دراین ازدحام
خودت راگم میکنی
دردت را ،
اندوهت را ،
زبانت را ،
گمان مبرحرفی برای گفتن نیست
درودیوارباسخن خوش آذین بسته است
باران سوژه
برفرش قافیه
درجوارآبشخوری ازغنای فرهنگی
که گرگ وبره راسیراب میسازد
واژه رامبهوت
بیان رامسکوت میدارد .
دراین آشفته بازارکه پلهای فراوان
برای گذشتن ازآبرو بسته است
وخداوسیله ی درخواست
نگاهی ملتمس بخویش میخواندمان
تاکولمان گیرد
آری ؟
نه ، رواندارم .
اما ،
یادنگاه کودکانی گرسنه
که خاکراه انتظار پیاده رورامیکاوند
وامیداردم
آری ،
آری .
پیچ وتاب ساقهای نحیفش برگردونه ی نامتعادل چرخ
فکرم رامشغول دارد
همتش رامیستایم .
سیمای فقربینهایت آزارم میدهد
بیزارم نمیکند
ذهنم را اندیشه ی بازگشت پرکرده است .
هما آذر ۲۱ جنوری ۲۰۱۰
کرول باغ دهلی جدید |