قناری را فرا می خوانی در مهمانی گندم
ولی دست شما با سنگ بازی میکند خانم
قناری را فرا می خوانی؛ اما کودکیهایت
شکسته بالهایش را برای نوبت چندم
خیالات قشنگ کودکیهای تو می پیجد
پرو بال قناری را به تار طعنهء مردم
قناری پرتکیده در کنار سنگ می میرد
قناری می شود روزی فراسوی خیالات گم
هوایت ماهتابی می شود؛ اما بدون ماه
خیالت آسمانی می شود تا پردهء هفتم
22/06/2007 وانشبورگ |