چه فرقی میکند شبهای گوتنبُرگ یا مشهد
که وقتی غُربتت تخت مرا درشعله می پیچد
چه فرقی میکند صبحانه ام ازمرگ یا ماهی
که می سوزی درآن زندان کنارغُربت مُمتد
سطور بی صدا رابخیه میدوزد کسی اینجا
که ازاین سوی دریاها چسان بال وپرت گردد
برای التیام زخمهای شرقی ات، اما
کسی بانسخه های منحصر، ازغرب می آید
**
به تارپلکهایت ریمل ازمهتاب می بندم
که درشبنامه های شهرسرخط خبرباشد
وانشبورگ |