کابل ناتهـ، Kabulnath

 
 
 
 
 
تك درخت کویر
 
 
نویسنده: حمید نیلوفر
 
 

با تشکر و سپاس فراوان از جناب آقای ایشور داس بزرگوار که این ویژه برنامه را به مناسبت بزرگداشت شخصیت فرهنگی کشور مان، مریم جان محبوب تدارک دیدند تا بدین وسیله وظایف وجدانی مان را انگیزه ای پدید آید که از این شخصیت فرهیخته کشور مان با سپاس و قدردانی یاد نماییم.

 

عصر روزی از ماه سپتمبر ۲۰۰۹ بود که خانم مریم محبوب برای اولین بار به من زنگ زد و آن لحظه ای بود که افتخار آشنائی با ایشان را نصیب گردیدم. آنروزها کتاب آنسوی وحشت را تازه به چاپ رسانده بودم که شماره تلفنم نیز در صفحه آخر آن درج بود. خانم محبوب بعد از اینکه کتاب را از نزد دوستانش بدست آورده بود و چند صفحه ای از آن را به مطالعه گرفته بود، به شماره تلفنم که درج آن بود با من تماس گرفت و علاقه مندیش را بدان ابراز داشت و فرمود که ابتدا مطالعه کتاب را باید به پایان برسانم و سپس در مورد آن اظهار نظر خواهم کرد. از حال و هوای صحبتش در مورد کتاب چنان مسرور می نمود که گویی تحفه گنجینه ای بدستش رسیده بود. خانم محبوب به رغم ضیقی وقتی که گریبان گیرش بود تمام کتاب را در طول دو سه روز و بدون اغراق بگویم که با دقت بیشتر از آنکه خودم نگاشته بودم به مطالعه گرفت و پس از آن در طول چند روز به تکرار چندین بار با من تماس گرفت و در مورد بخش های مختلف کتاب نظریاتش را با صداقت تمام و احساس همدردی عمیق که توأم با اندیشه یکپارچه روشنگری و سازندگی بود اظهار داشت و چندین ساعت با من صحبت کرد و به رغم آنکه هیچ گونه شناختی از قبل با من نداشت فقط به پاس حرکت فرهنگیی که از من دیده بود چنان به گرمی از من استقبال کرد که دور از انتظار بود. با زحمت فروان به همراه دوستانش برای صرف شام به خانه اش دعوتم کرد و در آنجا از نزدیک افتخار آشنائی با خودش، همسرش محترم آقای باباکوهی و دوستانش را به من اعطاء نمود.

 

طلب منصب فانی نکند صاحب عقل         عاقل آنست که اندیشه کند خرد را

 

از اینجاست جوهر شخصیتی مریم محبوب بر می آید که چقدر خانم خردمند و معنوی است و چقدر بر انسانیت، خرد و معنویت ارج می نهد.

مریم محبوب اولین کسی بود که با تلاش بی دریغ و با نگارش معرفی نامه استادانه در وصف کتاب آنسوی وحشت به معرفی آن پرداخت و آنرا از طریق نشریه زرنگار و سایت کابل ناتهه بر اهل خرد و معرفت معرفی نمود. معرفی نامه را چنان خردمندانه تحریر نمود که از نظر کیفی فقط خود معرفی نامه معادل یک کتابخانه و مکتب تمام کننده ای برای هرگونه ذهنیت بینا و نابینا، شنوا و ناشنوا و گویا و ناگویا در این خصوص بود.

قدرت بیان و تأثیر گذاری کلام خانم محبوب در نوشته های وی خیره کننده است. در مبحث معرفی کتاب معرفی نامه را با چنان قدرت بیان قوی و لحن تأثیر گذار و بیدار کننده ای نگاشته بود که حتی اذهانی با ضعیف ترین قدرت درک را هم تابی برای بی اعتنایی در برابر آن نبود. کتاب زمانی بدست مریم محبوب افتاد که من هفت ماه قبل از آن آنرا از طریق وبلاگم به نشر سپرده بودم، کسان زیادی قبلاً آنرا خوانده بودند و عده ای هم نظرات شان را اظهار داشته بودند، اما هنوز هیچ کسی حاضر به بازتاب دادن و معرفی آن نگردیده بود و حتی کسانی هم بودند که در این مورد نظر مثبت داشتند اما از بیم اینکه خود در تأیید نمودن آن افشا نگردند از ارسال نظر علنی روی لست نظرات وبلاگ بر حذر بودند. اما خانم محبوب اولین کسی بود که از روی احساس مسؤلیت انسانی در قبال بهبود تربیت اجتماعی بی پروا از رویارویی با سنت های کهن در جهت بازتاب دادن و معرفی کتاب بی دریغ تلاش ورزید و افزون بر اینکه آنرا بر همگان شناسانید، خود نیز چون طنین صدای انفجار تحقیر هزار ساله بر گوش سنگین نابخردی زمان پیچید.

ابتدا در طول هفت ماه پس از انتشار کتاب من وقتی که هیچ گونه واکنشی مثبت یا منفی از توده مردمی در برابر آن ندیدم، چنین پنداشتم که گویا جامعه ما فاقد هرگونه قشر فکری فعال و صاحب نظر بوده است. اما زمانی که حرکت مریم محبوب را در این جهت شاهد گردیدم، به این واقعیت رسیدم که بخش هایی از کتاب برخی از تابوهای اجتماعی را در بر داشته است که هنوز در جامعه ما وارد بحث شدن را بیشتر از آنکه من تصورش را می کردم به مخاطره می اندازد و از همین روی هیچ کسی جرأت بحث کردن در این مورد را نکرده بود. اما مریم محبوب با شهامت تعجب برانگیر بالاخره این موضوع را در میان اهل نظر به بحث نشاند. البته بحث اصلی هم فقط تابوهای اجتماعی نبوده است، بلکه وجه مشترک من و مریم محبوب در این زمینه بسا ضعف های تربیتی در جامعه ماست که در این کتاب به آنها اشاره شده است و مریم محبوب نیز از بودن این ضعف های تربیتی در جامعه ما به شدت رنج می برد.

من حقیقتاً در بین هموطنان مان هیچ کس دیگری را ندیده ام که به اندازه مریم محبوب به مشکلات گوناگون فلاکت بار در جامعه ما بیاندیشد و از آن رنج ببرد. مریم محبوب همیشه به زره زره ای از مشکلات جامعه ما، به فقر، سوء تغذیه، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، روان پریشی های اجتماعی، سردرگمی های تربیتی، خیانت و جنایت، عدم اعتماد به یکدیگر، کوتاه فکری و خرافه روی و به غیره مشکلات جامعه ما می اندیشد. من به اطمینان می توانم بگویم که حد اقل یک درصد مردم ما اگر به مثل مریم محبوب درست می اندیشیدند و دردهای جامعه را درک می کردند تا حالا هشتاد − نود درصد مشکلات جامعه ما کاهش پیدا می کرد. چون حتی در باثبات ترین جوامع دنیا هم به این معنی نیست که فکر کنیم تمام مردم درست می اندیشند، بلکه فقط یک یا دو درصدی هستند که درست می اندیشند و دیگران را نیز کنترل می کنند. مثلاً اگر در جمعیت سی ملیون نفری کشورمان به مثل مریم محبوب فقط یک درصد یعنی سه صد هزار نفر آدمان خیرخواه و خیراندیش داشته بودیم دیگر چی کم داشتیم؟ مسلماً که سه صد هزار نفر می توانستند زیر سایه خودشان ملیون ها نفری دیگر را نیز هشیار و بیدار بسازند، اما متأسفانه که با یک تکدرخت، کویر به جنگل مبدل نمی گردد! من آرزو می کنم در آینده روزی فرا رسد که تمام نسل کشور مان به مثل مریم محبوب اندیشمند و با احساس بارآیند!  

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل    118          سال شـشم       حمل/ ثور  ۱۳۸۸  هجری خورشیدی      اپریل  2010