باز در کوچه ی تاریخ بسی شور و شر است
قصه ی دیگری از معرکه های پدر است
میهنم را به خدا باز هوای دگرِ است
تنم اینجا و دل سوخته جای دگرِ است
باز هنگام شفق مطلع نورسحر است
گل پیروزی ما زینت هر بوم و بر است
باز شمشیر پدر زینت دست پسر است
دشمن از هیبت ما سرزده و در بدر است
های جشن سحر از کشور خورشید رسید
دل غمدیده ی نومید به امید رسید
در عروق همه احساس به جوش امده است
دل صد پاره ی مدهوش به هوش امده است
کوچه و برزن ما باز چراغان شده است
جشن ازاده گیی ملت افغان شده است
.................................................
این همه موج گل از خون شهیدان شماست
لاله ها پیرهن سرخ عزیزان شماست
وای اگر خون شهیدان وطن یاد رود
خوشه و خرمن انباشته برباد رود
اه، گرسنت دیرینه فراموش کنید
شعله ی شمع بر افروخته خاموش کنید
باز شداد زمان حمله به خاور زده است
دردمندانه به تیغش همه را سر زده است
بولهب بار دگرِ سرکش و یاغی شده است
مست از باده ی بنزینِ عراقی شده است
دزد را لشکر بوجهل پزیرا شده است
بهر نابودی این قوم مهیا شده است
مهربان مام وطن منتظر خدمت ماست
جشم اولاد شهیدان به در همت ماست
وای اگر همت ما طعمه ی دالر گردد
کار بر عکس تقاضای پیامبر گردد
حرف نا پخته و نشناخته باور نکنیم
گهر و لعل به خرمهره برابر نکنیم
تا نخشکد چمن سبز دل دین شما
زنده ماند وطن و عزت و ایین شما
اب را در رگ این مزرعه جاری سازید
بچه ها را همه چون شیر شکاری سازید
کشت موروث پدر مزرعه و بیشه ی ما
حاصل زحمت و رنج و هنر و پیشه ی ما
وای اگر دستخوش حیله و نیرنگ شود
وارث خون شهید ادمِ الدنگ شود
موجب تفرقه و بی سر و سامانیی ما
اینهمه در بدری ها پریشانیی ما
اختلاف است ازان دور بباید بودن
دور از مردم ناجور بباید بودن
نیک باشد که همه همدل و یاور باشیم
پاسدار وطن و دین پیامبر باشیم
نگذاریم به اسلام کسی بد گوید
" بولهب را به غلط پیرو احمد گوید"
نیست خوش کس بخدا باغچه را بد گوید
" زاغ را در حرم باغ خوش امد گوید"
اتش حب وطن در همگان زنده کنیم
شب تاریک و طن روشن و تابنده کنیم
احسان پاکزاد
دو مصرع داخل قوس
""از شاعر بنام و معاصر کشور اقای صبا |