در گرمی صدایت گل کرد حس مبهم
با ریشه های جانم درهم تنید کم کم
نام قشنگت آنگاه در برگ برگ شعرم
حل گشت نقطه نقطه در قطره های شبنم
نقاشی ات کشیدم در خاک سبز گلدان
گل داد شاخه شاخه با عطر و بوی مریم
نقاشی ات کشیدم در آسمان آبی
در شام گیسوانت مهتاب شد فراهم
تا خوشه خوشه بستم از گندم خیالت
پیچید دستهایم در سرنوشت ام
حالا شیوع چشمت طبع دوگانه دارد
گاهی به مثل قهوه گاه آتش مجسم
یخ بسته دامنت را حسی می کنم که حالا
تبعیدیی بهارم محکوم برف پیهم
نقاشی ات برایت یک طرح ناتمام است
من می کشم بهشت و تو می کشی جهنم
28/7/2007 والشبورگ |