دراین دوری
که دشمن
چشم بسته
برشکست خود
و فریادش
بر آورده:
« فانوس مرده است!»
از کوره های داغ
باید که سرکشید!
همرزم!
ای مسافر شکسته پر
راستای منزل مقصود
وای بر تو!
گر فراموشت شود
از من:
اگر نفس نتوانی کشید
دیر خواهد بود!
پا باید رفت!
دست ها را دست نمود!
و
در مساحت انسان های این گردون
سپرزوار کنون
دانه های سرخ اندوخت!
و
فانوس جاودان افروخت!
اسلو ـ میزان ۱۳۷۳
مطابق اکتوبر ـ 1994 |