شنیدن ضرب و نوای منظم موسیقی ، شور و شوق و هیجان را در قلب شنونده تولید می کند . در این هنگام با وجودیکه میلودی یا نغمه موجود می با شد ، ولی در میان ضربات ریتمیک گم میشود. طورمثال ، موقیعکه صدای توله را در یک شب تار و آرام از فاصله دوری می شنویم ، احساس دلکش و خوشایندی به ما دست میدهد اما هیجانی نمیشویم زیرا به مشکل میتوانیم ریتم را در ناله ها و کشش ها ی پیهم میلودی بشنویم اما بازهم از ریتم کاملاً بیخبر نیستیم زیرا که وجود آن انگیزه نیرومند یست برای دوام میلودی .
ریتمیک بودن در یک کمپوز موسیقی تخفیف شده نمی تواند زیرا تونها یا سُر ها، که عبارت از ملیودی است بواسطه ، ریتم زنده شده و کرکتر مشخص پیدا میکند . میلودی را میتوان مادر ریتم یا وزن به حساب آورد و تجسم کرد .
لذا ترکیب میلودی و ریتم یا وزن است که اساس درک ما را در موسیقی تشکیل میدهد . مثلاً وقتی به بازار دست فروشان میرویم عدهء زیادی از طوافان یا فروشندگان را که در عین زمان صدا میکنند و از اجناس خود تعریف مینمایند میشنویم ، ولی توجه ما فورا ً به یکی از آنها معطوف می شود که ممکن جنس آنرا هم ضرورت نداشته باشیم ، ولی صدایی نیکویی دارد و امکان دارد که خودش هم متوجه نه شده باشد .
از نظر موسیقی، صدا ها دارایی (tone color) یا رنگ های مختلف اند ، اما در بین آنها رنگ صدا همین یک صدا بخصوص به خاطر غنی بودنش توسط گوش ما خوبتر پذیرفته شده و گوش ما صدا های نا خوشایند دیگر را رد می کند و یا غیر ارادی به آن بی تفاوت میشویم . یا ممکن پارچه های زیادی را از طریق نشرات تلویزون ها یا رادیو ها بشنویم ، اما همان آوازی که غنی ترا ست حتا که به مفهوم شعری آن پی نبریم ما را جذب میکند.
پس رنگ صدا سبب کشش و جلب ما میشود که در قسمت درک ما از موسیقی عنصر سوم شناخته میشود. اگر آواز خوان با صدای پرکیف و کاملا ً سُر، دارایی صدای پُر و غنی باشد در تبارز دادن عناصر میلودی و ریتم یا لی(وزن) در زنده ساختن پارچه ای موسیقی بکوشد ، گرچه به روش ساده هم بخواند بازهم تا حدی مسرت شنونده را فراهم خواهد کرد . اگر سرآینده صدای خود را در جاهای به خصوص بول ( الفاظ شعری) به اشکال و رنگ های مختلف ادا کند آنرا امتداد و بعضا ً با آرایش صد یعنی آلاب ها گمک ها میند یا کش و تان های خفیف اجرا نماید ، شنونده به مراتب لذت بیشتری از هنرنمایی آواز خوان خواهد برد.
این پیچ و تاب ها از زمانه های قدیم توسط موسیقی دانان از آهنگ های فولکولور جمع آوری و بعد از اصلاحات لازمه غرض غنی ساختن موسیقی بکار رفته است . علاوه براین زیبا کاری ها و رنگ آمیزی ها شیوه های دیگر هم در اثر زحمات مداوم شماری از استادان مجرب شناسانیده شده و هنوز هم ظهور شیوه ها و اشکال جدید موجود است . این تلاش اثر بسیار خوب و عالی در غنای موسیقی نواحی مختلف افگنده و به موسیقی و ساز و آواز شان چهره ء به خصوص بخشیده است یعنی هنری که زاییده اوضاع فرهنگی ، اجتماعی ، نژادی و یژه ای شان است و احساسات و عواطف قلبی و تفکرات و اضطراب ها وتمایلات آنانرا بهتر از هر زبانی بیان میکند.
بواسطه این زبان ( تقلید اصوات ) به تجدید خاطره های گذشته و طبیعت مادی ، غمها و شادی های انسان ها در مراحل مختلف زندگی انعکاس و تصویر میگردد ، از ناله ها مغازله های پنهانی و شادی بخش گرفته تا دلتنگی هایی که در ما اثر بخشیده همه را میتواند با تار ها و پرده ها و الحان خوش باز گو کند .
به مجردی که یک نوای موسیقی وطنی خود را با صدای دلکش و رنگ آمیزی ها و حالتها ی خاص آن بشنویم حتا اگر فراموش هم شده باشد ، به موجب قانون توارث بی اختیار متاثر میگردیم این پدیده را کسانیکه اولاد های شان دور از وطن تولد شده و اصلا ً از موسیقی سرزمین خود خبری نداشته و نه شنیده باشد امتحان کنید . برای تان ثابت میشود. طور مثال به یکی از اولاد ها که در خارج تولد شده باشد ، یک آهنگ خوب وطنی را بشنوانید دفعتا ً به آن متوجه میشود ، عکس العمل میکند و علاقه میگیرد. اگر چنین نشود مشکلی دارد که خارج این بحث است .
یکی از دلایلی که موسیقی در کشور های شرقی به خصوص افغانستان آرام و مغموم است ، شاید این باشد که چون تجاوز و جنگ ها ، فقر ، بدبختی ، ویرانی ها ، تاراج ، زور گویی ها ، تحقیر کردن ها ، محرومیت ها و بی عدالتی ها ی دوامدار به خصوص درامه های چند سال اخیر که هنوز هم ادامه دارد. رنج و آلام بی شماری را بار آورده است و حزن واندوه از کودکی در گوش های ما آشنایی داشته و در موسیقی و دیگر هنر ها این خصیصه راه یافته و بصورت پیشرفته و امروزی انکشاف نموده است .
اما از نظر زبان شناسان توجهی دیگری هم دارد ، چون در شرق شعرو موسیقی همیشه با هم بوده اند و حتی اکثر تال ها از اوزان اشعار شعرا به وجود آمده است. از طرف دیگر زبان های شرقی مانند فارسی ، اردو ، پشتو ، ترکی ، عربی و غیره ، توانایی گردش و حرکات نرم و الاستیکی و آرایش اصوات میلودی ، آلاب ها ، زونگه ها ، کشش ها و غیره را دارند ، که در راگها ومقام ها باید اجرا شود. که این توانایی در برخی زبان ها ،مخصوصا زبان های غربی دیده نمی شود ، بنا ً در آرام بودن موسیقی شرقی اثر مستقیم دارد .
خواننده یا آواز خوانی که علاقه مندی به اشعار بلند حضرت بیدل وحضرات مانند مولانا ،حافظ و غیره بزرگان عرفان و ادب را دارند . نمی توانند به سرعت بالا و یا صداگوش خراش و بلند ، ظرافت های شعری و موسیقی را با همه کنایه ها و رمزهای خاص آن مخصوصا در شعر کلاسیک به شنونده برساند . گذشته از همه خواندن این روش مثل غزل خوانی ، تهمری دادره ، وادر وغیره از این قبیل به فهم و دانش علم موسیقی ، تمرین و تجربه نیاز دارد ، یا آواز خوان یا نوازنده برای اثبات نبوع خود بعضی وقت علاقه مندی دارد تا در تال های مغلق و مشکل بخواند یابنوازد. و مهمتر از همه که در این شیوه ها اندک ترین بی سُری برملا می شود . بنا ً نسل جوانی که تعلیم موسیقی را ندیده باشد یا
توانایی آنرا نداشته باشند ، از این روش ابا میورزد و آنرا یک پدیده کهنه میداند. همین طور ارتقا و نزول این روش هابه فهم نسبی شنونده هم ارتباط دارد.
و یا اگر رقص های هندی مانند رقص کتک ، کتیاله یا رقص های مردمی کشور خود ما یا رقص های عربی و کشورهای شرقی را با همه کرشمه ها ، نزاکت ها حرکات چشم و ابرو و ظرافت های آن که در شرق معمول است با رقص های غربی مقایسه کنیم اصلا ً قابل مقایسه نیست ، گرچه رقص بالت هم زیبایی خاص خود را دارد . و اگر رقص بالت یا محدود رقص ها ی شان را استتثی قرار بدهیم متباقی رقص های غربی مانند دیسکوها و غیره ، عاری از کرشمه ها و زیبایی ها ی معمول در شرق است ، اما ریتمیک و یک جمناستیک ظریف می باشد .
از نظر روانی و روحی ، شنیدن انواع موسیقی برای انسان ها ضروری است یعنی کیفیت به خصوص خود را دارد ، نسل جوان طبیعتا ً موسیقی های تند و به اصطلاح مست را خوش دارند که حق شان است اما کسانیکه علاقه مندی شنیدن موسیقی های بلند یا شعر با مفهوم عالی را دارد هرگز موسیقی های ساده و تند ، مروج امروز مشبوع شان نمی کند . قابل تذکر است که شنیدن موسیقی بلند هیچ ارتباطی به سن و سال ندارد. بسیار جوانانی
هم هستند که به موسیقی غزل ،خیال و تهمری یا سمفونی های غربی علاقه دارند ، طور مثال برنامه ء اطفال خورد سن ، ولی تعلیم دیده موسیقی ، در بعضی تلویزون ها ی هند شاهد این مدعا است . قابل تذکر است که روند جهانی شدن موسیقی، به شکل شتاب زد ه و تقلیدی به کشور ها خواهد آمد ولی یک روند زود گذر خواهد بود که به خسته گی خواهد انجامید و خود به خود ترک خواهد شد که به زمان نیاز دارد .
بر هر حال میتوان غم ها را با شنیدن موسیقی خوب در اندک زمان کاهش بخشید و از بین برد ، شنیدن موسیقی خوب هیجان تولید می کند و مغز های خسته را تداوی ، به خصوص برای مرد م کشور ما که سالهاست به صورت متداوم ساز و آهنگ جنگ و کشتن را میشنوند . حضرت بید ل( رح ) چه خوش گفته :
کر شدم تا کی شور حق وباطل بشنوم بشکند این ساز ها تا چیزی ازدل بشنوم
و اما در حدود بیش از هزار سال قبل علمای موسیقی غرب هارمونی را معرفی کردند ، و آن عبارت از بصدا
در آوردن دو یا اضافه کردن سُر های دارایی Pitch level مختلف بصورت همزمان می باشد که عموما ً اضافه از دو سُر یا نت میرسد . طبعا این ابداع استیفاده از تزیین صدا را، قسمیکه درشرق رواج دارد نفی کرده است . کلمه ، هارمونی از ریشه ( Harmezon ) به معنی برابر کردن تخته های نجاری ، مشتق شده است . در موسیقی نیز سُر های انتخاب شده بصورت همزمان تطابق داده میشود . به عبارت دیگر هارمونیک ، دستور و قواعدی است که بین اصوات
مختلف در قطعه یا پارچه ای چند صدایی توافق و هماهنگی را بر قرار میسازد . اما قابل یاد آوری است که ابن سینا بلخی در کتاب شفا بالاتر از هزار سال قبل از امروز علم (هماهنگی ) یا هارمونی را معرفی کرده که در مقاله قبلی ( فرازو نشیب موسیقی سرزمین ما ) به آن اشاره گردیده است . باید متذکر شد که ابن سینا همزمان با هوکبالد ایتالیوی پدر سمفونی زندگی می کرد. که البته بعد ها فرانکوی کولونی و فرنک پارسپی قواعدی زیاد تری در علم هارمونی به وجود آوردند . اما محققان عقیده دارند که علم هارمونی در غرب به اساس کتب شرقی یا آسیایی ها بوده است . چنانکه ( فارمر ) که خود در باره موسیقی اسلامی کتابی نوشته و اولین اثری که از زبان عربی به لاتین ترجمه شده است . چنین تذکر داده شده : ( در اروپا به قدیمترین اقسام موسیقی هارمونیک لفظ جیمل ( Gymel)
اطلاق می شد که معنی شناخته شده یی در زبان های اروپایی نداشته و به احتمال زیاد ، لاتینی شدهء کلمه ( جیمل ) عربی است .
وجه انتساب موسیقی هارمونیک به جیمل ، آن است که مولفان شرق بحث در باره هارمونی را تحت عنوان (محاسن الالحان ) یا (تجمیل الالحان ) مورد توجه قرار داده اند ، زیرا به اعتقاد آنان ، یکی از انواع زیبا کردن موسیقی ، ترکیب نغمات اصلی آهنگ با نغمات دیگر است که با آن ها اتفاق تام دارند و به همین جهت ، علم هماهنگی را تحت عنوان یاد شده مورد پژوهش قرار میدادند و اینگونه آهنگ ها را (جیمل) میگفتند . اروپاییان نیز ضمن نقل مضامین علم هارمونی را از زبان عربی به لاتین ، عینا ٌ جیمل به زبان لاتین نقل کرده اند . و بنا به عادت معمول خود ، تلفظ آن به صورت (گیمل) به فونتیک لاتین تناسب دارد .
در موسیقی سمفونیک یک آهنگ با چند صوت متنوع توسط یک یا چند ساز نواخته میشود ، نوای اصلی را معمولا ً دسته یی از ساز ها اجرا میکند و ساز ها یا آلات موسیقی دیگر با نواهای مختلف و هم آهنگ نواهای اصلی را همراهی و رنگین میکنند.
در یک ارکستر بزرگ متشکل از یک صد تکه ساز یا آله موسیقی یا زیاد تر ، غالبا ً ده تا دوازده نوای گونا گون حین اجرای آهنگ شنیده میشود ، ولی ترکیب اصوات یا آهنگ طوری است که شنوندگان با آنکه صدا های مختلف را میشنوند از شنیدن آن نا راحت نمی شوند و لذت می برند . قواعد واصول هارمونی بسیار دشوار و کاملا ً تخصصی است و در آن اصول سه گانه موسیقی ، ( نوا ، ضرب و هماهنگی ) به طور کامل در نظر گرفته می شود.
موسیقیدانان غرب خواستند که میلودی را با تون ها یا سُر های دیگری که همزمان نواخته میشود پُر سازند . از بهم آمیختن تون های مختلف مجذ وب شدند . می بایست تا حد زیادی اختلاف جزیی و ظریف و وسایل مختلف تزینی را مقدم قرار دهند ، به هرحال بعضی از موسیقیدانان غرب هنوز هم در میلودی های کوتا ه و خالص از تزیینات کار میگیرند . موسیقی های قدیمی کلیسا برای خواندن و حتی رقص ها در غرب کاملاً میلودی بود و مبرا از هارمونی است . اما در شرق هنوز هم به میلودی گرایش و علاقه زیادی دارند و آنرا ادامه میدهند و در تزیین و رنگ آن میکوشند و برتنوع ریتم ها و تال های آن می افزایند و روز بروز غنی تر میشود و گوش های شرقی ها به آن عادت کرده اند. اما این نوع موسیقی ملیودی را درغرب موسیقی یکنواخت فکر میکنند و از شنیدن آن خسته میشوند. که این طورنیست . اصلا ً گوش
های شان به آن آشنا نیست .همان طوریکه گوش های شرقی ها به موسیقی های چند صدایی عادت ندارند .
میلودی Melody : مایه اصلی موسیقی است و از لفظ یونانی Melos ملوس به معنی پیوستن مشتق شده . در تعریف عبارت از اصوات موزون و متوالی است که به گوش مطبوع باشد. نوای موسیقی از احساسات و انفعالات درونی انسان ناشی میشود و معرف غم و شادی و هیجان و آرامش روحی انسان است . به این جهت میتوان به آسانی نوای محزون را از میلودی نشاط آور تشخیص داد . زیرا
با شنیدن یک میلودی همان احساسات سازنده آهنگ را شنونده نیز احساس میکند . میلودی ممکن است با ساز و آواز یا تنها اجرا شود و در آن صورت آنرا یکصدایی یا هوموفون Homophone میگویند.
به طور مثال خوانند ه از سرُ یا نت نخستین یا کهرچ سپتک وسطی یا مدهستان از (سا) تا (ری) و (گه).. رفته بعداً دوباره به (سا) می آید که شاید چندین بار به اشکال مختلف آنرا تکرار کند و شاید قسمتی از غزل را هم به آن ضمیمه و تکرار کند . اما برای جلو گیری از یک نواختی در خواندن از سرُ های پایین تمایل به بلند نمودن آواز خود پیدا میکند تا نشان بدهد که مصرع و بیت دیگری یعنی متباقی شعر موجود است ، بدین لحاظ آواز خود را در سرُ های ( گه ) یا گندار و (مه )یا مدهم مطابق کمپوز آهنگ بلند کرده، دوباره به کهرچ یا سرُ نخستین می آید تا خواند ن یا پارچه تکمیل شود و بالاخره به قسمت دوم خواندن یعنی انتره رفته تاختم پارچه را نشان دهد . پس به این نتیجه میرسیم که میلودی عبار از تعیرات و تکرار پی درپی سرُ ها بوده و یا شاید هم به یک عبارت تکمیل شود.
این تعیرات باید قرابت با اصل یا شروع داشته باشد ،یعنی اگر به انتره یاقسمت دوم میرویم یا آلاب می کنیم باز به قسمت اول یا آستایی بر میگردیم . واین به خاطریست که صوت یا آهنگ ، جمله اصلی هربار به مغز آورده شود. بدین ترتیب تصویر تون یا سرُ ها ی گام اساسی یا راگ مورد نظر یا کمپوز در ذهن اجرا کننده و شنونده بر قرار می ماند.
این اصل در پارچه های کلاسیک و غیر کلاسیک در موسیقی شرق به خصوص موسیقی هندوستان و افغانستان شدیدآ رعایت میگردد بطور مثال :
الف : در موسیقی غیر کلاسیک یا لایت و سبک ، آستایی و انتره یا قسمت اول و دوم کمپوز یا آهنگ ثابت و فقط در هر بار آنهم در انتره یا قسمت دوم بعد از نغمه ،شعر تغیر میکند یا قسمت های متباقی شعر یا تصنیف در آن خوانده میشود ، برای مثال آهنگ مشهور و فولکولور وطن را در نظر میگیریم ( بیا که بریم به مزار ملا محمدجان – سیل گل لاله زار واه واه دلبر جان ) این مصرع در آهنگ مذکور قسمت آستایی را تشکیل میدهد ، اما چاربیتی های مختلف و رنگارنگ بعد از هر نغمه در انتره ها خوانده میشود. اما موسیقی آن ثابت و یکنواخت که فقط شعر تغیر میکند . لی یا وزن یا ایقاع از هر سرعتی که شروع شده باشد ثابت می ماند.
ب : در موسیقی کلاسیک موضوع به عین شکل نیست ، یا با تفاوت اینکه شعر ثابت کوتاه ، یک یا دومصرع ولی آهنگ متنوع اجرا میشود مخصوصا ً در انتره ها، بول یا متن شعری آن حتا از نظر معنا کم اهمیت خواهد بود و بعضا ً از نظر وزن شعر نا متوازن تر به خاطر رفتار تال های به خصوص ، اما از نقطه نظر ادا یا صوت ، انتره ها آنقدر متنوع است که با یکدیگر فرق زیادی خواهد داشت که همین تنوع کیفت موسیقی کلاسیک است . تنوع در انتره ها و آرایش صدا ، قدرت ، استعداد و خلاقیت و قوه تخیل خواننده یا نوازنده را معلوم میکند . یعنی کمپوز در همان زمان اجرا آهنگ صورت میگرد و اگر متنوع نباشد برای شنونده کسالت به بار می آورد. از طرف دیگر تال های کلاسیک ساده کار نمی شود
، بلکه ضرب نواز در اجرای تال به سکته سازی و کوتا ه سازی مبادرت می نماید و وزن یا لی بر عکس موسیقی لایت به تدریج سریع و سریعتر میشود که لذت و کیفیت موسیقی کلاسیک هم در همین است .
بطور خلاصه گفته میتوانیم که در موسیقی غیر کلاسیک و نیمه کلاسیک مانند غزل ، تهمری ، دادره وادر و غیره آهنگ تا حدی ثابت ، لی یا وزن یکنواخت و شعر با متن بلند انتخاب میشود و به شعر زیاد اهمیت داده میشود ، اما در موسیقی کلاسیک شعر ثابت و کوتاه ، از نظر معنی بدرجه دوم یا سوم قرار میگیرد مانند اقسام خیال ها درپد ها. برعکس آهنگ متنوع و غیر ثابت است و دامنهء وسیع برای ابتکار خواننده یا نوازنده دارد. لی یا وزن از آهسته یا ویلامبت (بلنپت ) شروع و به تدریج سریع و سریعتر یا (درت ) و به اوج قلعه میرسد . طور مثل اگرتال آهنگ تال تینتا ل باشد که دارایی 16 ضرب یا ماتره و دارایی چهار بار یا سیلاب است سرعت لی به اندازه بلند میرود که به شکل چار ماتره یا ضرب مانند تال گده به گوش میرسد . باید متذکر شد که تال گده دارایی چهار ماتره یا ضرب است .
در آهنگ های غیر کلاسیک از تال های ساده کار گرفته میشود ، در حالیکه در موسیقی کلاسیک از تالهای مغلق استفاده میگردد ، بطور مثال ، تال دهروا که دارایی 29 ضرب وچهار بار های غیر مساوی و نا متناسب است و مشکل ترین تال است ، تنها قوی ترین استاد ها می توانند به این تال ها آهنگ بخوانند یا بنوازند . شنوندهء آهنگ کلاسیک با این نوع تال ها اکثراً موسیقیدانان می باشند در محافل خاص آنها ، اما برای مردم عادی شاید کسالت بار باشد همان طوریکه شنیدن آهنگ های ساده برای موسیقدانان کسالت بار خواهد بود ، بدلایل که در بالا تذکر داده شد.
بر اینکه یک پارچه موسیقی در معراج لطافت و زیبایی آن اجرا شود یا اجرا کرده بتوانیم باید که شکل اصلی و منحصر آن را در مغز یا حافظه نگهداریم طوریکه ارتباط میان قسمت های بعدی و همچنان قسمت های اخیری تا مین شده بتواند. یا تمام قسمت ها باید به شکل کل و توام توسط گوش ما اخذ شود. این نکته با خواندن یک جمله ادبی قابل مقایسه است . طوریکه برای دریافت مفهوم کلی جمله ،مجبوریم تمام قسمت های جمله را به ارتباط یک دیگر بخوانیم و مفهوم دقیق و جامع آنرا دریابیم به این منظور است که باید پیشرفت پارچه ء موسیقی یا chel آنرا دنبال کنیم که به کجا و به چه شکل روان است.
یا آیا میلودی آرام به شکل دلخواه جریان دارد؟ یا به اینطرف و آن طرف منحرف شده و سبب نا آرامی خاطر شنونده میشود ؟ استفاده از قطعات میلودیک مختلف و متضاد و تاخیر در رسیدن به ضرب گران یا ( گرُیا سم ) و لحظه ء اوج شیوه ها یا وسایلی اند که احساسات را به شور می آورد و هیجان تولید میکند ، این هیجان و کشش ها وقتی بر طرف میشوند که قسمت های متمم همان پارچه تکرار شده و همزمان به رسیدن ضرب گران یا سم البته به صورت درست بعد از آن همه تشنج ، احساس راحت و رضایت کنیم . قابل تذکر است که (سم )یا( گُر) را ابن سینا ضرب گران نامیده است.
اگر ما سُر یا نت های میلودی را نوت کنیم و در بین علامات سُر های آن، خطی رسم نمایم ، ما محیط مریی یا کانتور یا منحنی همان میلودی به خصوص را بدست خواهیم آورد. اگر محیط منحنی مریی به منحنی دایره یا بیضوی تقرب کند ، به همان نام یا میلودی منحنی یاد میشود که به سهولت و طبعی خوانده شده میتواند و اگر خط ملیودی شیب دار یا مایل بالا برود حرکت سعودی آن تشنج در مغز شنونده گان به وجود خواهد آورد که رسیدن به نقطه اوج برای شنوندگان آرامش روحی می بخشد . و یا به عباره دیگر این تشنج زمانی برطرف میشود که تونها یا سُر ها به وضع مناسب به طرف پایین لغزیده و به پایین ترین نقطه که عموما ً نقطه نخستین یا کهرچ می باشد برسد. حرکت صعودی یا بلند شدن مشابه به یک تپهء صدایی بوده که ایجاد ثقلت مینماید ، و حرکت نزولی برخلاف پایین شدن از تپه صدایی بود ه
که به شنونده آرامش خاطر می بخشد . صعود تدریجی سُر ها و ایجاد فشار در آواز و برطرف کردن آن مهارت و استادی میخواهد که معمولا ًّ توسط استادان وارد در علم موسیقی و حرفوی بکار برده میشود. یک استاد موسیقی شاید یک بول آهنگ را با فشار هرچه تمامتر در سُر های بلند سپتک وسطی یا مدهستان و حتا سُر های مندرستان یا سپتک زیر رفته به عوض اینکه دوباره به کهرچ بیاید سم یا گُر یا ضرب گران را در (سا ) (پور) ختم کند .این گونه کار های استادانه در موسیقی رایج است ، اما بیشتر هدف آن تولید هیجان و بعد اً آوردن فضای آرام روحی برای شنوندگان است.
ریتم یا لی : ریتم در موسیقی عبارت از ضربات ثقیل در وقفه های مساوی است ، وبرای موزون کردن موسیقی بکار می رود . اهمیت ضرب در موسیقی به اندازه اهمیت وزن در شعر است . دریک تال ساده به تعداد مساوی ماتره ها در یک (بارBar ( گنجانیده شده ، تنها ماتره اول یا (سم ) یا ضرب گران به فشار ادا میشود ، اما برای زیبا ساختن ریتم از
اشکال مختلف در داخل همین سیت ها یا بار ها استیفاده میشود طور مثال :
الف : مغلق ساختن ریتم یا تال با تغیر دادن شمارضرب در داخل بار ها یعنی بدون نشان دادن ضرب گران یا ( سم ) وخالی .
ب: برعلاوه ضرب گران یا سم با قوت ضربه دادن بعضی از ماتره یا ضرب ها ی دیگر و همچنان زیاد و کم کردن ماتره ها یا در جریان نواختن که بنام syncopation یا سکته سازی یا کوتاه سازی یاد میشود . که بین طبله نواز های ما بنام های قاعده یا پرزه یاد میشود.
ج: تغیر فشار روی ضربه های مشخص و یا بعضا ً نشان دادن روی آلات موسیقی با آلات ضربی .
د: آوردن ضرب گران یا سم اینجا و آنجا کمی زود یا دیر تر به مقایسه جریان عادی لی و چوکات میلودی .
اما در کشور های غربی در قرن هفدهم به بعد خطوط میزان موسیقی یا ستاف در نُت یا تاکت Tact تعین گردیده که
آنرابا اعداد( 4/2 ، 4/3 ، 4/4 ) و غیره تعین میکنند . آهنگ های رقص معمولا ً در غرب ریتم ساده دارند مانند ( منوید
، اسکرتو ، والس ، سه ضربی ، الماند دو ضربی ، گات یا چهار ضربی ، ساراباند ، سر ضربی 4/3) و غیره ....
رنگ صدا Tone color : عین نغمه یی که از رباب یا ستار یا دلربا وغیره آلات موسیقی شنیده میشود ، با نواهای مختلف به گوش می رسد ، درحالیکه عین موسیقی است و گاهگایی حتا احساسی را که تولید می کند فرق دارد ، لذا در کمپوز تعین و انتخاب درست ساز ها یا آلات مختلف موسیقی نظر به تاثیر که روی شنونده می گذارد ، از اهمیت مهمی برخوردار است .
انتخاب یک آلهء موسیقی توسط آهنگ ساز برای تولید احساس بخصوص شنوندگان به مثابه انتخاب رنگ برای یک پارچه نقاشی است . یعنی انتخاب آلات موسیقی در یک پارچه آهنگ کمپوز شده یا ارکستر مشابه به یک تابلو نقاشی توسط نقاش ماهر است . که در زیبا شناسی هم وارد باشد .
طور مثال برای تکمیل یک تابلو از طبیعت، رسام یا نقاش از رنگ های مختلف استفاده میکند ولی نکته مهم طرز استفاده به جا از رنگ ها است تا تابلو تکمیل شود و تصویری درستی ارایه کند . ، مثلا ً ممکن نقاش از رنگ آبی برای نشان دادن آب و آسمان و از رنگ های نصواری برای نشان دادن کوه ها ، اراضی ، تپه ها و تنه درختان ، از رنگ سبز در سر سبزی چمن و درختان و از رنگ های مختلف دیگر برای گل ها و غیره استفاده نماید و تابلو به جایی برسد که هر انسان عادی هم آنرا خوانده یا درک کرده بتواند . در باره تشریح رنگ های نقاشی مثال بالا ،شاید بعضی نقاشان با من موافق نباشد چون روش و سبک ها فرق میکند. اما اینجا بحث از موسیقی است نه نقاشی فقط یک مثال ساده برای ارایه مطلب است.
بر میگردیم به اصل موضوع . عین مثال فوق یعنی تعین آلات موسیقی در یک کمپوز توسط آهنگ ساز یا کمپوزیتور بسیار مهم و حتا تخصصی است یا تخیل عالی و استعداد ، توانایی و درک از زیبا شناسی را ایجاب مینماید. همان طوری که هر مصرع یا بیت یک غزل سخن میگوید. نوای ساز ها یا آلات موسیقی هم توسط رنگ ها به گوش شنونده مطبوع و دلپذیر و گوینده ء مطلبی باشد و احساسات لازم را انتقال بدهد . از همین رو در یک پارچه و اثر بزرگ و جامع موسیقی احساسات و مطالب متنوع توسط آلات مختلف موسیقی در قسمت های گوناگون یک پارچه ء سنجیده میشود . به عین شکل تعداد آواز ها در یک کورس نوع احساسی را که شنونده اخذ میکند تغیر میدهد.
شدت و قوت : بلند بردن درجه صدا و رساندن آن به نقطه قوت و شدت و بعداً دوباره نزول آن به شکل زمزمه و بعد ختم آن در یک ضربه محکم ، شنونده را دریک مرحله متناوب و هیجان و آرامش قرار میدهد که این طریقه به اشکال مختلف بکار میرود . تزیینات و آراستن یک اثر موسیقی (شاخ ُ برگ دادن، مانند تان و گمک ، آلاب ، زمزمه ، مورچانه وغیره).
در شرق به خصوص در هندوستان و افغانستان ، اگر پارچه های فلمی و آهنگ های فولکولور و کیلووالی را که اندکی بوی غربی دارند . استثنا قرار بدهیم ، متباقی پارچه های موسیقی همه در قالب میلودی کمپوز می شود . استعمال تزیینات در موسیقی به تدریج از پارچه های ساده مانند غزل به پارچه های نیمه کلاسیک مانند تهمری ، دادره ، وادر و غیره و بلاخره به خیال های کلاسیک ، ترانه ،تپه وغیره مروج است . همین آرایش صدا است که به میلودی آرام راگ ، دلفریبی و افسون می بخشد و آنرا بسان تکه جواهر نشانی، می آراید . شکل وشیوه ، نماد و اقسام تزیینات صدا بیش از حد بوده با گذشت هر روز بر غنای آن افزود ه میشود . میتوان به تشریح آرایش صدا تا حدی پرداخت و آنرا روی کاغذ آورد . ولی تشریح و درک و حظ بردن کامل آن با جزییات ظریف وباریک آن، زمانی ممکن و میسر است که آنرا از
یک حنجره ء یک آواز خوان با قدرت و نوازنده مجرب و ماهر بشنویم و ببینم . مصرع بیادم آمد :
به گلشن زاغ با بلبل کجا روی سخن دارد — اثر در ناله می باید ورنه هر مرغی دهن دارد.
خلق کردن و تزیینا ت صدا ، استعداد عالی ،قوه تخیل و وارد بودن در علم موسیقی را ایجاب میکند .
آلاب : تمدید و طویل نمودن تونها یا سُر ها، در یک سرعت یا Tempo آهسته یا لی پایین اجرا میشود ، ساده ترین شکل آلاب عبارت از ترسیم و تنظیم سُر ها در یک خط میلودیک می باشد که به قسم ( آه آه..) حروف واول یا حتی کلمات بی معنی مثل ( نام ،نوم و غیره ) استعمال میشود . آلاب در یک پارچه موسیقی از همه اولتر اجرا میشود تا تصویری ابتدایی از راگ یا پارچه
آهنگی که شنونده ها منتظر شنیدن آن است انتقال دهد . یا به عباره دیگر آلاب عبارت از نشان دادن نقشه ء و تهداب راگ است تا شنونده مفکوره ء کلی از ساختمان راگ را بگیرد ، در حالیکه هنوز ساختمان بالای تهداب پنهان است و شنونده ها باید منتظر بمانند که طراح یا مهندس ، ساختمان راگ یا آهنگ و ابتکارات و قدرت خود را به شنونده دقیقه به دقیقه به نمایش بگذارد ، شنونده ها منظره کلی آنرا با خود داشته و آز آن لذت میبرند وبه تعبیری دیگری میتوان آلاب را به مقدمه ء کتابی تشبه کرد که با خواندن آن تا حدی موضوعات کتاب و شیوه کار نویسنده را دریافت .
تان : کلمه سانسگرت بوده و معنی کش دادن یا امتداد دادن است. ودر اینجا مقصد از آن امتداد دادن سُر ها یا تون ها در سرعت یا لی بلند است . بدین لحاظ در نوت های غربی یا زبان انگلیسی به نام (fast figures) یا د میشود معمولا ً از الفاظ ( ا ا ا ا aaaa) توسط حنجره کار گرفته میشود . استعمال الفاظ اااا ... به خاطریست که
آوردن تنوع در آن مخصوصا در ارتفاع یا pitch بلند آواز آسانتر آورده میشود . مهارت و هنرمندی خواننده درآن که در سرعت بسیار زیاد از تان های متنوع کار گرفته و در چوکات معین راگ آرایش و پترون های زیبایی به وجود بیاورد. آواز خوان یا سرآینده از یک جمله یا عبارت موسیقی به آغاز نمودن از پایین ترین سُر ، آواز خود را فرضا ً ( سا ) وسطی یا مدهستان ، تان را به وجود خواهد آورد ، شاید سُر ها بدون وقفه با حذف سُر های ممنوعه در همان راگ تا سپتک بالایی یا تارستان بالا ببرد و یا شاید عین عملیه را از سُر بلند تری بعدی یعنی (ری یا رکهب ) تکرار کند . بدین ترتیب یک یک سُر بالا خواهد رفت و تان ها را تکرار کرده خواهد رفت یا شاید خوانند ه به عوض بلند بردن
مستقیم آواز خود ، در سُر ها یا تون ها ی پیهم ، پیچ و تابی ایجاد نماید ، که در این صورت تان های پیچ و خم داری بوجود خواهد آمد .
خواننده ها ، تان های مختلفی را میسرایند تا پارچه ها یکنواخت نبو ده به گوش شنونده ها مطبوع بیاید . یا به عباره دیگر اگر تان ها ساده باشد یا پیچ و خم دار ، و ما آنرا فرضا ً پارچه پارچه بشکنیم مشابه به خطوط کوتاه سیمابی دریک تیوپ شیشه یی بعد ازیک تکان آنی خواهد بود.
مهارت یک آواز خوان در آن است که چگونه یک سلسله تون ها یا سُر ها را در یک ردیف تان ها، ماهرانه خلق کند و بکار ببرد .آواز خوان سرعت لی را بتدریج افزایش میبخشد تا شنونده را هر چه بیشتر به هیجان بیاورد و بالاخره در نقطه اوج قوت و شدت آن ختم میکند.
میند : حرکت موجی ، آرام کش شده مثل حرکت و غوطه زدن پرند گان در هوا یا به عباره دیگر تماس خیلی ها ملایم و نواختن دو یا اضافه از سُر های میانی در هنگام حرکت ازیک سُر عمده دیگر می باشد . این عملیه به استفاده از یک قسمتی از وقت اختصاصی عمده است . و به خاطریکه ریتم یا لی لطمه نه بیند صورت میگیرد . بدین ترتیب برآمدگی های اضافی در جریان پیشرفت تون یا سُر اصلاح میشود و یا میتوانیم آنرا به حرکت آرام و ظریف یک پرنده تشبه کنیم . بکار بردن میند نه فقط برای تزیین ، بلکه به حیث ضمایم ضروری در اجرای تمام اشکال موسیقی شرقی بکار می رود .سلسله سُر های
مستعمل در میند و تکرار آنها نظر به ایجابات هنر و طرز مناسب استفاده از آن در اشکال مختلف موسیقی توانمندی و استادی هنر مند موسیقی را بیان میکند .
ســــــــــــــــــرگم : کلمه سرگم از حروف اول الفبای موسیقی مانند( سا – ری – گه – مه ) گرفته شده است ، سرآینده یا آواز خوان، نام ی از تون یا سُر ها را نظر به موقیعت شان در چوکات راگ مورد نظر انتخاب کرده آنها را ، خواننده یا نوازنده ها توسط آلات موسیقی ( سرگم ) را اجرا میکند ، سرگم اختصار حروف مشرح موسیقی یعنی ( کهرچ ، رکهب ، گندهار ، مدهم ، پنچم ، دهیوت ، نکاد یا نشاد ، پور ) است ، تا در موقع اجرا آسانتر اجرا شده بتواند . سرگم ها معمولا ً ریتمیک اجرا میشود و هر قدر روان خوانده و اجرا شود به زیبایی آهنگ افزوده میشود و شنونده هارا
به هیجان می آورد . حدف از اجرای سرگم بوجود آوردن آواز های حنجروی است . و در شنونده احساسات تولید میکند . اجرا سرگم در نظر مردم عادی گرچه ساده به نظر میخورد ، ولی ضرورت به تمرینات زیاد است تا به سرحد پختگی برسد و تمر ین تا حدی صورت بگیرد که باعث تولید اصوات اورگانیک حنجروی شود. وقتی آواز خوان در( لی) آهسته یا سریع نام از هفت سُر را م خواند ، باید آواز دقیق به همان سُر تماس صد در صد داشته باشد ، در غیر آن بی سُری به بار می آورد که باعث اذیت شنونده ها میشود .
زمـــــــــــــــــــــــزمه : پدیده منفصل ، جدا جدا،یا به عباره دیگر به ضرب نواختن کلید یا پرده های آله ، موسیقی پیانو است که در سازهای دیگر کمتر رواج دارد ، بطور مثال برقدرت خواندن در تون یا سر های علیحده و مشخص ، به ندرت در موسیقی کلاسیک بکار میرود و اما در بعضی موارد، رقص ها با طبله زمزمه اجرا میگردد.
گمـــــــــک : دو سُر مجاور و متصل که پیهم و به سرعت تکرار شود و سبب تولید یک تکان در انجام سُر های متصل گردد، گمک گفته میشود و تا اندازه ء با Tridl در غرب که نوع تزیین کاری در موسیقی است شباهت دارد ، بعد از اینکه دسته از سُر ها مختص یک راگ را سراینده انتخاب کرد، آنرا برای افاده چار چوب همان راگ به زبان ادا میکند سُر های مذکور بالای شنونده ها تاثیر و هیجان به خصوص میبخشد ، سراینده برای بهتر جلوه دادن میلودی از تزیین کاری بوسیله ء آلاب ها ، تان ها و تکرار متنوع آنها
بهره میگیرد ، اما اجازه ندارد از مود یا شکل راگ خارج شده و اصول راگ را زیر پا کند و نا دیده بگیرد . خواننده باید از انواع درست و متنوع تزیینات در جاهای مناسب در طول سیر میلودی استفاده کند. افراط در استفاده از یک یا دو نوع به خصوص تزیین شاید یکنواخت و کسالت بار گردد. برعلاوه یک موسیقیدان یا یک آواز خوان مجرب با استفاده از مایکروتون یا( سُرتی ) ها پارچه ء خود را غنی ساخته میتواند.
چتــــــــــــرنگ :
در اجرای چترنگ الفاظ ترانه ، سرگم و طبله توسط آواز خوان گفته یا سرآییده میشود، با ایقاع یا لی سریع و بعضا ً بین خواننده یا طبله نواز به قسم سوال و جواب هم چترنگ اجرا میشود.
مـــــــــــوسیقی آوازی : صدای انسان مانند انواع ساز های یا آلات موسیقی قابلیت تولید نواهای گوناگون موسیقی را دارد . آواز، قدیمترین وسیله تغنی انسان بوده و این ساز طبعی، کاملترین آله ء است وبهتر از هر ساز دیگر میتواند احساسات درونی انسان را بیان کند ، در غرب موسیقیدانان آواز های انسان را به دوگروپ ، آواز زن ها و مرد ها از نظر زیر و بم دسته بندی کرده اند مانند:
1- (سپرانو) صدای ظریف زن
2- (میزوسپرانو ) صدای متوسط زن
3- (کنترآلتو ) صدای بم زن
4- ( تنور ) صدای مرد جوان
5- ( باریتون) صدای متوسط مرد جوان
6- ( باس ) صدای بم
سپرانو از نظر هنر آوازی و Bel conto ( زیبایی آواز ) بیش ازصدا های دیگر پر اهمیت است ، به همین ترتیب در موسیقی اوپرا در کنسرت های بزرگ مشکل ترین حصه یک پارچه به دارنده آواز سپرانو داده میشود.
شش صدای فوق از نظر درجه بندی به شاخه های مختلف تقسیم شده است . بطور مثال صدا سپرانو :
الف : Soprano Clorature زیر ترین صدای سپرانو که قادر به اجرای حرکات مشکل حنجروی است.
ب : Soprano Lering سپرانو لیرنگ صدای صاف و روشن.
ج: Dramatic Soprano سپرانو دراماتیک دارنده صدا گرم و جذاب .
اما تقسیمات دیگر صدا نظر به سپرانو درغرب اهمیت زیادی برای اپرا و موسیقی کلیسا ندارد، موسیقی کلیسا از ترکیب شش صدا های فوق الذکر انتخاب میگردد. باید متذکر شد که موسیقی کلیسا را پاپ ( گر گوار) در سنه 590 میلادی اساس گذاشته است . که منظور آن به وجود آوردن تمرکر فکری عبادت کننده گان بوده است.
صنعت موسیقی : در تعلیم و فراگیری موسیقی دو موضوع را باید در نظر گرفت . نوآوری و ایجاد.
در نوآوری تمام علوم ، منظور اول و مهم ، درک از علم و بعد ایجاد موضوع است و هر چند مغز هنرمند فکر و خیال وسیع داشته یا به عباره دیگر دامنه ء تفکرات وسیع و صاحب استعداد عالی باشد ، به همان اندازه نو آوری کرده میتواند. ولی مسایلی هم وجود دارند که باید آموخته شوند تا هنر مند در مسیر درستی قرار بگیرد.
1: خوب نواختن آلات موسیقی و آواز ، نیاز به کسب و فراگیری تیوری یا نوت نویسی ، شناخت از راگ ها یا مقام ها دیکته موسیقی ، صدا شناسی ، ارکستر شناسی ، زیبا شناسی ، صنعت اندام و رقص ، ادبیات ، ساز شناسی ، فن رهبری ارکستر ، تاریخ موسیقی وطن و غیره و همچنان مطالعه در فنون هنر های زیبا و مقدم بر تمام داشتن قریحه ء طبعی در مورد موسیقی را ه عمده برای تعلیم و اجرا است.
فراگیری مقدمات موسیقی عمومی برای هر نوازنده یا خواننده جدی وضروری است ، لازم است مطالبی از قبیل سواد نوت نویسی ، دیکته موسیقی ، وزن و تال یا اکورد های مختلف و حد اقل در وطن ما گرامر راگ ها و تال ها را بدانند . دانستن نقاط فوق برای کسانیکه در راه موسیقی قدم میگذارند بر پهنا و ژرفای هنرش می افزاید . اما چیزیکه برای اجرای موسیقی در مرحلهء اول نیاز است و توجه جدی می طلبد، وزن یا لی است ، یعنی میزان حرکات و بلاغت و تزیین و اجرای درست راگ ها وتال ها است .
بلاغت : بلاغت در کلام چیز دیگریست اما در هنر موسیقی عبارت از به شور و حرارت در آوردن و تشدید احساسات شنونده به وسیله ء یافتن کرشمه ها ، میند و آلاب های مناسب و موافق است. اجرای خوب شامل بعضی حالات واکسانها یست که از دل و جان تراوش می نماید، به عباره دیگر اجرا کننده که خود متصف به عشق و احساسات و عواطف یا شاید هم غم زندگی است در آهنگ و صوتش یا در صدای سازش احساسات غم و شادی درونی خود را با شیوه های خیال انگیز ، تاثیرات آنرا شدید تر و موثر تر می گرداند . در غیر آن شاید شنوند ه بگوید که فلان هنرمند خشک و بی کیف میخواند یا می نوازد. چون ساز و آوازش از دل بر نخواسته لاجرم بر دل نمی نشیند.و نمی تواند احساسات و تاثرات خودش را برای
شنونده انتقال دهد. یعنی او را تغیر دهد و تلطیف کند و شادمان سازد یا تسکین بخشد .صنغت بلاغت یعنی ( حرکات ، حالات و اکسانها) است ، هروقتی که از طرف هنرمند بصورت درست اجرا و ترسیم شده بتواند هنرمند موفق است . یعنی تکنیک و مهارت در گرمی و موثر بودن اجزا نیز موثر است . مثلاً یک آواز خوان مجرب ، مخصوصا ً در موسیقی کلاسیک شرق در موقع اجرای تان و گمک اگر چهره زشت را به خود بگیرد ازکیفیت هنرش با وجود داشتن آواز خوب کاسته میشود . همین طور حرکات یا ژست ها اگر دریک پارچه میهنی و یک پارچه عشقی یا یک پارچه تراژیدی مطابقت نداشته باشد و یا حرکات تقلیدی کاپی شود اثر آن بالای شنونده فوق العاد کاهش می یابد . عناصر صنعت بلاغت عبارت اند از:
1- صنعت خاص : عبارت از مشخص و مختص بودن فورم ، ضرب ، حرکت و احساس است که معنی وقیافه مشخص اثر است . قسمیکه در فوق تذکر داده شد . یک مارش عسکری هیچ شباهتی به آهنگ رقص ندارد ، همچنان یک تصنیف خاص عشقی یا افسانوی و تاریخی به کلی از سرود جنگی تفاوت دارد . یعنی بصورت عموم هر یک آز آهنگ ها فورم قیافه خاص خود را دارد که صنعت ویژه آن اثر است .
2- رنگ : عبارت از تندی ،شدت ، نرمی ، کُندی و بالا و پایین کردن لی یا وزن و نوع تال ، تزیین کاری صدا و استعمال سُر های مقبول ، کشش ، میند ها و آلاب ها و غیره می باشد که پارچه موسیقی را مشخص و از همدیگر متمایز می سازد . و همین رنگ های بطور تقریبی معلوم میکند که قطعه آهنگ اجرا شده از کدام مملکت ، مربوط کدام فرهنگ و کلتوری و درکدام یک از مقطع زمانی یا تاریخ کمپوز شده و در چه حالی از حالات زنده گی مردم آن بوده است.
مثلاً برای ساختن یک آهنگ برای یک برنامه رقص اگر خواسته باشیم رنگ محلی داشته باشد باید وزن و حرکت همان رقص و حتا فورم تون یا سُر های معمول همانجا را بکار ببریم . یک موسیقی اپرا یا رقص بلت ، کتک یا کتیاله باید نشان دهد که به کدام زمان و مکان ومملکتی تعلق دارد .
رنگ محلی غیر از رنگ آمیزی است که در بالا اشاره گردید و مخصوص ارکستر است .در ارکستر ،هر سازی مطابق صدایش تشبه به یک رنگی است و بالاخره هر ارکستر مثل یک تخته ء نقاشی است و دارایی رنگ های مورد نیاز که کمپوزر باید آنها را ترکیب نموده و تابلو زندگی و طبیعت را به معرض نمایش از طریق گوش بگذارد.
ســــــــــــــــــــبک : یکی از نویسندگان فرانسوی در باره ء سبک میگوید( سبک ،نظم و حرکتی است که در افکار خود داریم ) . در موسیقی عبارت از روشی است که کمپوزر ، آواز خوان یا نوازنده میتواند افکار و احساسات خود را بدون وسیله نمایش دادن بیان کند.
سبک در ملل مختلف دنیا روی یک قواعدی معینی به وجود می آید . موسیقی هر ملتی سبک خاص خود را دارد ، مثلا ً هندوستان ، ایران ، عرب یا ایتالیا و هسپانیا و غیره اینها همه با سبک خاص شان از همدیگر متمایز اند یا فرق دارند . .........
ادامه دارد....
مسولین محترم اخبار های ولایات یا افغان های خارج از کشور میتوانند با حفظ نام نویسنده اگر خواسته باشند به جراید خود نشر نمایند .
|