روم که باز نشانم به هر دیار درخت
به دور باغ بکارم دوصد هزاردرخت ...دودست خویش بگیرم بسوی عرش بلند
وباربار بخواهم ز کردگار درخت
زکرد گار بخواهم که ای عزیز مخواه
که قتل عام شود همچو گاه پاردرخت
بجای بمب که اتش زند بهستی ما
کنار گردنه شانم هزار بار درخت
بس است خار خدایا زچشمه ی کرمت
عنایتی که بروید به قندهار درخت
دران دیار که نسل انار خشکیده ست
هم از هرات بیارم هم از مزار درخت
به التماس بگویم به ابرمست بهار
که ریز تاکه نیفتد ز اقتدار درخت
چه سالهاست که لرزد همیشه از پی هم
بسان قلب من از موج انفجار درخت
زبسکه خار دهن کج کند به حالت باغ
روم که باز نشانم به جای خار درخت
بگو زمن به تبردار ها که خواهد رست
ز هر دیار درخت و ز هر کنار درخت