نزدیک به دو ماه پیش از امروز، ویب سایت کابل ناتهـ محبوب،
به بهانهء گام گذاشتن اینجانب به شصتمین نردبان زندگانی، با همت شماری از
دوستان و همسلکانم، مطالبی را به نشر سپرد که محبت خالصانهء هموطنان عزیز
را برایم ارزانی کرد . درهفتهء اخیربخش فارسیی رادیو بی بی سی لطفی داشت و
زمینه یی رافراهم دید تا از ورای امواج آن به سوالات هنردوستان، پاسخ هایی
ارائه کنم. یکی دو رسانۀ دیگر نیز از بیرون مرزهای وطن تلفون های مبنی بر
انجام صحبت ها داشتند که مایهء خوشنودی من شد.
ازاین محبت ها و نوازش های مردم هنر دوست،
برای من دوموضوع
عمده واضحأ چهرۀ خویش را نشان میدهند:
یک - مردم افغانستان بس هنردوست هستند و هنرمندان خویش را
دوست دارند. در پهلوی ارجگذاری و ابراز محبت، خواهان آگاهی هایی بیشتر و
فراگیرتراز تجارب، کارکردها و زندگانی هنرمند مورد نظر شان میباشند.
دو ـ از برکت عزیز و جاودان نامی بود وهست که محبت و نوازش
های گرم و خالصهء هم میهنانم را نصیب شده ام.
بزرگواری، دستم را گرفت و به دبستان برد. بعد هم مرا در
برنامه های روز معلم و روزمادر راهیی کنسرت های مکتب نمونه یی بی بی مهرو
کرد تا بیشترتجربه فراگیرم، تشویق شوم و تلاش گسترده تری در راه فراگیری
ضربنوازی انجام دهم.
اعضای خانوادهء ما، برخی او را « پاپه ناتهـ » شماری پران
ناتهـ؛ وما کودکان او را « ماماجی پران ناتهـ » یاد میکردیم. این پسوند
پرصمیمیت « جی » نه از برای آنکه او برادرمادرعزیزمان بود؛ بل از روی لطف،
محبت و شفقت بیدریغ او برای کودکان خانواده به زبان می آمد.
این کمترین سحنان او را شنیدم و به موسیقی دل دادم. ضرب
نواختم و از اشارات و رهنمایی های او بود که نبض دلَم نظم یافت وصدای عشق
به موسیقی ازآن برخاست.
شادروان پران ناتهـ، خود به موسیقی عشق میورزید او میدانست
که در کدام زمان، و در چه مقامی کدام شعر را بخواند. کم خواند ولی بهترینها
را پیشکش مردم هنردوست خود کرد.
استاد حسین ارمان، استاد خیال، شادروان ساربان، پیکان،
ظاهرهویدا. . . و دیگر آوازخوانان از استعداد، توانایی و آهنگین بودن گلوی
او آگاه بودند و بدون تعارف از با سُر بودن او حرف می زدند.
شادروان ساربان عزیز، با پران ناتهـ نه آنکه همسایه و
همپیاله بود، باهم کنار می آمد بلکه هر دو پای بند عشق موسیقی بودند با
نوای جادویی و سرشار از سٌر و نزاکت های لازم این هنر عالی.
بارها دیده بودم مادامیکه دلتنگی برای ایشان غلبه می نمود،
بی آنکه آلات موسیقی آنها راهمراهی کنند، آواز می خواندند. ساربان خورشیدش
را مجنون وار جستجو میکرد و سردی فضای پر از قیل و قال کلبۀ زندگانیش را
زمزه میکرد و پاپه ناتهـ، درگوشۀ تنهایی، از کاتب تقدیر گلایه یی سر میداد
و « نبود » ها را از قلم کوتاهی او می پنداشت و از آن همه « بود » ها به
رسم شکران، جرعه یی دیگر سر میداد، که: ای کاتب تقدیر بگو چیست گناهم !
شادروان پران ناتهـ، شماری از آهنگهای کندن لال سیگل را
بازخوانی کرد. مگراز آنجایی که هم صحبت با روان خویش بود و باهمان همرازی
وهم صحبتی وفادار ماند، راه خویش را در پیش گرفت. ماما جی، کوشید که خود گل
تازهء باغ مردمش باشد. به این دلیل سبک خاص خود را که مردم نیز دوست داشتند
بالنده ساخت و به موفقیت رسانید.
طلعت محمود آوازخوان سرشناس هندوستان، مهمان شب و روزهای
بهاریه او میبود، آب درۀ پغمان و مهماننوازی صمیمانۀ این هندوی افغان، او
را از سرزمین گهوارۀ موسیقی به سوی افغانستان عزیز فرا میخواند. هفته ها
مجالس موسیقی برپا می بود، اما نه برای جیفۀ دنیا؛ بلکه برای سرگرمی مردم
شریف و هنردوست کابل.
با گواهی همکاران آن هنگام پران ناتهـ، ادعا میتوان کرد که
وی از راه موسیقی رفع نیازهای معیشتی خانواده را جست وجونمیکرد. حق الزحمۀ
خود را به نوازندگان کم بضاعت می بخشید و کسی ازین فراخ دلیش آگاه نمیشد.
او نیک میدانست که بسا هنرمندان بخش نوازندگی با انبوه دشواری های مالی
رویارویی دارند.
او در پهلوی هنرمند مردمدار و مستعد، بازرگانی مجرب هم
بود. درین راستا هم نوآوری های داشت. ولی عشق با موسیقی هردم همدمش بود.
بارها دیده بودم که در مغازه اش در سرای احمدشاهی،
علاقمندان بیشمار در پای صحبت او نشسته اند. سونارام تلوار که درآن روزها
فلمبردارمحمدظاهرشاه و مسوولین بلندپایه دولت ، بیشتر او را همراهی می
نمود.
پران ناتهـ، کورس هایی را که با دوستان بسیار نزدیک و
همسلکش اجرا کرده، همان بخش آهنگ را به عهده میگرفت که از رهگذر سُر کمی
مشکل و حساس میبود.
آهنگ هایی را که به زبان پشتو اجرا کرده، گاهی ممکن است
کسانی را به این پندار بیاورد که او شاگرد « گهرانۀ لاهور» است،
واما درواقع
چنین نبود. او نزد استادی گـُـر نمانده بود. طبعیت استادش بود.
این شرشر
جوبیار پغمان بود که به دستش مولی می بست وریزش برگهای سپیدارهای شمالی
آهنگ هایش را مرتب میکردند. به همین دلیلست که او به آهنگسازی مراجعه نکرد
بلکه آهنگ هایش را خود آماده میکرد.
تصنیف ها را بادرنظرداشت علاقهء مردم و حاضرین مجلس انتخاب
میکرد. با « واقف » آشنا بود، حافظ را دوست داشت و چند تصنیفی از وکیل شیدا
هم کششی بردلش ایجاد نموده بود.
وقتی او و علاقه اش به موسیقی را بیاد میاورم، به این باور
راسختر میشوم که موسیقی آیین او بود. او با موسیقی بود که سخن دل خویش را
به زبان می آورد. به زندگی می نگریست. به یاد و خاطر یاران از دست رفته می
اندیشید. در پی همان یادها وخاطره ها و اندیشیدن به زندگی وسرنوشت بود که از
کاتب تقدیر سر گلایه را نه گسست مگر به گریستن پشت پا زد. ولی فراموشش
نمیشد و گاه گاهی سوالی به دری دلش می کوبید که ای گریه کجا رفتی...
خورشید به ساربان رسیدنی نبود، او کاروانش را به آهسته گی
رانید تا پران ناتهـ در « اگلی جنم » بازهم، همنوا با ساربان باشد.
با فهم اینکه اضافه از دودهه از خموشی شادروان پران
ناتهـ، گذشته است، هنــــوزهم از وی به نیکی یاد میگردد به هنر و مردمداری او ارج
می نهیم، درواقع
این خود سعادت بزرگیست که نصیب هرهنرمندی نتواند شد.
یادش همیشه بخیر.
ایالات متحدۀ امریکا
ماه می 2009 عیسوی
|