نموئه یی از " محاکمۀ " متهمین کودتای نام نهاد میوندوال
داؤود ملکیار با دگروال زلال
محترم دگروال زلال بعد از توضیحات مختصر درمورد سابقه وظایف خویش، در ارتباط با واقعات زندان چنین میگوید:
چند تن در نیمۀ شب به اطاق من، در زندان دهمزنگ وارد شدند. به دستها و پاهایم دستبند و زولانه زده، مرا از اطاق کشیدند و بعد از چند دقیقه به داخل اطاق مدیر محبس رساندند.
در اطاق مدیر محبس چهار نفر دیگر غیر از مدیر محبس نشسته بودند. لحظاتی بعدتر، خان محمد خان مرسیتال را داخل اطاق آوردند. یکی از این چهار نفر از خان محمد خان مرسیتال که سر و وضعش خوب نبود، پرسید که آیا دگروال مهر علی را میشناسی و او را هم از پلان خود با خبر ساخته بودی؟
خان محمدخان در جواب گفت: بلی او را میشناسم و به او هم گفتم. صحبت خان محمدخان بسیار کوتاه بود و با یکی دو جمله تمام شد.
همان نفر سوال کننده بعداً از من پرسید که حالا چه میگوئی؟
من خان محمد خان را مخاطب قرار داده گفتم: که من شما را دو بار دیدم. یکبار در روزهای اول کودتای 26 سرطان که شما در وزارت دفاع موقتاً سرپرست بودید و دفعۀ دوم چند روز قبل از توقیف من. در دفعه اول شما برای رژیم نو کار میکردید و همه را به همکاری دولت تشویق میکردید و داود خان را بحیث میرویس خان ثانی یاد می نمودید. در دیدار دوم و آخری از اطرافیان داودخان اظهار تشویش کردید و گفتید که هر چه کوشش میکنید به داود خان برسید و او را متوجه خطرات ناشی از اطرافیان او بسازید موفق نمیشوید و شما را نمیگذارند تا داود خان را ببینید. و به من توصیه کردید که من هم کوشش کنم تا خود را به اعتبار آشنائی و همکاری سابقه به داود خان برسانم و تشویش خود را با او در میان بگذاریم و از فعالیتهای کمونیستها به او اطلاع بدهم. و هم به من گفتید که اگر داود خان از آنها طرفداری کرد در آنصورت معلوم میشود که
او میداند و با کمونیستها و چپیها یکدست است. من به اساس همین توصیۀ شما چندین بار کوشش کردم تا داود خان را ببینم اما موفق نشدم، حتی در روز توقیفم هم برای بار آخر کوشش کردم و بعد از بازگشتم به دفتر توقیف شدم.
بعد از این توضیحات از خان محمد خان پرسیدم در کدام دفعه و در کجا به من راجع به پلان خود گفتی؟
در این اثنا خان محمد خان در حالیکه او را از اطاق مدیر محبس میکشیدند توقف کرده و به من گفت: تشویش نداشته باش من تمام جریان را به داود خان نوشتهام و گفتهام که هیچکس مقصر نیست و اگر کسی مقصر باشد آن شخص من هستم. و بعد از این گفتار مختصر او را از اطاق کشیدند.
روز بعد که برای اولین بار به وزارت داخله برای تحقیق برده شدم .چوبزدن و لتوکوب آغاز شد و اصرار و فشار بر آن بود تا بنویسم که از پلان خان محمد خان اطلاع داشتهام.
پنج روز شکنجه و چوب خوردن را تحمل کردم. تخته پشتم پر از زخمهای خونچکان شده بود. دستهایم چنان پندیده و آماس کرده بود که امکان گرفتن قلم به دست نبود. برای التیام زخمهایم و برای اینکه توانائی نوشتن را پیدا کنم ادامه تحقیقات را برای چند روز به تعویق انداختند، اما بعد از آن چند روز دیگر مرا برای تحقیق نبردند. و به این ترتیب از من اقرار جبری نگرفتند.
از دگروال صاحب زلال پرسیدم: اگر اقرار اجباری هم از شما نگرفتند پس چه سندی در مقابل شما یرای محکومیت شما داشتند؟
دگروال صاحب چنین ادامه میدهد: حدود یکماه یا یکنیمماه بعد، که زخمهایم کمی التیام یافته بود، باز هم در نیمۀ شب چند نفر داخل محبس شده اول سر و رویم را پوشاندند و بر دست و پاهایم دستبند و زولانه انداختند و از اطاق به طرف حویلی زندان روان شدیم. در آنجا داخل یک موتر شدیم. و در حالیکه چیزی را دیده نمیتوانستم، احساس کردم که چند نفر دیگر هم داخل موتر هستند چند نفر در پهلوی خود و چند نفر را در مقابل خود تخمین کردم که شاید داخل یک Truck بوده باشیم. در حالیکه حق صحبت کردن را نداشتیم، موتر به راه روان شد. در راه فکر میکردم که شاید ما رابرای کشتن ببرند. حدود نیمساعت بعد، موتر نزدیک یک عمارت توقف کرد و امر کردند که پائین شوید و هر کدام را داخل عمارت به اتاقهای مختلف تقسیم
کردند. لحظات بعد دانستم که ما را اینجا مخاکمه می کنند .
من هیچگونه آمادگی ذهنی و تیاری برای محکمه و دفاع از خود نداشتم، بعد از صدا کردن نامم، کلاه سیاه و روپوش را از سرم برداشته مرا داخل یک اتاق بزرگ ساختند.
درین اتاق همه در یک قطار نشسته بودند. در اول قطار غلام فاروق خان( سابق لوی درستیز) ، بعد از او عثمان خان، جنرال عبدالرحیم، غلام نبی فراهی، سرور نورستانی، نبی عظیمی، جگرن خلیل ویکی دونفر دیگر که نام های شان بیادم نیست نشسته بودند.
در آغاز غلام فاروق خان شروع به سخن کرد و مختصرا ًگفت، که خان محمد خان مرستال شما را در جملۀ کسانی معرفی کرده که از قصد وپلان او علیه دولت اطلاع داشته اید . بعد از آن نبی فراهی گفت : خود این شخص شاید در فکر کودتا نبوده باشد، اما نذیر کبیر سراج که آمر اوست او را به این کار تحریک کرده . نبی عظیمی هم طور مختصر چیزی گفت . وقتی نوبت بمن رسید، به جواب آنها گفتم : که این اتهام درحق من کاملا ً نادرست وغلط است . یگانه سند شما علیه من گفتار خان محمد خان است . از رفتار وشکنجه یی که علیه من صورت گرفته ، گفته میتوانم که گفتار خان محمد خان هم تحت همین نوع جبر وفشار صورت گرفته است . یکی از آنها به من گفت که خان محمد خان به ر ضا ورغبت خود اقرار کره است .
در جواب گفتم فرض کنیم خان محمد خان، حود را مجرم فلمداد کرده باشد، آیا چطوز گفتار یک متهم در مورد یک بیگنا ه صد در صد قابل فبول شما ست ؟ ودر ادامۀ گفتارم چگونگی شکنجه ها را در جریان تحقیق وهم دیدار وگفتارم را با خان محمد برای شان در چند دقیقه بیان کردم .
یکی از آنها گفت، که ما به جریان تحقیق وشکنجه ها کاری نداریم . هر کدام تان که اینجامیایید همین گپهارا می زنید . چگونگی تحقیقات به ما ارتباط ندارد. ما به استناد اوراقی که هیأت تحقیق فرستاده غور نموده وتصمیم خواهیم گرفت . شما فعلاٍ بروید.
به این ترتیب جریان محکمه در ظرف کمتر ازیک ساعت خاتمه یافت . اما چند هفته بعد حکم محکمه در مورد من برایم گفته شد، که من به پنج سال زندان محکوم شده ام . بنابرآن تا سال آخر رژیم داود خان با بیگناهی مطلق در زندان ماندم . . .
***
درآخر،جناب دگروال مهرعلی خان زلال، پارچه شعری را که درمحبس دهمزنگ سروده بودند، با این یادداشت برای نشر سپردند :
چند بیت که درایام تحقیقات به ارتباط ظلم وتعدی که در حق ما صورت میگرفت،گفته شده ذیلا ً خدمت تان تقدیم میشود . با وجود آنکه از فنون شعری برخوردار نیست ، اما بیانگر احساس یک زندانی مظلوم است :
ظالمه ولى؟ ولى ؟ اى ستمگر چرا ؟ چرا ؟ *
په څه سبب كوى څپيړى ورته سم به چه سبب او را با سيلى ميزنى
وهى يى د م په د م ، ظالمه ولى؟ ولى ؟ دم به دم او را می زنى ، اى ستمگر چرا ؟ چرا ؟
انبار د لښتى د كړه كوټ از چوب انبار ساخته اى
نشته اثبات ستا د رپورټ اثباتى براى اتهام ات ندارى
جوړوى ولى ته خرموټ؟ چرا دسيسه مى سازى؟
ستا د تهمت نه خبر ندى په قسم با سوگند ميگويد، از تهمت ات آگاه نیستم
وهى يى د م په د م، ظالمه ولى؟ ولى ؟ دم به دم او را میزنی ، اى ستمگر چرا ؟ چرا ؟
0000000000000000 00000000000000000
يو خواته اور،بل خواته زور يكطرف آتش ، سوی ديگر زور وستم
ښكووى غوښى په انبور گوشت بدنش را با انبور ميكنى
جيگ شو آسمان ته شر او شور داد و ناله به آسمان بلند شده
ستا له ظلمونه شو زخمى كړم كړم از ظلم و ستم تو پاره پاره وافگار گرديده
وهى يى د م په د م، ظالمه ولى؟ ولى دم به دم او را میزنی ، اى ستمگر چرا ؟ چرا ؟
00000000000000 00000000000000000
حال يى زبون شو او ناروغ حالش زبون و بيمار است
په زور پرى مه وايه دروغ با جبر او را دروغگو مکن
سترگو نه يى لاړلو فروغ فروغ چشمانش را باخته است
په ډير وهلو بى گناه د كړو مجرم با زورشکنجه بيگناه را مجرم ساختى
وهى يى د م په د م، ظالمه ولى؟ ولى ؟ دم به دم او را میزنی ، اى ستمگر چرا ؟ چرا ؟
0000000000000 00000000000000000
برقى ډنده لرى په لاس دندۀ برقى در د ستان ات
د اور لمبه دى خاص الخاص لمبۀ آتش است
نشته په زړه كى د هراس در دل ات هراسى نيست
وينى د پوزى نه ويالى غوندى شوى سم از دها نش خون، چون جويبار روان است
وهى يى د م په د م، ظالمه ولى؟ ولى ؟ دم به دم او را میزنی ، اى ستمگر چرا ؟ چرا ؟
0000000000000 00000000000000000
څنگه به خلاص شو له تعدى نه چگونه ازين ستم رهايى يافت
غواړو كمك مونږ له مولا نه از مولای خویش کمک می طلبیم
نشته خلاصون غير د الله نه رهایی غیر از سوی خدا نیست
دا ظالمان كړي په يو د م قلم قلم اين ستمكاران را به يكبار پاره پاره ساز
وهى يى د م په د م، ظالمه ولى؟ ولى ؟ دم به دم او را میزنى ، اى ستمگر چرا ؟ چرا ؟
0000000000000 00000000000000000
جارى په مونږ شو ظلم او زور ظلم و ستم بر ما روان است
خدايه سوزيږو په سور اور خدا يا به آتش داغ ميسوزيم
نه اورى هيڅوك زمونږه شور هيچ كسى ناله و شيون ما را نميشنود
داسى تعدى به نكړى نسل د آدم نسل آدم كه اينگونه جبر و ستم نميكند
وهى يى د م په د م، ظالمه ولى؟ ولى ؟ دم به دم او رامیزنى ، اى ستمگر چرا ؟ چرا ؟
0000000000000 00000000000000000
چاته فرياد اوكړو او شور به چه كسى داد و فرياد باید كرد
نشته ياران او نه غمخور نه ياران و نه غمخوری
وطن مو ډ ك شو له پيغور میهن ما مملو از تهمت شد
عرض او فرياد كؤ په در د ذوالكرم داد خواهم به در ات يا ذوالكرم
وهى يى د م په د م، ظالمه ولى؟ ولى ؟ دم به دم او را میزنى ، اى ستمگر چرا ؟ چرا
0000000000000 00000000000000000
" زلاله " تا خو هم ليدلى " زلال " بر تو هم گذشت
په غو ږو ډير دى اوريدلى گوش هاى تو هم خيلى شنيد
او تمنا رب نه دى كړى و تمنا نمودى كه يا رب
چه ظالمان كري له جهانه ورك عد م ستمكاران را از جهان نيست و نابود گردان
وهى يى د م په د م، ظالمه ولى؟ ولى ؟ دم به دم او را میزنى ، اى ستمگر چرا ؟ چرا
دگروال زلال
محبس دهمزنگ سال 1352 شمسی
* اصل شعر جناب زلال به زبان پشتو است ، برگردان آن به زبان فارسی دری از طرف یک دوست ارجمند هنگامی صورت گرفت، که فرصت کمی برای نشر مصاحبه در دست بود. بنأ ً اگر نارسایی های در ترجمۀ شعر ایشان دیده میشود، در آینده به اصلاح آن مبادرت میورزیم . |