کابل ناتهـ، Kabulnath














Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 

  به بهانهء جنگ های سیری لنکا

     آریاوند (افغانستان)، لنکا و سری لنکا
                                 در برگ هایی زرین راماین

 
بخش اول
 
ایشـــر داس
 
 

 تذکر:

 

جنگی که حدود سه دهه در سری لنکا جریان داشت، گویا پایان یافت .رسانه های گروهی جهان در هفته های گذشته از پیروزی نیروهای دولت سری لنکا بر ببرهای تامل آن کشورخبر دادند.

 

 برای روشنی بیشترمسئله، یادداشت زیرین را که  متکی بر روایات کهن ترین منبع تاریخی جهان یعنی "راماین"  است ترتیب نموده ایم زیرا حرف های در مورد پیشینهء نام کشورسری لنکای امروزی و قدامت تاریخی آن ،همچنان درباره ء قدیم ترین نام سرزمین عزیز مان افغانستان، « آریاوند» به گونهء فشرده بیان میدارد. البته درِ بحث آزاد در موارد یادشده بر روی پژوهشگران عرصهء تاریخ کشور با جبین گشاده بازست تا با حفظ عفت قلم اندرین باب قلم زنند.

 

قابل یادآوری است که، امکان ندارد فشرده ء حماسهء راماین را درین مختصر گنجانید. ولی تلاش برین است که با دو مطلب یاد شده در حد ادای حق پرداخته شود.

 

حماسهء راماین:

 

حماسهء راماین که رویداد های زندگانی سری رام چندر، یکی از ییام آوران آیین هندو را بازتاب میدهد؛ در واقع بیشتر از بیست هزار سال پیش از امروز، در سرزمین « بهارت» که به هیچوجه جغرافیای آن را هندوستان امروزی احتوا نمیکند، رخ داده است.

 

برخی از پژوهشگران به این پنداراند که پنحصدسال پیش از میلاد حضرت مسیح حماسهء راماین از سوی جناب « بال میک» به روی کاغذ آمده و شماری عمر این کار را دیرینه تر می نگارند. بالمیک شاعر و نویسنده نبود. از مهرخداوند بینش نورانی یافت و این حماسه را که در قلب های صاحبدلان روزگار می تپید، به خط زرین نبشت تا برای نسل های آینده همنفس باشد.

 

حماسهء « راماین» امروز به صدها زبان باشندگان این کره ی خاکی  به شمول زبان فارسی ترجمه شده است . در سالهای پیش در افغانستان، دو جلد آن در کتابخانه پوهنتون ( دانشگاه ) کابل موجود بود که با یاری استاد زبان دری مان شهید حیدرلهیب یادداشت هایی از آن برگرفته بودم.

 

از مقدمه چینی بیشتر میگذریم و در باب پنجم این حماسه میخوانیم که دشرتهـ (dasartha) یکی از پادشاهان مقتدر پاره یی از بهارت (هندوستان ) بود. او چهار پسر از سه همسر داشت . پسر بزرگش رام چندر، دومین بهرت ، سومین لکشمن و فرزند چهارمش شتروگن نام داشتند.

 

پادشاه دشرتهـ، که خود مرد عالم و کارآزموده ء روزگار بود، با دوراندیشی و افق وسیع نظر پرورش فرزندانش را اهتمام کرد. آنها را راهی مدرسهء شبانه روزی ساخت تا دور از عیش، عشرت و جلال شاهی درس بخوانند و آراسته با زیور علم گردند که دورهء دانش آموزی شان رویهم رفته اضافه از پانزده سال را دربر گرفت.

 

چندی بعد هرچهار برادر با شاهدوخت های راجه جهنک که پادشاه  پاره دیگر هند آن روزی بود عروسی میکنند و بعد از اقامت کوتاهی به شهر اجودیه که پایتخت سلطنت راجه دشرتهـ بود، برمیگردند.

 

شب و روز با صفا و صمیمیت و با زیبای و خرسندی میگذشتند شاه چون چهره ء افسرده ء پیری را از نزدیک می نگریست، تصمیم گرفت که جانشین خویش را بگزیند و خود آرام گیرد ودر ذکر خالق یکتا مشغول باشد.

 

ازین رو نیاتش خویش را با اهل دربار به میان گذاشت و رام ، فرزندش را که از هرباب در خورستایش و با علم و فن امور وارد بود، نام برد که مورد تایید یکسره اهل مجلس واقع آمد.

 

آوانیکه این مژده به گوش اعضای خانواده ء سلطنتی رسید، دومین همسر شاه که مادر بهرت بود، نزد شوهرش شتافت و یادهانی کرد که تو در گذشته به من قول دادبودی که، هر گاه آرزویی در قلبم روزی جوانه زند آن را بدون کدام حاشا و دریغی برآورده کنی و اکنون آرزویم این است که رام را از سلطنت برکنار کرده به تبعید چهارده ساله امر کنی و بهرت پسر مرا به جای او ولیهد اعلام بداری.

 

گفتنی است که این حرکت خانم دومیش ناشی از اراده خودی نبود بلکه خالهء زرنگ و نیرنگ باز او این دسیسه را سازماندهی کرده و خواهر زاده اش را وادار به عملی کردن او ساخت.  این دسیسه بود که  ماجرای مشقتبار را باعث گردید.

 

دشرتهـ از این رویداد سخت ناراحت گردید و هر چند کوشش کرد تا همسرش را از این تصمیم بازدارد، پیروز نشد. آنگاه با بی میلی تمام رام را نزد خود طلبید و ماجرا را برای او بازگو کرد.

 

رام با بزرگ منشی و بلند نظری جایگزینی بهرت را که از نظر سن وسال کهتر از او بود پذیرفت. و همراه با همسرش سیتا آمادگی تبعید اجباری را گرفت. ولی برادرش لکشمن فراق و تنهایی او را تحمل نمیتوانست و او هم همراه  شان همگام شد.

این تبعیدیها جامهء نارنجی رنگ که لباس اهل زهد و تارِک دنیا درکشور هند است، برتن کردند و به جنگل های پهناور هند روآوردند. پدرش به هیچوجه این اندوه ء جانسوز را تحمل نتوانست و از فراق پسرارشدش رنجور گشت و بعد از چندی درگذشت.

 

از دگر سو از بهرت بشنویم :

 

بهرت هم هیچگاه مقام ولیهدی را نپذیرفت و با مادرخویش صحبت نمیکرد. او با الهام از صفات رام در لباس نارنجی رنگ خلوت گزید و هر لحظه به دیدار برادرانش دلبسته بود. فراوان کوشش و تلاش به خرچ داد که اگر بتواند برادر انش را وادار به بازگشت به شهر اجودیها کند ولی رام چون همواره به عهدو پیمان وفادار بود، تلاشهای بهرت سودمند نیافتادند.

 

اقلیم تبعید، رسیدن به نبوت و نبرد به اهریمن ها

 

رام، همسرش سیتا و برادرش لکشمن در دشت و بیابان و جنگل همراه و همنفس بودند و در صحبت های زاهدان و کسانیکه ترک دنیا کرده جنگل را برای عبادت خدا گزیده بودند، می نشستند و رام در آن گفتگوها عملا ًاشتراک میکرد و رفعت مقام بینش خویش را برملا می ساخت . درجریان آن تبعید اجباری بود که به نبوت رسید.

 

با شخصت های اسطوره یی و فوق العاده یی مانند « هنومان » که از جنس میمون های انسان گونه بود، آشنا شد. همچنانکه به اهریمن های لجام گسسته ضربات کوبنده وارد میکرد و انسانها را از شرشان نجات می داد. نیروهای شیطانی نیز در پی از بین بردن او بودند و به گونه گون سعی میورزند تا بر وی اسیب مهلکی برسانند.

 

روزی دوشیزه یی در بادیه ء آنها ظاهر میشود و به رام پیشنهاد عروسی میدارد. رام همسرش را به او معرفی میدارد و پیشنهاد او را رد میکند. آن دوشیزه برق آسا در پی از بین بردن سیتا میگردد ولی لکشمن تیری بر او می افگند که بینی آن دوشیزه بریده میشود.

 

دوشیزه ء یاد شده با عصبانیت تمام و با بینی بریده، نزد برادرش « راون » که پادشاه کشور « لنکا » در جزیره سیلان بود، برمیگردد و برادرش در پی انتقام برآمده با به کاربرد سحر و نیرنگی در غیاب رام و لکشمن، سیتا را اختطاف می کند.

 

  دنباله دارد.

 

  • در بخش هایی آینده میخوانیم که از سوی خانوادهء رام یک افغان دیرینه چـــرا جهت خواستگاری به خانواده سیــــتا میرود.

  • لنکا چگونه سری لنکا شد. راست است که مردم کابل بیشتر از رادیوی این کشور آهنگ فلمی هند را می شنیدند؟

  • ایا این حقیقت دارد که ببرهای تامل پیش از بنیانگذاری سازمان القاعده و سرشناس شده اسمامه بن لادن، بحیث یک نیروی تروریستی شناخته شده بودند؟

  •  

    بالا

    دروازهً کابل
     

    شمارهء مسلسل97           سال پنجم          جوزا    ۱۳۸۸  هجری خورشیدی          جون 2009