کابل ناتهـ، Kabulnath

 
 
 
 
 

فرا متن ِ " خانم جورج "

 
 

باباکوهی

 
 

 در آثار هنری و ادبی چون شعر، رُمان، نمایشنامه، داستان کوتاه و...  تجزیه ی اثر به دو سُویه ی محتوا و شکل یا معنا و فُرم، کاربرد زیبایی شناسیک پیشامدرن است. در پرداخت های ادبی جدیدتر و نظریه های ادبی مدرن، جدا از مایه ی معنا و هندسه ی فُرم که شامل ابزار تکنیکی و ساختاری در اثر است و زبان اثر که " متن " ازان بر می خیزد ؛ با لایه های دیگری از تجزیه ی اثر نیز مواجهیم که " فرا متن " یکی ازین برآمده هاست.

 

نُمود های زبان اثر، که درین نوشتار آن را " متن " می خوانیم و " فرا متن " که گسترده گی و چند بُعدی بیرون " متن " را نشانه می کند، به گونه ی روز افزونی در بررسی آثار هنری و ادبی ارزش های نوینی را در خود جا می دهد، تا آنجا که شیوه ی نوینی برای شناخت مجدد اثر به حساب آیند.  شیوه ی که با آن شیرازه های شناخت متعارف و سنتی ادبی، از دست و پای اثر بریده و گسسته می شود و اثر در فضای ناشناخته ی " فرا متن " معلق می ماند، تا زمینه یی برای به جولان درآمدن مفاهیم تجریدی تری را میسر گرداند.

توجه به متن و شناخت متن ، در حوزه ی نظریه های ادبی ارجگین تر از شناخت افکار و آرای نویسنده ی متن است، زیرا متن به طور زایشی توان گسترده گی باالقوه یی را دارد و برای دریافتن این پهنا و کذا غرض رسیدن به آن فرازه های فکری و تخیلی نویسنده، که خود نه خواسته و یا نیاراسته تا آن فرازه ها را از هاله ی ابهام و ایهام برهنه سازد، گسترش متن، همواره کارساز بوده است.

" متن " از حدود سخن کلیشه یی و قراردادی عبور می کند و دنیای " نشانه " های خاص خود را می آفریند که در واقع دلالت معنایی خاصی را بوجود می آورد.

 

از این دیدگاه، هر متن و بخصوص متن فلسفی، هنری و ادبی، در پهلوی آن که واقعیتی را می نمایاند، ابهامی نیز خلق می کند که تأویل پذیری را ناگزیر ساخته است. این جاست که در یک متن، ما همواره با تأویل های گوناگون مواجه هستیم.

در نظریه های ادبی، دو گرایش چشمگیری در توضیح چگونگی متن ملحوظ می شود. گرایش نخست " خود متن " مورد نظر است که دران جستجوی "معنا" ی اصلی، غرض عمده است. گرایش دوم، " متن " به مثابه ی یک ساختار کلی ملحوظ است که پیام ناگفته ی اثر، دران به نحوی پنهان مانده است.

در گرایش اول، خواندن، دریافت معنا و وضاحت متن، مطمح نظر بوده و می کوشد تا یک و یا چند معنایی متن، جستجو شود.

در گرایش دوم، متن در چارچوب ساختار کلی اش مورد پژوهش قرار می گیرد. درین جا از یافتن معنای خاص و منفرد متن، عبور می شود و غرض، دستیابی به کلیت و بیان همگانی " متن " می باشد که هدف نهایی اینگونه نگاه به متن، یافتن شیوه یی است تا مایه های هنری و نمادین " خارج از متن " را کشف کند و آن در واقع، بیان " فرا متن " است که انگیزه های اصلی زایش هر متن هنری دران نهفته است.

 

مجموعه ی داستانی " خانم جورج " خانم مریم محبوب که بهانه یی شد تا در بزرگداشت و تجلیل از کار های هنری و فرهنگی او، من نیز بایستی در ردیف بیاستم، اگر از منظر پیش گفته بدان نگاه کنیم، با متنی مواجهیم که در گوشه گوشه ی آن، پیام معنایی از ساحل " متن " لبپر می زند و تا افق های " فرامتنی " موج می زند. البته این ویژه گی در تمامی قصه های مجموعه لحاظ نیست و نمی تواند هم باشد. زیرا محدودیت ساختاری قصه و یا داستان کوتاه فرصت های آن چنانی را از نویسنده می گیرد. این گونه فرصت ها برای شاعر، رُمان نویس و نمایشنامه پرداز بیشتر میسر است.

با اینهم، متن در زوایای سایه روشن مجموعه ی " خانم جورج " تنها به بیان معنایی و ایضاح راهبردی اکتفا نمی کند، مرز های ظاهری بیان را طی می دارد و وارد حوزه ی مفاهیم تجریدی تری می شود که عموماً در داستان کوتاه، متن یارایی این تجریدگرایی را چندان ندارد.

مریم محبوب، تنها راوی سرنوشت آشکار آدمهای قصه نیست و در مواردی، متنی را پیش می راند که نا شناخته و گسسته از روال معمول است، تا خواننده ناگزیر به کشف و شناخت نشانه های شود که جز با شیوه های دریافت " فرا متنی " قابل فهم نیست.

 

 در قصص مجموعه ی " خانم جورج " و به ویژه در قصه ی " طلسمات " ، شگرد های ازین دست، بیشتر نمایانده شده است. او خواننده را از همان آغاز، درگیر فضای پیچیده یی می سازد که خارج خط مستقیم سیر می کند و مسیر زیگزاکی اش، با روال کار مایه ی داستان های " یک خطی " که سیر یک نواخت و کسل کننده یی داشته و اعجابی پدید نمی آورند، تطبیق نمی کند.

دنیای ویران شده ی آدم این قصه ( طلسمات )، با نماد های وحشت آفرین و مشمئز کننده، درهم ریختگی فُرم و زمان، و بالاخره ابهام متن که تأویل را ناگزیر می گرداند، دست به دست هم داده، تا فضای مجهول، گنگ و سئوال برانگیزی را بیافریند که ذهن خواننده ناچار برای فهم روابط درونی حادثه ها و نماد ها، راهی به دنیای " فرا متن " باز کند.  در باره این قصه بازهم می نویسم.

 

 همین گونه است قصه ی " چار راه یانگ و بلور " آنجا که مادر تازه وارد مهاجر افغان در تورنتوی کانادا، نگران گم کردن دختران نوجوان خویش است. گم کردنی نه از نوع فزیکی، که از نوع فرهنگی و هویتی !

مادر، پریشان سرنوشت دو نوباوه ی خود است و هراس سهمگینی در جانش چنگ انداخته، زیرا آنها اندک اندک در ازدحام ویران شونده ی سنتهای پارین، درین شهر جدید، گم می شوند، تا بر هویتی دگرگونه ی دست یابند. اما جان سوخته ی مادر پذیرای این تعامل نیست و در لهیب خاکستر کننده یی می سوزد و از فرط درد جانکاه، در رگانش مذابه ی از خون و آتش در جریان است.

گیر ماندن مادر در میان این آتش سوزان، با گیر ماندن او در " راهبندان " ترافیکی در توالی ساعتها، که انتظار سوزاننده یی است، چنان بافت غیر منتظره یی می خورد که خواننده ی کارشناس را، سر جایش به صلیب می کشد.

تصویر " چار راه یانگ و بلور " نمایش از شهری است که برای نوباوه گان جنت و برای مادر جهنم است.

نویسنده درین تصویرگری، چیزی زیادی نمی گوید و در متن، فقط به بازنمایی مظاهر شهر می پردازد. اما پیام اصلی داستان را این " فرا متن " است که به مویه درامده است.

 

 

از فرا متن است که خواننده پی به درون سوخته ی مادر می برد. این " فرا متن " است  که از هجوم فرهنگ غالب، از هیاهوی زندگی مدرن، از تضاد دو شیوه ی زندگی و تضاد لابدی دو نسل، از آب شدن فرهنگ سنتی خانواده ی مهاجر، از گمگشته گی  و درز برداشتن هویت پارینه، به سخن آمده است. این فرا متن است که گیچی و حیرت زده گی مادر را در نماد وحشتناک "راهبندان " قابل دریافت می کند. در پشت متن و نماد غریب " راهبندان "، دنیایی آتش گرفته یی است که می سوزد و خاکستر می شود، ولی متن، زبان بیان کردن آن را ندارد. آنجا که زبان الکن می شود، نگاه، سخن می گوید و آنجا که متن، خاکستر می شود، " فرا متن " می درخشد.

به گوشه ی از " متن " توجه کنید :

  

                ((  شب ریخته یود. شبی که از روز روشن تر بود. چار راه " یانگ و بلور " از هجوم نور های رنگارنگ می درخشید. درخشش چهار راه، تاریکی شب و روشنایی ستارگان را زیر گرفته بود. نور چلچراغ های که از پشت شیشه های بزرگ ساختمان های بلند منزل، به بیرون پرهیاهو هجوم آورده بود و نور لوحه ها، نیون ها، قندیل های داخل مغازه ها، پیاده روی ها و سرک ها را درخشان کرده بود. عبور و مرور موتر های شیک، رفت و آمد مردم، فروشگاههای لوکس، ازدحام و صف طویل سینماها و رستوران ها و مشروب فروشی ها، صدای بلند موزیک و هلهله و خنده های سرخوشانه ی مردم، نفس در نفس، با زندگی و حیات گره خورده بود.

مرد و زنی شاد و شنگول، مست و خمار، از میکده یی بیرون می آمدند. چند تا دختر و پسر جوان با موی های آویخته و ریخته در انحنای شانه های شان، راه خود را به سوی کلوپ رقصی که دران غوغایی برپا بود، کج کردند. دو مرد سیاه با مو های ژولیده و بافته شده در حالی که با کف دست ضرب گرفته بودند و پا های شان را کج و راست می کردند با نوای موزیکی که از رستوران نزدیک بیرون می ریخت، کنار پیاده رو برای خود می رقصیدند. سه تا دختر جوان چینایی با دامن های کوتاه و بازوان لخت و برهنه از تاکسیی پیاده شدند. عطر تن شان فضا را انباشت. ))

 

 متن بالا، نمایی از شهر و مردمش را به تصویر می کشد و چیزی بیشتر ازان نمی گوید. اما این فرا متن است که این مظاهر شهری را چنان آفتی به ما می شناساند و می فهماند گم شدن نوباوه های مادر درین بازار رنگارنگ چه معنایی پیدا می کند ؟

اینجا باید فرا تر از لفظ و متن رفت، آن سوی متن، در فرا متن باید ره گشود تا پیام نهفته در متن، چهره بگشاید.

جستجوی فرا متنی، در حکم جستجوی متن دیگری است که در پشت متن پنهان شده است ( هرمنوتیک ). اما هرمنوتیک فقط همین نیست

. هرمنوتیک که جستجوگر فرا متنی است و در واقع تأویل کننده یی متن است، تا آنجا پیش نمی رود که از فرا متن، معنای متمایزی درست کند، بلکه می خواهد از راه تحلیل و شناخت روابط درون متن، به پیام های فرا متنی دست یابد.

لهذا برای پی بردن به معانی فرا متن، گزینش و دریافت شخصی خواننده ارجحیت کسب می کند. ناقد یا نظریه پرداز هنری و ادبی، جنبه های از متن را، از پیچیده گی و گره خورده گی باز می گشاید و به خواست خود برجسته می کند، تا روند نوینی در شناخت متن ایجاد کند. روند نامتعارفی که برهم زننده یی رسم معهود و بر آشوبنده ی خواب رفتگی ابدیی، که خود را بر متن تحمیل کرده، می باشد. روند نامتعارفی که دگرگونی ناپذیری را، دگرگون می کند.

 

در قصصی که توسط نویسندگان معاصر کشور نوشته شده و فرایند داستان نویسی مدرن ادبیات افغانستان را شکل بخشیده، در زمینه های توصیفی و روایتی داستان و شخصیت پردازی و فضا سازی، کار های بزرگی جایگاه دارد، تمثیل حالات و حادثه ها و کنش های روحی و روانی که توأم با آن ها، کرکتر ها جلو می روند و شخصیت ها ابعاد نهایی خود را حاصل می کنند، در محور کار های نویسندگان ما قرار دارند، اما نماد گرایی و داستانهای نمادگرایانه، اندک اند.

در نتیجه اغلب داستان های کوتاه و داستانواره ها، " یک خطی " اند و حوادث و کار نامه های آدمها و گرهها و گشایش های که از کنش و واکنش آنها، فضای داستانی ایجاد می شود، در افق زمانی متعارف، به گونه ی یک خط مستقیم سیر می کند و همه چیز در سطح و ظاهر داستان به پیش رانده می شود و در حضور " متن " شکل می گیرد.

در چنین قصص معاصر، که در سطح می گذرند، درونه و عمقی وجود ندارد، نمادی سایه نمی اندازد و " فرا متنی " دران سوی متن محدود و لاغر، فربهی نمی کند.

شخصیت پردازی از اجزای مهمه و ارکان عمده ی  داستانهای ماست که بر زوایای گوناگون روحی و فکری شخصیت، پرتو افگنی می شود. جهات سرشت طبیعی و روانی و ذاتی شخصیت و همچنان عناصر کنش و واکنش و عملکرد شخصیت در برابر حوادث و وقایع از  قلم نمی افتد،

اما کاستی و نبود ساختار های نمادین و متنی که تأویل فرا متنی طلب کند، در بسیاری از داستان های کوتاه و رمان های اندکی که داریم، محسوس است.

 

 قصص الانسان های " خانم جورج " مریم محبوب نیز این نبوده گی را می نمایاند. ولی نشانه های که از حضور نماد گرایی، متن کنایی و قابل گسترش و " فرا متنی " که از بعضی داستانهای این مجموعه، سر بیرون می کشد، می توان پی به غنای کار او برد. نمونه ی این گونه متن ها را  بیشتر در داستان های " چار راه یانگ و بلور " حویلی سنگی "  زخ  "  طلسمات "   و...  در مجموعه ی داستانی او می توان یافت.

 " طلسمات "  از لحاظ دریافت های فرا متنی، نسبت به سایر داستان های این مجموعه استثناست. همان گونه که در سطر اول داستان، انفجاری صدا می کشد و می ترکد، انعکاس این انفجار در سراسر داستان همچنان انفجاری و پیچان باقی می ماند.  انفجار در ساختار ، انفجار در نماد ها، انفجار در متن و زمان، و انفجار در فرا متن داستان ادامه پیدا می کند و تا پایان مانند پتکی بر سندان می کوبد و چندین بار دیگر، " متن " را منفجر می کند و در فراسوی متن غلغله می افگند.

در " طلسمات " هیچ چیز سر جایش نیست. همه چیز درهم آمیخته و قاطی است. خاک، خاک نیست و هوا نه دود است و نه باروت، هوا هم نیست. انفجار و خاک و هوا و اشیا و آدمها در هم می لولند، آدم و جنازه و عنکبوت و گرگ و سگ، چهره در چهره دیگری عوض می شود و به هیأت وحشت مجسم در می آیند. ترس و وحشت و مرگ و تجاوز و انتقام و خون و کشتار مثل بقچه یی است در هم فشرده شده که پیهم منفجر می شود. پیره زالی که گاه عنکبوت و گاه گرگ است، مظهر شقاوت است. شهر طلسم شده یی که آفتاب خاکستری دارد و چهره ها و صورت ها، کریه و ترسناک اند. زن تجاوز شده یی که شکمبه ی خود را در کنج خرابه ی خالی می کند و در شب گم می شود و کودکی که زیر پستانهای سگی زنده می ماند، تا همچون چوچه های سگ، در ویرانه ها، از گرسنگی زباله ها را بو بکشد، تا بزرگ شود و بار دیگر همچون مادرش مورد تجاوز قرار گیرد و چرخه ی تکراری سرنوشت همچنان بچرخد و بچرخد.

 

 متن " طلسمات " بیش از همه متن های " خانم جورج " چند بعدی و  گسترش پذیر است. درین متن، بار معنایی چند لایه، ناشناخته و بیرون از دایره ی درک متن، حمل می شود و نیاز تأویل را به ضرورت تبدیل می کند. چرا که تأویل متن و ره گشودن در سراپرده ی " فرا متن "، در واقع شناخت دومی از متن را در دست می نهد.

متنی که از پایگاه شناخت اولی، خود را دور می کشد، نیازمند شیوه ی دریافت و شناخت دیگر است و آن بیان " فرا متنی " است، که در طلسمات، کار آیی خود را به خوبی ظاهر ساخته است.

در پایان باید بگویم که تأویل متن و دست به دامن  فرا متن  شدن، از ضرورتی می خیزد که در حوزه ی ادبیات نوگرای و نوساز ترویج یافته است.

ساختار و شالوده ی هر اثر و متنی با مرور زمان، به تحجر می گراید و خواننده در طی زمانه ها، با بار عاطفی و معانی یکدست متن، خو می گیرد و دریافت معین و کلیشه یی ازان حاصل می کند و این یعنی سنت ادبی، که دگرگونی را بر نمی تابد و رخ به سوی سنگوارگی می نهد.

هنر و نظر آفرینانی که بخواهند این سنت را بشکنند، بایستی دگردیسی را وارد " متن " کنند و ساختار متن را دگرگونه سازند و این بدون تأویل و " فرا متن " ممکن نیست.

 

 در بعضی از متن های " خانم جورج " ، دست به دامان " فرا متن " شدن، ضرورت است، چرا که پیام های غیر قابل شناخت متن را برای خواننده قابل فهم می کند و این هنر برتر " خانم جورج " و " خانم مریم محبوب " است.    

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل    118          سال شـشم       حمل/ ثور  ۱۳۸۸  هجری خورشیدی      اپریل  2010