بهشتم یا جهنم، شادی ام یا غم، نمی دانم
نمی دانم، نمی دانم، نمی دانم، نمی دانم
سحرگاهان درختم، چاشت سنگ و شب زغال سرخ
چه آید بر سرم از عالم و آدم، نمی دانم
دمی لبریز عشقم، لحظه ای نفرینی نفرت
زلال چشمه ام، یا منگ مردابم، نمی دانم
خدا، شیطان، بشر، در هستی ام پیدا و پنهان اند
چه تصویر سه بعدی درهم و برهم نمی دانم
عسل می خواستم، شد لانهء زنبور ها جانم
چه خواهم دیگر از دنیـــا؟ نمی دانم، نمی دانم
۱٢/٩/٢٠٠۵ |