کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
 

همه تیر خطا به نشانه زدن

نظري بر كتاب «بيدل به انتخاب بيدل‌»

 

محمد کاظم کاظمی
 
 

 چه بود سر و کار غط سبقان در علم و عمل به فسانه زدن

ز غرور دلایل بی‌خبری همه تیر خطا به نشانه زدن

                                                                (بیدل)

 

 

q بيدل به انتخاب بيدل‌

m بر اساس نسخة منحصر به فرد منتخب ديوان بيدل دهلوي‌

m مقدمه و تصحيح‌: شريف حسين قاسمي و علي‌رضا قزوه‌

m انتشارات سوره مهر (وابسته به حوزه هنري‌)

m چاپ اول‌، 1388

m 2500 نسخه‌، 897 صفحه‌، وزيري‌

  

يك‌

«بيدل به انتخاب بيدل‌» عنوان كتابي است مبتني بر نسخه‌اي خطي از غزليات و رباعيات ميرزا عبدالقادر بيدل‌. آن نسخة منحصر به فرد كه گزيده‌اي است از غزليات و رباعيات بيدل و در زمان حيات شاعر فراهم آمده است‌، در كتابخانة سالارجنگ حيدرآباد هندوستان محفوظ است و آنچه اكنون بر آن اساس پيش روي ماست‌، كتابي است حروفچيني شده با مقدمه‌، تصحيح و مقابلة شريف حسين قاسمي از استادان دانشگاههاي هندوستان و علي‌رضا قزوه شاعر معاصر و رايزن فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در دهلي نو.

    مي‌بايد تلاش و همت جناب قزوه را در يافتن و انتشار نسخه‌هاي خطي معتبر از بيدل در هندوستان قدر نهاد و اين از بركات حضور چندسالة او در اين سمت فرهنگي است‌. پيش از اين هم نسخه‌اي ديگر از غزليات بيدل به همت جناب قزوه منتشر شد كه سواي مقدمه‌اش‌، كاري بسيار ارزشمند بود، به ويژه كه به صورت عكسي چاپ شد و اين براي بيدل‌پژوهان كارآمدتر است نسبت به چاپهاي حروفچيني كه هيچ به نمونه‌خواني درست آنها اعتماد نمي‌توان كرد، مثل همين كتاب حاضر، چنان كه خواهيم ديد.

    باري‌، اين «بيدل به انتخاب بيدل‌» عنواني است برساختة مصححان اين چاپ و گويا بيشتر جنبة بازاريابي دارد، چون از توضيحات جناب قزوه و قاسمي در مقدمه‌، نمي‌توان به اين نتيجه رسيد كه كتاب به راستي توسط خود شاعر گزينش شده است‌. اگر چنان مي‌بود و اين موضوع قطعيت مي‌داشت‌، البته ارزشي داشت براي شناخت ذوق و پسند خود بيدل‌. ولي اين كه كتابي به نظر شاعر رسيده و حتي خود او در حواشي‌اش غزلهايي نگاشته است‌، دليلي بر گزينش آن توسط خود او نمي‌تواند بود.

    با اين وصف‌، نمي‌توان گفت كه نام نهادن كتاب بدين صورت‌، نوعي مخاطب‌فريبي و جلب منفعت بازار است تا همگان را بدين باور برساند كه بدين ترتيب‌، به بهترين گزيده از غزلهاي شاعر دسترسي دارند؟

  

دو

ولي اين نسخة خطي چه حاصل گزينش بيدل باشد و چه نباشد، از لحاظ نسخه‌شناسي و تصحيح ديوان بيدل اثري است ارزشمند و قابل استفاده براي پژوهشگران‌، به ويژه كه ضبط بسياري از ابيات در آن‌، نسبت به ضبط موجود در ديوان رايج بيدل يعني نسخة كابل‌، ارجحيتي آشكار دارد. در بعضي موارد هم هرچند اين برتري قطعي نيست‌، جاي بحث و انتخاب را باز مي‌گذارد و اين نيز مغتنم است‌.

    به واقع ارزش واقعي اين نسخه براي ما، به خاطر گزينشي نيست كه در آن صورت گرفته است‌، چون اين گزينش حتي اگر از سوي شاعر باشد، طبق پسند آن روزگار بوده و چه بسا كه اكنون براي ما معتبر نباشد، مگر از نظر تاريخي و نقد ادبي‌. تجربه نشان داده است كه بسيار وقتها آنچه در نظر شاعرِ يك زمانه و هم‌روزگاران او بهترين آثارش به نظر مي‌آمده است‌، در چشم مردم ديگر اعصار، اثر متوسطي بيش نيست و چه بسا كه شعرهاي مغفول شاعران‌، به مرور زمان ارزشمندتر شده است‌. پس بي‌سبب نيست كه بعضي از بهترين غزلهاي بيدل را در اين نسخه نمي‌توان يافت‌، همچون «همه كس كشيده محمل به جناب كبريايت‌»، «با هيچ كس حديث نگفتن نگفته‌ام‌» و «زهي چمن‌ساز صبح فطرت تبسم لعل مهرجويت‌».

    پس نمي‌توان انتظار داشت كه اين كتاب به عنوان يك گزيدة جامع و مطابق پسند امروز از بيدل‌، دوستداران شعر او را قانع سازد و آنها از مراجعه به ديوان او، تقريباً بي‌نياز شوند. ولي انتظارِ سودمنديِ اين نسخه براي تصحيح بيدل‌، البته بسيار طبيعي است و معقول‌.

  

سه‌

حال اين پرسش پيش مي‌آيد كه به راستي چرا اين كتاب نه به صورت عكسي‌، بلكه با حروفچيني منتشر شده است‌، تا اهل تحقيق را به كار بيايد.

    البته اگر اين حروفچيني با دقت تمام و به گونه‌اي صورت گرفته بود كه اطمينان همگان را تأمين كند، سخني نبود و خوانندگان هم از دشواري‌ِ خواندن نسخه‌اي خطي رهايي مي‌يافتند. ولي در حالي كه مصححان (مصححان‌؟) محترم‌، حتي در اولين غزل كتاب هم دو مصراع پياپي را از قلم انداخته‌اند، به چه چيزي مي‌توان اعتماد كرد؟ ببينيد:

    مقيم دشت الفت باش و خواب‌ِ ناز، سامان كن‌

    ز جيب پا سري بايد كشيدن گاه گاه آنجا

    و اين دو مصراع در اصل متعلق به دو بيت است‌، بدين قرار:

    مقيم دشت الفت باش و خواب ناز سامان كن‌

    به هم مي‌آورد چشم تو مژگان گياه آنجا

    خيال جلوه‌زار نيستي هم عالمي دارد

    ز جيب پا سري بايد كشيدن گاه گاه آنجا

    اين تنها مورد سهوالقلم نيست‌. بلافاصله در صفحة بعد مي‌خوانيم‌

    مدعا از دل طلب نگذشته مي‌سوزد نفس‌

    من‌ِ مخاطب اين كتاب كه به اصل نسخة خطي دسترسي ندارم و در نسخة كابل هم به جاي طلب‌، «به لب‌» ديده‌ام (كه ارجح هم هست‌)، چگونه مي‌توانم به درستي حروفچيني اين مصراع اعتماد كنم‌؟

    باز بلافاصله در صفحة بعد، چنين آمده است‌:

    تُرش‌رويي ندارد عين جمعيت در اين محفل‌

    كه به احتمال قوي‌، در اصل «يمن جمعيت‌» است‌، چنان كه در نسخة كابل آمده است‌.

    و باز در صفحة بعد:

    مژه بر هم مزن تا نشكني زنگ تماشا را

    كه «رنگ تماشا» مطابق نسخة كابل ارجح است‌، چون اين «رنگ‌» است كه در شعر بيدل مي‌شكند نه «زنگ‌».

    و در دو صفحه بعد:

    بوي وصلت گر ببالايد دل ناكام را

    كه درست دانسته نمي‌شود «ببالايد» چگونه فعلي است‌. به راستي در نسخه همين است و يا غلط تايپي است و «ببالاند» درست است از مصدر «بالاندن‌» يعني «بالنده ساختن‌»؟

    و در سه صفحه بعد:

    رقص مستي همه دم شيشه‌سوار است اينجا

    حالا با تجربه‌اي كه در صفحات پيشين از غلطهاي تايپي كتاب داشته‌ايم‌، درمي‌مانيم كه اين «مستي‌» مطابق اصل نسخة سالارجنگ است‌، يا در اصل «هستي‌» بوده و «مستي‌» شده است‌، چون در نسخة كابل «هستي‌» است‌. اينجا حتي به يك ضبط مرجّح نيز نمي‌توان اعتماد كرد.

    به واقع بحث اصلی این نیست که کدام نسخه ارجح است. بحث این است که به راستی در نسخة خطی سالارجنگ همین چیزی آمده است که در این چاپ کتاب می‌بینیم؟ من‌ِ بيدل‌دوست وقتي به اين موارد ابهام برمي‌خورم و نسخة اصلي هم در دسترسم نيست‌، چگونه مي‌توانم به نتيجة قطعي برسم كه در اصل نسخه چنين است يا اين اشتباه تايپي است‌؟ به ويژه كه مصححان محترم نشان داده‌اند كه آن‌قدرها در ضبط و نمونه‌خواني اثر دقت نداشته‌اند.

    البته در مواردي كه مصححان اختلاف نسخة موجود با نسخة كابل را در پاورقي يادآور شده‌اند، مشكل كمابيش حل مي‌شود و درمي‌يابيم كه اصل ضبط نسخة سالارجنگ چيست‌، ولي اين موارد اندك است و حتي گاه نادرست‌، چنان كه در صفحة 58 و ذيل اين مصراع‌:

    مغتنم داري شرر جولانگه آغوش سنگ‌

    در پاورقي‌، ضبط كابل را «دارد» آورده‌اند، در حالي كه چنين نيست و اين كلمه در چاپ كابل به صورت «دار اي‌» است و همين درست به نظر مي‌رسد، يعني «مغتنم دار اي شرر جولانگه آغوش سنگ‌». ملاحظه مي‌كنيد كه حتي نسخه بدل را هم غلط نقل كرده‌اند. واي به روزي كه بگندد پاورقي‌.

    تازه اين موارد، فقط در ده غزل ابتداي كتاب است كه من با دقت خواندم و اگر كل كار بر همين روال بوده باشد، مي‌بايد تعداد اين غلطها را چيزي حدود 80 برابر مواردي كه نقل كردم تخمين زد. اين مقدار غلط، حتي يك كتاب آشپزي را هم از اعتبار مي‌اندازد، چه برسد به شعر بحث‌آفرين بيدل‌. تازه فرض بر اين بود كه ميزان غلطها به همين سياق باشد، وگرنه به طور طبيعي‌، در هر كتابي در مسير كار، غلطها بيشتر مي‌شوند، به سبب خستگي و مداومت در كار نمونه‌خواني‌.

    چنين است كه كتاب با همه زحمتي كه براي انتشارش كشيده شده است‌، عملاً ناكارآمد مي‌ماند و فقط به درد كساني مي‌خورد كه ساده‌لوحانه گمان مي‌برند به راستي به گزيدة شاعر به انتخاب خودش و آن هم بدون غلط و اشتباه دست يافته‌اند.

  

چهار

يكي از دشواريهاي شعر بيدل‌، شناخت طرز قرائت بيتهاست‌، چون بسيار بيتهاي بيدل را به گونه‌هاي مختلف مي‌توان خواند. تركيبها گاهي درست شناخته نمي‌شوند و تكيه‌ها و توقف‌ها مبهم است‌. اينها را مي‌بايد به كمك اعراب‌گذاري و نقطه‌گذاري براي خواننده سهل كرد كه خوشبختانه مصححان اين كتاب بر اين تلاش بوده‌اند و كارشان در بسيار موارد راهگشاست‌، مثلاً در اين بيت‌:

    رمز دو جهان از ورق آينه خوانديم‌

    جز گَردِ تحير، رقمي نيست در اينجا

    ولي اين كار نيز در اين كتاب نه عموميت دارد و نه دقت كافي‌. مثلاً در همين غزل‌، اعراب‌گذاري‌ِ كلمة «گِردَش‌» در بيت زير هم ضروري مي‌نمود، تا «گَردِش‌» خوانده نشود. هم‌چنين بعد از گردش‌، علامت ويرگول ضروري بود. مصححان از اينها غفلت كرده‌اند.

    ما بي‌خبران قافلة دشت خياليم‌

    رنگ است به گردش قدمي نيست در اينجا

    ولي نگران‌كننده‌تر، جايي است كه قرائت نادرست ضبط شده است‌، چنان كه در اين بيت مي‌بينيم‌:

    بيدل‌! اجزاي جهان پيكر بي‌تمثالي است‌

    حيرت‌، آيينة با خويش دچار است اينجا

    و به نظر مي‌آيد كه مي‌بايد چنين نوشته مي‌شد: «حيرت‌ِ آينه‌، با خويش دچار است اينجا» باز چون به اصل نسخه دسترس نداريم‌، فقط در تاريكي قضاوت مي‌كنيم و چاره‌اي جز اين نيست‌.

  

پنج‌

در چنين گزيده‌اي‌، يك ضرورت مسلم‌، ترتيب يافتن شعرها بر اساس حروف الفبا و آن هم با دقت تمام بود تا خوانندگان را به سهولت به شعر موردنظرشان راهنمايي كند و نيز هر كسي به راحتي بداند كه كدام غزلها و رباعي‌ها در اين كتاب هست و كدامها نيست‌. شايد مصححان خواسته‌اند ترتيب نسخة اصلي را حفظ كنند و اين عيبي ندارد، ولي تنظيم يك فهرست مستقل به گونه‌اي كه در هر حرف‌، شعرها بر حسب حروف قبل از آخر هم‌، مرتب شوند، ضروري بود. اين فهرستي كه در اين كتاب آمده است‌، بسيار ناكارآمد است‌، چنان كه براي يافتن يك غزل در حرف «ت‌»، مي‌بايد 140 مطلع با اين حرف را مرور كنيم و اين كاري است شاق كه مي‌شد با قدري دلسوزي‌، آسانش ساخت‌.

    با توجه به وجود امكانات رايانه‌اي براي ترتيب فهرست با سرعت تمام‌، من نمي‌دانم كه چرا مصححان اين كتاب از اين كار مهم غفلت كرده‌اند. يك فهرست دقيق را مي‌شد در نيم ساعت با كمك رايانه ترتيب داد تا دهها ساعت از زمان خوانندگان كتاب به هدر نرود براي يافتن چند غزل‌. شايد بگويند «براي انتشار كتاب عجله داشتيم‌» و اين بدترين و غيرمسئولانه‌ترين پاسخي است كه در اين مواقع مي‌توان داد.

  

شش‌

كتاب داراي دو مقدمه است‌، يكي به نام (و نه به قلم‌، چنان كه خواهيم ديد) علي‌رضا قزوه و ديگري به قلم شريف‌حسين قاسمي‌. مي‌گويم «به نام و نه به قلم‌» چون به روشني تمام دريافته‌ام كه قسمت اعظم مقدمة اول را كسي جز علي‌رضا قزوه نوشته است‌. سبك نگارش برايم سخت آشناست و تجربة دو دهه ويراستاري‌، مرا به يقين مي‌رساند كه نوشتة چه كسي را مي‌خوانم‌.

    البته همواره ماية نگراني نيست كه كسي‌، نوشته‌اي را به نام كسي ديگر بنويسد. انشاهاي مدرسه‌مان را نيز غالباً پدرم مي‌نوشت‌. آنچه جاي نگراني دارد، شيوع نوعي كارِ «كنتراتي‌» در عرصة فرهنگ و آن هم تصحيح نسخ و مقدمه‌نويسي بر آنهاست‌.

    در عرصة مديريت‌، بسيار وقتها سايه‌هاي افراد هستند كه كار مي‌كنند و كار به نام آدمهاي سرشناس تمام مي‌شود. در بسيار همايشها، بيانيه‌هاي مقامات را ديگران مي‌نويسند. ولي در عرصة تأليف و تحقيق و آن هم مقدمه‌نويسي بر يك چاپ از نسخة خطي‌، اين كار نوعي استثمار كردن اهل تحقيق‌، به دست كساني است كه نام و نشاني يافته‌اند و آن نام و نشان‌، ضامن انتشار و توزيع كتاب مي‌شود.

    من در اينجا قصد خرده‌گيري بر مقدمه‌نويس اصلي را ندارم‌، چون به قول شاعر، «روزگار آيينه را محتاج خاكستر كند». بيشتر خرده‌گيري بر آن كسي رواست كه مقدمه به نامش چاپ مي‌شود و شايد مشغله‌هاي مختلفش نمي‌گذارد كه حتي يك بار نگاهي به متن بيفكند و نگارش آن را با سبك خود هماهنگ سازد.

    ولي از اينها مهم‌تر، شيوع اين استثمار فرهنگي است و اين كه عده‌اي در سايه كار كنند و عده‌اي در روشني به نام خود عرضه كنند. اگر تحقيق و پژوهش و به ويژه تصحيح متون بر چنين مسيري استوار شود، در آينده چه خواهد شد؟

    شايد خبر داشته باشيد كه باري يكي از استادان معتبر دانشگاه به طرزي شديد مورد نقد قرار گرفت به خاطر انتحال از كتابي ديگر. البته عذر بدتر از گناه مي‌بود اگر آن استاد براي آن منتقد توضيح مي‌داد كه اين انتحال را نه خود او، بلكه آن دانشجويي انجام داده است كه تدوين كتاب به او سپرده شده بود! بگذريم‌.

    اين را يادآوري مي‌كنم كه من در اين مورد يقين تمام دارم و اگر ضرور افتد، از عهدة اثبات آن هم برمي‌آيم‌، به كمك نوشته‌هايي كه از هر دو بزرگوار چاپ شده است و در دسترس دارم‌. فقط در اينجا به خاطر حفظ حرمتي آن عزيزي كه مقدمه را نگاشته و به واقع خود را برخي‌ِ مصحح كتاب كرده است‌، از ذكر جزئيات بيشتر درمي‌گذرم‌. فقط يادآور مي‌شوم كه از اواخر مقدمه‌، يعني صفحة 33 كتاب كه بحث دربارة اين نسخة خطي شروع مي‌شود، سبك نثر تغيير مي‌كند و يحتمل كه از اين به بعد را كسي ديگر (و احتمالاً مصحح كتاب‌) نوشته است‌.

  

هفت‌

و باز با دريغ و تأسف مي‌بايد گفت كه آن مقدمة نام‌نهاد، آن‌قدرها هم پيراسته و محققانه نيست كه شايستة چنين كتابي باشد. خودمانيم‌، اگر به من هم مقدمه‌اي سفارش دهند تا با نام كسي ديگر چاپ شود، شايد با چنان بي‌حوصلگي بنويسم كه حتي منابعش هم درست ذكر نشده باشد. منابع مقدمه يكي با نام كتاب است‌، ديگري با نام نويسنده‌، يكي با ذكر لقب «استاد». گويا آن‌قدر شتابزدگي در كار بوده است كه انتشارات سوره مهر كه آن‌همه به ويراستارهايش مي‌بالد، حتي كتاب را به يك ويرايش فني مختصر هم نسپرده است تا حداقل نقطه‌گذاري و پاراگراف‌بندي و شيوة درج منابع مقدمه‌ها را بهنجار سازد. (و شايد اگر اين ويرايش انجام شده بود، آن دوگانگي نثر هم پنهان مي‌ماند.)

  

هشت‌

خاتمه را، چند جمله از مقدمة اول كتاب نقل مي‌كنم كه مي‌تواند سخن همة ما باشد: «مي‌توان گفت بحث‌ِ تصحيح متون و علم نسخه‌شناسي از مباحث و علوم خطير عالم ادبيات است‌... بسياري از كساني كه به سراغ اين شاعر توانمند (بيدل‌) رفته‌اند، كاري جز فرصت‌سوزي انجام نداده‌اند... مهم در اين راستا فقط صداقت است و عشق به زبان پارسي و مباني آن‌... در روزگاري كه پخته‌خواري و كپي‌سازي و از روي دست اين و آن نوشتن متأسفانه رايج شده است‌، تلاش مصححان اين دفتر آن بود كه اثري ارزنده را با حفظ امانت‌داري و درست‌خواني و با نگاهي به معاني و الفاظ به وارثان راستين ادب فارسي و شيفتگان شعر بيدل تقديم كنند.»

    تا باد چنين بادا.

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢٤          سال شـــشم               سرطـــــــــان/اســـــد ۱۳۸٩  خورشیدی           جولای ٢٠۱٠