کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
احسان لمر

سی هفت سال بعد از شهادت
میوندوال
 
 

 در26 سرطان 1352 محمد داود خان مرد نهایت جاه طلب و تشنه ی قدرت آنهم برنماد یکه تازی و نظام فردی در اتحاد با حلقه ی افرادی بقول نعیم خان " بیسواد ، جاهل و عقده ای" در یک کودتاه بدون خونریزی و مقاومت قدرت را دو باره بدست گرفت و درکشور به اصطلاح جمهوری اعلان نمود. اینکه اردوی چهل و سه ساله سلطنتی حتی یک فیر دفاعی نکردند، داماد شاه و اختیار دار تمام اردو، وزرای دفاع و داخله هیچکاری انجام ندادند، ریاست استخبارات درخدمت کودتا چیان قرارداشت، کودتا درتوافق بین شاه و پسر کاکایش صورت گرفت؟ و ... گفتنیهای دیگری است، که موضوع مورد بحث امروزی ما نیست.

 پس از سه دهه صدارت دو کاکا و یک پسر کاکا،اعلیحضرت با ملاحظه ومیل خودش وهم مصاحبان و دوستانش و اوضاع بین المللی، به این نتیجه رسیده بود که قدرت را با مردمش تقسیم نماید و ضمنا از شرجاه وامتیاز طلبی بیحد و حصر خانواده جلو گیری نماید. همان است که بعد ازاستعفای داود خان از صدارت بزودی زنده یاد دکتور محمد یوسف را که اولین صدراعظم برون از خانوادهء سلطنتی است مامور تشکیل کابینه و بعداً تجدید قانون اساسی نمود. درجریان مباحث بر مواد جدید قانون اساسی باز هم سرداری برمحدودیت اختیارات وامتیازات لایتنهاهی محمد زائیها به مخالفت بر خواست زیرا آنها حاکمیت، خود سری و تظلم خویش را برملت، خدا داد و مورثی و دایمی میخواستند.

 سردارمحمد عزیزخان پدر داودخان و نعیم خان ملت افغان را ( دمبک و دولک)1 میدانست که نباید درتقسیم قدرت با ایشان دعوا نمایند.سردارهاشمخان کاکا و ولی نعمت این دو برادرعقیده داشت که وقتی:"یک گوت شطرنج کم میباشد شطرنج بازان ماهر بعوض آن گوت یکدانه « ذغال » یا « کلوخ » را استعمال میکنند، وبهمان ذغال یا کلوخ صلاحیت یک« رخ » ویا یک« اسپ » ویا یک « وزیر» را میدهند...!" آنها بملتی حاکمیت میکردند که برایشان ارزش یکدانه " ذغال"یا "کلوخ "را داشت وقتی یک «گوتی » درتختۀ شطرنج شان کم میبود " تا زمانیکه آنگوت اصلی پیدا میشود، صلاحیت آن گوت" 2 را به مردم عوام میدادند. این سردار آرزو داشت تا روزی برسد که یکدانه نان را از کوه آسمائی رها کنند وهمه مردم کابل ازدنبال آن بدوند.هاشمخان فارم فیل مرغها داشت و هدایت داد تا چندین روز آنها را خوراکه ندهند بعد داودجان ونعیم جان را به فارم برده و خوراکه را بدست گرفت همه پرندگان گرسنه بدور سردار جمع شدند، چند روز بعد هدایت داد که فیل مرغها را خوب سیر نماید و باز با دو برادرزاده به آنجا رفتند آنوقت هیچ یک بدورش نیآمدند بعد روبه دو ارجمندی نوجوان نموده و گفت: اگرملت را گرسنه نگهدارید بدورتان جمع میشوند ور نه مثل فیل مرغهای سیربشما اعتنا نمیکند. نادر خان کلمات " پستی قوم ... پستی اخلاق"3 را بمردم و آنهای که بعداً سلطنت را برایش گرفتند اضافه مینماید، این است دیدگاه خانواده ی نادرخان از ملت افغان.

 درمخالفت به قانون اساسی جدید و نظام نو باز هم دسیسه بازی و توطعه های پشت پرده دو برادرمخلوع (داودخان ونعیم خان) را دیدیم و شاه مجبورشد اولین صدراعظم دهه دموکراسی را عوض نماید وبرای آرامش جوانان فرزانه مرد مدبر، دانشمند و خجسته را بر صدارت برگزید، که در( 11 عقرب 1344) رسماً بکار شروع نمودند.میوندوال در هر کجا که وظیفه داشت بینهایت خوش درخشید، از اولین ماموریت در روزنامه اتفاق اسلام در هرات تا دیگر عرصه های مطبوعات و دپلوماسی .

 او در اولین هفته های صدارت به پوهنتون رفت وبا محصلین داغدیده دیدار نمود و وعده نمود که عاملین واقعه را جستجو میکند. اماکاری بود نهایت مشکل زیرا دست دو بردار از یک طرف وقومانده ی فیرازسوی داماد شاه و رقیب سرسخت این دوبرادراز جانب دیگر،کاری بود که حکومت هیچ چیزی نمیتوانست بنماید. اما درباریان گفتند ،میوندوال دستمال سیاه بگردن انداخت وبرای خاموش ساختن واقعه سوم عقرب به پوهنتون رفت. واقعه سوم عقرب گرچند هرگز مورد تائید من نیست دو کشته وتعدادی زخمی بجا گذاشت، اما درقلعه زمانخان چه گذشت؟ در واقعه چنداول کابل سال 58، در فاجعه ی هرات، در سوم حوت کابل ( شب الله اکبر ) و دیگر و دیگر با وجود مسالمت آمیز بودن تظاهرات، مرگ ومیر ها کمتر از دو نفر است یا بیشتر؟

جریان دیدار صدراعظم و محصلین را امر دفتر میوندوال چنین شرح میدهد که ایشان هدایت دادند تا از ریاست ضبط احوالات در باره پوهنتون معلومات شود، میر عبدالعزیز آغا رئیس آن اداره به دفتر قلم مخصوص آمده و گفتنی هایش را از اوضاع متشنج آنجا است اظهار نمود، صدراعظم بعد از نظر نامبرده با موترش بدون محافظین از دفتر برآمده به پوهنتون رفت، بعد از اشترک در مراسم فاتحه خوانی طی بیانیه یی گفتند:

 " برادران اگر وطن و مردم به قربانی من آباد میشود من که به اصطلاح شما نفر دوم مملکت هستم در مقابل شما ایستاده ام...

 مگر واقعیت است که من خصلت بدنه درخت را دارم، شاخ و پنجه درخت شما برادران و فرزندان عزیزمن هستید واگر شما واقعاً آبادی وطن خود را علاقه و احساس دارید و میدانید زمینه خدمت دوستان دیگر شما در دستگاه حکومت دوستان دیگر شما دردستگاه حکومت مساعد است، لست آنها را بمن بدهید تا مطابق بخواست شما در کار گماشته شوند و بوطن و مردم خود مصدر خدمت شوند، زیرا اگر من بگویم تنها این وطن را آباد مینمایم قابل قبول نیست وطن به خدمت مشترک همه ما و شما ضرورت دارد و دربارهء اعمار آن مسئولیت مشترک داریم.

 بگذار این کانون فرهنگی به عوض مظاهرات فارغ التحصیل با دانش و لایق بجامعه تقدیم گردد.

 پیشنهادات شما قابل غورودقت است، دروازه صدارت بروی همه فرزندان وطن بازاست، بیائید خواستها ومطالبات خود را ارائه نمائید من به شما وعده تطبیق همه خواسته های شما را با حدود توان حکومت ابراز مینمایم، وبه قناعت تان خواه پرداخت، میشود برای اینکار چند نفر نماینده تعین و نزد من بیایند...." 4

 

شهید میوندوال بعد از بیانیه ی شان از طرف محصلین با نهایت گرمجوشی استقبال شدند

 

 « بسوی مردم میروم ـ خلکو ته ورحُم »

 

 صدراعظم بولایات سفر نمود با مردم نشست و بزبان خودشان صحبت نمود مشکلات و شکایات شانرا شنید و این آتشی بود نهایت سوزنده بخانواده ی حکمران که ایشان هرگز توان و جرئت،اهلیت و شایستگی چنین کاریرا نداشتند اما امروز فرزندی غریب بچه ای ازعمق توده ها با مردمش مینشیند، درد دل و راز دل مینماید . صدراعظم در تمام محافل رسمی،منحیث مسئولیت قانون اساسی و فرد دوم کشوردرعقب یا پهلوی شاه می بود درحالیکه آنجا ها بر اشخاص غیر رسمی خاندانی ریزرف شده بود بدین گونه برخانواده ی حاکم چنین رادمردملی ومردمی قابل تحمل نبود. آنها غلام حلقه بگوش میخواستند، چنانچه محمد ظاهرشاه به بی بی سی گفت که " داودخان ازجمله همان افرادی بود که غلام میپالید".

 اگر میوندوال به مسجد رفت و نماز خواند گفتند : اینهم یکی از طرق زعیم شدن است. اگر در ولایات مملکت نزد مردم رفت و با مردم از نزدیک تماس گرفت و از حال شان با خبر شد گفتند برای مشق فصاحت که لازمه زعیم شدن است به اینجا و آنجا میرود،اگر پلانهای اقتصادی طرح نمود آنرا درداخل وخارج شورا نکوهش کردند، درحالیکه بعد ازاو پلانهایش را حکومتهای بعدی هر یک بنام خود قسماً مورد استفاده قرار دادند، حتی دستگاه قاتلش .

 

 میوندوال در اولین ماه صدارت (12 قوس 1344) از ولسوالی بهسود، در(19 قوس) ولایت لغمان و در(نهم جدی) از ولایات ننگرهار بازدید نمودند در اجتماع محصلین پوهنتون ننگرهارگفتند: " خطر های امروزی، صلح جهانراتهدید میکند، اما امید دراین است که دفاع بشر پیشرفت علمی کرده و سیانس میعار قضاوت بشر گردیده و با این معیار ما به خطراتی مواجه نحواهیم شد،عقل وسنجش استقامت ما را تعین خواهد کرد،اگرما درظاهرعصری میباشیم و طرز تفکر دل و دماغ ما عصری نمی باشد و به اجتماع خود موثر واقع نخواهیم شد....

 باید احساسات ملی خود را تقویه کنیم زیرا احساسات در ما عشق و علاقه برای خدمت بوطن و ملت تولید میکند.با داشتن احساسات صادق شما میتوانید آرزو های ملی خود را تبارز دهید. اگر یک ملت حرکت نمی داشته باشد اصلاً به زندگی خود مستقر نمی شود...."5

 



شهید میوندوال با مردم شینوار

 

 در 17 حوت در گردیز گفت : " جهان در راه حفظ استقلال کشور های شان بمشکلات روبرو میباشد آنچه ضامن حفظ استقلال یک کشور شده میتواند بلند بردن سویه اقتصادی آن است...."

 در اجتماع مردم خوست گفت : " .... درین شکی نیست که در بین ما و مردم ما فرق و تفاوتی وجود ندارد همه ما یک وجود و یک دست میباشیم. هدف ما،مردم ما و خط السیر ما برای رسیدن یک هدف آنهم حدمت بخاک و مملکت میباشد..."

 به همین گونه در ابتدای سال بعد شمسی به ولایات بلخ، سمنگان،جوزجان،قندهار فراه، چخانسور و ارزگان، کنر، نورستان، بغلان، وردک، غزنی سفر ها نموده و با مردم به نهایت خلوص قلبی صحبت نمود.

میوندوال بعد از تحمل مشکلات و تا نهایت سنگ اندازی ، دسیسه و توطعه سازیها خانواده سلطنتی درباریان وابسطه دلقکها ومتملقین در اثر مریضیها ناتوان شد و مستعفی گردید.اعلیحضرت درشفاخانه صدری ابن سینا با ملکه بعیادتش رفتند وبقول صباح الدین کشککی شاه تا هفتاد روز صدراعظم دیگر انتخاب نکرد، بعد مجبوراً سرداری از خانواده را درین پست انتصاب نمود.

 میوندوال بعد از تداوی و برگشت بوطن کلاً در خدمت مردم و بیداری مردم قرارگرفت او مقالات وکتب نوشت در اجتماعات شرکت نمود وبیانیه ها داد،چنانچه در سوم عقرب 1350 بر مردم گفت : اگر شما در چوکات ماموریت بمقام صدارت هم برسید موقف شما از یک پیشخدمت بیش نخواهد. تصدیق این سخن را درسطوردیگر می بینیم ،سید مسعود پوهنیار مینویسد که موسی شفیق صدراعظم در دهوتها در میز شاه و شهزاده ها نمی نشست بلکه با محمد رحیم غلام بچه همراه میبود.6

 

 با کودتای 1352 زمینه ای سرکوب حریفان مساعد شد. داودخان، سردار وحید عبدالله، سردار نوراحمد اعتمادی و سردارغلام حیدر رسولی و دیگرسردارها، بشمول حسن شرق حافظ منافع شوروی و دوستانش ودیگر مخالفین سیاسی میوندوال که شرق ایشان را بدینگونه معرفی میکند: " میوندوال با تمام فهم ودانش و استعدادی که داشت متاسفانه بدون درک موقف حساس افغانستان میلان بیشتر بسوی غرب داشتند، و آنانیکه حساسیت چنین سیاستها وعواقب آنرا درک میکردند نیز بدستهء مخالفین دیگر میوندوال پیوستند."همه ی اینها دست بدست هم دادند و توطعه شوم را سازماندهی نمودند. دشمنان میوندوال را واضحاً کسانی تشکیل میداد که "عواقب" سیاستهای وی را میدانستند و منافع اتحاد شوروی ایجاب مینمود که اگر لنینست وسویتیست نبودی، کشته شوید،وبه این میگویند " تصفیه انقلابی". رئیس دولت که بخاطر تلف کردن یک تار موی مشاورین شوروی ،هموطنش را اعدام میگرد، بعد از ده سال از برکت " انقلاب 26 سرطان" و"کمیته مرکزی" " از خاک ذلت به کرسی عزت"7 نشسته و اختیار دار کل کشورشده بود خواب دید که میوندوال، مرستیال و دیگران کودتا مینماید، و اسناد آنرا درنل بخاری خانه ی مولوی سیف الرحمن پنهان نموده اند، کودتا گران عقده ای غرض تعبیر خواب رهبر دست بکار شدند .

 برای رهبرهم چون خودش و کاکاهایش به هزاران هزارمیوندوال ها را ازسر راه شان برداشته بودند، بکشتن وی نظر مخالف نداشت، کمیته مرکزی انقلابی و کابینه هر سری را که خواستند بنام کودتاچی گرفتند و وحشیانه شکنجه کردند. برای آنها زنده نگهداشتن میوندوال درد سر بزرگی بود باید بزودی بسر وقتش میرسیدند زیرا هر روزی که میگذشت جوابی قناعت بخشی میداد که ساعتها شکنجه گران جرئت سوالی دیگر را نمیداشتند، بناعاً به دهشت ناکترین اعمال دست زدند که درنه روز او را مظلومانه شهید نمودند:

 ( نهم میزان 1352 ش ـ 30سپتمبر 1973 م)

 

 شهادت میوندوال لکه سیاه،ننگین وجاویدانه ی است بردامان رژیم سرطانی، چنانچه با شهادت غلام نبیخان چرخی و برادرش جیلانی خان و خانواده ی شان،محمد ولیخان دروازی، جنرال پنین بیگ خان،عبد الرحمن لودین محمد مهدی خان،و صدهای دیگروسرکوب محی الدین انیس، عبدالرحمن محمودی،سید اسمعیل بلخی، غلام محمد غبار، عبدالملک عبدالرحیم زی، خان محمد مرستیال، ماما زرغون شاه، محمد عارف شنواری تاجر و دیگر و دیگر قبلاً دامن پر خون داشتند.

 

مشتاق گل، ازسرزنش خارنترسد                   جویا رخ یار، از اغــیار نترسد

عیار دلاورکه کند ترک سر خویش                 ازخنجرخونریز و سر دار نترسد

 

 

مآخذ

 

1 ـ غلام محمد غبار ـ افغانستان در مسیر تاریخ ـ جلد دوم طبع

2 ـ نصیر مهرین ـ نامه های دکتور عبدالقیوم ـ سایت انترنتی خوشه

3 ـ خالد صدیق ـ از خاطراتم ـ جون 2007 شهر کلن جرمنی ص 20

4 ـ عبدالشکور احمدزی ـ شخصیت علمی،سیاسی و اجتماعی شهید میوندوال ـ خزان 1378 نشرات میوند پشاور.

5 ـ عین مآخذ ، ص 49

6ـ سید مسعود پوهنیار ـ

7 ـ غوث الدین فایق ـ رازی که نمیخواستم افشا گردد؟ ـ کتابفروشی فضل پشاور 1379، ص 40.

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢۷        سال شـــشم              سنبله ۱۳۸٩  خورشیدی         سپتمبر ٢٠۱٠