندان غربى
 به ویژه تأثیر حافظ بر گویته

نـوشــته: دكتور حشمت حسینى
برلین، آلمان
 
 

انگونه كه اندیشه‌های فلاسفه، شعرا و نویسندگان غربی در طول قرن‌های متمادی از لابلای ترجمه‌های مختلف به اندیشمندان شرقی رسیده و اثر گذاشته است، اندیشه‌های هنرمندان، فلاسفه و ادبای شرق نیز از كهن دوره‌ها تا روزگار ما بر غربی‌ها تأتْیر داشته است.

هدف ما درین مقالت فشرده آنست تا نظركلی برین تأثیر پذیری غربی‌ها انداخته و به ویژه تأثیری را كه خواجه شمس‌الدین محمدحافظ (١٣٢٠- ١٣٨٩ م) شاعر بزرگ شرق بر یوهان ولفگنگ فون گویته „Johann Wolfgang von Goethe“ (١٧٤٩- ١٨٣٢م) شاعر، نویسنده و مرد سیاسی معروف آلمان داشته و باعث بوجودآمدن "دیوان غربی - شرقی" „West-östlicher Divan” اثر نامدار آن مشعلدار جهان شعر و ادب اروپا شده است، بررسی نماییم.

برای بررسی این تأثیرگذاری حافظ و به صورت كل مشرق زمین بر گویته، لازم است ببینیم كه چگونه اروپا با ادب و فرهنگ شرقی آشنایی پیدا نمود.

به طوركلی میتوان گفت كه تلاقی ثقافت و فرهنگ اروپایی با مشرق و نهضت آشنایی با افكار و عقاید و ادب و فلسفۀ شرق از سده‌ها بدینسو طول كشیده است. این مناسبات از كشور اسپانیا آغاز یافت.

اروپاییان در اثر جنگهای صلیبى و كارزارهای عثمانیها به این موضوع پی بردند كه مسلمانان همسایه دارای فرهنگی شكوهمند و عالى هستند. بعضى از عنعنات آن وقتۀ اسلامی و سپس طرحها و الهامات ادبی شرقی در جریان قرنها توسط اروپاییان كسب و تقلید گردید.

آغاز مناسبات ادبی میان آلمان و ممالك فارسی زبان را می‌توان در میانه‌های قرن هفدهم میلادی تعیین نمود.(١) شروع این مناسبات با نام فریدریشِ سوم فرمانروای ایالتِ دوك نشینِ شلیزویگ - هولشتاین - گوتورپ „Schleswig-Holstein- Gottorp“ كه به سال ١٦٠٣ در هولشتاین به دنیا آمد و پس از ٦٨ سال عمر در ٢٣ فبروری ١٦٧١ م در شلیزویگ بدرود حیات گفت، پیوند نزدیك دارد.

این مرد در جنگهای سی ساله (١٦١٨ - ١٦٤٨ م) هیأتى را به ایران فرستاد كه متحد احتمالى آلمان در مقابل قدرت عثمانیها به شمار می‌رفت.

اعضای این هیأت در موقع بازگشت از ایران اموال و اشیای گرانبهایی را با خود به آلمان آوردند كه گواه داشته های هنری مشرق زمین بودند.

در اشعار پاول فلیمینگ „Paul Fleming“ (الف) و در سرگذشتها و حوادث دلچسپى كه آدام الیاریوس „Adam Olearius“ (ب) دانشمند آلمانی در سفرنامۀ خویش بیان داشته بود، نیز بازتابهایی از مشرق زمین دیده میشود.

اولیاریوس در مدت اقامت خود در ایران با ادبیات كلاسیك فارسی دری آشنا شد و به خصوص "گلستان" سعدی را بسیار جالب یافت، و نسخه یی از آن را همراه خود به آلمان برد. چند سال بعد وقتی دولت ایران هیأتی را به دربار فریدریش سوم، دوكِ ایالتِ شلیزویک- هولشتاین–گوتورپ اعزام نمود ، اولیاریوس موقع را مغتنم شمرد و در شهر شلیزویك „Schleswig” به كمك یكی از اعضای هیأت به نام" حق وردی" كه مردی ادیب و دانشمندی بود به ترجمۀ گلستان سعدی به زبان آلمانی پرداخت و آن را در سال ١٦٥٤ م تحت عنوان " پرسیانیشر روزنتال " „Persianischer Rosental“ منتشر كرد. این نخستین شاهكار ادبی فارسی می باشد كه به زبان آلمانی ترجمه شده است. این ترجمه در آن روزگار چنان مورد پسند وتوجه آلمانی زبانان قرار گرفت كه در مدت كوتاهی بیش از بیست بار تجدید چاپ شد. همچنین استقبال مردم آلمان از ترجمۀ "گلستان" باعث آن شد تا آدام اولیاریوس به ترجمۀ "بوستان" سعدی و داستانهای لقمان حكیم نیز مبادرت ورزد، كه آنها را هم با كمال استادی و مهارت انجام داد و به طبع و نشر آنها اقدام نمود.

"گلستان" سعدی كه از چندین سده تا کنون به حیث یكی از آموزنده ترین متنهای ادبی به شمار رفته است، تقریباً صد سال بعد از ترجمۀ آن به زبان آلمانی، یوهان گوتفرید هردر „Johann Gottfried Herder” (ج) را كه از مشوقین و ترغیب کنندگان ادبیات آلمان بود، تحت تأثیر قرار داد و اندرز های حكیمانه و عالمانۀ اجتماعی و اخلاقی و ابیات خوش و نغز آن شدیداً مورد پسندش قرار گرفت. (٢)

هردر در دوره یی زندگى میكرد كه فلاسفه و شعرای " دورۀ روشنگری " (١٧٠٠- ١٧٧٠م) كه به نام عصر "فلسفۀ اصالت عقل" نیز یاد گردیده است (٣) در آثار خویش بر ضد تعصبات مذهبى ، بی توجهی ، اندیشه های نادرست و داوری های نا بجایی كه در مقابل اسلام موجود بود ، به مبارزه پرداختند.

كتاب "ناتان حكیم" „Nathan der Weise“ (١٧٧٩م) نوشتۀ نویسندۀ شهیر آلمان گوتهولد افرایم لسینگ „Gotthold Ephraim Lessing“ (د) گرانبهاترین و زیباترین شاهد و مثال ارزشدهی به فرهنگ غیر مسیحی و غیر اروپایی بوده و سرمشق مبارزه در برابر تعصبات مذهبى به شمار می رود.

ترجمه های آثار ادبی دری و سانسگریت كه در اوآخر قرن ١٨ در کالج فورت ویلیام“Fort William“ (ه) واقع شهر كلكته انجام پذیرفت، تصویر و تصوراتی را كه اروپاییان در مورد مشرق زمین داشتند، به تمامی تحت الشعاع قرار داد. پیش از آن انتوان گالاند „Anttoine Galland“ (١٦٤٦- ١٧١٥ م) مستشرق فرانسوی، مجموعۀ داستانهای "هزار و یك شب" را در سال ١٧٠٨م به فرانسوی ترجمه و به چاپ رسانید كه كار وی دریچۀ پر ارزشى را برای نویسندگان و مردم مغرب زمین باز نمود. (٤)

یكی از برجسته ترین آثاری كه بر اروپاییان سخت اثر گذاشت ، كتاب نامدار"كلیله و دمنه" می باشد.

"كلیله و دمنه" یا "پنجه تنتره" (= پنچ کتاب یا پنج فصل) كه به حیث میراث مشترك ادبی افغانستان، هند، ایران و حتى ملل عربی شمرده می شود، در سدۀ ششم میلادی در زمان انوشیروان ساسانی به ایران آورده شد و از زبان اصلیش سانسگریت به وسیلۀ وزیر و طبیب دانشمندش، بُرزویه „Burzoya“ (و)، در سال ٥٥٠ م به زبان پهلوی ترجمه گردید. نخستین ترجمۀ "كلیله و دمنه" به زبان تبتی بوده که مستقیماً از متن اصلی سانسگریت صورت گرفته بود. متأسفانه نسخۀ مذکور را حوادث روزگار از میان برده است. ترجمه های دیگر این اثر که بعداً تهیه شده، از روی ترجمۀ پهلوی، که آن هم با تأسف نا پدید شده، به عمل آمده است. از جمله ترجمۀ سریانی قدیم آن در حوالی سال (٥٧٠ م) صورت گرفته و بعد ترجمۀ عربى آن در حوالی سال ٧٥٠ م ( = ١٣٣ هـ. ق. (به وسیلۀ دانشمندی بنام روزبه پسر دادویه که بعد ها اسلام آورد و عبدالله نامیده شد و به ابن المقفع شهرت یافت، انجام یافته است. بقیه ترجمه های شناخته شدۀ این اثر به زبانهای شرقی و غربی، از جمله ترجمه های سریانی جدید ( از سدۀ دهم یا یازدهم میلادی )، یونانی ، فارسی، عبری، اسپانیایی از روی ترجمۀ عربی عبدالله ابن المقفع صورت گرفته است . به همین منوال این اثر به زبان های لاتینی، ایتالیایی، سلاویایی، ترکی، آلمانی، انگلیسی،دانمارکی، هالندی و فرانسوی نیز ترجمه شده است.

باید گفت که وزیر دانشمند سامانی ابوالفضل محمد بلعمی ( متوفی ٣٣٠ ق ) پسر عبیدالله بلعمی که در توسعۀ زبان دری خدمات بزرگ و ارزشمندی داشته است، به دستور امیر نصر بن احمد سامانی کتاب" کلیله و دمنه" را از عربی به دری ترجمه کرد. بعداً این اثر به خواستۀ امیر نصر و تشویق ابوالفضل محمد بلعمی به وسیلۀ ابو عبدالله جعفر رودكی سمرقندی ( ٨٥٨ – ٩٤١ م ) به نظم دری در آورده شد که با تأسف ازین اثر تنها ١٢٩ بیت باقی مانده است. همچنان این اثر در سال ٥٣٦ ق به وسیلۀ نظام الدین ابوالمعالی نصرالله بن محمد بن عبدالله، برای بهرامشاه غزنوی که از سال ٥١٢ ق تا سال ٥٤٤ و یا ٥٤٨ قمری ( = ١١١٨ – ٥٠ ١یا ١١٥٣– ٥٤ (حکومت کرد، ترجمه گردید. ترجمۀ دیگری نیز از این اثر مقارن زمان ابوالمعالی، توسط محمد بن عبدالله بخاری که منشی دربار اتابکان موصل بود، صورت گرفت که شهرتی نیافت. آخرین تحریر "کلیله و دمنه" متعلق به ابوالفضل علاجی، ادیب پارسی گوی هندی می باشد که آن را " عیار دانش " عنوان نموده بود. در اینجا باید ذکر نمود که یک ترجمۀ مستقیم این اثر در زمان اکبر شاه همایون، به وسیلۀ شخصی بنام خالقداد عباسی از زبان سانسگریت به فارسی تحت عنوان "همایون نامه" نیز صورت گرفته است. اما باز نویسی این کتاب از زبان فارسی به فارسی ، همان اثری می باشد که در اوآخر قرن پانزدهم میلادی ( سدۀ نهم هجری) به وسیلۀ مولانا حسین واعظ كاشفى و تحت عنوان "انوار سهیلی" از روی ترجمۀ بهرامشاهی یعنی ترجمۀ نظام الدین ابوالمعالی نصرالله، صورت گرفته است.

باید گفت، مأخذی که ژان دو لا فونتین „Jean de La Fontain“ (١٦٢١ –١٦٩٥) نویسندۀ افسانه های منظوم فرانسوی برای نوشتن فابلهای خویش استفاده کرده است، به صورت غیر مستقیم همان ترجمۀ عربی ابن المقفع بود. لافونتین از كتاب "كلیله و دمنۀ " ابن المقفع راساً استفاده نكرده، بلكه پس از دومرتبه گزارش توسط اشخاص و به زبانهای گوناگون مورد استفادۀ او قرار گرفته است. "كلیله ودمنۀ" ابن المقفع در اوایل سدۀ سیزدهم میلادی از طرف یك نویسندۀ یهودی به نام رابی جویل „Rabbi Joel“از عربی به عبرانی ترجمه شد. سپس یک مرد ایتالوی موسوم به یوهانیس فون کاپوا „Johannes von Capua“ در بین سالهای ١٢٦٣- ١٢٧٨ م هنگامی كه از دین یهودی به كیش كاتولیك گروید، متن عبرانی آنرا به لاتین ترجمه نمود. در قرن هفدهم میلادی ژان دو لافونتین این ترجمه را به دست آورد ودر نگارش بعضی از فابلهای خویش از آن الهام گرفت و رفته رفته فابل نویسی قرن هفدهم اروپا چه به طور مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم تحت تأثیر سیاق نگارش "كلیله و دمنه" قرار گردفت. (٥)

باید خاطر نشان ساخت كه پیشقدمان نهضت آشنایی با افكار، عقاید، ادب و فلسفۀ شرق، اندیشمندانی بودند كه از تمدن و اوضاع اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی آن وقتۀ اروپا احساس خستگی و سرخوردگی میكردند و به دنبال اندیشه هایى بودند تا روان عاصی ایشان را تسكین بخشد.

حس عصیان درادبا و فلاسفۀ غربی به خاطر وضع نا بسامان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به مرحلۀ اوج خود رسیده بود. مخصوصاً وضع اجتماعی آلمان درین دوره نسبت به سایر كشور های اروپایى خیلی عقب مانده بود.(٦)

فریدریش انگلس „Friedrich Engels“ (١٨٢٠- ١٨٩٥ م) فیلسوف آلمانى برای مدیرمسئول "نشریۀ نارترن استار" „Northern Star“ در مورد وضع آشفتۀ آلمان در سالهای ١٨٤٥و ١٨٤٦ م، چنین نگاشته است :

«... سراسر مملكت مانند كتلۀ بود در حال تجزیه و انهدام. رشد صنایع، حرفه، تجارت و زراعت مملكت به صورت مطلق به هیچ رسیده بود. فابریكه داران، دهاقین و اهل كسبه تحت فشار حكومت خون آشام ، از وضع آشفته و برهم معاملات رنج می بردند. اشراف و سرداران درك نمودند كه عواید و درآمد ایشان با وجود شكنجه های وارده بر غلامان نمی تواند ازدیاد یابد، در صدد شدند تا ناگزیر مخارج خویش را تقلیل دهند. همه چیز نادرست بود. نارضایتى و شرارت در سراسر مملكت حكمفرما بود. نه تعلیمى وجود داشت ونه وسیلۀ دیگری كه بر شعور و فهم مردم اثر گذارد. تجارت و داد و ستد با دیگر كشور ها كوچكترین انكشافى نكرده بود. مطبوعات نیز از كمترین مقدار آزادی برخوردار نبود. حیات مذهبى و فرهنگی مردم تحت تسلط كلیسا قرار داشت. هیچ انسانى وجود نداشت كه از آن وضع ناراضی نباشد. مطیع بودن به سان برده به حیث یك وجیبۀ دینى از فراز منبر ها وعظ میگردید...»(٧)

در حوالى سال ١٧٠٠م پدیده های دیگری در آلمان رونما گردید. اصلاح و بهبود تدریجی و نسبى وضع اقتصادی هیچ تغییری را در اوضاع اجتماعی و سیاسی گذشته به وجود نیاورد؛ اما سبب گسترش و ارتقای آگاهى اقتصادی نمایندگان تعلیم دیده ، چیز فهم و صاحب احساس توده ها گردید.
دانشمندان و شعرای پیشرو این دورۀ آلمان كه از انكشاف و توسعۀ علم و هنر در كشور های اروپای غربى تحریك شده بودند، در صدد برآمدند تا قیود مذهبى را درهم شكنند و بینش و نظر نادرستى را كه در بارۀ ماورأ الطبیعه ، جهان ، اخلاق ، حقوق ، هنر و علم ودانش موجود بود، به صورت علنى مورد انتقاد قرار دهند.(٨)

در یك روند طولانى پر از فراز و نشیب درجریان سدۀ ١٨ تا اوایل سدۀ ١٩میلادی ، ایدیولوژی كهنه گراى فئودالى به وسیلۀ بینش و دید مترقی ضد فئودالى به عقب رانده شد.

بینش ونظر جدیدی از انسان طرح گردید؛ انسانی كه شخصیت خویش را آگاهانه و هدفمندانه بر ضد شكنجه و ستم ، در مبارزه علیه رژیم فئودالى و برای اجتماع انسان آزاد و فعال تبارز و انكشاف داد.

نخستین فصل این انكشاف و پیشرفت، دورۀ روشنگری یا اصالت عقل(طوریكه پیشتر یادآوری شد) محسوب میشود. این دوره از آخر های قرن ١٧ شروع شد و با آثار فنا ناپذیر گوتهولد افرایم لسینگ به نقطۀ اوج خود رسید.

در حوالى سال (١٧٧٠م ) مخالفت و تضاد های "ارباب- رعیتى" آشكارا بر شدت خود افزود و طرز تفكر مترقی با جنبشهای دورۀ روشنگری تا حدی پیشرفت نمود كه وضع موجود و مستولى در جامعه با شدت تام و به صورت بنیادی مورد انتقاد و حمله قرار گرفت ؛ در نتیجه مطالبات و خواسته ها برای یك انسان آزاد و مستقل و انسانی دارای مصئونیت، به طور چشمگیر ازدیاد یافت.

این بُعدِ زمانی در انكشاف و توسعۀ ادبیات كه به حیث عصر رستاخیز شعر و حكمت در آلمان به شمار میرود، به نام "دورۀ اشتورم و دِرَنگ" „Sturm und Drang“ (ز) مشخص و نام گذاری شده است.

واژه های " اشتورم و دِرَنگ" در زبان فارسى " توفان و انگیزه " معنى میدهند؛ اما ازین كلمات نمیتوان همان معنا و هدفى را كه در اصل واژه های آلمانى آن نهفته است ، دریافت كرد.
این حركت از جوانان برخاست و ازین جهت میتوان آنرا "جنبش نسل جوان" نامید. نهضت ذكر شده از حوزۀ شمال شرقى ‏كشور آلمان آغاز شد، توسط گویته در شهر فرانكفورت ام ماین „Frankfurt a. M.“ و به وسیلۀ فریدریش شیلر „Friedrich Schiller“ (١٧٠٥- ١٧٥٩م) شاعر، نویسنده و درامه نویس نامدار دیگر آلمان در ایالت شواب „Schwab“ گسترش و انكشاف یافته، در سرتاسر آلمان نفوذ كرد و مدت نوزده سال (١٧٧٠- ١٧٨٩م) به درازا كشید. گویته این دوره و رویداد را " انقلاب ادبی" نامیده است .(٩)

موجودیت چنان وضع غیر قابل تحمل هر انسان متفكر و پیشرو را تحت شكنجه و آزار شدید قرار میداد ، حس عصیان و تنفر را در ادبا و فلاسفۀ غربی به اوج آن رسانید.

برای مردم آلمان و به صورت كل در اروپای غربی ، تنها ساحۀ فرهنگ و به ویژه فلسفه و ادبیات باقیمانده بود تا با استفاده از آن خود را از زیر فشار اوضاع و رویداد های اختناق آور و زهرآگین آن زمان رهایی بخشند. حس عصیان و نارضایتى در سه كشور آلمان ، فرانسه و انگلستان تقریباً در یك زمان گسترش یافت.

راه رهایی و نجات از این عصیان و بر افروختگی علی الخصوص در دو كشور آلمان و فرانسه كه در آن هنگام مهد و گاهوارۀ متفكرین ، فلاسفه و بزرگمردان بلند آوازۀ علم و دانش اروپا بودند، به دو شكل ظاهر شد.

فرانسویها برای جستجو و دریافت شیوۀ زندگی غیر اروپایی به سر زمینهای افریقا و امریكای بومی رو آوردند ؛ در حالیكه آلمانیها بیشتر و به پیمانۀ وسیعتر متوجه مشرق زمین گردیدند.(١٠)

این توجۀ آلمانیها به شرق افسانه یی و رومانتیك باعث آن شد تا مردم به سفرنامه های سیاحان اروپایی كه به آن بلاد سفــر نمــوده بــودند- مانند "سفرنامـه های ماركـوپولو" „Marco Polo“ (١٢٥٤- ١٣٢٤ م) ، یـوهانِس فـو ن مـونتِویلاMontevilla“ von „Johannes (١٣٠٠- ١٣٧٢ م)، پیترو دِلا والهِ „Petro Della Valle“ (١٦٥٢ – ١٥٨٦ م)، اولیاریوس „Olearius“ ، جین باپتیستهِ تاورنیر „Jean Baptiste Tavernier“ (١٦٠٥- ١٦٨٩ م) و سر یوهان شـاردین „Sir Johan Chardin“ ( ١٦٤٣- ١٧١٣ م ) عـلاقـه گـیرند.

افزون بر این آثار، ترجمۀ مجموعۀ "قصه های ‌‌‌هزار و یكشب" „Tausend und eine Nacht“ نیز مایۀ دلبستگی شان به خاور زمین گردید.
به این ترتیب زمینه های نگارش و چاپ آثاری از قبیل رومانها ، نمایشنامه ها ، و اشعار فراوان و مختلف در بارۀ شرق مساعد شد.

از نامـدارترین مانده های ادبی این دورۀ اروپا میتـوان " نامــه هــای فارسی"„Persische Briefe“ (١٧٢١م) نوشتۀ چارلس - لوئیز دو مونتسكیو„Charles - Louis de Montesquieu“ (١٦٨٩ - ١٧٥٥ م) و "صادق" „Zadiq“ (١٧٤٧م) اثر فیلسوف و نویسندۀ شهیر، فرانسوا ماری آروئه مشهور به ولتر „Francois Mari Arouet Voltairr“ (١٦٩٤ - ١٧٧٨ م ) در كشور فــرانســه (١١)، از داســـتان (عــبدالله) „Abdallah“
(١٧٩٥ م ) و چكامۀ " المنصور" Mansur“ „Al– آثار یوهان لودویك تیك „Johann Ludwig Tieck“ (١٧٧٣- ١٨٥٣) در سرزمین آلمان را یاد كرد. (١٢)

بدینگونه خاور زمین نه تنها منبع الهام هنرمندان ، دانشمندان و متفكرین باخترشد، بلكه دامنۀ این اثرگذاری تا بدان حد رسید كه پیشوایان و مشعلداران مكتب رومانتیسم اروپا، مشرق زمین را منبع الهام ادب رومانتیك دانستند.

فریدریش شلیگل „Friedrich Schlegel“ (١٧٧٢ - ١٨٢٩م) زیبایی شناس و شاعر آلمانی چند قطعه از "شاهنامۀ فردوسی" را در سال (١٨٠٠ م) ترجمه و منتشر كرد و در مقدمۀ آن چنین نوشت :

« برای دریافت سر چشمۀ واقعی رومانتیسم و برای سیراب شدن از آن باید به مشرق زمین سفر كرد.»(١٣)

شلیگل چندین سال در پاریس با یكی از دانشمندان دیگر مصروف مطالعۀ زبان و ادبیات هندی و فارسی شد. زبان سانسكریت و فارسی را آموخت و نتیجۀ مطالعات بسیار طولانیش را پیرامون زبان و حكمت هندی در كتاب قطوری به سال ١٨٠٨ م منتشر ساخت. این كتاب اساس و شالودۀ پژوهش های شرق شناسی در آلمان وقت گردید. (١٤)

گیورگ فریدریش فیلیپ نوالیس „Georg Friedrich Philipp Novalis“ (١٧٧٢ - ١٨٠١ م) فیلسوف و نویسندۀ شهیر دورۀ رومانتیک آلمان ( اصلاً انجینیر معادن بود ) در قطعه شعر خود بنام "سرود شب" نیز نوشته است که : « خرد و دور اندیشی حکیمانه را تنها در شرق می توان یافت.»

در همین وقت فریدریش ویلهلم یوزف فون شیلینگ „Friedrich Wilhelm Joseph Ritter von Schelling“ شاعر و فیلسوف آلمانی اظهار عقیده نموده بود که: « مسیحیت تنها یکی از شعب کوچک فلسفۀ وسیع و عالی شرق است که پیش از آن مذاهب بسیار بزرگ و گاه عالیتری به صورت آئین های هندو و ایرانی به وجود آورده بود.» این نظریۀ وی باعث پدید آوردن هیاهوی زیادی گردید.

یوهان لودویك تیك که در بالا نامش را خواندیم نیز وقتی چنین گفته بود : « رمانتیسم باید وطن ایده آل و سرچشمۀ زندۀ الهام خود را در مشرق زمین جستجو کند؛ زیرا فقط در آنجا می توان آن صفای طبیعی و جامعۀ بشری بی آلایش و مذهب واقعی را که رمانتیسم مشتاقانه در پی آنست، یافت.» (١٥)

همزمان با آن خاورشناس و دانشمند شهیر فرانسوی سیلویستر دو ساسی „Silvester de Sacy”
( ١٧٥٨- ١٨٣٨ م) ، كسی كه گویته در "دیوان غربی-شرقی" خویش با قطعه شعری از او یاد نموده است، رشتۀ شرق شناسی را در فرانسه اساس گذاشت. شعر مذكور توسط یكی از خـاورشناسـان آلمانی، یوهـان گوتفرید لودویگ كوزیگارتن „Johann Gottfried Ludwig Kosegarte“ (١٧٩٢ -١٨٦٠م)، به عربی گزارش یافت كه با اصل آن در "دیوان غربی - شرقی" چاپ شده است كه در زیر به مشاهده میرسد:

«سیلویستر دساسی
یا ایها الكتاب سر الی سیدنا الاعز
فسلم علیهِ‏ بهذه الورقه
التی هی اول الكتاب و آخر
یعنی اوله فی المشرق وآخره فی المغرب.»

از مطالعات این مستشرقِ صاحب نظر گویته استفادۀ زیاد برده است.
در انگلستان لرد جورج گوردن بایرون „Lord George Gordon Byron“ (١٧٨٨ - ١٨٢٤م) هم از شرق به تفصیل سخن گفت.
لرد بایرون برای اشتراك در مبارزۀ استقلال طلبانۀ یونانیان علیهِ تركیۀ عثمانی به یونان رفت ودرجریان نبرد كشته شد.

گویته در آن گونه اوضاع و احوال و رویداد هاى اجتماعی و در روند چنان نهضت و تحول فكری با شرق و اندیشه ها، فلسفه و ادب آن آشنا گردید. وی گرایش و دلبستگی نسبت به اشعار خارج از قلمرو اروپا را نخست در اثر تشویق و ترغیب خاورشناس شناخته شده و بلند آوازۀ آلمانی، یوهان گوتفرید هردر „Johann Gottfried Herder“ پیدا نمود.
گویته در پارچه شعری چنین سروده است ‏:

«هركی می خواهد فن شاعری را بفــــهمــد ،
باید خویش را در جهـان شعــر فــرو برد.
آنكه می خواهــد شاعری را درك كنـد ،
بایستی به سرزمین آن شا عر سفر نماید.» (١٦)

این قطعه شعر از یكسو بازتاب طرز تفكر و آرزو های یوهان گوتفرید هردر می باشد و از دیگر سو مثالی است در بارۀ مفكورۀ " ادب جهانی" خود شاعر.

یوهان گوتفرید ایشهورن „Johann Gottfried Eichhorn“مستشرق دیگر آلمانی نیز در بر انگیزاندن ذوق گویته اثر داشته است.

لازم به یاد آوریست كه اولین آشنایی گویته با شرق از راه تورات و قرآن كریم صورت گرفت . تورات جزء كتابهای درسی گویته بود و قران مجید را كه به وسیلۀ دانشمند الهیات داوید فریدریش مِگرلین „David Friedrich Megerlin“ (١٦٩٨ – ١٧٥٠ م) به زبان آلمانی ترجمه و در شهر فرانكفورت به چاپ رسید ، مطالعه نمود.

همچنان ترجمۀ دیگر قرآن را که در شهر لمگو واقع ایالت نورد راین وستفالن آلمان توسط تیودور آرنولد „Theodor Arnold“ به سال ١٧٤٦ م از زبان انگلیسی به آلمانی صورت گرفته بود، نیز مطالعه نمود. تیودور آرنولد این ترجمه را از روی ترجمۀ مشهور انگلیسی قرآن کریم که از به وسیلۀ جورج سیل Sale“ „Georg (١٦٩٧ - ١٧٣٦ م) مستشرق انگلیس ترجمه و به سال (١٧٣٤) به چاپ رسید، انجام داده است.

در سال ١٧٧٢ م گویته قسمتهایی از متن آلمانی کلام الله شریف ترجمۀ مگرلین را انتخاب نمود و یک بخش از سورۀ ششم آن را که توسط لودوفیگو ماراچی „Lodovico Marracci“ (١٦١٢ – ١٧٠٠ م) راهب ایتالوی به لاتین ترجمه شده بود، به زبان آلمانی برگردانید. (١٧)
گویته که قبلاً هم علاقمندی زیادی به پیغمبر اسلام حضرت محمد (ص) داشت، در زمستان سال ١٧٧٢ م پارچۀ

" نوای محمد" „Mahomets“ را نوشت (پارچه یی از یک درام نا مکمل).
سراییدن بعضی از قطعات "دیوان غربی - شرقی" چون "اصحاب کهف" „Siebenschläfer“،
"حوری و شاعر" „Huri und Dichter“، "رشتۀ مروارید" „Perlenreihe“ که در مورد خدای یگانۀ ابراهیم تا محمد (ص) سخن زده شده، بر اساس اطلاعاتی صورت گرفته است که گویته از مطالعۀ قرآن مجید به دست آورده بود.

گویته در سال ١٨٠٢ م طرح درام تراژیدیی به نام " محمد" (ص) را ریخت که در سال (١٨٠٨ م) در ملاقات خود با ناپلیون پیرامون آن گفتگو کرد و ناپلیون در آن ملاقات پیغمبر اسلام را به بزرگی ستود، از تراژیدی " محمد" ولتر که به سال(١٧٤٢ م ) در پنج پرده نوشته بود، و به قول او در آن اثر این فاتح بزرگ (ناپلیون) را به استهزا گرفته بود، جداً بد گفت. (١٨)
مــرحـلـۀ بعدی آشنایی گـویتــه با شــرق مطالعۀ ترجمــۀ آلمانی " ســفر به هند شرقی"
„Reise nach Ostindien“ بود که توضیحاتی در بارۀ رسوم و عادات مذهبی زردشتیان را نیز در بر داشت. اثر مذکور توسط ابراهام هیاسنت َانکَتیل دوپرون „Abraham Hycinthe Anquetil-Duperron“ (١٧٣١ – ١٨٠٥ م ) مستشرق فرانسوی، بعد از مسافرت به سر زمین هند در قرن هفدهم تحریر و به سال (١٧٧٦ م)از سوی یوهان گیورگ پورمن „Johann Georg Purmann“ (١٧٣٣ – ١٨١٣ م) که در شهر فرانکفورت اَم ماین به حیث آموزگار و مدیر مکتب ایفای وظیفه می نمود، به زبان آلمانی برگردان شد. (١٩)

گویته از روی همین سفرنامه با فلسفۀ باستانی هند آشنایی حاصل نمود و به ترجمۀ متنهایی که پِییَر سونراتس „Pierre Sonnerats“ تحت عنوان " سفر به هند شرقی و چین" „Reise nach Ostindien und China“ نوشته شده و به سال ١٧٨٣ م در شهر زوریخ به نشر رسیده بود، آغاز کرد.

گویته با الهام از افسانه های هندی در سال (١٧٩٧) قطعه شعر"خدا و رقاصۀ معبد"„Der Gott und die Bajadere“ را سرود. وی درامۀ هندی "شاکونتالا" „Shakuntala“ اثرِ کالیداسا „Kalidasa“ شاعر هندی را که در حدود سال (٤٠٠) در دورۀ امپراتوری گوپتا حیات بسر می برد، و از ســوی یـوهــان گیــورگ آدام فـــورســتر „Johann Georg Adam Forster“ ، ( ١٧٥٤- ١٧٩٤) ژورنالیست، دانشمند مردم شناسی و سفرنامه نویس آلمان به زبان آلمانی ترجمه و در شهر لایپزیک به نشر رسید، نیز مطالعه نمود.

فلسفۀ هندی و آثار نویسندگان آن سرزمین نتوانستند توجه گویته را به خود جلب کند؛ لذا به زودی از آنها چشم پوشید. چنانچه در کتاب زندگینامه اش بنام " از زندگیم. شعر و حقیقت" „Aus meinem Leben. Dichtung und Wahrheit“ که نوشتن آن از سال (١٨٠٨ تا ١٨٣١) دوام نمود و گویته در آن خاطرات خویش را بین سالهای
( ١٧٤٩ تا ١٧٧٥) در این زمینه چنین نوشت: « این صورتهای غول پیکر و غیرعادی و ناموزون نمی توانستند عطش شاعرانۀ مرا، که همه جا در طلب تناسب و همآهنگی و جمال بود، فرو نشانند.» (٢٠)

بعد ازین مرحله گویته به ادبیات عرب متمایل گشت و به همکاری و رهنمایی هِردر که از طرفداران برجستۀ فلسفۀ شرق در آلمان بود، با آثار ادبی اعراب، چون "معلقات" „Moallakat“ آشنایی حاصل نمود. موصوف پس از مطالعۀ این آثار ( هفت قصیدۀ منسوب به هفت شاعر دورۀ جاهلیت عرب است که در نوع خود بی نظیر بودند) مصروف تهیۀ اولین ترجمۀ آلمانی، از متن انگلیسی آن گردید که توسط ویلیام جونز „William Jones“ (١٧٤٦ – ١٧٩٤) حقوقدان و هند شناس برتانوی در کلکته صورت گرفته بود.

گویته این اثر را ناتمام گذاشت؛ چنانکه نسخۀ خطی آن بعد ها در بین کاغذ هایش پیدا شد. در فصل "یادداشتها و مقالاتِ" دیوان در مورد "معلقات" بحث نموده است.

اندکی بعد یادداشتی در بارۀ "تورات" „Alttestament“ و مضمون مفصلی با عنوان "اسرائیل در بیابان" „Israel in der Wüste“نوشت.

از همین زمان به بعد گویته همواره با ترجمه های آثار منظوم و منثور شرق، فلسفه و حکمت و تفکرات شرقی مشغول بود. وی در قصه های "هزار و یک شب" که در طفولیت از زبان مادرش شنیده بود، عمیق گردید. شرق به طور نیرو بخش و سحر آسا بر شاعر اثر گذاشت. درین وقت حادثۀ دیگری گویته را بیشتر از پیش با مشرق زمین و اسلام نزدیك ساخت: از یكطرف «سربازان ویمار„Weimar“ ( ح ) كه در ارتش بزرگ ناپلیون خدمت میكردند، و بدین سِمَت در جنگ اسپانیا شركت جسته بودند ازین سرزمین نسخه ای خطی از چند سورۀ آخر قرآن برایش ارمغان آوردند كه طبعاً یادگار دوران حكومت مسلمین دراسپانیا بود و گویته كه با علاقۀ بسیار این هدیۀ نفیس را پذیرفته بود مدتی كوشید تا خطوط آنرا تقلید كند و از روی آن با خط عربی آشنا شود، چنانكه هنوز خطوطی كه وی از روی این نسخه نوشته در موزۀ مخصوص او باقی است». (٢١) از جانب دیگر پس از شكست ناپلیون در روسیه و آزادی آلمان از زیر تسلط لشكر ناپلیون در سال (١٨٢١) توسط قشون روسی، گویته را غیر مستقیم با رواجها وسنتهای اسلامی آشنا ساخت.
هنگامی كه گویته درشهر ینا „Jena” (ط ) میزیست، اتفاقی افتاد كه در ارتباط به گویته و شرق از اهمیت خاصی برخوردار بود. دسته یی از عساكر روسی كه به تعقیب و پیگیری عساكر ناپلیون رو به بلاد غرب نهادند، شهر "ینا" را اشغال نمودند.

در میان آنان تعدادی از مسلمانان قفقازی نیز بود. ایشان رسم ورواجهای دینی و ملی خویش را با خود به آلمان آوردند وحتی جهت ادای مناسك دینی كلیسای بزرگ شهر را به صورت مسجد در آوردند تا عبادت پنج وقته را در آنجا انجام دهند.

روزی ایشان مشغول ادای نماز بودند كه تصادفاً گویته از محلۀ مذكور می گذشت. آن آئین اسلامی را مشاهده نمود و به تفكر فرو رفت. در همین رابطه از دوستا نش پرسید: « معنی اسلام چیست ؟ » و این جمله را بیان نمود:

« اگر اسلام به معنای تسلیم در برابر خداست، پس همۀ ما مسلمان زندگی مینماییم و مسلمان چشم از جهان
میپوشیم.» (٢٢)

گویته در ٥ جنوری (١٨١٤ م) عنوانی دوست خود فریدریش ویلهلم هاینریش فون تریبرا „Friedrich Wilhelm Heinrich von Trebra“ (١٧٤٠ – ١٨١٩) چنین نوشته است: «آیا چند سال قبل كی اجازه داشت در تالار های درسی پروتستانتی ما عبادت محمدی را انجام دهد و سوره های قرآن را زیر لب تلاوت نماید. بالاخره این امر صورت پذیرفت. هنگام عبادت ایشان حاضر بودم، از آنها پذیرایی نمودم و برای شان خیرمقدم گفتم. از توجۀ خاص نسبت به من، تیر و كمانی برایم هدیه دادند و با آن افتخارم بخشیدند. به مجردی كه خداوند برای این مهمانان گرامی عودت پر از سعادت به كشور خود شان میسر بسازد ، آن تیر و كمان را به حیث یادگار جاودانه بالای بخاری دیواری ام خواهم آویخت.» (٢٣)

سال ١٧٩٢ م را میتوان آغاز آشنایی گویته با ادب و شعر فارسی تعیین نمود. موصوف كه درآنوقت ٤٣ سال عمر داشت و علاوه از داشتن عالیترین مقامات سیاسی و اجتماعی ، آوازۀ شهرتش در سرتا سر اروپا پیچیده بود، نخست كتاب "گلستان سعدی" را از طریق همان ترجمۀ اولیاریوس مطالعه كرد.

در سال ١٨٠٨ م ترجمۀ "داستان لیلی و مجنون جامی هروی" كه توسط مستشرق و عالم دین انتون تیودور هرتمن „Anton Theodor Hartmann“ ( ١٧٧٤ – ١٨٣٨) صورت پذیرفت، انتشار یافت. این اتْر در سال ١٨٠٧ م توسط شخصی به اسم انتوان - لیوناردو دو چیز „Antoine-Leonardo de Cheze“ به فرانسوی هم ترجمه شده بود.

در سال( ١٨٠٩ م) یوزوف هامر فون پورگشتال „Josof Hammer von Purgstall“ ، حامی بزرگ اتصال ادبیات شرق و غرب در اروپا بخشهایی از مثنوی خسرو و شیرین نظامی را ترجمه و در شهر لایپزیك „Leipzig “ منتشر ساخت.(٢٤)

گویته ترجمه های فوق را مطالعه نموده ، در تدوین "دیوان" اش به حیث مأخذ از آنها استفاده كرد. در همان ایام از طریق نوشته های هامر فون پورگشتال خاورشناس اتریشی پیرامون ادبیات فارسی ، مطالب تازه یی راجع به حافظ به دست آورد.

در سال ١٨١٤م یوهان فریدریش كوتا (١٧٦٤ – ١٨٣٢) „Johann Friedrich Cotta“ ناشر آثار نویسندگان کلاسیک آلمان به ویژه آثار نویسندۀ شهیر آلمان فریدریش شیلر و یوهان ولفگانگ فون گویته، "دیوان حافظ" را كه برای نخستین بار توسط هامر فون پورگشتال به صورت كامل به آلمانی برگردان شد، زیر عنوان "دیوانِ محمد شمس الدین حافظ" Mohammad Schemseddin Hafis ´Divan` von „Der بین سالهای (١٨١٢ و ١٨١٣ م ) در شهر های اشتوتگارت و توبینگن در دوجلد به چاپ رسید ، به دسترسش قرار داد. (٢٥)

این اولین باری نبودكه گویته با شعر های حافظ آشنایی پیدا می نمود؛ بلكه غزلهای او را كه به طور پراگنده به زبانهای لاتین، فرانسوی، انگلیسی و آلمانی نشر شده بودند ، مطالعه كرده بود. خودش چنین می نویسد: « سال گذشته همه اشعار حافظ با ترجمۀ هامر در دسترسم قرار گرفت.

اگر در سالهای گذشته از ترجمه های اشعار این شاعر عالیمقام كه در مجله های مختلف به نشر می رسید ، سودی نبرده بودم ، اكنون مجموعۀ این اشعار به صورت آشكار و بانیروی تمام بر من اتْر گذاشت ومن مجبور شدم فعال و بارور شوم؛ چون در غیر آن در برابر این پدیدۀ توانا نمی توانستم تاب بیاورم.» (٢٦)

هر چند گویته، طوری كه پیش ازین نیز گفته آمد، با ترجمۀ نمونه هایی از ادبیات و فرهنگ ملل شرقی در نشریه ها برخورده بود، اما ترجمۀ "دیوان حافظ" تأتْیر بی مانندی بر او گذاشت و باعث آن گشت تا در مورد اندیشمندان و شعرای شرق- به ویژه در حوزۀ زبان فارسی- به مطالعۀ بیشتر و عمیق تر بپردازد . با خوانش "دیوان غربی-شرقی" به آسانی میتوان به این توجۀ گویته ملتفت گشت. در دیوان مذكور به نامهای "یوسف و زلیخا" ،" فرهاد و شیرین" ، "مجنون و لیلی" ،"وامق و عذرا"،"جمیل و بثینه" ،"رستم و رودابه" بر میخوریم.
گویته به پیروی از سعدی كه گفته است :

"هر كه آمد عمارت نو ساخت..."
و
" خر عیسی گرش به مكه برند..."

شعر سروده و ابیات مكمل آنها را عیناً ترجمه نموده است. كلمات "لعل بدخشان" ، "بلخ" ، "سمرقند" و "بخارا" در اشعارش جا یافته اند. وی به معشوقه اش چنین اظهار می نماید : « تو خویشتن را سلطان قلبم ساختی و مرا سایل درت. اگر قدرتی در دستم میبود، بلخ و سمرقند و بخارا را برایت هدیه میدادم...» ، كه بدون شك به بیت زیرین حافظ نظر داشته است :

اگر آن ترك شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

سلطان محمود غزنوی و غزا های او برای گسترش دین اسلام، خدمات فرهنگی و ادبی وی و موجودیت چهار صد شاعر در دربارغزنه، نیز مورد توجۀ گویته قرارگرفته است.
در "دیوان غربی- شرقی" از اسدی ، فردوسی ، عنصری ، سنائی ، انوری ، ظهیرفاریابی ، خاقانی ، نظامی و داستانهایش " لیلی و مجنون" و" خسرو و شیرین"، فریدالدین عطار ، اخسیكتی ، مولانا جلال الدین بلخی رومی و مقام و منزلت "مثنوی مولوی" ، سعدی ، حافظ و... سخن زده شده است .

شهر های كابل ، بامیان ، غزنه و بدخشان در "دیوان" یاد گردیده ، از "قابوسنامه" و از دربار مسعود پسر سلطان محمود نیز سخن به میان آمده است.

خطوط نسخ و تعلیق مورد توجۀ گویته قرار گرفته بود كه حتی از آنها به حیث سرمشق استفاده نموده، به نوشتن و تمرین آنها می پرداخت.

نكات بالا مطالعات عمیق و علاقۀ گویته را به مشرق زمین نشان میدهد.
بین سالهای ١٨٠٩ و ١٨١٨م مجله یی به نام "گنجینه های شرق" „Fundgruben des Orient“ كه نخستین نشریه در زمینۀ معرفی فرهنگ و ثقافت خاور در اروپا بود، به معاونت دوستداران آن زیر نظر هامر پورگشتال به نشر
میرسید (٢٧) كه در برانگیختن ذوق و علاقۀ گویته به شرق تأثیر بسزایی داشت.

در سالهای پسین نیز گویته به مطالعۀ ادب و فلسفه و هنر های مختلف كشور های شرقی ادامه داد و به یكی از دوستان خویش خانم لوئیزهِ زایدلر „Luise Seidler“ ( ١٧٨٦- ١٨٦٦ م ) - نقاش در دربار ویمار - در بارۀ رابطه اش با مشرق زمین نامه یی نوشت كه در مجلۀ فوق الذكر به چاپ رسید : «شرق در واقع تریاكی است كه من درین دوران پر جنجال برای تخدیر روح خویش به كار میبرم...» بعد از گذشت چند سالی در دفتر خاطراتش در همین زمینه چنین نوشت : « میخواستم به هر قیمت هست از دنیای واقع كه برایم سخت نا مطبوع بود و جسم و روحم را شكنجه میداد بگریزم و بدنیائی افسانه ای پناه برم كه كمال مطلوب من بود و در آن میتوانستم تا آن حد كه یارا دارم از زیبائی و آ رامش محیط بهره مند شوم و لذت برم » . (٢٨)

مطالعۀ دیوان حافظ نسبت به سایر آثار چنان بر گویته گذاشت كه در دفتر خاطراتش نوشت: « با اثری برخورده ام كه تا اكنون نظیر آنرا ندیده ام » و به روز هفتم جون (١٨١٤ م) برای اولین بار نام " دیوان حافظ " را در دفتر خاطرات خویش نگاشت.(٢٩) این به دلیلی بود كه حافظ شیرین سخن گویته را شیفتۀ خویش ساخت و اشعارش به حیث اعجاز ادب شرق برایش دنیای تازه، روح تازه و شوق و حال تازه به ارمغان آورد و اورا با روح واقعی و با جمال و فلسفه و ذوق و حكمت دنیای شرق آشنا ساخت. هكذا توسط همین اشعار، زیبایی واقعی و تفاوت میان عشق زمینی و آسمانی را كه حافظ ترسیم نموده است، درك كرد و روح و مایۀ شعر دری را در"دیوان" اش انعكاس داد.

روز ٢١ جون (١٨١٤ م) گویته اولین قطعه شعر "دیوان" خود را سرود و به این ترتیب كار بخش منظوم آن را آغاز كرد.

به روز ٢٥ جولای گویته عازم شهر فرانكفورت شد. درین سفر "دیوان حافظ" را با خود داشت. در جریان اولین روز سفر دو پارچه شعر دیگر نیز سرود. در روز دوم تعداد غزلهایش به نه قطعه بالغ گردید.(٣٠)

روز چهارم آگست همین سال گویته در شهر ویسبادن „Wiesbaden” با دوشیزه یی به نام انه ماریانِه کاتارینا تیریزی یونگ „Anna- (Marianne) Katharina Therese Jung“ ( ١٧٨٤- ١٨٦٠) (ی) آشنا شد و در اولین دیدار دل به او باخت. بروز ١٨ دسمبر همین سال كه گویته درحومۀ شهر فرانكفورت به منزل یكی از دوستان قدیمش به نام یوهان یاكوب ویلمر„Johann Jakub Willemer” رفت ، با تصادف عجیبی روبرو گشت؛ زیرا همان دختری را كه دل به عشقش داده بود ، در منزل ویلمر یافت و مات ومبهوت ماند. درست چند روز بعد از آن دیدار، عقد نكاح ماریانهِ و ویلمر بسته شد.

بیشترین قسمت ‌"دیوان" گویته ملهم از همین داستان است و در بخش بزرگ اشعار آن روابط عاشقانۀ وی با ماریانهِ منعكس گردیده است.

گویته آنقدر تحت تأثیر ادب شرق قرار گرفته بود كه معشوقه اش را "زلیخا" و خود را "حاتم"،كه در جود وسخا شهرت داشته و در جوانمردی و كرم به او مثل میزنند، نامیده است.
آشنایی گویته با ماریانهِ او را تا عمق قلب تحریك و تشویق نمود و آنقدر او را تحت تأثیر قرار داد كه یك بخش "دیوان " خویش را "زلیخانامه" „Suleika Nameh” عنوان كرد.
هویت اصلی ماریانهِ تا آخر عمر و حتی سالها بعد از مرگ گویته برای همه پوشیده مانده بود. شاعر پیر خواست تا این عشق و نام معشوقه اش را در پردۀ اسرار نگهدارد و با نزدیكترین كسانش در این باره سخن بر زبان نراند.

در طول سه ماه مسافرت گویته به شهر پدریش فرانكفورت ، اشعار جدیدی به وجود آمد. به روز ٢٩ آگست سال
( ١٨١٤م) گویته عنوانی دوستش فریدریش ویلهلم ریمر„Friedrich Wilhelm Riemer“ ( ١٧٧٤ – ١٨٤٥) که از دانشمندان زبان و ادبیات و یکی از نویسندگان آلمان بود، نوشته است که : «شعرهایم برای حافظ به سی پارچه بالغ گردیده و جزئـی از كل شده است. در صورتی كه بازهم شور و حالی دست دهد، میتوان این اشعار را افزایش داد.» (٣١)
ثمرۀ ادبی این سفر در ماه اكتوبر( ١٨١٤ م ) اشعاری بودند كه در "رنج نامه" „Rendsch Nameh“جا یافتند. روز دهم دسمبر پارچۀ " راز آشكارا " „Offenbar Geheimnis“ و در یازدهم همان ماه قطعۀ "تیمور و زمستان" „Der Winter und Timur“را ساخت. شعر "هفت خفته" „Siebenschläfer“ كه مراد از (اصحاب كهف) میباشد، هم درین دوره سروده شده است.
در شب عید میلاد ( ١٨١٤) گویته سفر معنوی خود را به مشرق گسترش داد و شعر مشهور "هجرت" „Hegire“ را سرود كه نمایانگر فرار اندیشه های گویته از غرب به دنیای شرق است. این شعر را گویته در فصل "مغنی نامه" „Moganni Nameh” گنجانید كه كتاب اول دیوان را تشكیل میدهد و از آن به حیث سر آغاز استفاده نموده است.

تاریخ سرودن شعری كه برایش عنوان "شب بخیر" „Gute Nacht“ داده و برای پایان دیوان در نظر گرفته بود ، معلوم نیست ؛ ولی بعد از قطعۀ " هجرت" سروده شده است.

با پدید آوردن این شعر مرحلۀ نخست و مقدماتی كار بالای ‌" دیوان غربی- شرقی" ،كه شیوا ترین ومفصلترین بخش است و هستۀ كتاب را تشكیل میدهد، به پایان رسید.

از خلال تحقیقات بعدی معلوم گردیده كه گویته در آغاز برای مجموعۀ شعر های اهدایه به حافظ "دیوان آلمانی" نام نهاده بود و آن را به روز ١٤ دسمبر ( ١٨١٤م) در دفتر خاطراتش نوشته است. طوری كه در خاطراتش مینویسد، او میخواست كتاب را بصورت آیینۀ جهان نما در آورد و در آن شرق و غرب را در كنار هم به خوانندگانش نشان دهد. بدین ترتیب برای اشعارش – به اساس شماره گذاری خودش بالغ بر پنجاه و سه قطعه می گردید و شامل همه اشعاری بود كه در طول سال ( ١٨١٤ م) سروده بود - نام مشخصی داد و سعی ورزید تا این مجموعه را كه در آغاز قصد تدوینش را نداشت، هدفمندانه تر تنظیم نماید.

پایان كار مرحلۀ اول، پایان كار بالای "دیوان غربی- شرقی" نبوده و هیچ وقفه یی در كار دیوان به وجود نیامد و در واقع مرحلۀ اصلی و عمدۀ آفرینش و تألیف دیوان او آغاز گردید.
بدین ترتیب آثاری كه در مورد شرق قابل دستیابی بود بیشتر از پیش مورد توجه و مطالعۀ گویته قرار گرفت. وی بار دیگر متوجۀ سفرنامه های سیاحان اروپایی و ترجمه هایی كه از سالها قبل می شناخت، شد.

تعداد زیادی از آثاری را كه گویته تا آنوقت مطالعه نكرده بود، مورد بررسی و پژوهش قرار داد؛ مخصوصاً آثار: "گنجینه های شرق" „Fundgruben des Orients“ و "تاریخ فن بلاغت فارس" „Geschichte der schönen Redekünste Persiens” آثار هامر پورگشتال Purgstall” „Hammer -، " سفر به شیراز در راه رفتن به کازرون و فیروزآباد"„Reise nach Sheeraz auf dem Wege nach Kezroon und Feerozabad“ ، نوشتۀ یک نفر سیاح انگلیسی به اسم ادوارد اسكوت وارینگ „Edward Scott Waring“ منتشرۀ (١٨٠٧ م) كه مفكوره و موتیفهای آن از سفرنامۀ آدام اولیاریوس گرفته شده است، " شایستگی تفکر آسیا در هنر ها و علوم .... " „Denkwürdigkeiten von Asien in Künsten und Wissenschaften …“ ، اثر هاینریش فریدریش فون دیتس „Heinrich Friedrich von Diez“ (١٧٥١-١٨١٧ م) دانشمند و مستشرق آلمانی، "قابوسنامه" „Buch des Kabus“ و همچنان تاریخ ادبیات تركها Türken“ der „Literatur اثر جیوفانی باتیستا تودرینی „Giovanni Battista Toderini“ ( ١٧٢٨ – ١٧٩٩ م) کشیش، فیلسوف و زبانشناس ایتالیایی را مطالعه نمود. وی از سال ( ١٧٨١ تا ١٧٨٦ م) در شهر قستنطنیه مصروف پزوهش بوده است. کتابش در مورد تاریخ ادبیات ترکها بعداً به وسیلۀ فیلیپ ویلهلم گوتلیب هاوسلویتنر „Philipp Wilhelm Gottlieb Hausleutner“ (١٧٥٤ – ١٨٢٠ م ) به زبان آلمانی ترجمه گردید.

گویته بعد از دیدار با شرقشناس مشهور آلمان گیورگ ویلهلم لورسباخ „Georg Wilhelm Lorsbach “
(١٧٥٢- ١٨١٦ م) که به حیث استاد شرقشناسی در دانشگاه شهر "ینا" کار می کرد، هاینریش فریدریش فون دیتس مستشرق دیگر را نیز به مشوره خواست تا به كمك ایشان به رسم الخط و زبانهای عربی و فارسی آشنایی پیدا نماید. در عین حال از طریق این دو دانشمند، اقدام به خریداری و جمع آوری قطعات و آثار خطی شرقی برای كتابخانۀ دربار ویمار نمود.
از آثاری كه گویته به حیث مأخذ بیشتر استفاده نموده و با الهام گیری از آنها اشعاری سروده، همه را در یك صفحه درج و به نام "صفحۀ اهدا" مسمی نموده است. (٣٢)

در ماه جنوری(١٨١٥ م) گویته كارنوشتن یك پارچۀ شرقی به نام "فرید الدین و كلیله" „Feradeddin und Kolaila” را برای اوپرا آغاز نمود. همچنان چند قطعه شعر كوتاه اخلاقی و حِكَمی و قطعه یی هم زیر عنوان "میراث دینی پارس باستان" „Vermächtnis Altpersischen Glaubens” سرود. وجیزه هایی كه انشأ نموده هم در "دیوان" گنجانیده شده اند.

گویته در ١٦ ماه می (١٨١٥ م) به یوهان فریدریش كوتا، ناشر آثارش نوشت : "...من در آرامش كامل مصروف مطالعۀ ادبیات شرق بودم تا خود را طور عمیق به آن آشنا سازم و مانند شكل و محتوای آن شعر بسرایم... منظورم این است تا شرق را به غرب نزدیك بسازم ، گذشته را به حال و ایرانی را به آلمانی پیوند دهم... مجموعۀ اشعارم نه تنها در رابطه به "دیوان حافظ" به وجود آمده است، بلكه در سرودن قطعات آن گذشته از حافظ ، به شعر و ادب شرق در مجموع نظر داشته ام ؛ حتی معلقات تا قرآن و جامی نیز مورد توجه ام قرار گرفته اند. به شاعران ترك نیز متوجه بوده ام…. دیوان فعلی شامل صد پارچه شعر بزرگِ چند بندیست و اشعار دیگری كه متشكل از هشت بیت و یا كمتر از آن میباشند ." (٣٣)

هشت روز پس از نوشتن نامۀ فوق، یعنی در ٢٤ می ، گویته بازهم عزم سفر به سوی رودخانه های راین „Rhein” و ماین „Mein” كرد كه محصول آن اشعار تازه یی بود. چنانچه شش پارچۀ آن تاریخ نخستین روز مسافرت او را دارد كه دو شعر اول "زلیخانامه" نیز شامل آن میباشد. روز ٢٧ می كه به شهر ویسبادن „ Wiesbaden” مواصلت نمود ، هفت قطعه شعر تازه سرود. دفتر یادداشتهایش می رساند كه گویته در همان روز دیوان خود را مرتب كرد و به روز ٢٨ ماه می، فهرست مطالب آن را نوشت. یك روز بعدتر صفحات كتاب را شماره گذاری کرد و در ٣٠ می فهرست آنرا دوباره ترتیب نمود كه به نام "فهرست ویسبادن" Wiesbadener Registe “ „ درج دیوان میباشد. در اینجا مرحلۀ بعدی كار بالای دیوان آغاز یافت.

در روز های اول ماه جون گویته به همسرش یوهانا كریستیانا سوفی فولپیوس فون گویته „Johanna Christiana Sophie Vulpius von Goethe “(١٧٦٥ – ١٨١٦) نوشت: « گلابها به طور کامل گل کرده اند، بلبلان به غایت آرزوی انسان آواز می خوانند، و اینگونه که در عالم رویا به شیراز تغییر مکان کرد، هنر نیست. بخشهای جدید دیوان را هم داخل کردم و فهرست عناوین تمام مجموعه را نوشتم که الان، اگر شعر های خیلی کوتاه را که ارزشی ندارند به حساب نیاورم، تعداد اشعار آن به صد قطعه بالغ گردیده
است .»(٣٤)

در ماه آگست (١٨١٥ م) گویته به شهر مسكونیش ویمار برگشت و در راه باز هم سری به منزل دوستش ویلمر زد. گویته كه درین وقت ٦٥ سال داشت، به طور كامل دلباخته و شیفتۀ ماریانهِ شده بود. او زنی بود پر احساس، هنر دوست و هنرپرور كه گویته را روحاً و از تۀ دل درك كرده بود. گویته درین دیدار دریافت كه عشق شان چون عشاق نامدار كه داستانهای شان در ادبیات فارسی و عربی از شهرت فراوانی برخوردار هستند، جاودانی میباشد. در این دیدار گویته ترجمۀ آلمانی " دیوان حافظ " را به ماریانهِ اهدا كرد.

پس از مطالعۀ " دیوان حافظ"، ماریانهِ دریافت كه روح و اندیشه و احساسش در لابلای ابیات آن منعكس میباشد؛ لذا هر دوی ایشان دست به ابتكاری زدند و بعضی از غزلهای حافظ را به قسم رمز شماره گذاری كردند، و از آن ها در تبادل نامه های بعدی – با ذكر شماره - برای بیان مكنونات قلبی خویش استفاده میبردند . این رمز شماره ها در "دیوان" گویته درج گردیده است.

ماریانهِ نه تنها انگیزۀ سرودن اشعاری توسط گویته شد و "زلیخا نامه" اش را سرود، بلكه به طوركلی درونمایۀ "دیوان غربی- شرقی" را تشكیل داد.

گویته در ٦ اكتوبر ١٨١٥ م گام بعدی را در تدوین دیوانش نهاد، كه عبارت از ترتیب مجدد محتویات دیوان بود. وی میخواست اشعاری را كه برای ماریانهِ سروده بود در یك بخش گرد آورد ؛ در همان روز در دفتر یادداشتهایش نوشت: « دیوان به كتابها تقسیم گردید.» و بدین ترتیب به مرحلۀ سومی تكمیل "دیوان" قدم گذاشت. هر كتاب "دیوان" به صورت جداگانه در شهر ویمار ترتیب و دستنویسی شد.

به روز ٢٤ فبروری ١٨١٦ م گویته در روزنامه یی كه بوسیلۀ دوستش كوتا زیر نام "صبحنامه برای روشنفكران" به نشر میرسید، پیرامون اثرش توضیحاتی نوشت. این نشریه عناوین فصلهای كتاب را با مشخصات و معرفی فشردۀ هر كدام نشر ومطالبی در زمینه ارائه نمود.
گویته در سالهای بعد مصروف مطالعه و پژوهش تاریخی و علمی پیرامون شرق گردید.
از سال ١٨١٦ م به بعد گویته مشغول نوشتن "حواشی و توضیحات" „Noten und Abhandlungen” "دیوان" خویش به نثر شد كه با آن میخواست بخش منظوم آن را برای خواننده قابل هضم بسازد. وی درین زمینه اندیشه های خود را در بارۀ هنر، زندگی ، مذهب، تاریخ و اجتماع اظهار داشت كه به حیث یك توضیح ( ادبی- تاریخی ) به شمار میرود. "حواشی و توضیحات" در بارۀ اشعار دیوان تا حدی گسترش یافت كه از لحاظ محتوی خیلی مفصل بوده، به شكل یك بخش مستقل در "دیوان" درآمد .

بدین ترتیب چهارمین و آخرین مرحلۀ تدوین آن به پایان رسید. در ماه جنوری ١٨١٨ م گویته و یوهان گوتفرید لودویك كوزِگارتن „Johann Gottfried Ludwig Kosegarten” مستشرق بلند آوازۀ آلمانی طرح ترجمۀ عناوین هر كتاب را ریختند و در ماه فبروری "دیوان" آمادۀ چاپ شد. با وجود آن شاعر از سرودن اشعار جدید دست نگرفت. در همین سال چند شعر دیگر نیز سرود كه میتوان از شعر " گویند كه بهرام گور قافیه را ایجاد كرد" „Behramgur , sagt man , hat den Reim Gefunden” نام برد.

سر انجام " دیوان غربی- شرقی" توسط کارل فریدریش اِرنست فروم من „Carl Friedrich Ernst Frommann”
(١٧٦٥ – ١٨٣٧ م ) ناشر و کتابفروش آلمانی در شهر ینا „Jena“ برای چاپ سپرده شد. اولین جلد آن را كه در ماه آگست سال ١٨١٩ م از طبع خارج شد، بدون صحافت گویته بی درنگ به معشوقه اش ماریانهِ و شوهر وی ویلمر اهدا نمود.

بخش شعری "دیوان" به دوازده كتاب تقسیم شده است:

 

 ١-   مغنی نامه

(Moganni Nameh)

„Buch des Sängers”

 ٢-    حافظ نامه

Hafis  Nameh))

„Buch Hafis”

 ٣-    عشق نامه

( Uschk Nameh)

„Buch der Liebe”

 ٤-    تفكیر نامه

(Tefkir Nameh)

„Buch der Betrachtungen”

 ٥-    رنج نامه

( Rendsch Nameh)

„Buch des Unmuts”

 ٦-    حكمت نامه

(( Hikmat Nameh

„Buch der Sprüche”

 ٧-    تیمور نامه

(Timur Nameh)

„Buch des Timurs”

 ٨-    زلیخا نام

(Suleika Nameh)

„Buch Suleika”

 ٩-    ساقی نامه

(Saki Nameh)

„Das Schenkenbuch”

 ١٠-    مثل نامه

( Mathal Nameh)

„Buch der Parabeln”

١١-    پارسی نامه

(Mathal Nameh)

„Buch des Parsen”

١٢-    خلد نامه

(Chuld Nameh)

„Buch des Paradieses”



گویته بخش اول "دیوان" را با یك رباعی شیخ سعدی به پایان رسانیده است. متن فارسی و ترجمۀ آلمانی آن كه توسط گویته به شعرصورت گرفته هردو در "دیوان" به چاپ رسیده است:
"ما نصیحت بجای خود كردیم
روزگاری درین بسر بردیم
گر نیاید بگوش رغبت كس
بر رسولان پیام باشد و بس"

„Wir haben nun den guten Rat gasprochen
Und manchen unsrer Tage dran Gewandt;
Mißtönt er etwa in des Menschen Ohr -
Nun, Botenpflicht ist sprechen. Damit gut.”(٣٥)

بخش دوم "دیوان" را گویته "حواشی و توضیحات برای فهم بهتر دیوان غربی- شرقی" عنوان داده است. این قسمت دیوان که - به استثنای اندک - همه به نثر نوشته شده است، در مقایسه به بخش اول آن خیلی مفصل بوده و ٩٨ موضوع را شامل میشود. بخش مذكور در واقعیت مكمِلِ بخش اول اثر نبوده، بلكه كتاب جداگانه یی است كه همه پژوهشهای گویته را در بارۀ سیر تحول جامعه، ادب و فرهنگ مشرق زمین در بر میگیرد و محصول كار گویته بین سالهای ( ١٨١٦ تا ١٨١٨ م) می باشد. در همین بخش نویسنده هفت شاعر بزرگ دری زبان را نیز معرفی نموده است.

قابل یادآوریست كه یك قسمت ازین "حواشی و توضیحات" معلومات و شرح سفر سیاحان اروپائی است كه در قرون وسطی و بعدتر از آن به شرق رفته و سفرنامه هایی از خود به جا گذاشته اند كه در آغاز این نوشته از ایشان نام برده شده است.

بخش دیگری از "حواشی و توضیحات" پیوند به اعراب و یهودیان داشته، مطالعه در تورات و جمع آوری اطلاعاتی است كه گویته در نتیجۀ سالها تدقیق و تحقیق در بارۀ سیر و سفر "بنی اسرائیل" در بیابان حاصل نموده است.

منتقدین اظهار داشته اند كه این فصل نخستین تحقیق علمی پیرامون سیر تحول و تكامل جامعه، فرهنگ و ادب شرق است كه از طرف گویته صورت گرفته و مفصلتر از آن تا زمان انتشار"دیوان غربی- شرقی" تهیه نشده بود.

گویته با آن كه حافظ را از روی ترجمۀ اشعارش شناخت، ولی چون روح و اندیشه اش با روح و اندیشۀ حافظ از تشابه و همرنگی مایه داشت، او را روحاً درک نمود و شناخت . با درك و شناسایی اشعار خواجۀ شیراز، گویته دیوانی به وجود آورد كه تا حال در اروپا نظیر آن دیده نشده است. این اثر ادبی بیانگر برجستۀ اندیشه های گویته پیرامون ادبیات پرمایۀ مشرق زمین و نمودار مفكورۀ " ادب جهانی" وی میباشد.

"دیوان غربی- شرقی" كه خود گویته، در آغاز به كمك یكی از مستشرقین ، به آن نام عربی "الدیوان الشرقی للموُلف الغربی" داده بود از بدو منتشر شدن تا همین لحظه ای كه در آن بسر می بریم، یكی از خوبترین و برجسته ترین آثار تغزلی زبان وادبیات آلمانی شناخته شده است . عنوان و تزئینات صفحۀ اول نخستین چاپ كتاب در سال (١٨١٩ م) به دست خود مؤلف طرح و به خط نسخ خطاطی گردیده است. (٣٦)

موُلف غربی میخواهد در كتابش رابطۀ خویش را با مشرق زمین با تفكرات شرقی و در قالب شرقی بیان نماید. احساس و درك گویته از زندگی چنان بوده كه شعرای شرقی و به ویژه فارسی زبانان داشته اند. در اشعار و نوشته های این "دیوان" مفكوره های زیادی باهم پیوند یافته، و یك وحدت و همآهنگی خاصی به وجود آورده است. از یكسو اطلاعات در بارۀ حكمت آسیایی در آن نهفته است و از سوی دیگر انتقادات شدیدی كه با كنایات و رمز های شرقی بیان گردیده اند، علیه حوادث و واقعات سیاسی آن وقت و مناسبات اجتماعی و هرج و مرجی كه در همه نقاط آلمان حكمفرما بوده در آن مضمر است. كتاب "رنج نامه" گواه درست بر این ادعا میباشد. در همین كتاب گویته مفكوره های شووینیستی را نیز تقبیح نموده است.

در انجام به اختصار میتوان گفت كه ادب و فلسفه و حكمت شرقی از روزگاران دیرین تا كنون بر اندیشمندان غربی تأثیر داشته است و این تأثیر پذیری از زمانی كه دانشمندان اروپا از اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود احساس خسته گی و سرخوردگی نمودند، افزونی یافت. گویته آن بزرگمرد ادب اروپا، به شرق و مخصوصاً به شعر و اندیشه و تخیل حافظ علاقمند و متمایل گردید. روزگاری كه گویته در آن میزیست از بسا جهات به عصر حافظ شباهت داشت.

دورۀ حافظ دورۀ آمد و شد امیران و ملكان بود، كه در هر رفتن و آمدن خون صدها انسان بر خاك می ریخت. عصر گویته نیز دوران آشوبهای اجتماعی و زد وخوردها در قارۀ اروپا بود. حافظ در اشعار خویش از راستی و احترام به مقام انسان و ایجاد یك زندگی انسانی و پر از زیبایی و عدالت دفاع میكرد؛ گویته نیز كوشید تا در همه عمرش انسان باشد و انسانی فكر كند و برای انسان بنویسد، كه برای برآورده شدن این آرزو طرفدار به وجود آمدن یك "ادب جهانی" بود.

علاقمندی گویته به مشرق زمین باعث ایجاد اثری شد كه تا كنون در اروپا مثال آن در دست نیست.

گویته با "دیوان غربی- شرقی" خویش اندیشۀ "ادب جهانی" اش را تحقق بخشید. خلق این ا ثر نشان میدهد كه "لسان الغیب" از چه پهنای اندیشه ها و تفكرات همه گیر بر خوردار است.
هر چند گویته، بدون شك و تردید، یكی از اركان ادب جهان میباشد و نامش با كتاب های "ورتر جوان" „Die Leiden des jungen Werthers” (١٧٧٤ م ) و " فاوست" „Faust” (١٨٣١/٣٢) و ده ها اثر نامدار دیگرش در صدر بزرگترین نویسندگان جهان قرار دارد، اما نامش با " دیوان غربی- شرقی" جلوۀ خاصی پیدا كرده است.

در پایان باید یاد آور شد که در سال ( ١٨١٦ م) هِرمن فریدریش ‏گرِیم „Herman Friedrich Grimm”

(١٨٢٨ – ١٩٠١ م) - خواهرزادۀ ماریانهِ- كه ازجملۀ نویسندگان و نقادان معروف بود، در نشریۀ "پرویسیشی یاربویشر" نام "زلیخا" معشوقۀ گویته را فاش نمود و به استناد نامه های شخصی ماریانهِ ثابت ساخت كه بعضی از اشعار "دیوان غربی- شرقی" توسط ماریانهِ (زلیخا) سروده شده است.

پینویسها و مأخذ ها:

(الف) - پاول فلیمینگ یکی از طبیبان آلمانی در قرن ١٧ بود که به زبانهای آلمانی و لاتینی شعر می سرود. در سال ١٦٠٩م در دهکدۀ هارتن اِشتاین „Hartenstein “ واقع در کوهستان اِرتس „Erzgebirge“ به دنیا آمد. تحصیلاتش را در شهر لایپزیک Leipzig “ „ به پایان رسانید. وی در سال ١٦٣١ م به حیث شاعر تاج پوشی نمود. فلیمینگ کارمند بلند پایۀ دربار و آدام اولیاریوس، استاذ و رفیقش، اعضای هیئتی بودند که از جانب فریدریش سوم ، دوک ایالت شلیزویک- هولشتاین- گوتورپ، به ایران فرستاده شد. (دوک = بالاترین لقب یا عنوان اشرافی در بعضی از کشور های اروپایی در گذشته ها بود.)

(ب) - آدام اولئاریوس نویسندۀ شهیر آلمانى در سال ١٦٠٣م متولد شد و به سال ١٦٧١م وفات نمود. چنانچه ذكر گردید، وی عضو هیئتی بود كه با پاول فلیمینگ به مسكو و ایران فرستاده شد. اولئاریوس وظیفۀ سرمنشی و مشاور هیأت را به عهده داشت. او نتیجۀ سرگذشتها و حوادث دلچسپ مسافرت خویش را در اثری به نام "سفر های جدید شرقى" „Neue Orientalische Reise“ در سال ١٦٤٧م به رشتۀ تحریر درآورد كه مأخذ ارزنده یی برای تاریخ فرهنگ شرق میباشد.

(ج) - یوهان گوتفرید هردر به سال ١٧٤٤م در پروس شرقى زاده شد و به سال ١٨٠٣م در شهر ویمار وفات یافت. هردر به حیث فیلسوف، موُرخ، روانشناس، عالم تعلیم و تربیه، ناقد و زیبایی شناس شهرت داشت. او در رشته های طب، الهیات و فلسفه تحصیل كرد و از شاگردان ایمانوئل كانت „Immanuel Kant“ ( ١٧٢٤ – ١٨٠٤ م) بود. هردر در سال ١٧٧٠ م با گویته آشنا شد. موصوف به حیث شاعر، ناشر و مترجم نیز شهرت زیاد كسب كرده بود.

(د) - لسینگ به سال ١٧٢٩م در منطقۀ ساكسن „Sachsen“ متولد گردید و در شهر براون شوایك „Braunschweig“ درگذشت. وی موجد درامه نویسی معاصر آلمان میباشد. درامه های او را كمیدیها و تراژیدیهایی از زندگی قشر متوسط جامعه تشكیل داده است. لسینگ صاحب بیش از بیست اثر میباشد.

(ه) - کالج فورت ویلیام در سال ١٨٠٠ م به وسیلۀ مارکیز ولسلی „Marquess of Wellesley“ (١٧٦٠ – ١٨٤٢ م) تأسیس گردید. وی یکی از سخنگویان برجسته در دفاع از سیاست خارجی انگلیس بود. در سال ١٧٩٣ م عضویت هیأت رئیسۀ بررسی مسایل هند را حاصل کرد و همین سببب شد تا با موضوعات شرق آشنایی پیدا نماید. در سال ١٧٩٧ م به حیث گورنرجنرال هند مقرر گردید. کالجی را که تأسیس نمود رفته رفته به یکی از مراکز مهم شرق شناسی بدل شد و در آن شماری از محققان هندی و برتانیایی، برای تجدید حیات زبانهای گوناگون هندی، در زمینۀ لغت شناسی مشغول به کار شدند. این کالج در سال ١٨٥٤ م تعطیل شد؛ اما کتابخانۀ آن به یاری دانشمندان و مردم توسعه پیدا نمود.

(و) - برزویه „Borzuya “ طبیب مروزی که به فارسی بزرگمهر نامیده می شود ، معاصر انوشیروان خسرو پسر قباد پادشاه ساسانی بود. وی كتاب "پنجه تنتره " „Pancatantram “ را به فرمان این پادشاه به طور نهانی از هند به ایران برد و از زبان هندی به پهلوی در آورد و آنرا به نام "دو شغال" كه در حكایت " شیر و گاو " آن كتاب آمده است، "كلیله و دمنه" نام نهاد و خود بابی بنام " باب برزویۀ طبیب" بر آن افزود.

(ز) - "اشتورم و دِرَنگ" عنوان درامی است از شاعر و نویسندۀ آلمانی، فریدریش مكسیمیلیان كلینگر „Friedrich Maximilian Klinger “ این درامه نویس ، شاعر و منقد فرهنگی به سال ١٧٥٢ در شهر فرانكفورت دیده به جهان كشود و به سال ١٨٣١ م در شهر پیترسبورگ ‍“Petersburg“ چشم از جهان بست . كلینگر به معاونت گویته ، رشتۀ حقوق را در شهر گیسن“Giessen “ به پایان رسانید و بعد به حیث شاعر ، ممثل ، نویسنده و كارگردان تیاتر به كار و فعالیت آغاز نمود .
درام " اشتورم و دِرنگ " وی به سال ١٧٧٦ م انتشار یافت . این دورۀ "انقلاب ادبی" در آلمان به اساس همین درام نامگذاری شده است.

(ح) - ویمار از شهر های تاریخی آلمان است كه خانه های گویته و شیلر در آنجا موجود هستند و فعلاً به حیث موزیم درآمده اند. آرامگاه این دو بزرگ مرد نیز در همین شهر قرار دارد.

(ط) - "ینا" از شهر های زیبا و تاریخی آلمان است. در دانشگاه آن كه سابقۀ زیادی دارد و به نام "فریدریش شیلر" مسمی میباشد، گویته و شیلر تحصیل نموده بودند.

(ی) - ماریانهِ دختری بود از اهل اتریش كه دورۀ طفولیت را در آنجا سپری نمود. وی در سن چهارده سالگی به حیث رقاصۀ بالت روی صحنه ظاهر گشت. بعداً با مادرش به شهر فرانكفورت كوچ نمود و در آنجا نیز به حیث هنرپیشه شامل تیاتر گردید.
یوهان یاكوب ویلمر كه از تاجران بزرگ و شخصیتهای با نفوذ شهر به شمار می رفت، بیشتر از شغل اصلیش، به علم وهنر علاقه داشت، و یكی از مسؤولان تیاتر بزرگ فرانكفورت بود. همینكه آوازۀ هنر ماریانهِ در شهر پخش شد، ویلمر او را به تیاتر خویش دعوت و جذب نمود. ماریانهِ به سن ١٦ رسیده بود كه ویلمر وی را به منزل خویش برد تا با دخترش زندگی نماید. سالها گذشت تا اینكه در ماه سپتامبر ١٨١٤ م رابطه ویلمر ٥٤ ساله و ماریانهِ كه به سن ٣٠
رسیده بود، شكل دیگری گرفت و با هم ازدواج نمودند.
مأخذ ها:

Schimmel, Annemarie : Die kulturelle Begegnung Europas mit dem Morgenland, -١
Katalog einer Ausstellung von ٢٠٠٠Buechern in Iran, Afghanistan und Pakistan,
Astellungs- und Messe GmbH Frankfurt/Main ١٩ w XIV.

٢- در همانجا ، ص ١٤

٣- آنژلو، ژ. ف.، ادبیات آلمان از قدیمترین ایام تا كنون، ایرج پور باقر، چاپخانۀ داد اصفهان، ١٣٣٣ ،
ص ص ٢٩ – ٣٧
Schimmel, annemarie: Die kulturelle Begegnung…… , -٤
XI. S.

٥- مجلۀ آریانا، شمارۀ ٢٦٢ ، دورۀ بیست وسوم، انجمن تاریخ افغانستان ،
ص ص ٧٢٥ – ٧٢٦

Autorenkollektiv: Lehrbuch fuer den Literaturunterricht in

-٦ den Klassen 8-10, Volk und Wissen, Volkseigener Verlag,
Berlin 1987, S. 30.

Marx-Engels Werk: Band 2, Dietz Verlag, Berlin 1974, -٧-
S. 564ff.

Autorenkollektiv: Lehrbuch fuer den Literaturunterricht…., - ٨
S.32.

Kayser, Wolfgang: Kleines Literarisches Lexikon I, Francke Verlag Berlin und -٩
Muenchen 1961, S. 225 ff.

-١٠ گویته، دیوان شرقی، ترجمۀ شجاع الدین شفا ، نشریۀ كتابخانۀ ابن سینا، سازمان پخش كتاب،
چاپ دوم، ١٣٤٣، ص ١٣.

Kayser, Wolfgang: Kleines Literarisches Lexikon I , -١١
S. 581ff / 749 ff.

Autorenkollektiv: Lexikon Deutschsprachiger Schriftsteller -١٢ (von den Anfangen bis zur Gegenwart B٢ ) VEB,
Bibliographisches Institut, Leipzig ١٩٧٥, S. ٣٧٨.

١٣- گویته، دیوان شرقی، ترجمۀ شجاع الدین شفا ، نشریۀ كتابخانۀ ابن سینا، سازمان
پخش كتاب، چاپ دوم، ١٣٤٣، ص١٤.

Autorenkollektiv: Klassik – Erlaeuterungen zur deutschen Literatur, -١٤
Volk und Wissen, Volkseigener Verlag, Berlin 1974, S. 406.

١٥- گویته، دیوان شرقی، ترجمۀ شجاع الدین شفا ، نشریۀ كتابخانۀ ابن سینا،
نشریۀ كتابخانۀ سقراط، ناشر آثار جاویدان، چاپ اول، ١٣٢٨، ص ١٤

Goethe: West-oestlicher Divan, Aufbau-Verlag -١٦
Berlin1979, S. 161 und 165
١٧- همانجا، ص ٦٩٤.

١٨- گویته ، دیوان شرقی ، ترجمۀ شجاع الدین شفا، چاپ دوم، ص ١٥.
Goethe : West-oestlicher Divan, S. 704. -١٩
-٢٠ گویته ، دیوان شرقی ، ترجمۀ شجاع الدین شفا، چاپ دوم، ص ١٦.

- ٢١ گویته ، دیوان شرقی ، ترجمۀ شجاع الدین شفا، نشریۀ كتابخانۀ سقراط ، چاپ اول،
آذرماه ١٣٤٥، ص ص ١٦- ١٧ .

- ٢٢ شفق ، دكتور رضازاده، مجلۀ دانشكدۀ ادبیات ، دانشگاه تهران ، سال چاردهم ، شمارۀ اول ،
مهرماه ١٣٤٥ ، ص ص ١٦ – ١٧.

Goethe : West-oestlicher Divan, S. 695. -٢٣

٢٤- همانجا، ص ٧٠٥.

٢٥- همانجا، ص ص ٦٩٥-٧٠٥.

٢٦- شفق ، دكتور رضازاده، مجلۀ دانشكدۀ ادبیات ، دانشگاه تهران ، سال چاردهم ،
شمارۀ اول ، ص١٧.

Schimmel, Annemarie : Die kulturelle Begegnung Europas -٢٧
…., S. XIV.
٢٨- گویته، دیوان شرقی، ترجمۀ شجاع الدین شفا، چاپ دوم، ص ١٧.

Goethe : West-oestlicher Divan, S. 695. -٢٩

٣٠- همانجا ، ص ٦٩٦.

٣١- همانجا، ص ٦٩٧.

٣٢- همانجا، ص ٣٣٠.

٣٣- همانجا، ص ٦٩٩.

٣٤- همانجا، ص ٧٠٠.

٣٥- همانجا، ص ٣٢٠

٣٦- گویته ، دیوان شرقی ، ترجمۀ شجاع الدین شفا، نشریۀ كتابخانۀ سقراط ، چاپ اول،
آذرماه ١٣٤٥ ، ص ٣٣

نوت: در نوشتن این مقاله از یادداشتهای كه در جریان چند بار بازدید از كتابخانه و منزل گویته در شهر ویمار برداشته بودم، استفاده برده ام.

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢۸        سال شـــشم              سنبله/میزان ۱۳۸٩  خورشیدی         سپتمبر ٢٠۱٠