کابل ناتهـ، Kabulnath
















































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 

دریا در شبنم

 
 
لطیف ناظمی
 
 

آسمایی

نشریه فرهنگی برای خانواده های افغان

شماره مسلسل 18 و 19، جولای 2001، سال پنجم، آلمان

 

 

"دریا در شبنم" نام مجموعه یی است از پروین پژواک که سیصد طرح شعری او را در خود دارد و کتابی است با چاپ مرغوب و جلد شمیز آراسته و با یکصد و پنجاه تصویر از ناشر و همراه و همسفر شاعر – هژبر شینواری.

در مقدمهء کتاب که به خامهء ناشر قلمی گشته است، می خوانیم: 

"در انتخاب این مجموعه، مقصود اصلی ارایه بهترین آثار از مراحل مختلف خلاقیت هنری شاعر نبوده است، بلکه شعرهای این مجموعه نخستین آثار و تجارب دورهء جوانی اوست که بین سال های شصت و هفتاد خورشیدی نگاشته شده و اینک با امانت داری گزینش یافته است."

هنگامی که شعرهای سالیان پسین شاعر را می خوانید، درمی یابید که سخن ناشر به حق است و سیصد قطعه شعر "دریا در شبنم" بوی و عطر عشق و جوانی را می دهد و با آنچه پروین پژواک امروز می سراید، همخوانی ندارد.  کافی است که شعر "بوبوی من" را از این شاعر باری مرور کنید تا تحول و تطوری چشمگیر را در نحوه بیان و اندیشه شاعر گواه باشید – شعری که ساختار استوار و بینشی ژرف دارد و لحظه های عاطفی را به زیبایی در بند کشیده است و آنگاه شاعر بر اساس تجربه های زیست شده، به دریافت هستی دست یافته است.

"دریا در شبنم" ره آورد روزگار جوانی است و قصه های روزگار – چنان که افتد و دانی.  وقتی این قطعات کوچک را زمزمه می کنی، پنداری ترانه های بیلیتیس را می خوانی و یا عاشقانه های سافو را. 

جز یکی دو پارچه که شاعر گوشه چشمی به پیرامون خود دارد، همه سروده ها لبریز از تمناهای جوانی و عشق و شور و احساس همان روزگار اند.  اگر وزن و صناعات ادبی در آنها غایب اند، اما تخیلی نیرومند بر غالب سروده ها تنیده است و ذاتی ترین نیازها و نگرانی ها را به جلوه گری نهاده است.

پیوند تنگاتنگ و اجتناب ناپذیر میان همه شعرها می توان دریافت، پیوند انداموار که از مجموعهء سیصد طرح او یک شعر دراز می سازد که انگار در یک روز طولانی سروده شده است و قصیده یی است از تمناها، شکوه ها و شکرها، تنهایی ها و صمیمیت های شاعر.  از "پنجره گشوده" شعرش نیم نگاهی کوتاه به باغ صدایش می افگنیم:

 

پنجرهء گشوده

 

شعرهای را که برای تو گفته ام

ببین با چه شوق و شور و لرز

و پس از چقدر شرم و تردید و ترس

برایت نوشته ام

و تو همه چیز را خواهی خواند

می دانم

ولی آیا همه چیز را خواهی دانست؟

نمی دانم!

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل97           سال پنجم          جوزا    ۱۳۸۸  هجری خورشیدی          جون 2009