در امتداد چه شـبهائیکه!
هـربامداد مشعلهً صبحگاه کاذب را
درجلـوهً سراب افـقهــای لاله گـون
بی هیچ یک سـپیـــدهً جاری آفتـاب
بی هیـچ یک ترانهً امیــــد وانتظار
دیدیم و تجـربه کردیم،
وهیـچ نگفـتیم.
در امتداد چه شـبهائیکه!
ازخاسـتگاه بی پناهـیء خورشیـــد
تا انجمــاد قامـت آبیء کهـکشـــان
تا انفجـار پیکــر خشـکیـدهً زمیـن
غـمنامهً سـیاهیء شـب را،
تنها وبی صدا
بیـگانه ازسـتاره و صحـرا
بردوش کشـیـد یم
وهیـچ نگفتیـم.
ما نسلهای سوخته، دردا، هنوزهـم
فارغ زهرچه بود زگمنامی وزوال
درعطـش بیکران شـهرت وثروت
درخود فـروشـدیم
وز آزمـون ننگ حوادث
درسـی فــــرا نگـــرفتیـم.
اینک، درچار راه معبـــر تاریخ
در مقطع تزلــزل وتردید
اییسـتاده ایم،
آماج رستخیز حوادث را
بی هیـچ پاسخی،
نـظاره میـکنیـم.
مـــردان راه، درگـذرگـهً تاریخ
هـرچنــد دربهـای خون شـهادت
اسـطورهً بلنـد قامـت آزادی را،
ازخود به یادگار سـپردند
اما چـه روزگار غـریبی !
که ازمتن لحظه های سخت، پریشـان
آمیـــزه درنقاهـت حــراج سرنوشـت
امــــروز انفعـال، حادثه خیــز اسـت
امروز بامداد فصل دروغـین دیگری
آبسـتن جنـایت شـبهای دیگــر اسـت.
درامتـداد چه شـبهائیکه!
هـریک زدیگری پرسـیدیم:
« آخـرچه باید کرد»؟
و اما، دیگــــر هیـچ!
راسـتی چه شرمسـاری ایسـت!
فـراخوان رایگان« چه باید کرد» گفتن
و بعــــدش تنـدیسـه وار،
درانتظـار هیـچ نشـستن!
وفــــــــریادی نکشـیدن.
ودرفـــــــــرجام،
ای رهـرو، بلنـد قامت تاریخ!
دیگــر درانتظار چه باید بود؟
بایــد سکـــــوت را شـکسـت.
کابــوس جـلوه های کاذبانهً شـب را،
درشـامگـاه فاجعه باییسـت،
یکسـره افشـا کرد.
درراسـتای یک تولد دیگر،
فصلی دگــر زدامن خورشـید آفــرید.
مــی ـ 2009
|