کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
 
سه یاداشت
 

داکتر و. خاکستر

 
 

 یاداشت اول

 

 نامه برقی از چهار دره کندز / تورن آلمانی " یان " به روز نامه دی ولت.

"من و پنج تفر سربازانم، در مساحت ۳۰۰ در ۶۰۰ متر گیر مانده ایم،نه میتوانیم به جلو برویم و نه به عقب. از روبرو و از از جناح راست، بی انقطاع بر ما آتش میکنند. فوای هوایی را به کمک طلبیده ایم، اما کاری نمی توانند بکنند، زیرا که شورشیان در فاصله کمی از زیستگاه مردم ملکی، موضع گرفته اند. آمریکاییان و پولیس ملی افغانستان در راه اند. باید مقاوت کرد و  روشنایی صبح را دوباره دید. بعد از سه ساعت مقاومت، شورشیان همگی نخست به جناع راست تغیر موضع دادند و بعد نا پدید شدند. خداوند را سپاسمندم که به ما کمک کرد تا در ماموریت بخاطر زادگاه، زنده بمانیم ".

 

یاداشت دوم

 

عبور از خط سرخ / عبدالسلام ضعیف

"بعد همهء ما را سراپا لخت و برهنه ساختند. وسیله ای برای ستر عورت وجود نداشت. سربازان امریكائی زن و مرد در اطراف ما ایستاده بودند. برای هر نفر یك سطل آب و در كنار آن یك قالب صابون نهاده شده بود تا با آن حمام كنیم. ما نمی توانستیم بگوئیم كه حاضر به غسل به این شكل توهین آمیز نیستیم. ما مجبور بودیم كه جلوی همدیگر غسل كنيم. من به برادران گفتم كه این كار جبرا صورت می گیرد و ما گناهی نداریم اما لطفا یا چشم های خود را ببندید ویا نگاه را بسوی خود متمركز سازید. این غسل شرم آوری بود كه یكبار در میدان هوائی قندهار به آن مجبور شدیم و از آن ببعد نه غسل كردیم و نه دست وصورت خود را شستیم "

 

یاداشت سوم

 

یاداشت های من در گوانتانامو / مهوش رخشانه " خان "

" در زندان گوانتانامو، هویت انسانی هر فرد به طور سیستماتیک سلب می شود و آنها با عدد و رقم و در قالب مفاهیم زندان شناخته می شوند. به عنوان یک افغان تبار، نمی توانم درد و رنج مردمی را که کشورشان هدف بمباردمان قرار گرفته، فراموش کنم و هنگامی که می بینم کسانی در سیاه چالهای غیر قابل تحمل زندانی شده اند، که بسیاری از آنها بی گناه هستند و مدرکی در اثبات تروریست بودنشان وجود ندارد، احساس می کنم کشور من آمریکا، قدم اشتباه برداشته است "

 

" مهوش " قانوندان و روز نامه نگار افغانی نسب آمریکایی، که برآشتفه ی سیاست براه اندازی " کمپ گوانتانامو " است، داوطلبانه حاضر میشود به عنوان " ترجمان " به گوانتانامو اعزام شود تا اگر بتواند به کمک زندانیان هم باور و نیز زندانبانان همزاگاهش بشتابد. او با بیش از سی بار سفر و پس از پایان ماموریت در گوانتانامو، یادداشت هایش را به صورتی کتابی به چاپ سپرد که با اقبال گسترده ی روبرو گردید.در تمامی یادداشت ها، " دین و زاد گاه " زمینه ی ایست که نحوه رفتار او را در همیاری با زندانبانان و باز پرسان و همسویی و همدلی با زندانیان،را میتوان با آن توجیه کرد.

 

•••••

تورن " جان " مسیح باور به همان پیمانه به دین و زاد گاه باور دارد که " ملا ضعیف " و نیز "مهوش ". و در هر سه اینان، ظاهرا " زادگاه و دین " نکته ی عزیمتی پنداشته میشود به سوی عمومیت دادن داده های رفتاری که شگفتا به نتایج متضاد با هم پایان میابد وهمین برای من نکته اعجاب احتساب میگردد.

" جان " برای منافع زاد گاهش میجنگد. " جان " مسیحت باور، برای زنده مانش، چشم به بالا دوخته است، درست همانند " ملا ضعیف " مسلمان. و هویت مسجل یک آلمانی، چیزی نیست جز انجام وظیفه به بهترین نحوه ممکن و حفظ رفتار بهینه ی پدری و نمایش غرور نهادینه در طبعیت جرمن نژادان. در آن یاداشت، حفظ جان مردم غیر مسلح در آن برهه مرگ و زنده گی، هر چند به یک محمل انسانی مینماید و اما در نهایت، حفظ جان چند آلمانی سر تا پا مسلح، قاعده جنگ پنداشته میشود نه یک دهکده آگنده از آدم، که در تیررس آتش شورشیان و دسته ی جنگاوران آلمانی به گروگان درآمده است. بسیار دیر هاست که در بازی سه گانه ی: غرب، جنگاوران هم زادگاه ما و خنجر بدستان عرب، پیکر زنده یک افغان، در شمار زنده گان، شمرده نمیشود.

 

 " ضعیف " به " امت " اسلامی باور دارد و تکیه میکند به " برادران عقیدتی " و این زادگاه است و همزادگاه ییان، که به عنوان " فرع "، در آن دور باطل ظابطه گستری داده های اسلامی، نکته مکتوم و کم بها، پنداشته میشود. دین باوری و کمتر "زادگاه "، در تمامی یاداشت های " ضعیف " منطق محوری کنش و واکنش ها ی رفتاری او را شکل میدهد.ببینید که نهادینه گی بافت سنتی باور ها در او و نیز مولفه "امر به ستر عورت " به عنوان دستور دینی، چگونه مانع میگردد بار دگر به " غسل دسته جمعی " تن دهد و از آن رویکرد به عنوان یک شاخصه رفتاری و دینی، با مباهات تمام یاد میکند. تلمیحات گاه گاهی او به زادگاه، در مرتبه ی بعد از باور های دینی و زندگی همباوران عرب تبار او، جایگه میابد و ازرش وطن مالوف، در حدی نیست که، منطق عملکرد جنگ زای همباوران عرب او را، در پرسش آورد. گستردن باور و نمایش نمایه ی های بی رنگ احصار برادران خشکه مقدس، جای پرسش نمی گذارد که، زادگاه و هم زادگاه ییان برای او مفاهیم باطل اند و شاید هم یک صور متوهم. ضعیف نیز بسان آن " جان" مسیحی باور، شکر گذار خداوند است که زنده مانده است و تقدیر را حواله به بالا میکند.

 

"مهوش" اما در میان زادگاه پدر در کابل و زادگاه خودش در مشیگان، سرگردان است و با آن " خریطه چای سبز " که به عنوان یک رابطه نمادین، سوغات گونه، با خود به زندان برده است، تا اگر بتواند گاهگایی با زندانیان همتیره اش، با چای سبز، یاد وطن کند، به یک پرنده میماند که آشیانش را آتش زده اند. در جستچو ی هویت است و نمی تواند از آنچه به او دریغ کرده اند دل بکند : همنشینی همتیره گانش، و از آنچه به او ارمغان داده اند دل بگسلد : زادگاه اش آمریکا.

 

 در این رفت و برگشت به چه میما ند ؟،به " نقش حباب بر لب دریا ". فراویز سایه روشن دلبستگی های او به دین و همتیرگان و زاد گاه، او را به نادره گوی نوستالژیک مانند کرده است تا به نظیره گوی مقلد. او نیز بسان آن دو " جنگجو" دگر، دو دست بر آسمان دارد و در طلب ثمر است.

 

 در انجام :

" جان " برای سودآفزایی بیشتر خزانه آلمان میجنگد، این" ضعیف " ما اما، برای گسترانیدن ظابطه های صدر اسلام در میان مسلمانان همزادگاهش و مهوش بسان یک غریب بیخ سوا، برای یابیدن یک جایگه، در تکاپوست تا اگر بتواند سرزمین خون و آتش پدری را با نخی هر چند سست بنیه، با زادگاهش با مشیگان زیبا و پر سکون و ثبات، پیوند دهد و به قانون گریزی پنتاگون انگشت گذارد تا در آینده برپایی گوانتاناموی دگر را قانونمند کنند و آرامش یابد.

 

یک چیز در این بازی دردناک اما، ناپدید گشته است: سرنوشت بیست و چند میلیون افغان، این" جان " میسحت باور آلمانی با جنگیدن، ملا ضعیف ما با قراعت فدیم از دین و مهوش افغان تبار آمریکایی با بیرون نمایی مظلومیت زندانیان،به تنها چیزی که نمی اندیشند همین است و دگر هیچ نیست: سرنوشت آدمیان نگون بخت سرزمینی خاک و خون و خاکستر !

 

پی نوشت ها :

 

Das Leben der Elite-Soldaten im Afghanistan Krieg / Hauptmann Jan C / Die Welt

Mein Guantanamo Tagebuch / mahwash Rokhshana khan / Thalia

• عبور از خط سرخ / در گوانتانامو / عبدالسلام ضعیف سفیر پیشین طالبان در اسلام آباد / برگرادن از وحید مژده

•خبر گزاری صدای افغان

•بیان زیبای " نقش حباب بر لب دریا" احتمالا از بیدل

 Hauptmann Jan C. schreibt auf WELT ONLINE vom Leben in Afghanistan.

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢۶         سال شـــشم               اســـــد/ سنبله ۱۳۸٩  خورشیدی         اگست ٢٠۱٠