جناب محترم سید مخدوم رهین، وزير اطلاعات و فرهنگ افغانستان، در پناه مرحمت خدا باشيد!
كشور هاى فقير كه توان آن را ندارند تا در صف كشور هاى غنى قد افرازند، مى توانند كه با داشتن اهل فرهنگ توجه ديگر كشور ها را به خود جلب كنند. هنگامى كه مى خواهيم در باره ى بنگله دش حرف بزنيم "قاضى نذرالاسلام" شاعر بزرگ اين كشور به ياد ما مى آيد و هنگامى كه حرف در باره ى فلسطين است، "محمود درويش" با شعرش جلو ما ظاهر مى شود و هنگامى كه از مصر مى گوييم "ام كلثوم" با آن صداى ملكوتى اش ما را به خود مى كشاند.
سى سال جنگ بسيارى از نويسندگان، شاعران، نقاشان، آواز خوانان و ديگر كسانى را كه همسفر كاروان فرهنگ بودند، بر خاك سياه تنهايى، فقر و دورى از وطن نشاند. آواز ساربان ديگر طنين انداز كاروان سست پاى هنر افغانستان نيست و او در زير سم چپاولگران فرهنگ جانش را از دست داد. ساربان در آغاز از بيمارى ى رنج مى برد كه تداوى نشد و سرانجام اين بيمارى همراه با فقر و مهاجرت او را از پا در آورد.
يكى از آوازخوانان پيشگام موسيقى محلى افغانستان امانى ست كه او با آواز سحرانگيزش سال ها روان مردم را نوازش داد. دريغ كه ديرى ست اين صداى جادويى در تن بيمارى محبوس است و نياز به كمك دارد تا از زندان بيمارى بيرون آيد و يك بار ديگر روان مردم را نوازش دهد.
جناب وزير صاحب! شما نه تنها وزير فرهنگ افغانستان هستيد، بلكه خود يكى از پيش كسوتان اين فن شريف به حساب مى آييد و مردم با نام و نشان شما آشنا هستند و مى دانيد كه كمك به امانى در حقيقت كمك به فرهنگ افغانستان است.
با احترام
بشير سخاورز
بشیر دژم : معاون پيشين انجمن موسیقی اتحادیهء هنرمندان افغانستان
! محترم ایشور داس عزیز ،آقای سخاورز وسایر نظر دهنده گان گرامی سلام
پیرامون شفا یابی ودلخوشیی همه ای ما وشما در بارهء امانی صاحب آوازخوان محبوب ماپیشنهادهای دارم؛
نخست اینکه از چندی بدینسو اتحادیه ای بنام هنرمندان در آمریکا حضور دارد که در راس آن محترم پروفیسور شهرانی قرار داشته که گاهی به خانم پرستو لقب مشعل ترنم وگاهی هم در کار های دیگر هنری مصروف ومألوف اند که ازایشان تمنا داریم با استفاده از امکان های خود درین باب جداً توجه کرده اندراین باب اقداماتی را روی دست بگیرند که کار شان است! اگر چنین نیست پس باید دانسته شود که اتحادیهء هنرمندان در خارج به معنی چیست؟ چون قصه مریضی امانی گپ نوی نیست؟
ثانیاً من از نوشته آقای سمیع رفیع به کلی درک کردم که در آنجا دست مهری به سوی هنرمندانی که از ایشان کمایی نمیشود دراز نیست، زیرا کشور ما با این رژیم پوشالی در راه ایجاد یک سیستم نواست، که دولت خودرا مکلف به هیچ کمکی ندانسته وهرکاری را به سکتور خصوصی راجع می کند، پس دراین حال بهتر است از عزیزی بانک ویا بنیاد بیات ویا کدام بنیاد دیگری که ازین بابت در امور تبلیغاتیی خود ذینفع خواهند بود درخواست شود تا به چنین اقدامی دست بزنند، درغیر آن این داد و واویلا ها جایی را نه خواهد گرفت.
اگر وزارت فرهنگی ؟ وجود میداشت ودولتی که خود را مکلف به خدمت گزاری به هنرمندان ما میدانست چرا آقایانی چون سخاورز ویا ایشور داس پیشگام چنین طرحی باشند؟ که ريیس موسیقی وزارت اطلاعات وفرهنگ نباشد؟ این نه تنها امانی است که ازین درد جانکاه وبی توجهی رنج میبرد بلکه چندی قبل احوال ظاهر قیامی نیز به دوستان اروپایی اش رسیده بود که کم مانده دید چشمهایش را از دست دهد وبه کمک مالی برای سفری به خارج ضرورت داشت؛ خدامی داند دیگر هنرمندان ما در چه حال اند؟ اگر انیسه وهاب هم جهت تداوی به خارج اعزام میگردید ممکن زنده می ماند، همین حالا استاد بیسد سخت مریض وخسته معلوم می شوند وشدیداً به استراحت وتداوی نیازمند است، حاجی صاحب هماهنگ همچنان وده ها تن دیگر که واقعاً توان پرداخت تداوی خود را ندارند همه محتاج حمایت (مخصوصا!) از دولت هستند، مشکل اساسی همانست که در آغاز عرض کردم، برای این همه مسایل پرنسیبی در دولت فعلی
تدابيری وپلانی بملاحظه نمی رسد، ما به یک سیستم نیازمندیم که نه تنها امانی را بلکه امانی های دیگری را که زمانی خدمت گزاران عرصه فرهنگ ما بودند در پریشان حالی ودر مانده گی مساعدت و یاریی مالی وصحی کند.
شما همین خواهش را از بانک های شخصی کنید از امانی نیز خواهش شود که هرگاهی دوباره صحت یاب شد اولین آهنگش را در وصف آن بانک به خواند، خواهید دید که چه به سرعت به هندوستان برای تداوی اعزام خواهد شد! تجربه کنید،
بااظهارتاسف که چنین است ، امروز ما؛ این همه بنیاد ها وجامعه مدنی و غیره وغیره را با بودیجه های میلیون دالری خود برابر به یک اتحادیهء هنرمندان بیست سال قبل ما که در تداوی وزمینه سازی سیر وسیاحت هنرمندان ما چون ملنگ نجرابی، استاد سرآهنگ، استاد اولمير،ایوب،و ديگران ، که من خودم شخصاً نسخه بعضی ازین مریضان را از بودیجهء دولت خریداری میکردم وبه منازل شان انتقال میدادم بودم،در انوقت ها هرمرداریی که وجود داشت یک سیستم هم پابرجابود، حالا که هیچ معیاری وهیچ طرز دیدی در همچو موارد وجود ندارد، چه باید کرد؟
در هرحالی با پشتیبانی عمیقی ازین اقدام بشر خواهانه وهنردوستانه شما یکبار دیگر اگر(این پیامم) را بخوانند از محترم تیمورشاه حکیم یار که در جامعه مدنی در شهر کابل به یک پست حساسی ایفای وظیفه میدارند و قبلاً از همان اتحادیه ای که نام بردم بار ها درین مساعدت ها همکار بودند،شخصاً تقاضاء می نمایم تابا مفاهمه با وزارت صحت عامه از بودیجه آن بنیاد که در اختیار دارند این آرزوی هواخواهان امانی را زمینه عملی داده به اعزام تداوی وی با یک همراه وهسفر ویا پایواز ش حد اقل در کشور هندوستان ویا کدام کشور دیگری اقدام بشر دوستانه ای نموده بر ما هنردوستان مهاجرتان که ازدست خود ما درین عرصه کاری ساخته نیست، منت گذارند ممکن این راه نتیجهای عاجلی باشد که خدای ناخواسته (نوش دارویی ) نه شود.
از نوشته طولانی ام معذورم بدارید زیرا ما با این پیام نهایت زیاد جوش خوردیم.
احسان، لمـــر
فرزانگان روشن دل و روشنگر ایشورداس صاحب و سخاورز صاحب! با سلام وعرض حرمت در رابطه به این تصمیم بجای شما که " نگذارید امانی سرنوشت ساربان داشته باشد"با شما در قلم و قدم یکجا بوده و درتائید ارشادات نیک شما میآفززایم که « نگذاریم امانی به سرنوشت ساربان،رفیق صادق،انیسه وهاب و...ودیگر برسد» چون دولت های ما به گنجیه های مادی و معنوی ارزشی قایل نبودند و نیستند این مردم است که باید در حفظ آن بکوشد.
نه استاد قاسم و استاد غلام حسین ما نه استاد مرزا نظر و استاد نتوواستاد اولمیر ما نه استاد لطیفی و وهاب صنعتگر ما ،نه استاد کهزاد یا غبار و فیض محمد کاتب ما از خانه گلی به خشت پخته رسیدند.در مراسم تدفین غبار حتی یک پیاده وزارت اطلاعات و کلتور اجازه اشتراک نداشت و در همان روز طاهر بخشی صحبت نمود و گفت" امروز فرزانه مورخ شهیر را بخاک سپردم اما گویا وزارت کلتوری نداریم یا اصلاً از رفتن مورخی اطلاع ندارند".
بازهم در تائید نظر شما با شما هستم احسان لمر
ایشور داس عزیز و سخاورز گرانمایه !
این تنها امانی نیست که از دست می رود ، ما در جنگ های سی ساله بسیار هنرمندان را از دست داده ایم و دریغا که حتی نام شان را زیبنده آن ندانستند که بر سنگی حک کنند و بر گورشان گزارند.
اینان نه از بیماری مردند که از رنج و افسردگی ، در سرای خاکی هجرت و تنگ دلی های غربت ، تن به خاک سپردند .
صدای امانی ، جانسوز است . حیف از این صدا اگر از دست بشود .
اگر کسی این صدا را درنیابد و درمان نشود ، جانش بسوزد .
شما در پی نگهداشت والاترین ارزش های فرهنگی هستید . دست شما درد نکند .
مریم محبوب
|
آقای سخاورز، زنده باشید با وجدان انسانی و خامه ی جهل ستیز تان.
همچنان تشکر از جناب ایشور داس و کار خوب فرهنگی شان