کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 
واژه هند، هندو و هندوستان
درکلام امیرخسرو بلخی دهلوی
 
 
 
دکتور محمد حسین یمین
 

 

گزینش از : محمد حیدر اختر

اخیرا از دانشمند محترم، دکتورمحمد حسین یمین، استاد دانشکاه کابل، کتابی منتشر شده است با نام " بیست مقالۀ دومین ". درین کتاب، در مقالۀ دلچسپ پژوهشی، به واژه هند، هندو و هندوستان، در شعر امیر خسرو توجه نموده است. من خواستم آنرا از طریق سایت وزین کابل ناتهـ، خدمت علاقمندان فرهنگ پیشکش نمایم.

ح. اختر

 

دانشمند محترم دکتور محمد حسین یمین چنین می نکارد :

 

نخست ذکر واژۀ هند، هندو، هندوستان در کلام وی (امیرخسرو) که بیانگر علاقه اش به این کشور با صفات و زیبا میباشد و دیگر تذکر واژه های مردمی که بخشی از ویژه گیهای مکتب هندی به شمار می آید .

امیرخسرو درقسمت غزلیات خویش در حدود چهل بار واژۀ هند، هندو و هندوستان را به کار گرفته است. وی این واژه هارا در بسیار موارد در اشعار خود برای بیان زیبایی های هند و نمایاندن حسن احساسات خویش در برابر این کشور آورده است تا آنجا که هند به بهشت مانند شده است ، چنانکه :

 

اثبات ملک هند به حجت چه حاجت است

حجت همه به قاعدۀ عقل استوار

 

کـــــــــــــــشور هند است بهشت بریق

حجتش اینک به رخ صفحه ببین

 

گشته چو ثابت کـــه به هند استهــــــوا

نایب جـــــنت زبسی بــــرگو نوا

 

مرغ دل آشیانه بــــــــــــه زلف تو می کند

چون طوطی که میل به هندوستان کند

 

بهشتی فـــــــرض کــــــــــن هندوستان را

کز آنجا نسبت است این بوستان را

 

 امیرخسرو خوبرویان دهلی وهندو بچه گان را نیز وصف می کند :

 

خورشید پرست شد دل ما

زین هندوکان شوخ ساده

کردند مرا خراب وسرمست

هندو بچه گان پاکزاده

 

امیرخسرو بابه کاربرد واژه های هند وهندوستان درترکیبهای توصیفی واضافی یعنی درمحل صفت ویا موصوف بازهم مقصودش نمایاندن ارزشمندی این دیار و درحقیقت توصیف کشور ومردم هند بوده است ، مثلاً دراین بیت ها :

 

ترک هندوستانی ام من هندویی گویم جواب

شکرمصری ندارم کزعرب گویم سخن

 چومن طوطی هندم ارراست پرسی

زمن هندویی پرس تا نغز گویم

 

گشت چو درعلم مقرر سخنم

درسخن هندی کنون سکه زنم

ما چو هندوی سومنات به عشق

بت پرستیم و دل برهمن ماست

 

 ارسال المثلهای ذیل را در شعر آورده است :

 امیر خسرو با به کاربرد واژه هندو به استعمال ارسال المثل دست یازیده مثلاً :

 

چشم خسرونتوان بست که درخواب مبین

منع هندونتوان کرد که صورت مپرست

خسرو ادب چه جویی از چشم مست شوخش

هندو چومست باشد از وی ادب نیاید

 

همچنان دراین ابیات امیرخسرو با استعمال واژۀ هندو به فرهنگ کهن هندوان اشاره می کند :

 

دعوی عشق کرده ای خسرو بیایدت

چون هندوان درآتش غم زنده سوختن

عاشقان درروشن خویش مسلمان نشوند

که نه درسوختن خویش چوهندوباشند

مردن از دوستی ای دوست زهندوآموز

زنده درآتش سوزان شدن آسان نبود

 

طوریکه دربیت های بالا دیده می شود هندوان کهن، زن را پس از مرگ شوهر با جنازۀ وی زنده می سوزانیدند که این عمل ستی گفته میشد و این کارها را کفارۀ گناهان ورمز وفا داری و پایداری زن درعشق نسبت به مرد می پنداشتند ، این رسم در1829 درهندوستان ملغی و ممنوع قرار داده شد .

امیر خسرو واژۀ هندو را درمواردی هم درمعنی مشبه به حیث سمبول ومجازاً به مفهوم عاشق به کاربرده است ، مثلاً آنجاکه بنا بر رسوم کهن هندوان موضوع سوزانیدن هندوان، پیرمردان و پیرزنان را بیان میدارد،آنهم به نسبت باورمندی ژرف آنان در پرستش اصنام شان :

 

هندوان را زنده سوزاند این چنین مسوز

بندۀ خسرو را که ترک است آخر او هندوی تست

کس متصور نمی شود که چون خسرو

هندوی آن چشم ترکتازنباشد

پیش توبگو کای بت سوزند چو هندویم

بر آیینه ریز آنگه خاکستر هندویت

گوش هندو پاره شد ورمنم هندوی تو

پاره کن گوش ومکن پاره دل هندوی خویش

 

همچنان امیر خسرو واژۀ هندو ومشتقات آن را به حیث ارایۀ سخن آورده و سمبول معشوق ساخته است. چنانچه دراین شعر هندوی او از آفتاب درخشنده تر گفته شده :

 

برهمان که پرستند آفتاب فلکرا

مگر که هندوی ما را ندیده اند زمانی

ویا هندوی مرا کشتن ترکانه ببینند

 زوسینۀ من چون بت وبتخانه ببینند

واین هم واژۀ هندویی سمبول است برای عشق:

ازآن خسروزدهلی رفت بیرون

که ملک هندویی سلطان نخواهد

 

وبازهم هندو ومشبه به دراین بیست:

 

چون کافرانم کشت غم چون هندوانم سوخت هجر

یارب چه بودی کامدی زان نا مسلمان نامه یی

 

ویا:ببرد حسن بتان دینم ای مسلمانان

چو هندوان پس ازاین بت پرست خواهم شد

ونیز:

ازتو چون هندوی کافر کیش گل چهره است رنک

گل زهندوستان بود چو برهمن زنار دار

 

امیرخسرو درموارد زیاد و درموضوعات گوناگون واژۀ هندورا درمحل اضافۀ سمبولیک به کار برده است که درآن اضافه سمبول مضاف الیه است .

دراین گونه اشعار امیر خسرو واژۀ هندو سمبول سیاهی و درمفهوم زیبایی با چشم ، زلف و خال استعمال شده است ، مثلاً هندوی چشم ، هندوی زلف مثال:

 

ازشبروان کویت هر گوشه یی و آهی

وزهندوان چشمت هر غمزه به درکمینی

 

واینجا ها چشم مشبه وهندو مشبه به درهمان معنای سیاهی و زیبایی :

 

 سرآن دو چشم گردم که چوهندوان چالاک

همه رازنوک مژگان زده درجگر کناره

تشنۀ خون مسلمان است چشمکافرت

گرمسلمانی تو کافر گفتآن هندو مکن

زان غمزۀ عزم کین مکن تاراج عقل ودین مکن

 تاراج دین تلقین مکن آن هندوی بی باک را

هندوی خال : سیاهی و زیبایی ( اضافۀ مشبه به ، به مشبه ) :

یارب که چه ظلم ا ست آن یارب که چه داغ است این

 برجان مسلمانان از هندوی خالتو

هندوی خال مبارک به رخت مقبلشد

گشت پرویز که درملک تو لالایی هست

 

هندوی زلف : سیاهی وزیبایی زلف ( اضافه مشبه به ، به مشبه ) البته اینجا به جای هندو واژۀ هندوستانی به همان مفهوم آمده است :

 

زبهر دیدن هندوستان زلف تو هر شب

بیا ببین که زسیلاب چشم آب درآید

 

واینجا برعکس ترکیب بالا ( هندوی زلف ) ترکیب ( زلف هندو ) که اضافۀ مشبه ، به مشبه به است به کار رفته واین نسبت به ترکیب اولی در درجۀ پایانتر توصیف قرار دارد یعنی درآن زلف به سیاهی تشبیه شده نه سیاهی به زلف :

 

عاشقان جان نثار او کردند زلف هندوش یک به یک برچید

 

و اینجا ها به جای هندوی زلف ( اضافۀ مشبه به ، به مشبه ) هندویطره ، هندوی سنبل به کار رفته است :

 

رخت وجود من همه غارت فتنه گشت تا

هندوی طره توام رهزن خورد وخواب شد

هندوی سنبل تو چه درد دلاور است

کو شب به روشنایی مهتابمیرود

 

غیرازاین گونه ترکیبهای نمادین و زیبای بالا در موارد ذیل زلف و خط بنابر سیاهی وزیبایی به نحو عادی به هندو تشبیه شده است ، ( مشبه + مشبه به ) :

 

 چوزلف کافر هندو نژادت

زهندوستان سیاهی بر نیاید

زلف اورا سربه سر عالم به مویی بسته شد

هندویی رابین کزین سان ترکتازی میکند

 

ورزلف تو صد جورکند بر دل عاشق

این ترک بدان هندوی کافر چه کند کس

 

آن خط غبار بر عذارت

چوهندوی پشت خم نشته

 

همچنان با به کاربرد واژۀ هندو با واژۀ شب نیز به گونۀ ( اضافه مشبه به ، به مشبه ) امیر خسرو اشعار خویش را نیرو بخشیده است :

 

هندوی شب مرد و خورشید آتشی

از برای سوز آن هندو نمود

از شب حامل چه زاید جز پریشانی به عمر

هندوی شب حامل و زلف پریشان زاده شد

 

بدین گونهامیرخسرو، واژه واصطلاحات ویژۀ پارسی دری ومحلی سرزمین باختر را زاد وبه تکرار دراشعار خود به کار برده است، که همه حکایت از روابط فرهنگی، علمی وادبی کشور آریانا وهند بزرگ می کند واین همه نمایانگر مناسبات ریشه یی زبان شاعر با اصل آن یعنی زبان پارسی دری میباشد . 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢۱          سال شـــشم              جوزا  ۱۳۸٩  خورشیدی           جون ٢٠۱٠