کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
 
دور نمای تاریک حکومت درافغانستان
(به سلسلۀ بررسی دولت و جامعه در افغانستان)
مضمون چهارم
 
لطیف طبیبی
 
 

 آنچه مرا به نوشتن این مضمون واداشت، پرسش هایی است که در سه دهه اخیر همواره ذهن من و بسا روشنگران کشور مان را بخود مشغول داشته است؛ پرسش هایی در چند و چون ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی  ناهمگون افغانستان از با اهمیت ترین ها اند. تاریخ افغانستان را می توان از زوايای مختلفی مطالعه تعريف نمود و ناموزونی هایی حرکت آن را برجسته ساخت، که به باور من دایمی ترین این ناموزونی ها در این سر زمین، روند تشکل ناپذیری دولت از جوشش درونی خود جامعه افغانی بوده است. پیامد این ناموزونی این بوده که در افغانستان اغلبآ تخت و بخت دولت های مرکزی ازعوامل بیرونی سرهم بندی شده است، یعنی که قدرت های بیرونی به مثابه عامل اساسی تشکل نظام های سیاسی افغانستان بوده اند.

 

اگرچه در قرن بیست میلادی، در چند مورد استثنایی، نظام های حکومتداری در افغانستان نظر به عوامل گونا گونی در مرحله و شرایط خاصی روی کار آمدند، که اگر دخالت سیاست های استعماری باعث سرنگونی آنها نمی شد، امکان آن وجود داشت که این نظام ها آهسته آهسته با تکیه بر اقشار مردم و برنامه های اقتصادی بهتر سبب رشد نسبی در جامعه می شدند. ولی برعکس، این نظام ها هرگز نهادینه نشدند. بدنه جامعه از آنها بدور ماند و حکومت با پایه هایش که مردم اند پیوند نخورد. ارتباط بین اقشار گوناگون جامعه و دولت بوجود نیامد، و بالاخره هر یکی از آنها به شکلی توسط عوامل بیرونی سرنگون شدند.

 

با کمال تاسف، برخی از قلم بدستان افغان زمانی که صحبت بر مسایل تاریخ این سر زمین دارند، به خصوص برعامل نژاد و برتری افغان ها در حوزه جغرافیایی پا فشاری می نمایند؛ وگاه گاهی ـ فرمول بندی های گونا گونی از برخی روشنفکران و تحصیل کرده گان افغان راجع به تاریخ و نظام های سیاسی افغانستان ـ مکررآ بچاپ می رسد که نویسندگان آن ها تا کمر در افسانه سازی های آرمانی شان در این نوشته ها فرو رفته اند و حقایق تاریخی را می خواهند ماست مالی کنند. حقایق تاریخی در این کشور گاهی خیلی تلخ تر از آن اند که اینها روشفکران بتوانند بدان اعتراف کنند و آن را درس مایه برای ساختن آینده ای بهتر به این سرزمین بسازند. کتمان این درسهای تاریخی پیامد هایی بسیار سنگینی را برای این سرزمین به دنبال داشته و خواهد داشت.

 

من اعتقاد دارم که اکنون ما افغان ها باید دريابيم که، با گذشت یک دهه، همزمان با سیاست های نظامی، اقتصادی و اجتماعیی که جامعه جهانی درافغانستان عملی کرده و می کند، و دولتی خود ساخته را که با پشتیبانی سیاست های جامعه جهانی به رهبری حکومت اضلاع متحده امریکا و انگلیس درافغانستان حاکم گردانیده است که اینک به بن بست رسیده و اگر این حکومت عملکرد سیاسی خود را به همین منوال ادامه دهد، امکان دارد این کشور در مرحله گذار به تجزیه قرار گیرد.

 

 همه می دانیم که حکومت آقای کرزی از چند ماه به این طرف به نسبت انتخاب نادرست برخی از اعضای کابینه خود به بحران بی اعتمادی به هویت سیاسی خود مواجه شده است. این نظام دیگر کارایی خود را عملآ از دست داده است. اعضای دولت به اساس شایسته گرایی و تخصص به چوکی ها انتخاب نشده اند که می توانست اعتماد از دست رفته مردم را به حکومت باز گرداند و پلی شود میان دولت و مردم. معیار تقسیم کابینه و اعضای ارشد دستگاه اداری حکومت افغانستان بیشتر از هر چیز همان مصلحت های کشنده سیاسی، قوم گرایی، قبیله سالاری و سهم دادن به جنگسالاران در حکومت می باشد. همزمان با این بن بست در سطح دولت، بدبختانه، امروز جامعه افغانستان، عاری از یک جنبش اپوزیسیون اجتماعی و فرهنگی مدنیت گرا نیز می باشد که ابعاد فاجعه را مضاعف ساخته است؛ در این سرزمین مخالف حکومت شریک حکومت نیز می باشد، که بیشتر به یک طنز سیاسی می ماند. در چنین فضای سیاسی، آقای کرزی توانسته از اهرمهای قدرتمند خود برای تسلط قومگرایانه و تسلط بر حکومت استفاده کند، و اگر گذشته را مبنای قضاوت آینده بپنداریم، در آینده نیز به جز این نمی تواند سیاست دیگری را دنبال کند.

 

روشنفکران و بخشی از مردم این کشور نیز یا به واقعیت های سیاسی عصر حاضر کمتر آگاهی دارند و یا از توان و تشکل لازم برخوردار نیستند تا بتوانند به دفاع از ارزش های انسانی و خواسته های مشروع شان برای یک زندگی آبرومند علیه گروه های مطلقگرا و تاریک اندیش طالبان بایستند و از حق حاکمیت ملی خود بطور موثری دفاع کنند. جریان روشنگریی که توقع می رفت نیز شکل نگرفت، و تا هنوز اثرات سو و مدحش عملکرد سرکوبگرایانه و جنایاتی را که  حزب دموکراتیک خلق در دوران زمامداری سیاه خود بر افغانستان وارد کرده بود بر این کشور بیداد می کند و در نتیجه ما اثری از یک جریان روشنگری حساب شده و متشکل را در افغانستان نمی توانیم سراغ کنیم تا خردگرایی را در این جامعه به فرهنگ مبدل می کرد و مردم ما می توانستند با آگاهی بر سرنوشت شان اثرگذاری کنند.

 

این ها همه سبب شده است که در یک دهه، با حضورنظامی ، اقتصادی وسیاسی بیشتر از چهل کشور جهان و کمک های مالی و تشکل برخی از نهاد های هومانیستی جامعه جهانی درافغانستان، تا حدودی ما شاهد رواج و تشکل پذیری روند ساختاری شبه سوداگری سرمایه داری در این کشور گردیم، اما در برابر این روند، چیز فهم های افغانستان نتوانستند نهادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود را در داخل و خارج کشور شکل دهند تا از این فرصت استفاده معقول تاریخی صورت می گرفت تا حد اقل امروز فارغ از فرهنگ قبیلوی و قدرت طلبی بر مبنای خودسری، ما شاهد یک اپوزیسیون آگاه و حسابده برای حکومت می بودیم، با نقد از سیاست های ضعیف و ویرانگرانه جامعه جهانی و حکومت افغانستان می پرداختیم و حرکت تاریخی خود را سمت و سو می دادیم.

 

اگر کدام نهاد سیاسی روشنفکری یک عده هواداران بازنشسته بیرونی را به دور خود جمع کرد و در داخل افغانستان، تحت نام حزب سیاسی خود را تبارز داد، فقط بخاطر قدرت طلبی بود و بس. افق دید واقعی و فرهنگ سیاسی برخی از روشنفکران افغانستان در این دهه برای پیوند و تشکیل یک نهاد اجتماعی و فرهنگی قوام نیافت. به همین دلیل، جامعه جهانی به رهبری امریکا و انگلیس و کشور های همجوار که در ظاهر دلباختگان برنامه ی صلح برای افغانستان استند، با عملکرد سیاسی خود، اینک سرنوشت مردم افغانستان را تا پرتگاه هایی جدایی و تجزینه نیز کشانیده اند و روال طبیعی تشکل درونی ملی را به شدت خدشه دار کرده اند.

          

در اینجا ضرورتی نمی بینم  که از سیاست های پیشین کشور های استعماری و بر تخت نشاندن حکومات افغانستان فهرستی بسازم. فکر می کنم کافی است تا اشاره ای به سیاست های نادرست حکومت افغانستان و جامعه جهانی بنمایم و برای نشان دادن مشخصات تغییرات سیاسی و اجتماعیی که توسط این پالیسی ها بر ساختار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی افغانستان وارد آمده است بپردازم.

 

افغانستان کشوری است  که مردم آن از نگاه تاریخی در گونه ای از ساختار اقتصادی مبتنی بر چپاولگری  که در تار و پود فرهنگ بومی قدرت های مرکزی آن در آمیخته است، سر وکار داشته اند. در یک روند تاریخی، کشورهایی که در تاریخ معاصرکوشیده اند افغانستان را در کنترول سیاسی و نظامی خود قرار دهند، به آسانی توانسته اند مقوله هایی چون تصرف، غصب و چپاولگری را که فرآورده های جانبی سیاست های استعماری نیز می باشند، در فرهنگ سیاسی و سوداگری این کشور فقیر جا به جا نمایند. جای تعجب نیست که امروز این کشور فقیر از نگاه شاخصه های تعریف شده ی فساد اداری و رشوه خواری در مقام های بالایی کشور های های کره ارض قراردارد و در تولید و قاچاق مواد مخدر پیشگامتر از همگان است.

 

دیگر نمی شود برای ارایه و تعريف گسترده ی از سیاست جامعه جهانی در افغانستان، فقط به جنبه های فیزیکی و ناکارایی حکومت افغانستان  متمرکز شد. در اینجا ضروری است که علاوه بر جنبه های منفی دستگاه حکومتداری سیاسی افغانستان، تغییراتی را که در ساختار اجتماعی افغانستان وارد آمده است نیز پرداخته آید تا شناخت دقیقتری از دورنمای حکومتداری در این کشور بدست آید.

 

بررسی تاریخ سیاسی کشورهای اشغالگر و استعماری این واقعیت را نشان می دهد که این کشورها هنگامی در یک سر زمین به آسانی خیمه پهن می کنند که نيروهای های سیاسی و مذهبی کشور های تحت اشغال، پیش از حمله نظامی، زمینه آمدن و تصرف  دستگاه سیاسی را برای اشغالگران آماده سازند. در افغانستان، چه در گذشته و چه در حال، چنین زمینه هایی فراهم بوده است.

 

 ما در افغانستان کنونی دیدیم که از ديدگاه تعريف "عمل فيزيکی"، یعنی تصرف و تشکل حکومت، برخی از جناح های مذهبی افغانستان در ستون های سياسی و نظامی برای اشغال، از جامعه جهانی پیشگام تر بودند. حکومت امریکا به رهبری بوش دوم با حمله نظامی به افغانستان خوش چانسی آورده بود. بوش دوم، پیش از  وارد کردن قوای خود به این سرزمين، می دانست که برخی ازجناح های اسلامگرای افغان زمینه های فرمانروایی امریکا را بر مردم خويش آماده ساخته بودند. بعدآ، همۀ ما دیدیم که چه تحصیل کرده گانی در سمت های مشاور، وزیر، و سفیر از این جناح ها در صحنه سیاسی افغانستان به نمایش گذاشته شدند تا این سیاست ها را توجیه تاریخی نمایند.  

 

سیاست اقتصادی جامعه جهانی و تغییراتی که در ساختار اقتصادی واجتماعی این سرزمین به واسطه شرکت های فراملی درافغانستان بوجود آمد، بافت اجتماعی بومی جامعه افغانستان رابرهم زد. در تاریخ معاصرافغانستان تا قبل از کودتای ثور، چندین مرتبه این گذرگاه با حملات نظامی رو برو شده بود، لاکن بافت اجتماعی آن با این مقیاس دگرگون نشده بود. بزرگترین فروپاشی سیاسی و ساختاری در افغانستان در دوران زمامداری خود فروختگان حزب دموکراتیک خلق و پرچم و اشغال نظامی افغانستان توسط  شوروی سابق  صورت گرفت. به دنبال آن فروپاشی، اینک دامنه سیاست های قومگرایانۀ امروز به حدی شتابدار گردیده که تفرقه و حرکت به سوی تجزیه شعار روز عملکردهای دستگاه سیاسی افغانستان گشته است.

 

جامعه جهانی به ویژه طراحان سیاسی انگلیس و امریکا ـ جریان سیاه مذهبی طالبان را دوباره در داخل افغانستان به بازوی متحد شان، یعنی پاکستان، ساز و برگ داده اند و زمینه های آن را فراهم آورده اند تا این نیروهای سیاسی مذهبی که خالی از محتوای فرهنگی و انسانی است، ولی تابع مقصود اینها است، یک بار دیگر تحت پوشش نام طالبان میانه رو گویا به نمایندگی از اقوم پشتون افغانستان، واپس داخل صحنه ای سیاسی کشور فقیر افغانستان شود تا کلکسیون اسلامگرایان افغانستان تکمیل گردد.

 

برای تکمیل ساختن سخنان پیشین، می توان یاد آور شد که بعد از این اشغال، تغییرات سیاسی و اجتماعی آتی در ساختار افغانستان وارد آمده است:

 

اول :ـ  حضور نظامی جامعه جهانی درافغانستان، بهر صورتی که انجام شد، در واقع به معنی اشغال "نظام حکومت" است.  جامعه جهانی با این عمل، نخست افرادی را که عاری از آرمان اجتماعی و خصلت روشنگری بودند  جمع کردند. به کمک آن ها، نظام حکومتی کشور اشغال شده را سر پا کردند، در حالی که هزاران روشنفکر وطندوست، زن و مرد افغان، در درون کشور بیکار بودند و بسیاری از این قشر در نهاد های علمی و فرهنگی کشور های صنعتی کار می کردند، لاکن جامعه جهانی کوشید به کمک افراد وابسته به برنامه های سیاسی و اقتصادی خود، نيروهای مسلح، منابع مالی و شبکۀ خدمات اداری افغانستان را در کنترول خود داشته باشد. این پروسه در افغانستان بسیار سری و در اوایل  با مصرف ناچیزی مورد عمل قرار گرفت. حکومت امریکا خیلی زود و به آسانی توانست "نظام حکومت" افغانستان را در تصرف خود در آورد.

 

دوم :ـ طراحان جامعه جهانی به ویژه سیاستمداران امریکا وانگلیس به کمک برنامه های اقتصادی بانک جهانی و شاخه آسیایی آن توانستند مردم فقیر افغانستان را به چند دسته تقسیم کنند. اکنون افغانستان از نگاه ساختار جامعه شناسی به سه گروه زیر تقسيم شده است:

 

گروه نخست:

حلقه معاونان وهمکاران ارشد آقای کرزی ـ این افراد که خود را به مثابه رهبران مذهبی، قومی و محلی افغانستان جا زده اند، پاسداران ـ « نيروهای نظامی جامعه جهانی» محسوب می شوند. این گروه کسانی هستند که پیش از سقوط طالبان، به رهنمایی سازمان های استخباراتی «امریکا، انگلیس، آلمان، پاکستان، ایران، عربستان سعودی و روسیه» پیش از ورد قوای استعماری در مواردی دولت را تصرف نمودند. جنگسالاران محلی و مذهبی افغانستان به مثابه غدۀ سرطانی  عمل می کنند که بیشتر به مثابه عوامل فروپاشی در درون نظام سیاسی استند تا چیز دیگری. گروه های مذهبی افغانستان که به نوعی خود را باورمند به ایدیولوژی اسلامی می دانند، از نگاه مذهبی، تنها اسلام را وسیله سیاسی خود قرار داده اند و بس و فقط توده های بیچاره را می فریبند.

 

جامعه جهانی در اوائل برای به زنجیرکشیدن جامعه افغانستان، بطور طبيعی از ميان همین گروه ها اعضای حکومت و پادوهای خود را به میدان  کشید.  این افراد که برای منافع و مقاصد سیاسی جامعه جهانی خدمت می کنند از مرحمت های قدرت نفع برده و میشوند.

 

گروه دوم:

تغییرات ناهمگون اقتصادی و اجتماعی که توسط حکومت آقای کرزی به پشتیبانی برنامه های بانک جهانی، آسیایی  و شرکت های بزرگ فراملی دریک دهه در افغانستان رخداده است، برخی از این برنامه های اقتصادی، همزیستی اجتماعی مردم را دشوار کرده است.  

 

در دوره اول ریاست جمهوری آقای کرزی، من مضمونی در ویب سایت " فانوس" تحت عنوان « موانع فرهنگی مرحلۀ گذار در افغانستان » بچاپ رساندم که ددر آن نوشته بودم... "در مدت چند سالی که از روند ترویج اقتصاد آزاد نو در افغانستان می گذرد، قشر نوپایی از سرمایه داران، تاجران، بازاریان و نزدیکان آن ها، با حرکت نسبتأ بطی به طرف خودشناسی و تشکیل یک طبقه اقتصادی جدید سیر دارند. این روند اقتصادی با این طبقه یی که عاری از پیشینه فرهنگ اقتصاد نوین و دلسوزی به منافع کل اجتماع می باشد، در آینده نزدیک جامعه را به کجا سوق خواهد داد؟"

 

امروز می بینیم که با این حکومت و همین قشرتاجران، بازاریان و نزدیکان آن ها، جامعه افغانستان به پایان خط نزدیک تر می شود.

قشر سوداگر و بازاریان که از مذایای شبه سرمایه داری، منابع مالی کمک های جهانی و فروش مواد مخدره سود بزرگی برده اند، به ثروتمندان بزرگ افغانستان تبدیل شده اند. چون این قشر رسالت تاریخی و ملی ندارد، لذا سیاست های اقتصادی مرگ آور  بانک جهانی و حکومت افغانستان، فرصتی برای این قشر فراهم نموده است که آنها بتوانند بر غارت بی امان  90 در صد مردم افغانستان فایق آیند.

 

بخشی ازاین قشر سوداگر، پناه گزینان کشورهای صنعتی اروپا و امریکا استند که، روند سوداگری را در کشور میزبان آموخته اند. برخی از آن ها پل ارتباطی بین افغانستان و کشور های صنعتی میزبان بر قرار نموده اند. آن ها شرکت های بزرگی برای بقای خود در افغانستان سر پا کردند. عده ای از این افراد در پهلوی شهروندی افغانستان از شهروندی کشورهای صنعتی نیز بر خوردار اند. تمام فعالیت های اقتصادی قشر سوداگر افغانستان، فقط برای تجمع پول زیادتر صورت می گیرد، و هدف آن سرپا ایستاده کردن اقتصاد ویران افغانستان نیست.

 

گروه اولی و دومی در افغانستان از قدرت سیاسی بر خور دارند. برخی از این افراد در شرکت های بزرگ خارجی نیز سهم پولی دارند. پشتیبان وتکیه گاه این دو گروه جامعه جهانی و به ویژه حکومت امریکا است و اکنون این دو گروه از نگاه منافع اقتصادی و سوداگری، بازار تجارت افغانستان را در کنترول خود دارند.

 

گروه سوم :

اکثریت مردم وادی های هندوکش اند که در حدود 85 تا 90 در صد از جعمیت افغانستان را احتوا می کند. امروز مردم افغانستان در حلقه بدبخترین انسان های روی زمین قرار گرفته اند. برای روشن شدن پدیده فقراجتماعی امروز در افغانستان، کافی است که یک لحظه اوراق تاریخ را به دو صد سال پیش برگردانیم، زمان سیطره انگلیس درهند را بیاد بیاوریم که  درآن روز گار تنها پادوهایی حکومت هند برتانوی و برخی نواب ها از زندگی اشرافی مانند مدیران ارشد وسوداگران امروزی افغانستان برخوردار بودند. در مقابل جمیعت کثیر هند به گدایی و خود فروشی بسر می بردند و زندگی زاغه نشینی داشتند.

 

در تاریخ بررسی روند تولید سرمایه داری در کشور های مادر، ما به این واقعیت آشناییم که این روند سوداگری عاری از رسالت فرهنگ بشردوستانه است. بی دلیل نبود که نویسندۀ فرانسوی اونوره دو بالزاک « 1799 تا 1855» در مجموعه داستان هایی او که تحت عنوان «کمدی انسانی» به چاپ رسانید، ساختمان درونی اجتماع فرانسه در دوران حیات بالزاک را پدیدار می کرد. بالزاک نشان می دهد که: "... اجتماع فرانسه در زمانش به میدانگاه جنگ آشتی ناپذیری تبدیل شده است که در آن هر کسی بر ضد دیگران می جنگد؛ میدانگاهی که « وحشی ترین خود خواهی ها در آن پیروز می شود».  پاریس؛ جایی که مردم « مانند عنکبوت به جان هم افتاده اند و یکدیگر را می خورند ». جامعه سرمایه داری فرانسه افکار و وجدان آدمی را به صورت کالایی قابل خرید و فروش در آورده است. سرمایه داران به مردم تبلیغ می کنند که به گفتار و عقاید خود پایبند مباشید و هر گاه کسی آن ها را از شما خواست، به او به فروشید... ". بدا به حال کشور فقیری مانند افغانستان که اکنون در حلقۀ سیاست استعماری، به دام چنین روندی افتاده است.

 

امروز کابل و باقی شهر های بزرگ افغانستان نسبت عدم رشد فرهنگی بدتر ازدو قرن پیش پاریس است. جامعه جهانی نه خود را با مردم فقیر افغانستان هم هويت می داند، و نه عناصر هويتی و فرهنگی افغانستان را با اهميت می شمارد. در همين راستا می توان به بی توجهی جامعه جهانی به «منافع ملی » مردم تحت فرمان شان نيز اشاره کرد. منافع جامعه جهانی با منافع ملی مردم تحت سلطه شان تفاوت و تضاد دارد. جامعه جهانی، در واقع، منافع خويش را با بی بند و باری و بی پروایی در هزينه کردن منافع ملی مردم تحت سلطهء خويش تأمين می کند.

 

برای روشن شدن گفتارپیش، تصاویر زیر که گوشه ی از زندگی تولیدی زن ها  و گروۀ از مردم معتاد به مواد  مخدره را  نشان می دهد ،آوردم.

 

 

جامعه جهانی با انتخاب دو باره ی آقای کرزی در افغانستان کوشید تا روند کشمکش قومی را دراین کشور براقوام آن تحميل کند. قدرت های استعماری هميشه به تفاوت های خود با مردم تحت فرمان خود و تضاد منافع خويش با آنها آگاه هستند. همچنين فقدان علائق مشترک بين اشغالگران و اشغال شدگان از جلوه های بارز روند سیاست استعماری است.

 

دولت های انگلیس و امریکا درافغانستان با استفاده ازهنر سیاست های استعماری، که به نوعی در تاریخ سیاست های استعماری به هنر اشغالگری انگلیس معروف است، بهره میبرند. این سیاست که ریشه درعقده های تاریخی درحوزه جغرافیایی ما دارد، دراین دهه دو باره در قالب تصرف دستگاه سیاسی و اداری حکومت افغانستان به یک قوم پیاده شده است. هر سیاستی که در افغانستان تکیه بر تصرف چوکی و دستگاه حکومت با یک قوم بنماید و نقش اقوام دیگر را نادیده پندارد، به معنی دسیسه برای عقب نگهداشتن و بالاخره تجزیه این کشور است.

 

 جامعه جهانی بخاطر منافع اقتصادی خود در منطقه از عدم آگاهی اقوام وادی های هندوکش استفاده کرده و می کند. اکنون اقوام این سرزمین فقیر به مرحله گذار به یک جنگ ویران کننده ی دیگر آماده گی می گیرند. مولد خون ریزی اجباری آینده دراین کشور، جامعه جهانی، حکومت آقای کرزی، معاونان آن و قدرت های مذهبی و محلی افغانستان اند.

 

 

 با عرض حرمت آگست 2010 تورنتو، کانادا  .

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢۶         سال شـــشم               اســـــد/ سنبله ۱۳۸٩  خورشیدی         اگست ٢٠۱٠