در باغ سبز جانم یادت چه ماجرا بود
آنشب که آسمانم زیبای روشنا بود
یک اشتیاق شیرین ره برد تا رگانم
در مشرق طلوع، دل گلخانه ی خدا بود
من بودم و جنون ِ پرواز تا خطر ها
در عاشقانه هایم، دل ماه ِ پیشوا بود
در فصل زاد روز نیلوفر و شقایق
عطر حریر باران در کوچه ها رها بود
قسمت که بی تویی را روی جبین من کاشت
آنشب صفای دست نورینیِ از دعا بود
مثل درخت و دریا در اقتدای مهتاب
یاد و خیال نازت فردوس کبریا بود
یک بوسه از زبانت، آتش زبازوانت
چیدم شبی که یادت گلگشت آشنا بود |