کابل ناتهـ، Kabulnath


































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
أيینهء قــــدنما
 
 
 
نوشته ی رشیـــــد بهــــــادری
 
 

‏از پنجاهمین ایالت ایالات متحده (هاوایی) که شامل‏هفت جزیره زیبای نچندان بزرگی میباشد حرف های زیادی ‏شنیدم بخصوص از جزیره اواهو که شهر هانولولو مرکز هاوایی و ساحل مشهور وای کی کی را در خود دارد، زبانزد هر ‏خوش ذوق و خاطره ساز یافتم.

‏دامنه این گفتگوها و صحبت های تفریح آفرین و با ‏نشاط که حاکی از آب و هوای گوارا و مناظر دلپذیرش ‏میباشد در من اثر فراوان بجا گذاشت. یکی میگفت سواحل ‏مقبولش در روی دنیا نظیر ندارد، دیگری می افزود، هوای روز ‏و شبش یکسان است. بعضی هم از آبشارها، مناظر طبیعی و حتی از نمایشات خوب و تماشای، تعمیر های سربفلک ‏کشیده، لباس های برگل و رنگارنگ، از امد و رف هزارها ‏هزار توریست هر وقت و در هر مکان حرف روی حرف ‏میگذاشتند و بطور اخص این خطه را بهشت روی زمین وانمود میکردند.

 

‏بعضی آدم هائیکه از فرط کار سالانه خسته میشوند ‏مرخصی های شان را به این جزایر میگذرانند، حتی عروس و ‏دامادها بعداز انجام مراسم عروسی مایل هستند ماه ‏عسل شان را در یکی از جزایر هاوایی بگذرانند.

 

‏جاپانی ها سفر به جزایر هاوایی را افتخار تلقی میکنند و حتی جوانانیکه توان مادی بیشتری دارند آرزومند هستند تا مراسم عقد نکاح شان با اشتراک وابسته گان ‏نزدیک طرفین در هاوایی صورت بگیرد. ازین رقم فزاینده ‏که سالانه بین هفت تا نه میلیون نفر از جزایر هاوایی دیدن ‏میکنند به تعجب افتیدم و اشتیاقم فزونی گرفت تا سرحدی ‏که حسرت دیدنش را دم خود پرورانیدم و اما چون امکانات مادی میسر نبود همه خواسته هایم در مخیله باقی میماند تا آنکه روزی از روزها یکی از دوستان نازنینم به من تیلفون کشید و گفت:

 

‏- برایت یک مژده دارم، اگر بشنوی حتمی خوشحال ‏میشوی. گفتم از شنیدن صحبت های خوب خودت همیشه ‏خوشحال میشوم. برایم اظهار داشت:

‏- این بار با دفعات قبل تفاوت دارد، شاید بیشتر از ‏هر وقت دیگر راضی بنظر برسی.  ‏راستش هر چند فکر کردم عقلم قد نداد و نتوانستم ‏این مژده دوستم را پیشبینی نمایم. گفتم:

‏- خوب بگو بشنوم چه گلی را میخواهی به آب بدهی!

‏گفت: یک سفر محوب و خواستنی را که همیشه آرزویش را داشتی.

‏گفتم: از صحبتت چیزی نفهمیدم، بهتر است واضح ‏حرف بزنی.

 

‏رفیقم در حالیکه میخندید و از اظهار بیانش کاملأ رضایت داشت چنین وانمود کرد:

‏- هر وقتی صحبت از جزایر هاوایی میشود خودت شنونده خوبی هستی و با علاقمندی حرف های دیگران را ‏دنبال میکنی و حالا از طریق انترنیت یافتم که یکی از ‏خطوط هوایی که جدیدأ پروازهای خود را از شهر ما ‏می اغازد، تخفیف چشمگیری را بخاطر کسب هرچه بیشتر ‏مسآفرین در تکت های روزانه خود مد نظر گرفته است.

 

‏وقتا دوست ارجمند رقم عددی تکت طیاره را با درنظرداشت مصرف شبانه روزی هتل اظهار کرد حیران شدم، ‏واقعا برایم قابل تعجب و تعمق بود، مخصوصا اگر از یک نفر ‏به دو نفر ارتقائ می یافت باز هم تخفیفی در میان بود.

 

‏دوست ارجمند که خوشبختانه وضع مادی اش خوب است میدانست که اگر تصمیمی برای این مسافرت اتخاذ کنم حتمی همراه با افراد فامیل مبادرت می ورزیم. روی همین تمسک وانمود کرد: باوجود یکه من و فامیل قبلأ چندین بار از جزایر هاوایی دیدن کرده ایم، حاضریم با هم مشترکأ مسافرت نماییم و از مزایای بی همتای آن سرزمین لذت ببریم.

 

‏از صداقت و محبت دوست خوبم خوسحال شدم و یکی دو روزی وقت خواستم تا روی امکانات مادی آن که در همچو مقطع زمانی برایم ناممکن جلوه میکرد فکر نمایم.

‏افکار گوناگونی در مخیله ام راه یافت. رویاهای همیشگی چون خوابی از مقابل دیده گانم میگذشت. سرزمین ‏هاوایی را با آنچه خودم نادیده در ذهن ساخته بودم مجسم میساختم سواحل تماشایی، مناظر طبیعی، عمارات بلند منزل، ازدحام کوچه و بازار در شب و روز وضع و قیافه ظاهری توریست ها، پرواز چندین ساعته از بالای بحر و آنچه بیشتر ازین از دیگران شنیده بودم. ناتوانی مادی هم روحم را میفسرد و می آزرد، ولی باید یکی را انتخاب میکردم.

‏فرجام به این نتیحه رسیدیم که وقتی زنده هستیم و زنده بودن را بخاطر آنچه در طبیعت موجود است و در هرلحظه حس و یا لمس میکنیم و آنچه را که بدست میآوریم و در عوض عرق میریزیم و زحمت میکشیم، خسته میشویم، پس بخاطر رفع خستگی خاطر، چرا شست و شوی روحی و مغزی را که همانا آرامش. خاطر است میسر نسازیم.

 

‏به پیشنهاد دوستم لبیک گفتم و در اسرع وقت بدان صوب عزیمت نمودیم.

‏بلی! آنچه را دیدم و شنیده بودم یکسان یافتم. شهری با ساختمان های مجلل و سر بفلک کشیده سواحلی با همه امکانات دست داشته و عصری، آب و هوای گوارای نچندان گرم که در شب و روز تفاوتش اندک و ناچیز است، تهیه و آمادگی وسایل و وسایط مورد نیاز، نشریه های ‏گوناگون جهت رهنمایی توریست ها، آماده گی لازم جهت رفع تقاضاها در هر مورد، مدنظر داشتن حفظ و نگهداشت آثار تاریخی و کلتوری، نمایشات جالب از فرهنگ و تبلیغ ‏وسیع در جهت فراگیری کلمات و جملات متداول، معرض نمایش گذاشتن اتشبازی ها و ...

 

‏با این همه مزایا و امکانات معقول آنچه من ازین سفر در چانته دارم چیز دیگریست. بلی! آنچه دیدم، شنیدم و لذت بردم ناشی از ساخته و پرداخته دست توانای انسان است که بخاطر سود و نفع که خواسته بسی انسان ها است آماده و مهیا شده است و در نهایت یکعده هرآنچه بمنظور ‏بهره در نظر داشته اند بواسطه زحمت دیگران آماده دیده اند ‏و چون طلای صیقل شده و بافتی خوش ترکیب این جزایر را در معرض نمایس گذاسته اند.

 

‏راستی، گفتم انچه من اندوخته دارم چیز دیگریست ‏و آن دیدن از باغ وحش شهر هانولولو است که مسوولین با ‏پشت کار پیگیر و ابتکار عمل، باغ وحش نمونه یی را تدارک ‏و حیوانات متعددی را کرد اورده و در معرض نمایش ‏گذاشته اند. از هرآنچه دیدن بعمل آید جلوه و امتیاز خودش را دارد، ولی در ردیف همه حیوانات) ‏اعم از درنده، پرنده) محل مناسب و خوب دیگری نیز تهیه شده است و در پیشانی درب دخولی آن بخش، عنوانی درشت جلب توجه مینماید که نوشته شده است (حالا با حیوان هیبت ناک و درنده خویی مقابل میشوید که اصلا´انتظار تماشایش را ندارید. لطفأ با دیدن این جانور دقت لازم بخرج دهید)

‏هر تماشاگر بی خبر، با خواندن این عنوان عجیب و ‏حک شده به حیرت فرو میرود و حتی در بدن بعضی ها ارتعاشی از ترس و اضطراب محسوس میشود و دلهره توانش ‏را سلب میکند که چگونه این حیوان مدحش و خطرناک را ‏ببیند ولی چاره یی نیست باید این حیوان مدحش را ببیند و بداند که از چه قیافه یی برخوردار است.

 

‏وقتا نوبت هرشخص فرامیرسد داخل اتاق روشنی ‏میشود که جز خودش کس دیگری نیست و در برابرش ‏پرده ای قرار دارد و باید پرده را به سمتی کنار بکشد. شخص با کشیدن پرده، آیینه بزرگ قدنمایی را ‏میبیند که در ان جز خودش حیوان دیگری وجود ندارد و ‏آنوقت است که یا می خندد یا در سکوت فرو میرود.

 

‏آنکه میخندد، آن عنوان و این حیوان که جز خودش دیگری نیست به باد مسخره میگیرد و از دری به در دیگری ‏میگذرد ولی انکه در سکوت فرو میرود ان عنوان درشت و ‏حک شده را بار بار زیر لب تکرار و قیافه خودشریخت آدمی راا که خودش از نوع آن است در نظر مجسم میکند، یکباره ‏به اعمال انسان که اشرف مخلوقات هم لقب گرفته است ‏مرور میکند و انووقت است که میگوید ( با در نظر داشت ‏همه توانایی های بشری انسان هنوز هم مرموز و خطرناک است.).

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل97           سال پنجم          جوزا    ۱۳۸۸  هجری خورشیدی          جون 2009