کابل ناتهـ، Kabulnath

 
 
 
 
 
زنده گی زندان یک زندانی هردم فراریست
 
 
پرویز کاوه
 
 

آب، این آب از زمستانی ترین اندیشه جاریست

آفتاب، این آفتاب اندوه یک صبح بهاریست

 

این زمین سخت، اما مثل یک گمگشته در راه

مدتی شد از خلف های خودش در شرمساریست

 

این زمستان، این زمستان سپید از راه بن بست

تا رسیدن بر حریم باغ من در بی قراریست

 

عشق، آری عشق مثل اختلاط ماه و گمراه

بی سر و سامانی یک مرد را در پاسداریست

 

زنده گی، این زنده گی معنای بودن نیست دیگر

زنده گی زندان یک زندانی هردم فراریست

  

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل ۱۱۵           سال شـشم       حوت  ۱۳۸۸  هجری خورشیدی       مارچ  2010