کابل ناتهـ، Kabulnath






































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
٦٠ سالگی اولین اتحادیه محصلین افغانستان
( خزان 1328 ــ اکتبر 1949 )
 
 
 
 
احسان لمر

 

   قبل ازآغاز نوشتن این سطورجادارد که عمیقترین سپاسگذاریها وممنونیت خویشرا ازبزرگواران فرزانه ودانشمند،مبارزوخدمتگار مردم ووطن،وطندوست ووطنپرست،عالم وعلم دوست و بقول شاعر آنچه « خوبان همه دارند» ایشان تنها دارند جناب داکتر صاحب حمایت الله اکرم،جناب پوهاند صاحب فاضل،جناب داکترصاحب حیدرداور جناب محمد ابراهیم وجناب داکتر صاحب نادرعمر، به پاس همه الطاف،محبت ومهربانی های شان که درخواستم را لبیک گفته با ارسال یاداشها وخاطرات شان ویا تیلفونی به غنای سطوربعدی افزودند ابراز نمایم .

 

      جنبشهای روشنفکری درافغانستان درآغازسده بیستم میلادی (نهضت مشروطیت اول 1909) ادامه راه و  اندیشهء مکتب سید جمال الدین افغان میباشد که به خصومت ودشمنی هوا داران استعمار و استبداد مواجه گشته وسرکردگان شان چون مولوی محمدسرورواصف وبرادرش سعدالله الکوزی عبدالقیوم خان،محمد عثمانخان پروانی، محمد ایوبخان پوپلزائی بتوپ پرانده شده وپاشامیرخان، جوهرشاه خان غوربندی. لعل محمدخان تگاوی بعدازشنکجه ها توسط سردار محمد هاشم خان (برادر نادرخان)،مرزا عبدالرشیدخان واحمد علی خان لودین به فیر تفنگچه اعدام شندند و باقی راهی زندانها گشتند.

     دوردوم این نهضت که بنام (جوانان افغان) شهرت یافتند نسل سازندهء افغانستان نوین وآزاد ومستقل میباشندچون: عبدالرحمن لودین، فیض محمدکاتب، غلام محمد میمنگی، محمودطرزی، اسمارسمیه طرزی، ملکه ثریا طرزی،خانم روح افزاطرزی،عبدالهادی داوی،غلام محمدغبار،شاه محمدولیخان دروازی،شجاع الدوله غوربندی،محمدرحیم شیون ضیائی،میرسید قاسم،غلام محی الدین أفغان،بابا عبد العزیز،کاکا سیداحمدلودین،ماما محمدإبراهيم ساعـت ساز،سردار عبدالرحمن (پدرکلان ماگه رحمانی) ، سردارعبدالحبیب، مولوی عبدالروف خاکی، محمد حسين راقم، بشمول شهزاده امان الله ودیگران که متاسفانه این جنبش به دسیسه شوم سیاه اندیشان سیه کار وحمایه استعمار بعد ازپیروزی جنبش آزادیبخش ملی افغانها شکست داده شد وبعداًبا دهشت سرکوبگشت. درمرحله سوم باسقوط حکومت خونین ودهشتزای سردارمحمد هاشم خان وانتصاب سردارشاه محمود خان بحیث صدراعظم که برخط وروش برادرخط بطلان کشید ، روزنهء کوچکی بروی آزادی ودموکراسی تشکیلات سیاسی ومردمی درکشوربازشد چنانچه«ویش زلمیان یا جوانان بیدار»در1947  میلادی،جریده ملی انگاردر1950 م واحزاب وطن وندای خلق در1951 م اساسگذاری شدند

دراوائل خزان1328 ش ـ مطابق اکتبر1949م مفکوره تشکیل اتحادیه محصلین فاکولته های کابل(چون درآن وقت  تنهادرشهرکابل زمینه تحصیلات عالی مساعد بود)توسط عده ای ازمحصلین مطرح شدبقول ازجورج آرنی " اتحادیه محصلین دردانشگاه جائی که جوانان ازدیموکراسی تا الحاد رابه بحث میگرفتند تشکیل گردید."1 وایشان اجتماعات ومجلسهایرادرکول مکتب استقلال واپارتمان های جمال آرتیزاده دایرمینمودند،که بعداً جلساتی دراوقات مختلف در عمارت مکتب امانی وجاها ی دیگرهم صورت گرفت.

     اولین حلقه ها وجوانانی که دورهم گردآمدند محمدیونس سرخابی متعلم صنف 12 استقلال،محمد حیدرژوبل، جانبازکاپیسائی،محسن طاهری،محمدفاضل،حمایت الله اکرم،میرعلی احمد شامل زاده،محمد ابراهیم،میرامان الدین امین پور، فضل الربی پژواک،عبدالعزیزمولانازاده،عبدالرزاق واصفی،لالا واسع،عبدالسمیع حمید، اکبرنادم، آقای هاشمی، نوراحمدشاکر،محمدکریم نصرتی،عبدالغنی محمودی،اسداحسان غبار،عبدالغفورپروانی،شاه علی اکبر شهرستانی،محمد نعیم قندهاری،محمد عظیم طاهری، محمدحیدرنورس بعداً داور(بلبل اتحادیه)،آقای اثیر،نبی علی شفائی،عبدالق واله، عبدالحبیب صافی،اختربرکی،عبدالعظیم طاهری،فقیرمحمدمهمند،نوراحمدشاکر،محمدکریم نصرتی،احمدموسی قندهاری، عبدالهادی محمودی ،محمدعارف غوثی، محمد یحیی ابوی، حبیب الله دل،عبدا لواحد وزیری حیات الله امیرزاده، محمد سرورتاتا ، قیوم هزاره ودیگران بودند

     بقول شادروان غبار" بزودی کمیته اجرائیه اتحادیه محصلین بدودسته چپ وراست منقسم شد." 2

     بدین گونه جناح چپ محصلین را اشخاص بالا،وجناح راست یکی بطرفداری از صدراعظم شاه محمودخان مانند: محمداسحق عثمان،توریالی عثمان،احمدکبیرسراج،کبیرالله سراج،سردارحفیظ الله،عبدالبصیرحکیمی، فقیر محمد مهمند، سیدمحمدمیوند،عزت الله مجددی، محمد شعیب، محمدعیسی، محمدعظیم صابرکاظمی و...

      گروپ دومی طرفداران سردارمحمد داودخان وزیردفاع شامل، دکتور محمد حسن شرق، ببرک کارمل، شاه محمد دوست،عبدالواحدرفیقی، نعمت الله پژواک و... تشکیل میداد.داودخان که خواهان گرفتن صدارت ازعمش بود قبلاً حزب دموکراتیک ملی« کلوب ملی» رابه سرمایه وحمایت مالی عبدالمجید خان زابلی هم تشکیل داده بودند*

   درموردتشکیل اتحادیه نظریات گوناگون مطرح است؛ محترم داکتراکرم مینویسند:" اتحادیهءمحصلین توسط چند تن محدودازمحصلین پا به عرصهءوجودنهادوزودبعدازیک سلسله فعالیت های بیسابقه، قراریکه همه اطلاع دارند، توسط حکومت وقت جبراًازبین رفت.البته این جبهه گیری ومخالفت شدیدارزش واهمیت اتحادیه رابیان میکند.

     اتحادیه محصلین نا خود آگاه گروپ سیاسی غیرعلنی بودکه توانست عملاً درمدت کوتائی برعلیه بی عدالتی هایکه درجامعهء آنروزی دیده میشد قدعلم نماید ومفکورهء مجادله رابین تودهء محکوم وناتوان خلق نماید "3

     محترم پوهاند فاضل نوشتند که :" اتحادیه محصلین باراول درآخربرج حوت 1328مصادف سال 1950 عیسوی شروع شد... دریافتم که محصلین میخواستند که با هم جمع شده روی مسائل اساسی وآزادی خواهی تبادل نظر کنند... کسانیکه باراول این جنبش را بعد ازیک تصادم با دکتور انس خان درپوهنزی حقوق صورت گرفت براه انداختند به چند دسته میتوان تقسیم کرد« سه دسته نامبرده شدهء بالا ا.لمر»..."4

     شادروان غبارمینویسند: "درطی جنبشهای سیاسی که درکشوربعمل آمد،محصلین یونورستی کابل حصهء فعالی گرفتند.اینها باحلقه های سیاسی،مطبوعات آزاد ودست چپ پارلمان مناسبات سیاسی برقرارکردند وبلاخره خود در آغاز سال 1329(اپریل1950) به تشکیل اتحادیه محصلین پرداختند.این اولین اتحادیه محصلین درتاریخ افغانستان است."5 

     دکتوراکرم عثمان ودکتورحسین بهروزنوشتند که"سهم داکترمحمودی دربوجود آوردن اتحادیۀمحصلین بزرگ  بوده درکنفرانسهای شخصآ اشتراک نموده سخنرانی میکرد پیوسته با محصلین وجوانان درتماس بود"6

      دکتورحسن شرق مینویسد" اتحادیه محصلین ابتدا ازفاکولتهء حقوق پوهنتون کابل جوانه زده است درجرو بحثهای آزادوهای وهویسیاسی محصلانی مقدم برهمه شرکت میکردند که به محافل حاکمه وشخص شاه محمود خان صدراعظم خویشاوندی ونزدیکی و پیوند داشته اند... این هسته تحت رهنمائی  دکتورمحمدانس رئیس پوهنتون کابل فعالیت میکرده است"7   

      دکتورداورعضوفعال وبلبل اتحادیه درجوابیه به رسالهء «کرباس پوشان برهنه پا » که سالها قبل در جریدهء امید نشرشده بود مینویسند:"سوال دوم من اینست که علت انکار شما ازمعرفت تان با محمد داود درخلال جریانات اتحادیه محصلین چه میباشد.درحالیکه ما میدانستیم که شما وچند محصل دیگربه استشاره سردارصاحب فعالیت میکردید ...."

        اقای دکتورداوردرنامهء شان به ایننگارنده نوشته اند که"زمانیکه هنوزسردارمحمد داود عهده داروزارتهای دفاع وداخله بود،اراده داشت تا درعوض سردارشاه محمودغازی بمقام صدارت عظمی نائل گردد.درجمله تپ وتلاشهای که برای رسیدن به هدفش مینمود یکی تاسیس کلوپ ملی میباشد....حسن شرق موظف گردیده بود تا محصلین پوهنتون را از طریق تاسیس یکنوع انجمن ویا جمعیت به پشتیبانی سردارداود وشمولیت آن سازمان حزبی جلب نماید...." 8

    علامه سیداسمعیل بلخی راهم درتشکیل اتحادیه دخیل میدانند ،چنانچه میخوانیم که:"دراثرابتکارو اندیشه، برضد استبداد(جنبشی درعمل پیاده گردد) باثبات برسد.تاثیرسخنرانی ووعظ های علامه سیداسمعیل بلخی،درعمق ضمیر روشن محصلین باشعوروپراحساس مرکزپوهنتون کابل راه یافته و اتحادیهء جنبش محصلین دایروایجاد گردیده بود که سرسلسله جنبانان اتحادیه میرعلی احمد شامل بلبل اتحادیه محصلین را نام گرفته بود روحش شادباد (این فرزند شجاع و باشهامت را حفیظ الله امین خونخوار وآدم کش بقتل رسانیده است) "9

     بقول ازین نویسنده،مولوی خالمحمد خسته،غلام محمد غبار،دکتورعبدالرحمن محمودی،قاضی عبدالظاهر(استاد فقه درمعارف)،محمد حیدرژوبل،میرعلی اصغرشعاع، سید محمد ابراهیم عالمشاهی،محمدسرورجویا،عبدالباقی قایل زاده، ازدوستان نزدیک ومحمد اسمعیل مبلغ ،محمد حسین نهضت ،محمد یوسف بینش(هر سه شان در حاکمیت تره کی ـ امین بشهادت رسیدند. ا . لمر) ازپیروان علامه بلخی بودند. 10

   ازفاکولته های،سیانس،حقوق وادبیات هریک چهارنماینده اصلی و4 علی البدل وصرف ازفاکولته طب ده نماینده مجموعاً 34 محصل نماینده آمدند . نمایندگان به ذوق وعلاقه خود شان به کمیته های اداری، مالی، ادبی و سپورتی عضویت حاصل نمودند.هرکمیته رئیس ومعاون ومنشی های خویشراانتخاب مینمود.بررسی تمام اموربدوش رئیس اتحادیه که ازطرف مجمع عمومی انتخاب میشد قرار داشت.

     اتحادیه دارای چهار کمیته بود،ادبی رئیس آن محترم حمایت الله اکرم،مالی بریاست محترم محمد اسحق عثمان، سپورتی محترم ( ....) ، وانظباتی محترم ببرک کارمل. 

    اولین روسای اولین اتحادیه محصلین افغانستان، محترم محمد یونس سرخابی ،بعداً شادروان محمد حیدرژوبل ودرآخیر پوهاند محمد فاضل انتخاب شدند.

     در ادامهء ملاقاتها محصلین فیصله نمودند تا  آقای سرخابی پیش نویس اساسنامهء را آماده نموده به کمیتهءپانزده نفری بسپاردکه بعد ازغور وتعدیلات به اسامبله عمومی ارائه گردد. درهمین جلسات برای اولین بارنام « اتحادیه محصلین» در تاریخ تحصیلات عالی افغانستان انتخاب وگذاشته شد.

     در ترتیب اساسنامه اشخاص عالم ودانشمند چون عبدالرحمن محمودی،غلام محمدغبار،میرمحمد صدیق فرهنگ و دکتورعبدالحی عزیزهمکاری نمودند.

     پوهاند فاصل اساسنامهء را حاوی اهداف ذیل نوشته اند:

     " 1 ــ حفظ حاکمیت ملی،استقلال وتمامیت خاک افغانستان.

       2 ــ تقویه بنیه مالی و اقتصادی وورود اصلاحات اداری نظام در افغانستان.

      3 ــ تعدیل نظام شاهی به جمهوریت انتخابی توسط کافهء افغانستان.

      4 ــ تامین عدالت اجتماعی،مساوات،رعایت حقوق فرد،فرد کشور،برادری وبرابری.

      5 ــ استحکام بنیان اتحاد ملی بین جمیع انباع افغانستان(پشتون،تاجیک،ازبک،هزاره...).

      6 ــ تعمیم علم ومعرفت و سواد در کوه پایه ها وجمع کنج و کنار افغانی بصورت مجانی.

      7 ــتربیت کادر های علمی ومسلکی بسویه پوهنتون وبالاتر از آن در داخل وخارج کشور.

      8 ــ بلندبردن سطح دانش سیاسی،اجتماعی واقتصادی اتباع افغانستان ازطریق مطبوعات و روابط جمعی ومجادله برعلیه انواع تبعیض،تامین فضای صمیمانه احترام متقابله بین فرد فرد افغان.

      9 ــ بکار انداختن منابع طبیعی از قبیل انواع معادن افغانستان.

     10 ــ ماشینی ساختن نظام وسیستم زراعتی و منابع آبیاری و بلند بردن سطح تولیدات زراعت،باغداری ومال داری توسط تخمهای اصاح شده ونسلهای اصلاح شده.

     11 ــ تمدید خطوط مواصلاتی در سرتاسر کشور.

     12 ــ انکشاف طب معالجوی و وقایوی در سرتاسر کشور و...11

   محمدحسن شرق نوشته:"بنابرفیصله اعضای اتحادیه محصلین فاکولته ها بنمایندگی ازمحصلین پوهنتون عریضه  ترتیب وحضورشاه محمودخان صدراعظم تقدیم داشتند،اولطف کرده همه محصلین رادرقصرگلخانه پذیرفته وبعد  ازگذشتن ازصف محصلین ،نماینده اتحادیه رابا خود به اطاق کارخودبردند اینهاعبارت بودندازمیرعلی احمد شامل زاده، محمداسحق عثمان، محمد عمر قندهاری، فقیرمحمد مهمند،محمدکریم نصرتی، محمدصابرکاضمی، عزت الله مجددی و نویسنده« حسن شرق»، انهایکه بحضور صدراعظم بودند؛ سرداراسدالله خان وزیرداخله،عبدالهادی خان داوی رئیس شورای ملی، دکتور محمد انس رئیس پوهنتون" 12

     اماداکترصاحب اکرم مینویسند که:داکترانسخان رئیس پوهنتون درطبقهءپائینی عمارت لابوراتوارهای فاکولتهء  سیانس که درباغ عمومی بوددفتر داشت.یقیناً به هدایت حکومت،مذکورمرامنامه مرتبه اتحادیه محصلین را بادوسه  نفرازمحصلین که یکی آن اینجانب بودم نزد خودطلبید.مباحثه با رئیس پوهنتون خیلی کوتا بود،انسخان یک کاپی مرامنامه راباخودگرفت تا قرارگفتارخودش عمیقاً مطالعه نماید.اماراجع بنام اتحادیهءمحصلین رئیس پوهنتون اعتراض  نموده ومیگفت نام آن باید(انجمن محصلین) گذاشته شودکه این نام مورد قبول ما محصلین قرارنگرفت. مدتی گذشت مرام نامه نه ازطرف پوهنتون رد شد،نه قبول ونه تعدیل" 13  

     پوهاند فاضل، دکتور داورومحمد ابراهیم خان هم از رفتن به صدارت ومعروضه قبولی  به صدراعظم شاه محمود خان اطلاعی نداشتند و چیزی ننوشته اند.

     از آنجا که اتحادیهء قبل از تاسیس احزاب ملی،ندای خلق ،جمعیت وطن و جراید آزاد آنوقت تشکیل شده بود،به استثنانقش فراموش ناشدنی محمودی فقیدوشادروانغبار،علامه اسمعیل بلخی منحیث رهنما ومشاور،تشیکل اتحادیه  آزادومستقل ازنظراحزاب سیاسی وقت میباشد.چون پوهنتون مرجع عالیترین مقام علمی وکدرکشوری است،باید پذیرفت که تلاش ازهرجهت صورت گرفت تااتحادیه به سمت آنها سوقداده شود اما اتحادیه نقش بیدارگرخودرا ایفا نمود وبس.

     نظراکثریت را اساساً ایجاد نیروی فشارمنورین کشور بر دولت تشکیل میداد،تا درآن تحولات لازم پدیدارگردد و رکود اختناق آمیز وجنایت بارسردار هاشم خان صدراعظم شکسته شود،به همین دلیل نام اتحادیه در کوتاه ترین مدت برزبانها میآفتد وشهره افاق میگردد،وطنداران نهایت علاقه مندی شانرا بر فعالیتهای اتحادیه ابراز داشته درفعالیتهای کلتوری شان علاقه مندی خویشرا متبارزمیساختند.

 ریاست پوهنتون کابل با دعوت منشی ومسئولین کمیته ها درمحافل آن اداره شناخت غیرمستقیم  خویشرااز اتحادیه متبارزساخت.کمیته ادبی بعد ازتماسها با ریاست مطبوعات (وزارت مطبوعات وقت) سالون کول مکتب استقلال را بروزهای چهاشنبه جهت اجرای کنفرانسها ونمایشات خودعاریتی درخواست نمودند که پذیرفته شد.درین محافل نه تنها محصلین ومتعلمین معارف بلکه روشنفکران واهالی کابل هم شرکت مینمودند.دردرامه ها،کنفرانسها،دکلمه اشعارآقایون میرعلی احمد شامل زاده،عظیم طاهری،محسن طاهری،محمدعمرقندهاری،محمداسحق عثمان، عیسی خان،عبدالغفور پروانی،اثیر،حیدرنورس(داور)،نبی علی شفائی،هاشمی،فضل الربی پژواک،اکبرنادم ودیگران شهرت خوبی کسب نمودند.     

    "اجتماعات بزرگ شده میرفت،نام اتحادیه محصلین درشهر کابل به زبانها افتاده بود.آهسته آهسته  درخطابه ها انتقادات محصلین ازچوکات پوهنتون خارج گردید، اشعارتند وتیز برعلیه بی عدالتیهای جامعه با کف زدنها وقیل وقالها استقبال میشد.اجتماعات متانت خاصی پیدا کرد حکومت که تا حال تماشاچی بود خواست جلوا ین بیانیه ها وقیل وقالها را بگیرد.اولین چال خودرا که تفرقه اندازی بود بکار برد...

      کنفرانسهای اتحادیهءمحصلین ازطرف مردم استقبال خوبی شدوبه جرئت کنفرانس دهنده گان افزود.انتقادات و اعتراضات علیه حکومت دربیانیه ها واشعارشدت اختیارکرد،یکی ازاشعاراثیر بنام « موترهای شش گزه»ومقاله نبی علی شفائی تحت عنوان «قین وفانه»هرگزفراموشم نمیشود "14

  "مبالغه نیست اگربگویم که اتحادیه محصلین افغانستان محرک وبنیانگذاربسا جنبشهاونهضت سیاسی ودموکراسی  درافغانستان بود.احزاب زیرپرده که همنوائی غیرمستقیم با اتحادیه نشان میدادند آهسته آهسته بروی صحنه  برآمدند." 15 

   چنانچه جورج .آرنی ارزیابی میکند "محافظه کاران سنت گرای اسلامی هدف خوبی بود مگردرعین زمان خانواده شاهی نیزبگونه ای طنزخودرا درمیان نوشته ها دریافتند بعدازدوسال با فریادهای آزادی بیشتر وبوجود آوردن احزاب سیاسی،حوصله موسـسهء های حاکم به سرآمد. اتحادیه محصلان بسته شد..." 16

     پوهاند فاضل مینویسد: " درفرصتی که محمد حیدرژوبل بندی شد.منزلش تلاشی گردید.اسناد و مقالات اتحادیه به یغمابرده شد.محصلان مجمع عمومی خودرا دایرکردوکاعذی که طرف آقای عبدالحق واله انشاءشده بودتصویب شد و بصدارت تفویض گردید. متن این کاغذ تا جائیکه حافظه من کار میکند چنین بود:

     بمقام صدارت عظمی!

     ما چهار صد نفرمحصل پوهنتون به آ گاهی تان میرسانیم که محمد حیدر ژوبل منشی اتحادیه محصلان محبوس شده ومقالات و اسناد اتحادیه از منزلش ربوده شده است،جواهشمندیم تا بمقامات امنیتی هدایت فرمائید تا او رارها کنند و اسناد ما را اعاده نمایند.ورنه عکس العمل محصلان شدید خواهد شد..." 17  

    به تعقیب این معروضه 36 نماینده زندانی و تحقیق ازآنها آغازشد که تاساعت 12 شب دوام داشت،بعداً بضمانت دکتورمحمد یوسف خان که معین اول معارف وسرپرست پوهنتون بودند زندانیان بشمول ژوبل آزاد شدند. اما حسن شرق ازین حادثه یادی نکرده.

    ازجمله فعالیتها یکی هم نمایش درامه ای است بنام « وحدت ملی» که نوشته پوهاند استادفضل الربی پژواک ومحترم هاشمی میباشد. این نمایشنامه اتحاد وبرادری وبرابری اقوام مختلف کشور راتمثیل مینمود اعضای کابینه نیزدعوت شده بودند."نقشهای چون پشتون،تاجک،هزاره واوزبک راعظیم صابرکاظمی،حیات الله امیرزاده ،محمد سرورتاتا،قیوم موسوم به هزاره ودیگران خیلی ماهـرانه  بازی میکردند " وتعهد وهم پیمانی آنها راارائه میداشتند.

      اینهم شعرنهایت پرمحتوای داکترداورکه برای امروزوطن هم نهایت با ارزش است بنام« وحدت ملی » از دیوان اشعار شان که شصت سال قبل سروده شده ومرحوم محمد اکبرنادم آنرا درنقش یک پیرمرد با آوازجذابش دردرامه « وحدت ملی» بخوانش گرفـته بودند چنین میباشد:

 

افغان بیا ببین که چــیها  در دیار  توســت         بدبختی و تفاق و دورنگی شعار توست

امریکه ببین چه ساخت زچندین گروه خلق         ایجاد همچـو ملت  واحد  بکار توســت

تفـریق نام بهر شناخــت اســت هوش  کن          ای مردم هزاره که پشتون برار توست

ای زیــد وبکــر وکلبی ومقصودگم شوی          بدبختی و فلاکــت ما ابــــتکار  توســت

ای نا خـــدا بـــرای خــدا هـوشیــار باش          کاین کشتی قـضا زده در اختیار توســت

هر خائیـنی که نیــست وفادار ممــــلکت          شرین وطن بدانکه سرش باب دارتوست

ای صاحب غـــنا  ز ترحــــم  نظــــر نما          فصل شـــتا  رسید و گدا  انتـــظار توسـت

ای بلهوس به شیشه دلها  مزن توسنگ          کاین  شیشه  مظهر کرم کــردگار توســت

نورس به  نوجوانان وطن این سخن بگو

چشم  امیــــــــد  وطن  از  بهـــــار توست

 

      پوهاند فاضل نوشتند که شادروان اکبرنادم درحالی که بجانب ارگ اشاره مینمود بیت ذیل رااز یک "نبشته مطول" هم خواندند:

حامی دمکرات گشته ارسطو کرات          بر رمهء مظلوم گرگ کجا داده حساب

این درامه تماشا چیان آگاه را بوجد آورده و ارسطوکراتان را سخت تکان داد.دکتورحسن شرق مینویسد:"اما درامه اخیرکه نویسنده آن فضل الربی پژواک بود تمثیل آن اتحادیه راشدیداً مواجه به عکس العمل حکومت خصوصاً شخص  صدراعظم نمود."وی مینویسد که،بعد ازنمایش درامهءوحدت  ملی تمام کسانیکه درامه را تمثیل و نوشته بودند زندانی شدند، وازهمین زمان به بعد دودسته گی در اتحدیه بروز نمود عده ئی طرفدار نرمش با دولت بودند ،و"اکثریت" محصلین خواهان آزادی بدون قید وشرط  زندانیان شدند.

     " اطلاع حبس محصلین جرقه دیگری بودکه به احساسات جوانان محصل ومتعلم زده شده بود مظاهرات شدت کرده ویکتعداد زیاد محصل ومتعلم وتماشاگربه کول مکتب استقلال جمع ومیخواستند  دسته جمعی بصدارت بروند. گفتارهای ضددولتی شدیدتربی مسئولیت تروتشویق تماشاچیان بحدانفجاررسیده بود...تعداداین اشخاص دراخیرروز بچندین هزار نفررسیده بود...« بوساطت عبدالاحمد خان معین معارف وبابه جانخان  سریاور» محصلین راضی گردیدند که چند نفر نماینده خود را نزد صدر اعظم برای باردوم بفرستند.نمایندگان عبارت بودندازمیرعلی احمد شامل زاده،محمد عظیم صابری،فقیرمحمدمهمند،محمدکریم نصرتی،عبدالواحد، عبدالغنی، نویسنده«ح شرق» وچند محصل دیگر" 18

      حمایت الله خان اکرم مینویسند : "درعقب دروازهء صدراعظم در انتظار ماندیم،چند دقیقه طول نکشید که بما اجازهءدخول دادند.شاه محمودخان درکنج راست اطاق نزدیک کلکین پشت میزکارش نشسته بود،کرتی سفیدپوشیده  بود.اسدالله خان سفیرترکیه وقت،عبدالاحمد خان معین دوم معارف،سریاورویکی دونفردیگرآنجا به پا ایستاده بودند. سریاورگروپ ما را دردومتری میز صدراعظم پهلویهم قطارایستاده کرد. شاه محمودخان چهرتاً آرام بنظرمیرسید وسلام گروپ مارابا دودست کفها باهم وصل شده مانند هندوستانیها واشارهء سرجواب داد... یکی دونفرازمحصلین که یکی آن شامل زاده بود درگفتار شامل شدند وچنین فضا تولید شده بودکه گویا صدراعظم میخواهدما راازنزدیک ببیند و نصیحت کند،هیچ نوع تهدید ویا منع ازکاربما گفته نشد. من مطمئن شدم که آمدن ما نزد صدراعظم نظریهء خوبی بوده است.گفتنی هاادامه داشت ناگهان آوازغالمغال یکنفرازبیرون دروازه شنیده شدکه با دروازه بان مجادله  دارد لحظهء بعد دروازه به شدت بازشدویکنفربا پاچه های برزده ونفسک زنان خودراداخل اطاق انداخت ومتصلاً میگفت: گلوله، گلوله، گلوله... این نفرسردار آغا « سردار فاروق سراج پسرامیر حبیب الله خان رئیس تربیت بدنی دوران سلطنت مرحوم ظاهر خان. ا ـ لمر » بود که هردو پاچه های پتلون اشرا بدستها بالا گرفته و این چنین بسخن آغازنمود مردم آمده اند،عسکرها دروازهء سیمی را بندکرده اند، نمیدانم مردم چه میخواهند، من خود را ازاینجا ا زراه اوموری ( آب موری) رسانیده ام ببینید پاچه هایم گل آلود شده ،زود شوید زود شوید...

     فضای مجلس تغیرکردهمه حیران شدند.صدراعظم بعدازادای چندکلمه که من آنرا نفهمیدم به سریاورامرکردکه  اینهارا بندی کنید،مطلب ازاینها ما محصلین بودیم، نمیدانم کدام شخص مداخله نمود از صدراعظم خواهش نمود که بهتراست موضع معلوم گردد شایداین پیشنها د را اسدالله خان نموده باشد صدراعظم پیشنها درا قبول کردوگفت یک نفربرودببیند چه گپ است؟....دیدم که حقیقتاً عدهءزیاد محصلین آنطرف دروازهء سیمی راه فرعی صدارت اجتماع  نموده وآوازها میکشند،... من خلاصه مجلس را به آنها گفتم و مطمئن گردیده متفرق شدند..." 19

     اما آنچه دررسالهء" کرباس پوشان برهنه پا"نوشته شده که ازبین همه محصلین سپهسالار شاه محمود خان گفته باشد دونفررا نمی بخشد،یکی یونس سرخابی و دومی حسن شرق، وبعد پیش آمده و روی آقای شرق را بوسیده واو راهم عفو نموده باشد،اعضای اتحادیه که در آن اجتماع بودند اطلاع ندارند.

     پوهاندصاحب فاضل بعد ازنمایش درامهء « وحدت ملی» از حادثه دیگری یاد مینمایند که دو مقاله شدید اللحن که حملات مستقیم بدولت داشت با اینکه کمیته ادبی آنرا اصلاح نموده بود ولی مقاله نویسان خلاف نورم اتحادیه مقالات اصلی خودرا قرائت نمودند واصلاحات را درنظرنگرفتند، در نتیجه محصلین از پوهنتون اخراج و اتحادیه دردفاع ازآنها عاجز بود.

     برای تدافی این نوع رویدادها فیصله به عمل آمدکه ملاقاتهای با وزیرمعارف، وکلای شهرکابل درشورایملی، وسناتوران صورت گیرد.درقدم نخست با فیضمحمدخان ذکریا وزیرمعارف درمنزلش دیداری به عمل آمد که چهار ساعت دوام نمودووزیربه ایشان مشوره دادکه:"خوب است شما تشکل نمائید وهرصلاحیت مسولیت دارد،حداعتدال  رارعایت کنید وازدست ندهید،مگرمتاسفانه طوریکه میشنویم شما که سرستیج برای ایراد بیانیه برمیایستید آنگاه چشم تانرا بسته میکنید وحتی چشم،عقل و بصیرت تان هم بسته میشود و (دهن باز میکنید)چه نیست که نمیگوئید و عفت کلام رارعایت نمیکنید من منحیث یک پدرویک معلم بشما توصیه میکنم دوراندیش و هوشیار باشید وعاقبت کاررا بسنجید وحد اعتدال وعفت کلام را نگهدارید" 20

     دکتورعاصم اکرم (پسرشادروان داکتراکرم خان وزیرمعارف)ازدوآوازه های مختلف دررابطه به استعفای وزیرمعارف درجولای 1950 رایاد آورمیشودکه یکی چنین میباشد:"گویا درمجلسی که فیض محمدخان بانمایندگان اتحادیه محصلین دایرکرده بود،بعضی ازمحصلین نصیحتهای اوراگوش نکرده حتی جسماً اورا تهدید نموده بودند . درراپورلیویس دریفوس( ( Louis Dreyfus سفیرامریکا درکابل تحریرکرده است اوهم درموردتاثر فیض محمد خان اشاره مینماید ومینویسد در موقع ملاقات با سفیر امریکا فیض محمد خان گفته بود از موجودیت یک اتحادیه محصلین و اینکه آن انجمن را از حد زیاد سیاسی ساخته اند خیلی تاسف خود را نشان داد... گفته بود: « باید حد خود را بفهمند»" 21

   درسنبله 1329 درمراسم جشن استقلال با وزیرمعارف درتماس شدند تا اتحادیه کمپ مستقل داشته باشدگرچنددر شروع وزیرقناعت نمیکردوگفته بودکه شما دوکمپ یککلوپ دارید یعنی کمپ معارف وپوهنتون وهم کلوپمعارف، ولی دراثراصرارمحصلین درکنارکمپ پوهنتون برایاتحادیه جای دیگرتعین شد ولوحهء« اتحادیه محصلان» با خط جلی برفرازآن نصب گردید. وزیرمعارف تمامی اثاثیه دفترخود رابا یک مشت پول بدسترس جوانان گذاشت


 

     قبلاًخواندیم که " سهم داکترمحمودی دربوجودآوردن اتحادیۀ محصلین بزرگ بوده " دراواخر میزان 1329 شادروان محمودی وکیل شهرکابل درشورایملی درکنفرانس چهارشنبه های اتحادیه شرکت نموده درمورد انتخاب اشتباه آمیزپروژه وادی هیرمند،صورت وترتیب قراردادبا اسناد و دلایل صحبت نمود.وبدینگونه آخرین روزهای پایانی عمراتحادیه فرا میرسد. هفته ما بعد کول مکتب استقلال از طرف پلیس امنیتی اشغال ودخول همه در آنجا ممنوع بود.

     روزچهارشنبه 18عقرب1329 مطابق9 نومبر1950 با اخراج وزندانی شدن چندتن ازمحصلین عضو فعال اتحادیه ازجانب ریاست پوهنتون غیرقانونی اعلان ومنحل شد، بقول از پوهاند فاضل خان اتحادیه " نه ماه یا در حقیقت هشت ماه وبیست وچند روزدوام کرد وبعد ازآن اختناق کامل حکمفرما شد." هفت محصل ازپوهنتون طرد شدندکه عبارت بودند از: محترمین غلام حیدرنورس (داور)، میرعلی احمد شامل زاده،عبدالحبیب صافی، محمد محسن طاهری« برای دایم»،عبدالعظیم طاهری، محمد اختربرکی وعلی اکبرشهرستانی «برای یکسال». پوهاند فاضل به ضمانت استاد فقید دکتور میر نجم الدین انصاری رئیس فاکولتهء ادبیات واستاد خلیلی بدرس خود دوام داد،زنده یادیونس سرخآبی ازمکتب اخراج و تبعید شد،( محقق،نویسنده ورومان نویس همیشه جاودان دکتور اکرم عثمان داستان این تبعید رابا قلمرسای شان برشته تحریردرآورده اند، بنام تبعیدی، که دراخیراین نبشته توجه تانرا به آن جلب مینمایم ) آقایون شامل زاده،صافی وشهرستانی وببرک کارمل بعداً برای مدتی زندانی گردیدند. دکتور حمایت الله خان درحالیکه هرگزاز محصلین بخش اردونبودند جزائی بحیث معلم بیولوجی به مکتب حربی فرستاده شدند." درح.ش. یکی دوماه نگئشته بود بنابرتقاضای زیاددوستان که «چرا اتحادیه محصلین ازبین رفت» مقالهء نوشتم وبه جریدهءملی « انگار»جهت نشربردم ...مقاله درصفحهء دوم درستون سوم وچهارم بنام اینجانب نشر شد میگویند یکعده نسخه از نسخه های آن بفروش رسیده بود که پولیسها رسیده وجریده را مصادره نمودند... درح.ش. روز چهارم تولیمشرسید عماد الدین مدیرتدریسات بمن گفت که بایدنزدمدیرذاتیه کندکمشرحاجی علی احمد بروم... همینکه دراتاق قوماندان(سید رسول خان عسکرزوی .ا.لمر) داخل شدم نامبرده ...به من حمله کرد که حرکات وگفتار های او قابل تذکار نیست..." مدتی بعد به وزیر داخله داود خان اورا احضارنمود که مانند مجرمین در گادی سیاه وهمراهی قوماندان مکتب رسول خان به آنجا برده میشوند " داود خان سر کلام را آغاز نمود ازخدمات نادرخان تاخودش بمن صفت کرد"گاهی چهره خودراخوش وگاهی هم عصبانی میگرفت حتی یکبارباعصبانیت بمن خطاب کردوگفت اگرکسی بر علیه خدمات اعلیحضرت شهید قدعلم کند ما اورابانیزه شگاف میکنیم...داود خان از من هیچ چیزپرسان نکرد،مجلس ما مونولوگ بود حتی نصیحت هم نکرد،این گفتارهای داودخان تقریباً نیم ساعت را دربر گرفت... به رسول خان امر کرد این نفررابه تو میسپارم.

    پوره شش سال آنجا ماندم.شش سال درتشویش وخوف وتحت مراقبت دائمی،حتی درصنف هنگام تدریس نیزاز نظردورنبودم، چنانچه روزی درمضمون جیولوجی برای شاگردان یکی ازصنوف دهم راجع به پترول تشریحات  میدادم،شاگردی ازمن پرسیدکه چراپترول افغانستان استجراج نمیشود،من شروع کردم چیزی بگویم،دروازه صنف  بدون اجازه بازشدوضابط نوکریوال دهلیز سرش را داخل صنف کردوبمن خطاب کرد،معلم صاحب تشریحات شما خارج موضوع است.من وشاگردان همه حیران شدیم."22

 « یکی ازمحصلین عصیانگر که برضد نظام وحکومت»عصیان نموده بود،اودرزمانیکه متعلم مکتب بیطاریه اردوبود به وزیردفاع وبرادرسردارهاشم خان صدراعظم، وکاکای پادشاه وقت عریضه نوشت که : "معاش سگ وان ومصا رف سگ را برایم بدهید من دروقت شکارمرغابیها راازسگ کرده خوبتروزودترازآب بیرون میآورم ..." واحمدعلی خان لودین رئیس اردوامرلت وکوب اورا داد اما فـردا با دستهء گل نرگس عـیادتش آمد و پهلوی چپرکتش بپا ایستا د!!؟ وگفت:" درزند گی خوشبخت ودرقبرآرام خواهم بوداگرمرا ببخشی"!!!،درعقرب1328 آقای حسن شرق محصل بی واسطه وبی بضاعت فاکولته طب کابل دراجتماع بزرگی که بعلاوه ازسردارفیض محمدذکریا وزیرمعارف،چندوزیر دیگر، رئیس پوهنتون وروسای تمام فاکولته ها بشمول محصلین حاضربودند ازعقب میزخطابه سردارذکریا را مخاطب ساخته میگوید"جلالتمآب متاسفانه معلومات شما بینهایت ناقص است... شماسالها درپشت میزهای سفارتها و وزارتهای که خود شما انتخاب کرده اید دوراز تماس بامردم و درک آرزو و امیدهای آنها بیک حلقه ای محدودآنهم ازوابستگان خویش بسربرده اید... دعا کنید آنانیکه مانند شما به ستمگری خوی گرفته اند نیست ونابود گردند ..." ولی کسی حق نداشت که اوراچیزی بگوید وهمیشه مصئون بود.درحالیکه دهاشخصیت واقعاًملی مثل محمودی،غبار،سرورجویا،اسمعیل بلخی،محمدرسول پشتون فتح محمدمیرزاد،براتعلی  تاج و...و... درزندانهای کوته قلفی بودند. با آنهم درجلسه مجلس وزرا فیصله میشود که :"چون محبوسین خاطر والاحضرت صدراعظم را رنجانیده اند،آنقدردرمحبس بمانند تارضایت والاحضرت حاصل شود!23

هموطن عزیزوقدرمند! بیائید چند لحظهء سربه گریبان نموده باخلوص نیت ووجدان صیقل شده،خود فکر نمائیم :                                          

شاه محمد ولیخان دروازی وعبدالرحمن لودین،جنرال پنین بیگ و صدهای دیگرواقعاً خائن وسزاوار اعدام بودند؟

آیا گناه محی الدین انیس چه بود تا درزندان بمیرد؟

آیا گناه زنان،دختران واطفال خانواده چرخی چه بود که بیش از 14 سال درزندان ماندند؟

4250 زندانی سیاسی در دهمزنگ همه گناه کاروخائن بودند؟

آنانیکه بنام خیانت وکودتا به کمک خارجی با علامه سید اسمعیل بلخی یا عبدالملک عبدالرحیمزی زندانی شدند واقعاً سندی ازایشان  دولت وقت داشت؟ اگر بود چرا همه نشروایشان محکمه نشدند

سردارمحمد رحیم شیون به ملت ومردمش خیانت میکرد که تمام عمررا درتبعید بسربرد؟

 محمدهاشم میوندوال،جنرال خان محمدمرستیال،ماما زرغون شاه،محمد عارف تاجرودیگران چه شداسنادکودتای شان؟ اگرکودتا خیانت ملی است داودخان خودش چرا این کاررا نمود؟  و صد ها چرای دیگر.    

      دکتورحسن شرق متعلمی که ازلیسه حربی آمده بوددرسال 1332 مدیرقلم مخصوص صدراعظم محمد داود خان مقررشدند.

     بتاریخ6 سپتمبر1953 شاه محمود خان صدراعظم به علت عنعنوی خرابی صحت مستعفی اعلان شد.وسردار محمد داودخان دهه صدارت خویشرا شروع نمود.

     سید جمال الدین افغان نظرداشـت که:اگرمردم آگاهانه دموکراسی ونظام مردمی خودرا تشکیل ندهـندوبالائیها آنرا برایشان تحفه دهند زما نیکه نخواهند آنرا دوباره ازایشان میگیرند.

 واقعیت این طرح سید را درسالهای( 1946 ـ 53 ) درکشورخود دردورحکومت سردارشاه محمودخان ملاحظه نمودیم که دولت یک سلسله آزادیها بشمول انتخابات بلدیه ها،پارلمان، تشکـیل احزاب واجتماعات را دا د ومگردر پهـلوی آن ازداخل دربار( هاشـمخان صدراعظم قبلی،سرداردا ودخان وزیردفاع وداخله وسرادرنعـیم خان برادر  زاده های صدراعظم ) به کمک عما ل شان با دسیسه ها و توطعه ها ی گونه گونه درجهت ناکامـی وسرکوب آن تلاش نمودند چنانچه عین عمل را در دهه اخیرسلطنت هم انجام دادند وچون مردم آگاهانه آماده دموکراسی نبودند بعـد ازکوتا مد تی دولتداران اعطای شانرا واپس گرفـتند

     سیـددررابطه پذیرش آگاهانهء دموکراسـی گفته بود:

     « نيروی پارلمانی اگراز متن وبطن خودملت نشأت نکند، مفهومی ندارد. هـرپارلمانی که دراثر فرما ن امير ويا رئيس ويا هم نيروی خارجی روی کارآمده باشدبايد يقین داشته باشد که بقا و استمراریتش رهن ارادهً همان نيرو است».

    " قدرت پارلمانی برا ی هـیچ ملتی نمیتواند ارزش حقیقی پیدا کند مگرهنگامیکه ازدرون خودملت برخاسته باشد و تشکیل هرپارلمان که به امرپادشاه یا امیرویا قدرت خارجی که فـرمان ومحرک اوسـت صورت گیرد، بی پایه خواهـد بود وبه اراده شخصی تشکیل دهنده آن بستگی پیدا میکـند.بایدکاررا ازعقول و نفوس آغازکرد و در درجه دوم به حکومت پرداخت."

     " قانون اساسی و حکومت پارلمانی مفید نخواهـد بود مگر اینکه ازدل ملت جوشیده باشد".

 

          متاسفانه تاریخ دوقرن اخیرکشورمامملوازحوادثی نهایت ناگوارتوطعه ودسیسه بازیها بین برادراندرهاوهم جاه طلبیها و قدرت طلبی وخودخواهی های آنهاست، ولی آنزمان چنین فجایع دربسا جاه ها دیده میشد ،ولی درنیم قرن خانواده نادرخان باوجودیکه جهان تغیرفاحش نموده وکشورما به رهبری دلسوزوبا مسئولیت ضرورت داشت اماخانوادهء حاکم هنوز(همان آشرادرهمان کاسه میخوردند ) چنانچه آقای کشککی نوشته "چنین برمیآمد که پادشاه  سعی داشت اختلافات را میان اعضای خانواده اش حل وفصل کند ولی اومیان دوسنگ آسیا(محمد داود وبرادرش محمدنعیم دریکطرف وشاه ولی وعبدالولی درطرف دیگرگیرآمده بود"24.

     مرحوم دکتور یوسف خان صدراعظم چگونگی قبولی صدارت را چنین گـفتند که : "به شاه گـفتم اگر صدارت را بمن میدهید... لذامن صلاحیت کامل صدارت رامیخواهم تابتوانم کار کنم، نه اینکه صدراعظم بنام باشم لذاوزیر من را شما مقررنکنید،از فامیل تان کسی اعمال نفوذ نکند..."25

     اخرین صدراعظم دوره سلطنت محمد موسی شفیق هم ازاین اخلال دراموردولتی شکایت داشت زیرا همه افرادخانواده بخصوص شاه ولیخان وپسرش جنرال عبدالولی مامورین عالرتبه را میپذیرفتند ودر امورمداخلات داشتند " اوسعی کرد،جلو نفوذ ومداخله خاندان سلطنتی رادرامورحکومت بگیرد....

    صدراعظم محمدهاشم میوندوال  نیزازین حالت بستوه آمده بود اوباری بعد ازاستعفایش ازمقام صدارت شکایت کنان گفت که حتی نام آن اعضای خاندان سلطنتی که هنوزدرقنداق اند باید درخبر،پیشترازنام صدراعظم که مسئولیتها  وکارهای مهم را انجام میدهد جا داده شود."26

    باردوم در سالهای      اتحادیه محصلین درکابل بعضی ازولایات کشور تشکیل شد اما اینبارکاملاً تحت تاثیر وخط سیاسی احزاب وسازمانهای سیاسی آنزمان قرار داشت. شادروان استاد ذبیح الله عصمتی رئیس آن اتحادیه بود.

*************************************************

بر گرفته از سایت فردا

 

تبعيدی

 

از مجموعهء داستانی «قحط سالی»

نوشته دکتورمحمد اکرم عثمان

 

    موترچکلهء باری، سينه کش محمد يونس سرخابی را بسوی ميمنه ميبرد.هنوزساعت نخستين مسافرت بود. موترازکوتل خيرخانه غُرغُر کنان راه سرازيری را می پيمايد و درسرک باريک وخوش آب وهوای «شمالی» قلنج می شکند وقدش را راست می کند، گفتی گَرد می تکاند و نفس تازه می کند.

ولچک را از دست های سرخابی گرفته بودند اما پاهايش کماکان در زولانه است تا فرار نکند. موتر ازچيزهای رنگارنگی پراست. پيپهای تيل خاک که بايد به «تاله و برفک» برسند. بوجی های بوره، چند تا اشتوپ که معلوم بودمتاع قابل انتقال دکانداری به يکی ازدهات است. يک جوال «گُرِمغزی» ويک قفس بزرگ پرازمرغ خسته و گرسنه که با تکانهای موتربه سر وصورت يک ديگرمی غلتند و سروصدای شان مُخِل اوقات مسافران می شود. دونفر سپاهی ژوليده درراست و چپ يونس نشسته اند و از وضع شان برمی آيد که محافظان اويند. پيرمردی که کناردست يکی ازسپاهی ها نشسته است آهسته ازآن سپاهی میپرسد: بندی ره کجا می بری؟

سپاهی جواب می دهد: ميمنه.

بازمی پرسد:چی کده؟ سر چی دستگير شده؟ دزدی کرده يا قمار زده؟

سپاهی جواب می دهد: خوب خبر ندارم. ميگن که مکتبی بچه است و حکومته بد و بيراه گفته.

پيرمرد اسفبار" توبه خدا يا!" میگويد. تا آن وقت درقريه وقلعهء شان کم اتفاق افتاده بودکه کسی درمقابل پادشاه اسلام بغاوت کند. شيطان را لعنت می کند و لاحول گويان رويش را از سرخابی میگرداند. سرخابی که باگوش های تيزش گفتگوی آنها را شنيده بود، وقتی روبرتافتن پيرمرد را می بيند می پرسدش: پدرمثلی که از مه خوشت نامد؟

پيرمرد حيران می ماند که چه جواب بدهد. می خواهد دروغی چرخ کند و بگويد که نه چنين نيست ولی منصرف می شود زيرا از وقتی که ريشش تار انداخته بود و خود را به آخرت نزديک می ديد قسم خورده بود که زبان به کذب نيالايد. ازاين سبب صاف و پوست کنده جواب میدهد: صحيح گفتی. اين برادرگفت که تو باغی شدی و به پاچای اسلام بد و بيراه گفتی.

يونس می گويدش: پدر،شنيدن کی بود مانند ديدن! ميشه گپ چيز دگه باشه.

پيرمردجواب می دهد: آغا بچه! ازبابای آدم تا حضرت نوح عليه السلام بغاوت دربرابر خدا و پيغمبر وامير مؤمنان و پدرومادرگناه کبيره بود و اگر توهم از جملهء باغی ها باشی بايد توبه کنی!

يونس می گويد: پدر! مه آدم توبه نيستم. سرمه و سر حق!

پيرمرد میگويد: به حق رسيدن آسان نيست. سال ها سجده و توبه می خواهد ــ توبهء نصوح، فهميدی؟ حتماً شنيدی که ميگن "پسر نوح با بدان بنشست ــ خاندان نبوتش گم شد!"  شايد کسی تُره گمراه کرده باشه. هنوز سر وقت است، جوان استی. در جوانی توبه کردن خصلت پيغمبريست.

يونس با خنده می گويدش: پدر!

عبادت به جز خدمت خلق نيست

به تسبيح و سجاده و دلق نيست

پيرمردمیگويد: جان پدر! ما همگی دراين موتراز خلق يا رعيت هستيم. نه مکتب داريم نه مکتبی. در ايندورها پيش ازخدمت مکتبیها، لاف و پتاق شان رسيده. مگم خدا حکومته برقرار داشته باشه که ما از برکتش ميراو(مير آب) داريم که حقابهء هرکسه تقسيم می کنه، مَلک و ملا و قاضی داريم که دعوا و دنگله ره بين ما صاف می کنن. علاقه دارداريم که بالابين تمام کارهاست ونمی مانه که کسی طرف سرکارچپ سيل کنه!"

سرخابی کنايه آميز می گويد: خدا زوال نکنه! همی که امنيت باشه هر چيز است!

و بعد ازآن به چُرت میرود... يادش می آيد که مدت ها پيش به اصرار يکی از دوستانش به ديدنش می رود. خانهء دوستش را ازهـر نظرتماشايی می يابد. ازفرش و ظرف گرفته تا رنگ و روغن اتاق همه جالب می باشند. اما از همه جالبتر مرغکان زيبا ورنگين بالی میباشند که درداخل قفس دل بالا جست وخيز می زنند. در ضمن صحبت متوجه می شود که جفتی ازآن ها پس و پيش از دريچهء بازقفسچه می برايند و بالک زنان بر لخک ارسی ای می نشينند که پله هايش بازِبازمیباشند. می خواهد فرياد بزند و دوستش را هوشداربدهد اما پرهيزمی کند چه میترسد که مبادا صدای بلندش پرنده ها را بترساند و ناگزير به فرار بسازد. اما مرغک ها از لب اُرسی می پرند بر سر شيت چراغ، از آن جا برسر راديو و ازسرراديو برمی گردند به درون قفس شان. دهانش از شگفتی باز می ماند. دوستش حيرت او را در ميابد و می گويد: می بينی که سِحروافسون من کم ازجادوگرها نيست. من طلسم استعمار نو را که در کتاب ها خوانده ايم و خودش را نديده ايم با همين قفس و چند تا پرنده نشان داده ام. می بينی که هيچ قفل و زنجيری مانع رفتن شان نيست ولی نه می خواهند و نه می توانند بگريزند. گاهی قفس باورها و اعتقادات محکمتر از زنجير و زولانه است، دست و پای آدم را می بندد، مثل همين مرغک ها که تحت تأثير عادت، خود زندانبان خويش می باشند.

همين که چشم سرخابی بارديگر به پيرمرد می افتد اورا هم يکی ازپرنده های جادوشده ودست آموز دوستش ميابد.

موتر چکله از «چهاريکار»، «پُل مَتَک» و دهکده های مسير راه میگذرد و شامگاه بر بلندای دره ای می رسد که از ژرفايش شرشر ملايم و خواب آور دريای غوربند گوش های مسافران کوفته و زله  را می نوازد. سرخابی از محافظش اجازه می خواهد که لختی بايستد و دريا را تماشا کند. سپاهی ها که آدم های بدی نمی باشند با خوشرويی موافقت می کنند و او با تقلای اندک بر سر پا می شود و رودخانه را که مانند يک اژدهای روئين تن نفس های ممتد می کشد زير نظر می گيرد. يکی ازسپاهی ها نيزازسر دلتنگی می ايستد و شانه به شانهء يونس سربه صدا می دهد.

به جز پيرمرد، چهاربيتی هايش به گوش همه خوش می نشيند. وقتی که دلش خالی می شود سرخابی دستش را بر شانهء او می گذارد و می گويد: وطندار خرابِت نبينُم. دِق دِلم وا شد.

سپاهی می گويد: خدا نگيريت. چکنم دلم که پُر می شه بی پرسان و جويان سر به صدا ميتُم و خاليش می کنم. مگم تو چطور غم غلط می کنی؟

سرخابی جواب می دهد: مه آدم سرشار و بی پروا استم. اگه راست بپرسی بی غم استم.

سپاهی کنايه می زند و با خنده می گويد: هان وطندار پهلوان زنده خوش است.

سرخابی می گويد: اما فقط يک غم بسيار کلان دارم که به صد غم می ارزه.

سپاهی با تعجب می پرسد: کدام غم که به صد غم می ارزه؟

سرخابی جواب می دهد: غم تو که زنده به گور نشی و شکمت سير و تَنِت پُت شوه.

سپاهی تا آخر گپ می رسد و دلسوزانه می گويد: بچی وطن! خوده استوار بگی! خدا مهربان است، خدا يار بی کساست.

سرخابی میگويد: پاينده باشی، خاطرت جمع باشه، مه بچی ترس نيستم، مه قويدل استم. بندیگری و دربدری آدمه مثل سندان سخت و کُتَکی می سازه تا آدم سختی نبينه مرد نميشه. هوشِت باشه که دل نندازی وغصه نخوری!

سپاهی می گويد: غم چی ره بخورم. مه ازکوه بند بدخشان آمديم. ازفيض آباد تا منطقهء ما آدم بايد پنج شبانه روز راه بزنه. در منطقهء ما پيش ازی که پِشکی ره دعا بتن، فاتحيشه ميگيرن. ملا قرآن می خانه، مردم مغفرت ميگن و دست بالا می کنند و يکی از کسانی که دست بالا می کنه خود جَلبی است! و ای رقم مرده داری وختی رواج يافت که پِشکی سر پِشکی می رفت و گم می شد. مه خودم همی حالی ده وطن مرديم و خاک مه باد برده. حالی بگو که کارتو شاقه است يا کارمه؟

چون چکله زيرکوتل «شِبَر» می رسد باززاری وناله اش شروع می شود ونفس زنان از پيچی به پيچ ديگر میبرايد. مهتاب ديگرکرت ها وبيشه های درهء غوربند را تر ک گفته و بر سر کوتل خرگاه افراشته است. نرسيده به بلندای کوتل در يکی از پيچ های بسيار خطرناک سپاهی به سرخابی می گويد: او (آن) بلندی ره می بينی؟

سرخابی می پرسد: کدام بلندی ره؟

سپاهی گور نيمه همواری را نشان می دهد که لب جاده قرار داشت، سپس می گويد: او (آن) قبر کلينر است.

سرخابی می پرسد: قبر کدام کلينر؟

سپاهی می گويد: کلينر جان فدا!

يونس می پرسد: او کی بود؟

سپاهی قصه میکند که زمستان پارسال يکی ازسرويسها که تا دهان ازسواری پربود همين جا میرسد. سرک يخک بود و برف زيادی باريده بود.موترده (در) همی پيچ کم نفس میشه وبنا میکنه که پائين بغلته. کلينردنده پنجه میمانه مگم موتر ازسر دنده پنچ میپره و به طرف سرازيری سرعت می گيره. کلينر که می بينه جان هفتاد ــ هشتاد نفر سواری ده (در) خطراست خوده زير ارابه می اندازه و سرويس سرصندوق سينه و قبرغه هايش ايستاده می شه.

 

*************************************************

   

      * حزب دموکراتیک ملی « کلوپ ملی» توسط اراکین دولت درسال 1950 م  تشکیل شد .موسسین این حزب عبارتند از:عبدالمجید خان زابلی وزیرمالیه،سردارمحمد داود وزیردفاع ،سردار فیض محمد ذکریا وزیر معارف، علی محمد خان معاون صدارت،غلام فاروق خان عثمان و...مصارف آنحزب توسط آقای زابلی تادیه میشد.منشی آن داکتر عبدالقیوم خان(برادرمرحوم داکترظاهرصدراعظم ) بود.

     "عبدالمجید زابلی درمیان برخی ازمجامع وحلقه های روشنفکری وسیاسی افغانستان آدم مشکوک وبسیار نزدیک به مسکو و روسها پنداشته شده است. شایعه ای ازروابط او با سازمان اطلاعاتی شوروی(کی.جی. بی) درگذشته وجود داشت. نگاشته شدن نام عبدالمجید زابلی درپاسپورت پسرش با اسم خانوادگی"حکیم اف"که از سفارت افغانستان درمسکو اخذ شده است، روابط موصوف را با روسها ومسکوپرسش برانگیز میسازد"27

     نورمحمدتره کی دربمبئی بحیث کاتب شرکت پشتون آقای زابلی کار مینمود تا سال تشکیل حزب دمکراتیک خلق زیرحمایت ایشان قرارداشت...بعد ازهفت ثورهم آقای زابلی بخشی ازسرمایهء شانرابدولت وقت اعانه دادند.

 

مآخذ


 

1 ــ جورج آرنی ــ افغانستان درگذرگاه کشورگشایان ــ مترجمان پوهاندسید محمد یوسف علمی و پوهاند حبیب الرحمن هاله1376 پشاور.

2 ــ غلام محمد غبارــ افغانستان درمسیرتاریخ ــ جلد دوم جون 1999 ورجینیا امریکا صفخه 261.

3 ــ دکتورحمایت الله اکرم ،یادداشتی ازخاطرات ایشان که بمن ارسال نمودند.

4 ــ پوهاندمحمد فاضل یادداشتی ازخاطرات ایشان که بمن ارسال نمودند.

5 ــ شادروان غبار همان صفحه.

6 ــ  دوکتورحسين بهروز ــ آزاده ای بربلندای معرفت وشجاعت ــ سایت انترنت وهم دکتور اکرم عثمان سایت انتر نتی زندگی.

7 ــ غلام دستگیر پنجشیری ــ ظهور و زوال حزب دموکراتیک خلق ــ ص 126 .

8 ــ دکتورمحمد حیدرداور ـ یادداشتی ازخاطرات ایشان که بمن ارسال نمودند.

9 ــ میراسمعیل مسرور نجیمی ــ اندیشه های سیا سی و روشننگری شادروان علامه سید اسمعیل بلخ ــ کابل ناتهـ  شماره 35 سال دوم میزان 1385 ش سپمبر 2006 ع.

10 ــ عین مآخذ.

11 ــ پوهاند فاضل خان.

12 ــ دکتورمحمد حسن شرق ـ کرباس پوشان پرهنه پا ـ  صفحه 45 .

13 ــ دکتورصاحب اکرم.

14 ــ عین مآخذ.

15 ــ داکترصاحب داور.

16 ــ  ج. آرنی.

17 ــ پوهاند فاضل.

18 ــ دکتورشرق ، 48 .

19 ــ داکترصاحب اکرم.

20 ــ پوهاند فاضل.

21 ــ دکتورعاصم اکرم ــ نگاهی به شخصیت نظریات وسیاستهای سردار محمد داود ــ انشارات میزان 1380 ص 85  .

22 ــ دکتورحمایت الله خان .

23 ــ غبار ص 253 .

24 ــ صباح الدین کشککی  ــ دهه قانون اساسی غفلت زدگی افغانهاو فرصت طلبی روسها ــسبا کتابخانه 1375 پشاور ص 15 .

25 ــ غلام حضرت کوشان ــ افغانستان در مسیر سده بیست ــافغان امریکن ایسوسیشن 1999 ص 165.

26 ــ کشککی ، صفحه 19.

27 ــ محمد اکرام اندیشمند ــ نورمحمد تره کی، نخستین زمام دارحاکمیتِ کودتای ثور1357 ــ سایت خاوران سه شنبه ، ۸ ارديبهشت ۱۳۸۸ .

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 95          سال پنجم           ثـــور    ۱۳۸۸  هجری خورشیدی          می 2009