kabulnath.de  کابل ناتهـ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان
همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل
 

 

 

 
 
 
 
 
تحلیل دورهء امانی و نادری های امروزی
 
 
رزاق مأمون
 
 

باردیگرترجیح می دهم درحاشیه دوره امان الله خان، نکاتی را تصریح کنم که درطی نزدیک به نود سال، حلقات، حکومت های ضدملی وبقال های درباری ازآن چشم پوشیده و درنتیجه بدعت های کاذب شاطرهای سیاسی را تا دوره تحولات عظیم امروزی تا درون حکومت ساخته بیش ازچهل کشورجهان درکابل نیز، یدک کشیده است.

 

طوری که من ناظرهستم، حکومت وبرخی نکتایی داران تاریخ نافهم، که درحکومت ودولت، ( پس ازبیست سی سال بیگانه گی با خیروشروطن) از چهره های تاریخی کشور، به طریق امروزی به نفع خویش تفسیرهایی به دست می دهند.  ترویج زیرکانۀ این چنین روحیات دردوره های استبداد خاندانی وقومی، بی زحمت انجام پذیربود؛ اما حالا سیاست مردود و یک جانبه نادری ها برمباحث نظری و پژوهشی تاریخ پر از دروغ افغانستان حاکم نیست.

 

 حوادث تاریخ افغانستان به ویژه پس ازاستقلال، به حد کافی حلاجی وسره و ناسره شده است. عی رغم این، شماری از افراد رسمی و یا غیررسمی که درعرصه فهم تاریخ ودیگرمسایل، مدت ها پیش تاریخ مصرف شان گذشته است، به بهانه گرامیداشت ازامان الله خان، دیدگاه سخیف دوره نادری را نشخوار می کنند وازکنارحقایق آن زمان، طفره می روند. این همان چیزی بود که آقای سیدمخدوم رهین سازماندهی کرده بود.

 

طوری که دریادداشت پنجم ثور، اشاره هایی درباب تلون سیاسی و آسیب پذیر سیاست دوره شاه امان الله داشتم، لازم می دانم نکات بیشتری را توضیح بدهم. برخی قاچاقچیان حقایق تاریخی سعی دارند فضایی را ایجاد کنند که انتقاد از امان الله خان، درحکم سنگ زدن به درخانه کعبه تلقی شود! 

من همه این آقایان را به میدان بحث وپژوهش سازنده فرا می خوانم.

 

شرح فشرده آن چه اتفاق افتاد

شاه امان الله درقصرشاهی زاده شد و دربسترنعمات دربار وقدرت خاندانی به جوانی رسید. ازهمین قصر برسریرسلطنت تکیه زد. وی نه قبل از پادشاهی ونه بعد ازآن، هیچ گاه فرصت نیافت تا روحیات ودریافت هایش ازتاریخ وشرایط حقیقی جامعه وپیچ وخم های ناشناخته مردم افغانستان را به طورطبیعی بافت بخورد. کلیه اطلاعات شاه، ازمجرای روایات دربار، مسموعات بزرگان، حاجبان رند وموقع شناس، غلام بچه های درباروجمعی از روشنفکران چپ گرای خارج از حدود دستگاه پادشاهی آب می خورد.

 

 جوانی وی مقارن سال های تحولات درجوامع اسلامی هند و ترکیه بود. تحصیل یافته های انگشت شمارآن روز، عمدتاً مبلغان اندیشه ضداستعماری بودند که میان ترکیه، مسکو وهندبریتانیایی دررفت وآمد می بودند. امان الله شهزاده ای خوش قلب، رئوف، رفیق باز وباشخصیت، وامید درباریانی بود که از استمرار بدون تحول بیش از سه دهه حاکمیت عبدالرحمن خان و حبیب الله خان بیزارشده بودند. ازوضع کشوردستخوش تأثر می شد وهماره درپی فرصت بود تا درب قلعه قدرت را به روی هوای تازه و یاران"انقلابی" و تحول طلب بازکند. 

 

درجنگ جهانی اول، جهادگران دربار( به رهبری نایب السلطنه نصرالله خان) وسکولرهای خارج دربار ( به ویژه عبدالرحمن خان لودین، محی الدین آرتی وغلام محمد غبار) برامیرحبیب الله خان فشار آوردند که در دفاع ازترکیه ( قبله امید مسلمانان) برضد انگلیس وارد عمل شود. سکولرها بیشتر تمایلات بلشویکی داشتند و هدف ایشان، شکستن حاکمیت انگلیس درافغانستان و دادن دست اتحاد به شوروی نوظهور بود. هردوی این دو جریان منتقد دربار، به دورشهزاده امان الله خان گردآمده و چشم امید به سوی او دوخته بودند. امیرامان الله بیشترینه به جناح چپ وسکولر گرایش داشت و مادرش (ملکه دربار) حلقات مخالف را بی سروصدا برضد شوهرعیاش خویش بسیج می کرد.

 درمیان این حلقات، ناسیونالیست های افراطی نیز حضور داشتند که هدف ایشان، شکستن درودیوارحاکمیت  دیرپای خاندانی بود. اما حبیب الله آن چه را که به تجربه دریافته بودو گروه های فشاراز درک آن عاجز بودند؛ نمی توانست برای گروه های منقد توضیح کند. وقایع پس ازقتل امیرحبیب الله، کارزار استقلال خواهی و رفتار امان الله نسبت به تجدد و موقعیت حساس افغانستان ثابت کرد که دسته های ضد امیرحبیب الله خطرات مدهش چنین قمارسیاسی را دست کم پنداشته بودند.

 

دریافت امان الله دردوره ولیعهدی از ظرافت ها وخطرات معامله با قدرت ها چندان مشخص نبود. این مأموریت به برکت میراث مدون و مکتوب جدش ( امیرآهنین) وپدرش، با محافظه کاری سنتی ادامه یافته و درواقع، سرنوشت کشور ونظام شاهی روی "پل صلات" حرکت می کرد؛ هرچند خطرلغزیدن هماره دریک قدمی شان چهره نمایی می کرد، کشورو اداره منظمی را به میراث برد. عین الدوله ( امان الله) ساختار خاندانی را تا اندازه زیادی درهم شکست و مشروطه خواهان مخالف پدرش را درچهارچوب حکومت جا به جا کرد. جناح های سابق اپوزیسیون عادتاً مبارزه جو و متحرک بودند و درمرحله اول، موتور نظام جدید را به امید ایجاد دگرگونی های کلان ( که   سرانجام به مدرنیزه کردن زود رس کشور بیانجامد) به پیش راندند؛ اما به زودی پیشانی شان به سنگ واقعیت ها تصادم کرد. امیرجمع هواداران جوان واندیشمند خویش، ازکنار چند اصل مهم، غافلانه رد شده بودند:

یک: تسلط نظام قبایلی بر جامعه افغانستان را دست کم گرفته بودند.

 

دو: سیاست مسلط و تجربه شده امیرعبدالرحمن و امیرحبیب الله را که توازن دردناک ؛ اما طولانی را برای حفظ تمامیت ارضی وحکومت شاهی تأمین کرده بود، یک باره کنار گذاشته و چنین انگاشته بودند که بازی سیاسی به شیوه قدما، دربحبوحۀ تحولات جدید درترکیه، ایران و هند دیگر کهنه شده و به نیاز های زمان جواب نمی دهد.

سه: موقعیت محصورکشورو ضعف اقتصاد زیربنایی را ازمحاسبه استراتیژیک خارج فرض کرده بودند.

 

چهار: براتحاد سیاسی با نظام نو تأسیس بلشویکی ساده لوحانه حساب بازکرده و تاریخ پنجاه سال بازی بزرگ برسرگنج هندوستان وخطرهمیشه بیدار حمله روس ازراه افغانستان به انگلیس- هندی  را مختومه انگاشته بودند.

پنج: احتمال نزدیکی منافع بین روسیه وانگلیس را درمنطقه کم رنگ دیده و مخاصمت ودشمنی میان قدرت ها را ابدی دانسته بودند.

 

شش: دشمنی با انگلیس ها علنی شده و آنان برای برپایی دیوارحایل از دو سو ( میان مردم وحکومت) و ( قبایل و حکومت) آزمندان تراز گذشته عمل می کردند. آهنگ جهاد "درداخل خانه" آرام آرام به زمزمه آغازکرده بود.

حکومت امانی بعداز عملیات جنگ وجهاد به منظور اکتساب استقلال سیاسی، بلافاصله کمک های مالی وتکنیکی حکومت هندبریتانوی را از دست داد وترانزیت مال التجاره از راه هندوستان نیز مسدود  گردید. خزانۀ دولت که بالاثر جنگ وانقطاع کمک ها و برهم ریختن نظم انتقالات از مسیرنزدیک خالی وبی بضاعت شده بود، لاجرم فشاربر اقشار مولد وکم درآمد روستایی ( اما حافظ نظام نو) را برای پرداخت مالیات بیشتر ( بعضاً به طورپیش پرداخت) افزایش می داد. طی سال های اول موج پشتیباتی ملی ازرژیم جدید، فرصت های بی سابقه ای را درامرایجاد اصلاحات اداری، توسعه پروژه های اقتصادی، نشرات و مخابرات، تدوین قوانین، گسترش مکاتب، تدوین اصولنامه ها و درمجموع پی ریزی قانونمند زندگی اجتماعی درسراسر کشور به وجود آورد. 

 

درگرماگرم استقبال  عمومی مردم از اقدامات وشعارهای بلند پروازانه حکومت برای رسیدن سریع به کاروان علم وتکنیک وزندگی مدنی اروپایی، دریک دوره پیشرفت های بی بدیلی درحیات اجتماعی رونما شدند که برای افغانستان آن روزکاملاً تازه گی داشتند. اما دیری نگذشت که آثاروعلایم موج برگشت به بحران، بی اعتمادی، خودسری، روش های دکتاتوری به تدریج پدیدار گشتند. 

 

 

 فروپاشی چه گونه آمد؟

مطالعه وبازنگری ماهیت دوره امانی تا اندازه ای از دو منظر دیروزی و امروزین قابل تأمل است. معاصرانی که ناظرتحولات آن روز بوده و آثاری را پرداخته اند، شاخص های تندروی، شتاب زده گی وپشت پا زدن به اصول مشورت ملی وشیفته گی برشعارهای دهان پرکن را درسیاست امان الله و اطرافیان عمدتاً خارج ازدربار به مثابۀ زمینه های اصلی روی گردانی مردم و ناکامی پروژه های اصلاحی ایشان، با وضوح و تأسف تذکر داده اند که قید مکاتیب رسمی است وهیچ کسی را از پذیرش آن گریزی نیست.

 

من بدین باورم که علی رغم موج خیزی درمیان توده ها تحت نام استقلال، رابطه ذهنی اشرافیت رسمی با شعور عمومی مردم درآن زمان بسیار ضعیف وتقریباً ازهم متمایز بود. مردم دریک دوره کوتاه که برای استقبال از تحول تکان خوردند و روی صحنه آمدند، خواستار تحول درزندگی بودند. انتظار برای تحول درزندگی فردی چندی ادامه یافت وحکومت درین مدت، برنامه های مطابق به شعار های روشنفکرانه را گاه به یاری مردم و گاهی هم درغیاب مردم دنبال کرد. اما اندک اندک وضع به همان حالتی تقرب می کرد که مردم به همان نقطه اول برمی گشتند و نسبت به هیچ امرحکومتی ورسمی، احساس ملکیت و مسئولیت نمی کردند.

 

 افزون برآن، فاصله ذهنی حاکمیت با اذهان عمومی همزمان با شروع پروگرام های اصلاحی ( ازنظرعوام وملاها، نامأنوس ومظنون) عمیق تر می گشت. طرح پروگرام رفع حجاب، استفاده ازسلام اروپایی وبرداشتن کلاه از سر، ظاهرشدن ملکه ثریا بدون حجاب سنتی، عملیات پلیس برای ممانعت بانوان از پوشیدن روپوش، اعزام دختران جوان به ترکیه و ده ها برنامه های دیگر که توازن واقعیت و رؤیا های جدید حاکمان را برهم می زد. یکی ازدخترانی که از راه جلال آباد به سوی تورخم می گذشته ودرجمع گروه هفده نفری بانوان عازم ترکیه حضور داشته، ناگهان به خانه یکی ازآشنایان گریه کنان راه کج کرده و عدم رضایت خود از رفتن به ترکیه را به بزرگان سنتی ابرازداشته بود که این خبر، بروحشت وتنفر عمومی نسبت به اقدامات حکومت بیش ازپیش افزود. 

 

شیوع ظن وبی اعتمادی عمومی حتی شخصیت های متحد امان الله ازجمله سردارمحمدنادر، عبدالهادی داوی، عبدالرحمن لودین و محمود طرزی را درموجی ازنگرانی فروبرد و آنان با پادشاه به مشورت نشستند و ازوی خواستند که سرعت و نحوۀ تعمیل برنامه های اصلاحی را تعویض کند. اما شاه به هیچ یک از نظرات یاران خویش عنایتی نشان نداد. این شخصیت ها بعد ها یکی پی دیگراز دستگاه حکومت کنار رفتند. این نوع برخورد، تسلیم شدن به احساسات ونگرش های شخصی بودکه با سرنوشت تاریخی یک ملت پیوند خورده بود وشاه ازین امرتشویشی نداشت! نگارش های شخصی و یا تاریخی بازمانده ازآن دوره مؤید این واقعیت است که مردم درعقب انتظارات خویش پلک می زدند و سلامتی و بهروزی شاه جوان را آرزو می کردند؛ مگر حکومت متأثر از جذبه "وطن پرستی افراطی" برسرعت گام هایش به سوی پیشرفت های خیالی می افزود.

 

شاه واطرافیانش، احتمالاً از تاروپود روحیات عقب مانده وبافت سنت های قبایلی درگوشه و کنار افغانستان، تصویرشفاف نداشتند. اکثرایشان تحصیل یافته هایی بودند که با خصایل مردم عادی میانه خویش را ازدست داده واز ادامه رکود درزندگی مردم رنج می کشیدند. این طور نتیجه گرفته بودند کهاهداف فکری آنان با ظهورشاه امان الله وکسب استقلال سیاسی با سرعت وبدون موانع تحقق خواهد یافت.

 

 این  قشردرترکیه وروسیه شاهد تحولاتی مطابق به مزاج خویش بودند، اما ساخت ویژه سنت جان سخت درکشورخویش را مطالعه نکرده بودند. نظام قبایل هم ازداخل خانواده و هم از بستر اجتماع به مصاف آنان برخواست. آنان مثل این بود که سیب را خیلی بی موقع ازشاخه چیده بودند. مشکل عمده درین عرصه، ناتوانی حکومت درتأمین نیازهای اقتصادی جوامع روستایی بود که همواره از لحاظ ذهنی به وسیله ملا ها تغذیه می شدند. لغزش حکومت امانی یکی هم این بود که پرداخت مقرری مختصرملاها ( که روح قبایل را دردست خود داشتند) لغو گردید. این اقدام زلزله ای خاموش؛ اما ویرانگربود. ساختار سنتی، ازنظام جدید چیزی به دست نیاورد، درعوض، فشارمالیات ومأموران حصول مالیات، هرنوع خوشبینی آنان نسبت به نیات رژیم را زایل می کرد. این پروسه به گونه ای طبیعی، هیجان وامید مردم عادی را پیوسته سرد می کرد. انشعاب قشرروحانی، دامنۀ تبلیغات برضد عمال حکومت را تشدید می کرد.

 

گام اصلی حکومت، هنگامه استقلال طلبی بود که با شعار وتهیج درداخل و درمناطق مرزی آغاز شد و درحقیقت شکستن زود هنگام پل های موازنۀ سیاسی میان افغانستان وهندبریتانیایی بود. سیاست احتیاط آمیز و تلخ امیرعبدالرحمن وحبیب الله مجموعه ای از کشیدن وشل کردن طناب تفاهم میان قدرت های استعماری دراطراف افغانستان بود که درنتیجه، تا آن زمان موقعیت افغانستان ( به قول عبدالرحمن به حیث ماده بزمیان دوشیر) به حیث یک کشور دارای جغرافیا و سلطان تضمین شده بود. اما این موقعیت هماره لرزان و بدون ضمانت بود. افغانستان الزاماً باید ابتداء به آغوش بریتانیا می خزید و سپس از موضع یک بدنۀ حایل درباره خود با دیگر قدرت ها تبادل نظرمی کرد. 

 

برنامه حکومت امانی اعلام علنی دشمنی میان افغانستان و بریتانیا بود. درباره این که پس از جنگ برسراسترداد استقلال سیاسی چه گونه می توان افغانستان را مطابق برنامه اصلاحات به سوی شاهراه ترقی و قدرت سوق داد، از اول محاسبه های چندان مشخص وجود نداشت. فعالان روشنفکر دردستگاه حکومت، این طورمحاسبه کرده بودندکه با حصول استقلال همه دشواری ها، بن بست ها وخطراتی که افغانستان را به چنین حال وروزی کشانیده است، خود به خود برطرف خواهد شد. گروه دیگر، اصل تکیه برکمک های اتحادشوروی را برای پیروزی برنامه ضدانگلیسی اصلاحات مورد نظرقرارداده بودند.

 

عبدالرحمن خان دوازده سال درتاشکند مهمان کافمن والی روسی تاشکند بود. وی زیروبم اهداف روس ها درافغانستان را درک می کرد. پس وقتی به تخت کابل رسید، با صراحت نوشت که سیاست روس" انضمام وبلعیدن پارس، ترکیه وافغانستان است." دادن وعده های کمک به حکومت جدید ضدانگلیسی درکابل از سوی روس ها، کاملاً جنبه تخریبی داشت ودرصورت وقوع تحول وخطر، تمامیت ارضی آسیب پذیرکشور را تضمین نمی کرد. حکومت امانی برخلاف سلف خویش که براساس قاعده بازی زیرکانه، دپلوماسی چانه زنی و بهره برداری از نقطه ضعف قدرت های رقیب درمنطقه جلو می رفت، خواستار دوستی با شوروی دربدل طرد انگلیس از منطقه بود. تصادم بی سابقه با حضور انگلیس به معنای اعلام جنگ دایمی ( حتی بعد ازمعاهده احتمالی صلح) بود. 

 

برخی پژوهشگران پیروزی حکومت امانی برارتش انگلیس را نه "نظامی" بلکه "خیالی" می دانند. استدلال این دسته آن است که امیربا اطلاع از ناچیزبودن دست آورد های جنگی و ناتوانی درحصول اهداف ازپیش تعیین شده درقلمرو انگلیسی، به طورزود هنگام تقاضای آتش بس کرد. آن چه درجریان مذاکره دوطرف برسرآتش بس رخ داد، تقریباً همان چیزی بود که انگلیس ها خواهان آن بودند. حکومت امانی درمورد استرداد آن بخش های مهم خاک های از دست رفته افغانستان که مطابق فشارهای سرمارتیمردیورند جزو قلمرو انگلیسی شناخته شده بود، هیچ اقدامی نکرد و یا نتوانست انجام دهد. امیربه کمترین دست آورد قناعت کرد. انگلیس دربدل استرداد اسمی استقلال روابط خارجی افغانستان، از قیام وگسترش جنبش مسلمانان درهند اشغالی جلوگیری کرد ومحاصرۀ خاموش افغانستان مستقل ازچندین جهت آغاز شد. اقدام بعدی انگلیس، ایجاد دیوارحایل میان قبایل آزاد وحکومت امانی بود که هیچ گاه موفق نشد با قبایل زبان مشترک و پیوند وفادارانه برقرار کند.

 

اضافه برآن؛  دهلیزتجارتی به روی افغانستان مشروط با شرایطی گشت که انگلیس مطرح می کرد. رژیم برای خروج ازوضعیت محاصره، به سوی شوروی دور خورد. شوروی به نوبه خویش کمک های تحریک کننده ای را دراختیار امیرقرارداد و درعین حال پنج مرکزکنسول گری شوروی در مناطق مختلف کشور به فعالیت شروع کردند. اما به زودی روشن شد که عبورکاروان کمک های غیرمنظم شوروی از وادی های بی پهنای آسیای میانه و سپس گذراز  ناهمواری های سرگیجه آور اراضی افغانستان ( به خصوص که درآن زمان تونل سالنگ اعمال نشده بود) به مراتب هزینه بردارتراز ورود کاروان های تجاری از طریق راه های سهل ونزدیک هند به سوی کابل بود. درمراحل بعد، همزمان با اقدامات صریح و ناسنجیده حکومت به منظور پیشرفت و تغییر درکشور، بحران و نا آرامی ابتداء به شکل آشفته گی تجاری واقتصادی چهره خود را نشان داد و دروهله بعد، شورش های قبایلی آغاز گردید.

 

 بمباران مناطق شورش به وسیله طیارات و پیلوت های روسی، درسال 1925 اعتبار رژیم را کاهش داد. روس ها با درک این نکته که حکومت امانی کادرفنی وپیلوت دراختیارندارد، به شرط اعزام پیلوتان روسی برای پرواز طیارات چند فروند دراختیار حکومت کابل قراردادند که اسباب تشویش مقامات انگلیسی را فراهم آورد. افغانستان به میدان بازی جدید پرتاب شده و داستان عبدالرحمن وحبیب الله دیگر "فسانه" گشته بود.

 

ارتش ورشکسته و دارای تجهیزات ناکافی بود. رژیم ازحیث راه های ارتباطی سنتی که ازهند می گذشت، درتحصن قرارداشت. اقتصاد تولیدی زمینگیرشده وهزینه ضروری برای تقویت ارتش وجود نداشت. پروژه های آباد سازی درپایتخت کم وبیش به چشم می خورد؛ اما اصلاحات اساسی با مشکلات جدی مواجه شده بود. فشاربالای مردم عادی رو به فزونی بودو مأموران دولتی با استفاده ازضعف مدیریتی حکومت، بدون هراس مقررات رسمی را زیرپا کرده وازاعمال خویش به هیچ مرجعی جوابگو نبودند. علاوتاً آقای براوین نماینده شوروی ومولوی برکت الله رهبرملی گرایان مسلمان هند به کابل سفرهایی داشتند و متعاقب آن کابل مهماندارحدود بیست هزارمبارز ضدانگلیسی شده بود. امیرازین نیروها به هدف تقویت موضع افغانستان نتوانست بهره گیری کند.

 

کمک تسلیحاتی واقتصادی شوروی، افغانستان را کاملاً ازامکان بازگشت احتمالی به عرصۀ همکاری متقابل همزیستی مسالمت آمیزبا هند بریتانیایی دورساخت. بهره برداری شوروی از حکومت امانی بیشتر از استفاده افغانستان از امکانات روس ها برای خروج از بحران پس ازاستقلال بود. شوروی به موقع توانست افغانستان را دربرابرانگلیس ها به حیث دیوار محافظتی( اما مؤقتی) قراردهد و ازرخنه انگلیس به آسیای میانه درجریان جنگ های داخلی ازبک ها، ترکمن ها وتاجک ها برضد بلشویزم تا میزان زیادی خیالش را راحت کند.

 

 افغانستان که ازمدارحمایتی انگلیس خارج گشته بود، برای حفظ توازن خود درتنگنای موقعیت دردناک، امکانات لازم دراختیارنداشت. مقارن این رویدادها، ورود جنگجویان آسیای میانه تحت رهبری سیدعالم شاه به افغانستان، سبب شد که بسیاری ازسران دولت امانی با مبارزان ضد کمونیست آسیای میانه طریق همدردی ومدارا درپیش گیرندو حتی شخص شاه با جنگجویان ابرازهمستگی می کرد. همچنان امان الله زیرفشار افکارعمومی و به تأسی از افکار پان اسلامیستی خویش، ازسرکوب وتحویل دهی رهبران مسلمان آسیای میانه به بلشویک ها امتناع کرد. به زودی فصل سردی روابط میان کابل وپترزبورگ فرا رسید. هرلحظه امکان آن وجود داشت که توافق نهانی میان انگلیس و شوروی ومبادله امتیازها دردیگرمیدان های رقابت، هستی جغرافیایی افغانستان ازبین برود. جنگ داخلی برای ایجاد زنجیره جماهیر شوروی جریان داشت و حکومت بریتانیایی درهند نیزمصروف مقابله با خیزش های مردمی درهند و تثبیت موقعیت خویش درآسیای صغیربودند.

 

افغانستان دردیگ خود می جوشید وبا توجه به قهقرایی شدن برنامه های تحریک کننده اصلاحی امیرامان الله، اختلافات میان مقامات حکومت از یک سو و شیوع فتاوی تکفیر ملا ها درمیان مردم از جانب دیگر، کشتی کم رمق حکومت آرام آرام به گل می نشست. امیردرپاسخ به ناشکیبایی علمای مذهبی ویاران منتقد خویش، گاه قاطعانه برادامه بی وقفه اصلاحات تاکید می کردوگاه چندگام عقب می نشست و بدین وسیله ارتباط منطقی حوادث را از دست می داد. پس ازشورش ملای لنگ درسال 1303 امیرنسبت به پیروزی اصلاحات مردد شده بود اما به جای حل قضیه از طریق تدبیرسیاسی و تماس با مردم، سروصدا راه می انداخت وازجمله روزی این جمله از زبانش پرید:

 

شما نمی دانید که من نواسه عبدالرحمن خان هستم؟

اشاره امیربه اعمال قاطع ورفتارمقتدرانه وخشن عبدالرحمن بود. اما او خود فراموش کرده بود تا اعتراف کند که سنت حکومت داری امیرعبدالرحمن خانی مدت ها پیش به وسیله خود وی به فراموشی سپرده شده بود. سپس جنگ منگل مشتعل گشت. شخصی به نام عبدالکریم بچه خوانده سرداریعقوب خان سربرداشت و یک چند ادعای پادشاهی کرد و ازصحنه برفت. سه سال بعد از بلوای ملای لنگ شورش مردم شینوار برضدحکومت آغاز شد.علت این شورش نارضایی مردم از ستم حکام محلی و دوری شاه از اعتقادات مذهبی و ترویج بدعت های کفرآمیز خوانده شده بود. ناچاربخش ازارتش به سوی شینوار سوق گردید. به هراندازه ای که علم مخالفت با ریفورم های بلند بالا اما سطحی امیرامان الله درشرق وجنوب بلند می شد، بی اعتنایی امیرنسبت به عواقب اوضاع بیشتر می شد. او نسبت به پیشرفت های ایران، ترکیه ودیگرکشورها حساس شده و برای برپایی شتابنده تجدد وصنعت درکشور، مثل جادو شده ها عمل می کرد.

 

دراوج بحران اجتماعی واقتصادی، امیرامان الله ناگهان تصمیم گرفت همراه با بیش ازیک نفرازمقامات عالیه، رخت سفرهشت ماهه با کشورهای خارجی ببندد. پس بخش عمده خزانه را برداشت و به هدف دیدار هند، مصر،ایتالیا، فرانسه، بریتانیا، آلمان، پولند، اتحادشوروی، ترکیه وایران به حرکت درآمد. بدین ترتیب، امیرامان الله بزرگترین اشتباه زندگی سیاسی خویش را مرتکب شد. حکومت وکشوردرغیابت طولانی شاه و مجریان دستگاه، به نمونۀ کاملی ازانارشیزم مبدل گشت وتبلیغات سراسری وبلاوقفه به  منظورتخریب وجهه دینی وافغانی شاه وهمسرش آغازگردید. 

 

شاه ( چنان که اقدامات پس ازسفروی نشان داد) بیشتر وعمیق ترازگذشته، شیدا ومفتون ظواهرتمدن پیشرفته اروپا شد و دیگر، ازدرک وضعیت، واقعیت های اجتماعی، اقتصادی، جغرافیایی ودرس های تاریخی، نصایح وهشدارهای شخصیت های دورنگرمملکت به طورکامل فاصله گرفت. انگلیس درکارزار تخریب حکومت امانی ناگزیربه تقبل هزینه کلان نشد؛ این مأمول تقریباً رایگان و ازبرکت سیاست های نادرست امیرامان الله خان حاصل آمد. شاه درسفر به اروپا ذهن خود را به چنگ هیجان ها و خیالات بی اساس رها کرد؛ اما اذعان عمومی مردم گیرمانده درمشکلات که امیدشان را کم کم نسبت به حکومت ازدست می دادند، با حکام ظالم وبی مسئولیت محلی دست به گریبان بودند. درجریان سفرشاه به اروپا شورش مردم صافی، شینوار، خوگیانی، چپرهار آغازشد و بخش عمده غلزایی های این مناطق علیه رژیم شوریدند. متعاقب آن مردم جاجی وزردان دست به قیام زدند و حکومت برای مقابله با آنان، تقریباً کلیه واحد های عملیاتی ارتش را ازکابل به مناطق آشوب زده اعزام کرد.

 

سوال این بود که شاه بعداز بازگشت به وطن، چه سیاستی را درپیش گرفت. اما چنان که دیده شد، شاه همین که پایش به کابل رسید، ابتداء ازبرخی عقب نشینی های تاکتیکی قبلی خویش دربرابر ملاها و مخالفان اصلاحات که قبلاً به آن تن داده بود، انصراف جست واین باربرای تحقق برنامه های اصلاحات خویش، گام های بلند، سریع و به دور ازسازش به جلو برداشت! این ایامی بودکه درسراسرکشور انتشارشایعات تباه کن به منظورتشدید بی باوری ومقاومت مردم علیه رژیم به پخته گی رسیده بود وشورش مردم کوهستان برزنجیره شورش های مشرقی ومناطق پکتیا وخوست افزوده می شد.

چنان که حوادث نشان داد، کابل به دلیل استقرارقطعات ارتش به منظورسرکوب شورش های ولایات شرقی وجنوب شرقی، تقریباً درحالت بی دفاع به سر می برد. نزدیکی مراکزشورش علیه حکومت درکوهدامن ونواحی کوهستان موجب تحولات سریع وغیرمنتظره درکابل گردید که شرح داستانش ازحوصلۀ این یادداشت برون است.

هدف از بازنوشت وبررسی سیاست امانی آن بودکه هرکس فهمیده ونا فهمیده دست تقدس به دوره امانی می زند و پیش ازآن که از نفس قضایا مطلع باشند، نقاب دیدگاه های مکروه قومی و خاندانی را به روی ماهیت اصلی امیرامان الله خان می کشند. مجلس یادبودی که سیدمخدوم رهین به سلیقه خودش ترتیب داده بود، درواقع تحمیق نسل امروزی درباره حقیقت قضایا درزمان امان الله خان بود. درضمن، اجندای مجلس تقریباً تکراراحساساتی ومتکی به کلی نگری نوع خلقی وپرچمی بود وچیزی بیشتر... چون مخدوم رهین نگاه نادری ها درخصوص حوادث پس ازاستقلال را موعظه می کند.  

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل    ۱۱٩          سال شـشم       حمل/ ثور  ۱۳۸٩  هجری خورشیدی      اپریل  2010