kabulnath.de  کابل ناتهـ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان
همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل
 

 

 

 
 
 
 
 
پیوست ها به کودتای نام نهاد میوندوال
 
 
٢
      عبدالقادر قاضی
 
 

 

کشف ماجرای قتل مرموز مرحوم میوندوال در محبس دهمزنگ. *

 

هنوز یک ماه از کودتای محمد داؤود خان سپری نشده بود، که خبرکودتای مرحوم محمد هاشم میوندوال، خان محمد خان مرستیال وسایر شخصیت های شناخته شده، مانند عبدالرزاق خان، دگر جنرال قوای هوایی، وسایر کسان به نام همکار مرحوم میوندوال ، در جراید و روزنامه ها به نشر رسید وازگرفتاری ایشان خبر پخش کردند. متعاقب در اخبار انیس اعترافات مرحوم میوندوال ، وخان محمد خان مشهور به مرستیال ، به شکل بسیار مختصر ونهایت سخیف به نشر رسید، که خواننده در قدمۀ اول ، درک میکرد که این تقریر ونوشته از مرحوم میوندوال وخان محمد خان نیست . وبه وضاحت معلوم میشد که به روی اجبار وفشار وشکنجه این نوشته های بی مفهوم از ایشان گرفته شده است.

اما کی را یارای اعتراض ودم زدن ومخالفت نمود ن بود. هرکس که آن نوشته ها را میخواند، به دیگران صرف به ایمأ واشاره وانمود میکرد که این اعترافات از روی شکنجه گرفته شده ، واقعیت ندارد. اصلا ً کودتایی از طرف مرحوم میوندوال واقعیت نداشت.

 

به هر حال اعلانات وشایعات جعلی ، برای اثبات ادعای خود کارمندان حکومت ، نشرات پر طمطراق می نمودند. تا اینکه چندی بعد خبر خود کشی مرحوم میوندوال در اخبارهای انیس واصلاح به نشر رسید. که گویا مرحوم میوندوال خود را درپای یک چپرکت با نکتایی غرغره کرده است .

 

وقتی که این خبر را خواندم با مستوفی ولایت که دوستم بود، بر آن تبصره کردیم . در حالیکه میوندوال محبوس و تحت تحقیق بود، در آن وقت نکتایی نزد وی چه میکرد. وگیرم که در آن حالت با نکتایی تحت تحقیق بود. در پای چپرکت چگونه میشود انسان خود را غرغره کند.؟ این نوع سوالات از هرکس شنیده میشد، که گویا اعلانات حکومت بسیار طفلانه وبی محتوی وخلاف حقیقت جلوه می نمود. جریانات این قضیه وقضایای دیگر، زمان داؤود خان درکتاب " داؤود خان در چنگال کی جی بی " با شرح کامل شرح داده شده است.

 

چندی برین موضوع گذشت ، روزی ملک قریه گل کاری، که تیکه دار وقرار دادی تعمیرات مکاتب ولایت هم بود، نزدم آمد ودرضمن صحبت گفت :

" والی صاحب من امروز خبر بسیار مهمی از بچه ام شنیده ام که باور انسان نمیشود."

گفتم بگو چه شنیده ای ؟

گفت :" پسرم نزد عبدالصمد ازهر حاضر باش است . به خاطر وطنداری همیشه همرایش می باشد. درین روز ها رخصتی به خانه آمده ، قصه کرد که میوندوال بیچاره را بدسته (به قصد) زیر لغت (لگد) در محبس کشتند. چطور این مردم ظالم استند"

پرسیدم ، چطور شده ؟

(تیکه دار) گفت : " پسرم  گفت که یک شب صمد ازهر مرا با خود به محبس دهمزنگ برد. او (ازهر) به اطاق میوندوال داخل شد ومن درعقب دروازه بودم که کسی نیاید. بعد از چند لحظه گفت وگو ،صدای لت وکوب بلند شد. میوندوال فریاد میزد و صمد ازهر او را دشنام میداد وهم با لگد ها میزد. تا اینکه دیگر صدای میوندوال خاموش شد. لحظۀ بعد ازهر از اطاق خارج شد. ما به وزارت( داخله ) آمدیم . (از هر) به من گفت ، از آمدنم به اینجا به کس چیزی نگویی . فردای آن دراخبار نشر کردند که میوندوال خودکشی کرده است.

 پسرم به من گفت " پدر این مسأله بسیار مهم وبسیار محرم است . به کسی چیزی نگو که به من نقص میرسد."

من به ملک وعده دادم که اصلا ًبه کس چیزی نمی کویم . زیرا گفتن آن سودی ندارد وشاید خطر ها درقبال داشته باشد. من از ملک خواهش کردم که پسر خود را نزد من بیاورد. فردای آن ملک وپسرش نزد من آمدند. من جریان را دوباره از پسرش پرسیدم. او اولا ً بسیار وارخطا وسراسیمه شد. من برایش اطمینان دادم که اصلا ًازین موضوع به کس نخواهم گفت. پسر رو به طرف پدر کرده ، پدرش هم به وی گفت تا جریان را به من توضیح دهد. وی همان جریانی را که به پدرش گفته بود، دوباره تکرار کرد.

 

سالها گذشت، من هم در برابر جریانات سیاسی کشوروفشارهای همه جانبه  وخطرهای جانی وناموس خاصتا ًدختر های جوانم در کشور دوام زندگی ام متعذر گردید ومجبور به ترک وطن شدم ودر حال بی وطنی درین کشور، برای روشنی صلح در کشور، وبرگشت به آن روز شماری میکنم . تا خداوند  بر ملت ومردم ما رحم کند وراهی برای همزیستی مسالمت آمیز تدارک شود که به وطن برگردیم.

 

درماه جولای 1994 در جریدۀ مجاهد ولس خبری نشر شد که عنوان آن " رد جعلیات " بود. نویسندۀ آن عبدالصمد ازهرنام داشت، توجه مرا جلب نمود. مقال را خواندم وی نوشته بود که : " من به هیچوجه در قتل میوندوال شهید دخالتی نداشتم وبه ایشان احترام خاص داشتم ومن مسلمان هستم . . ." وازین قبیل جملات جعلی و دور از واقعیت را نوشته بود. بلادرنگ قلم برداشته به جواب مقاله اش با شرح وبسط زیاد ودلایلی که نزدم به کفر والحاد او موجود بود. وهم عملی را که درقتل میوندوال شهید او شخصا ً در حضور حاضر باش خود اجرا کرده بود، نوشتم. وبه وضاحت تذکر دادم،  روزی که محاکمۀ این قضیه آغاز شود، من شاهد قتل وی  از زبان ملک وپسرش علیه تو( صمد ازهر ) خواهم بود.

 

مقالۀ من به جواب مقاله اش در ماه بعد آن در مجاهد ولس نشر شد. که مدیر مسؤول آن شاغلی ولسمل آن رابه من فرستاد . هر قدر تلاش کردم نتوانستم آنرا بدست بیاورم و برای شما بفرستم. اگر شما با آغای ولسمل در تماس شوید ومقالۀ رد جعلیات صمد ازهر وجواب آن را که من در ماه جولای 1994 داده ام ، در آرشیف خود مراجعه نماید، یقینا ً موجود است و کاپی آن را به شما خواهند فرستاد. تا در دوسیه خود آن را حفظ نمایید.

 

ار جمند گرامی ام ملک یار صاحب!

خدا کند یادداشت ها وسرگذشت م برایتان دل تنگ کننده نباشد، در پایان احترامات قلبی مرابرای جنرال صاحب پدر بزرگوار خود برسانید . موفقیت های مزید تان را در راه جستجوی حقایق از خدا وند آرزو می کنم .

  با احترام عبدالقادر قاضی

 

 

 نامه های بالا، که به صورت پیوست ها آمده اند،  در سال .1998 ع./ 1377 خورشیدی نوشته شده اند.

 * این بخش از یادداشت وخاطرات مفصل تری گرفته شده است، که جناب عبدالقادر قاضی، عنوانی آقای داؤود ملکیار فرستاده اند. 

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل    ۱٢٠        سال شـشم       ثور/جوزا  ۱۳۸٩  هجری خورشیدی      می  2010