به ساز عشق می چرخم به باغ سبز چشمانت
بساط گل به لب دارم بیفشانم به دامانت؟
تمام شهر خوابیده ، من ویاد تو بیداریم
سراپا چشم دیدارم که شب تابد ز مژگانت
خیال عاصیم امشب ، امید دست گرم توست
چه خوش بخشیده رویایی به من لبخند پنهانت
به هم زد یک نگاه تو شکوه شهرک دل را
چه کاری کرده ای با دل بگو جانم به قربانت؟
چه بنوازی چه ننوازی غرورم سهم قلب تو
بیا دل را بپیچم در حریر عشق سوزانت.
|