باز ، حس میکنم بی رمقم
تا به کی درد را مستحقم
جنس محکوم ، جنس دست دوم
همه تحقیرداده اند حقم
مینویسند مدام دلتنگی
خط محکوم روی هر ورقم
دلهره پیچ لحظه هایم من
که همی ترس میچکد عرقم
تا به کی با صبوری ام بکشم
ظلمی که میکند هزار شقم
یک جهان خواهشم عاطفه را
انتظارِ دریچه ِ شفقم
آی آقای بیعدالتی ها
خسته ام خسته ام ، مده سبقم
فرانکفورت
فبروری 2010 |